سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادی از مرحوم عزالدین زنجانی

سه چهار سال پیش با جمعی از طلاب خدمت حضرت آیت الله عزالدین زنجانی رسیدیم و تا از محضر ایشان نکاتی را بهره ببریم. ایشان با وجود کهولت سن کرسی درس خارج خود را تعطیل نکرده بود گرچه مدت آن را کاهش داده بود. آن روز درس خارج غیبت از کتاب مکاسب شیخ انصاری را تدریس می‌کردند. بعد از درس نوبت جمع ما شد که خدمت ایشان برسیم. با وجود اینکه مشخص بود بعد از درس و بحث کمی خسته شده اند اما با این حال مدتی نشستند و با طلبه‌ها خوش و بش کردند. توصیه کردند کتاب آداب المتعلمین خواجه نصیرالدین را طلاب و دانشجویان حتما مطالعه کنند. بعد چند نفر از طلاب سوالاتی را از محضر ایشان پرسیدند و پاسخ ایشان بسیار جالب بود. یکی از طلاب پرسید همسر و زندگی خوب می‌خواهم چه توصیه‌ای دارید؟ ایشان پاسخ داد نماز شب بخوانید. یکی دیگر از طلاب راهکاری برای توفیق در کسب علم و اخلاق طلب کرد و باز ایشان فرمود نماز شب بخوان. یکی از آقایان که جزو طلاب نبود او هم از فرصت استفاده کرد تا سوال از ایشان بپرسد و پرسید حاج اقا چند سالی است کسب و کارم خوب نیست چه کنم؟ و باز ایشان قاطع پاسخ داد نماز شب بخوان. ایشان که شاید متوجه تعجب جمع حاضر شده بودند بلافاصله به قول اهل علم دفع دخل مقدر کردند و گفتند بله نماز شب همه کار می‌کند.

ایشان پاسخ سوالات را کوتاه و مختصر و مفید می‌دادند. وقتی یکی از طلاب از ایشان خواست خاطره‌ای دوران همراهی با علامه طباطبایی بیان کنند راز اختصار کلام ایشان کشف شد. ایشان گفتند علامه دو سال در خانه ما در زنجان زندگی کردند و خصوصیت بارز ایشان سکوت ایشان بود خیلی کم حرف می‌زد! و تمام خاطره ایشان از علامه هم به همین خلاصه شد.

ایشان در یکی از مصاحبه‌هایش نقل کرده است:

یادم هست دچار مریضی حصبه شده بودم حالم بسیار بد بود حضرت امام و مرحوم حاج سید احمد زنجانی پدر جناب حاج آقا موسی شبیری زنجانی خیلی به من لطف کردند. هر روز به عیادتم می‌آمدند و از من مراقبت می کردند که اگر پدرم در قم بود به این خوبی نمی‌توانست از من مواظبت کند. مرض آن قدر شدید بود که به حد یاس رسیده بودم. شنیده بودم نمازی هست بنام عبدالرحیم قصیر که برای بر آورده شدن حاجات و رفع گرفتاریها مؤثر است. گفتم چه خوب است کسی این نماز را برایم بخواند چون آدابی داشت که خودم نمی‌توانستم آن را انجام دهم. حضرت امام(ره) وقتی می‌شنوند من چنین تقاضایی دارم با اینکه نسبت به روایت کننده آن خبر اشکال داشتند در عین حال برای انجام خواسته من بزرگواری کرده بودند و این نماز را با تمام آدابش خوانده بودند و ظاهرا حرم مطهر رفته و آنجا خوانده بودند. خدا شاهد است ایشان شب این نماز را می‌خوانند و فردای آن حالم رو بهبود می‌رود و شفای کامل پیدا می‌کنم. این نماز در حاشیه مفاتیح الجنان آمده است. شخصی به نام عبدالرحیم قصیر خدمت امام صادق(ع) می‌رسد و عرض می‌کند فدایت شوم برای رفع گرفتاریم دعایی اختراع کرده‌ام امام او را از خواندن آن دعا باز می‌دارد و دستورالعملی برای برطرف شدن گرفتاریها و برآورده شدن حاجتهایش می‌دهد که آن دستورالعمل مشتمل بر غسل است و دو رکعت نماز و سجده‌های طولانی.

 


» نظر

مرجعی که برای اولین بار نوحه خوان شد...

یادی از عالم عامل ربانی مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی

اول- این اواخر صبح ها گاهی در مقابل در ورودی حوزه مروی حاج آقا را می دیدم و لحظه ورودم با ایشان همزمان می شد. آخرین بار که ایشان را دیدم آثار بیماری و کسالت در وجودش به خوبی آشکار بود. رنگ چهره اش تغییر کرده بود و با کمک شخصی دیگر که زیر دستانش را گرفته بود به زحمت قدم بر می داشت. پاهایش روی زمین کشیده می شد و حتی در آوردن آن کفش مشکی ساده که بیشتر شبیه گالش بود نیز برایش مشکل بود. با همین وضع وارد مدرس شد و به کرسی درس رسید. برای نشستن هم باید شخصی کمکش می کرد. گرچه درس از یک ساعت به نیم ساعت تقلیل یافته بود، اما با این حال، درس را تعطیل نکرد و تا آنجا که توان داشت کرسی درسش فعال بود و شاگردی امام صادق(ع) را کرد و برای مکتب امام صادق(ع) شاگردپروری کرد. شاید بیماری اش دلیل موجهی برای تعطیلی درس بود، اما با این حال، او نمی خواست کلاس درس تعطیل شود. 

دوم- کلاس های چهارشنبه شب ها چندین جلسه بود که برگزار نمی شد و شاگردان و مریدان حاج آقا امسال بیشتر بی تاب محرم بودند و منتظر بودند بار دیگر، طنین صدای ایشان، سلوک عاشورایی را برای آنها ترسیم کند. شب اول حاج آقا آمد، خیلی ها خوشحال شدند، امسال محرم هم در مدرسه «نور» پای منبر آقا مجتبی برای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری می کنند. امسال بحث در مورد فطرت بود. آقا مجتبی عاشورا را نه عرصه نبرد حق و باطل و نه اسلام و کفر، بلکه، رویارویی فطرت مسخ شده غیرانسانی، با فطرت الهی و انسانی دانست. طرح موضوع به نظر خیلی ها جالب آمد، بحث ها اوج گرفته بود، گویا حاج آقا در این ده سال قدم به قدم دست ما را گرفته و پله پله بالا آورده بود!
اما شب دوم محرم، اوضاع فرق کرد. حاج آقا دیر آمد، همه منتظر نشسته بودند، همه نگران بودند، اما کسی دوست نداشت احتمالی بدهد، فقط منتظر نشسته بودند تا حاج آقا تشریف بیاورد. بالاخره آقا مجتبی آمد، ورود ایشان اشک عده ای را درآورد. دو نفر زیر بغل های ایشان را گرفته بودند و یک نفر هم از پشت مراقب حاج آقا بود. حتی نعلین ایشان را هم کس دیگری درآورد. حاج آقا تا این حد بی توان شده بود. مردمی که سال ها ابهت و عظمت این جبل راسخ را دیده بودند با این صحنه دل شان خالی شد. برای همین عده ای بی اختیار اشک ریختند. با این وجود آقا مجتبی باز رفت روی همان صندلی قدیمی اش نشست و بسم الله گفت. آرام و کلمه کلمه سخن می گفت، اما همچنان لبخند می زد و با نظم مخصوص به خودش بحث را پیش می برد. مثل همیشه نیم ساعت صحبت کرد تا آخر روضه هم نشست. این جلسات آخر بیشتر از استادش، حضرت امام خاطره می گفت. گویا می خواست اسراری را افشا کند. بعد از آن جلسه خیلی ها برای حاج آقا نذر حمد و صلوات کردند. شب سوم دیگر حال حاج آقا مساعد نبود و نیمه کاره صحبتش را تمام کرد، اما تا توان داشت روضه را تعطیل نکرد. تا آنجا که می توانست روی پا بایستد بیرق حسین(ع) را زمین نگذاشت! شاید اگر محرم نمی آمد مردم قبول می کردند و بیماری حاج آقا دلیل موجهی برای مردم بود؛ اما او نمی خواست جلسه روضه تعطیل شود!
سوم- شب اربعین امسال مردم می دانستند دیگر حاج آقا نمی آید! چون صبح همان روز خودشان او را تشییع کرده بودند. نماز امام امت بر پیکر او را دیده بودند و نظاره کردند چگونه در جوار سیدالکریم آرام گرفت. دیدن جای خالی استاد فضای عجیبی را ایجاد کرده بود. حجت الاسلام رشاد نقل کرد در دیداری که چند روز پیش در بیمارستان با استاد داشتم او آرام در گوشم گفت: جلسه جلسه حواس تان به جلسه باشد. روی تخت بیمارستان هم نمی خواست که روضه تعطیل شود. 
شب قدر در مسجد بازار مردم آقا مجتبای متفاوتی را دیدند. او گریه کنان فریاد می زد: «من امشب می خواهم کاری بکنم خلاف همه رویه ها... برای اولین بار در عمرم می خواهم این کار را بکنم. چهل سال پیش اولین فاطمیه جلسه گذاشته بودم نوحه خوان ها می آمدند، روضه می خواندند، چند تا جمله خواندند که هنوز یادم است جگر من را کباب کرد. من بلد نیستم نوحه بخوانم، اما امشب؛ مرجعیت به کنار! اجتهاد به کنار! فقاهت به کنار! عرفان به کنار! اخلاق به کنار! امشب می خواهم نوحه بخوانم .. سه تا جمله می خوانم زبان حال علی(ع) است. خواننده علی، خواننده پدر، برای کی؟ این پدر روضه بخواند برای پسر یعنی امام زمان (صلوات الله علیه). آقا تشریف بیاورید آقا تشریف بیاورید، در آستانه مجلس ما. می خواهم برایت نوحه بخوانم زبان حال علی(ع) است، رو می کند به زهرا(س). 
وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند 
چرا شده گوشه چشمت کبود
به من بگو مگر علی مرده بود
وای منو وای منو وای من 
میخ در و سینه زهرای من
چهارم- مرجع تقلید هم که باشی اگر خادم درگاه اهل بیت نباشی و با ولایت پیوند نخورده باشی، علم و عرفان و فقاهت و اجتهاد به کار نمی آید. این را «عالم عامل ربانی» حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی به ما آموخت. کسی که کرسی درس سطح عالی فقه و اصول داشت و کارکشته اخلاق و عرفان بود. او که کرسی درسش گرچه برایش مهم بود، اما بر منصب نوحه خوانی و جلسات روضه خوانی تأکید می کرد.
آقا مجتبی رفت و اسرار بسیاری را که در سینه خود داشت با خود برد! شرح خطبه متقین، مباحث تربیت، سلوک عاشورایی و خاطرات و آموخته های بسیاری از حضرت امام همگی با آقا مجتبی دفن شد. این است که نبود عالم را هیچ چیز جبران نمی کند!

صبح صادق، شماره 584، صفحه 11


» نظر

دشواری نامزدی انتخاباتی پس از احمدینژاد

روزنامه آفتاب یزد (21 آذر،ش3647، ص11) در یادداشتی با عنوان «چرا پس از احمدی‌نژاد، هر کسی ادعا می‌کند می‌تواند رییس جمهور شود؟» نوشته است: «اینکه فردی چون متکی که عمده‌ترین علت حضورش در عرصه انتخابات «بی‌اخلاقی رییس جمهور در برکناری‌اش» است (چرا که او تنها به خاطر این اتفاق، توانست در کانون توجهات قرار بگیرد، و نه به خاطر توانایی‌هایش) ، پاسخ به سئوالات متعددی را ناروشن می‌گذارد که چگونه صندلی ریاست جمهوری، شانی پیدا کرده که هر وزیر، معاون وزیر، استاندار، شهردار و .... به سادگی پس از تفکری کوتاه و توصیه دوستان نزدیک، «احساس تکلیف» کرده و وارد عرصه می‌شود! پاسخ به این سئوال، البته چندان سخت نیست چرا که خود محمود احمدی‌نژاد در حالی که پیش از ریاست جمهوری‌اش، تنها شهردار تهران بوده و قبلش استاندار استان تازه تاسیس اردبیل. احمدی‌نژاد به آسانی مسیری طی‌الارض کرد که سیاستمداران خبره، باید سالها در مسیری پرتلاطم، بی‌عیب و نقص حرکت کنند. احمدی‌نژاد اما این نظریه را عملاً رد کرد و باعث تنزل جایگاه ریاست جمهوری شد. با این حساب، هر کسی می‌تواند رییس جمهور شود، حتی آقای متکی و همه کسانی که در دو جبهه اصولگرا و اصلاح طلب، آماده کاندیداتوری هستند.» در این عبارات متاسفانه توهین‌ها و مطالب مغالطه‌آمیزی نگاشته شده است که ذیل به آنها اشاره خواهد شد.

1- نویسنده نوشته است احمدی‌نژاد جایگاه ریاست جمهوری را تنزل داد و دلیل او برای این ادعا این است که هر کسی بخواهد به سادگی اعلام کاندیداتوری می‌کند. این در حالی است که این اتفاق قبل از ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هم سابقه داشته است و همواره دهها و بلکه صدها نفر در دوره‌های مختلف خود را برای انتخابات نامزد می‌کردند. پس این ادعا از این جهت نمی‌تواند درست باشد.

2- اگر استاندار بودن، شهردار بودن و یا وزیر بودن برای ریاست جمهوری کفایت نمی کند و سبب تنزل جایگاه ریاست جمهوری میگردد باز هم این مطلب را نمی توان به دوره احمدی‌نژاد نسبت داد چه آنکه قبل از آن نیز آقای سید محمد خاتمی در حالی به منصب ریاست جمهوری رسید که قبل از آن سابقه سالها حرکت در مسیری پرتلاطم و بی‌عیب نقص را نداشت و جز نمایندگی دور اول مجلس تنها سابقه او سرپرستی موسسه کیهان و وزارت ارشاد بوده است. البته نسبت نسبی ایشان با آیت الله روح الله خاتمی نیز ورود او به عرصه سیاست را نباید نادیده گرفت!

3- شاید پس از خاتمی باشد که هر وزیر و مسئولی به راحتی خود را برای ریاست جمهوری نامزد و به تعبیر نویسنده جایگاه تنزل پیدا کرد چرا که در سال 84 آقایان معین و مهرعلیزاده در حالی خود را در معرض انتخاب مردم گذاشتند که جز وزارت علوم و مسئولیت سازمان تربیت بدنی سابقه درخشان دیگری در پرونده آنها نبود!! در همان سال آقای قالیباف هم در حالی نامزدی ریاست جمهوری را تجربه می‌کرد که جز رییس پلیس بودن سابقه دیگری نداشت! در همین سال بود که احمدی‌نژاد جرات کرد خود را کاندید نماید! لذا بنا بر منطق نویسنده می توان گفت آن که جایگاه ریاست جمهوری را تنزل داد در وهله اول آقای خاتمی بود!

4- جدای از مطالب فوق، این نگاه قیم‌مابانه و اقتدارگرایانه که تنها عده‌ای خاص می‌توانند رییس جمهور شوند با اصول انقلاب اسلامی و حتی اصول دموکراسی مورد قبول اصلاح طلبان در تضاد است. عجیب است که اصلاح طلبان همواره دم از آزادی و عدم نظارت استصوابی می‌زنند چگونه اینک با معیاری عجیب برای ریاست جمهوری محدودیت قایل می‌شوند و هر آن کس فاقد ویژگی‌های مورد نظر آنان باشد را موجب تنزل جایگاه ریاست جمهوری می‌دانند!! در این بین نقش رای مردم چیست؟ اگر این استدلال نویسنده را بپذیریم باید نظر ایشان را در مورد انتخابات سایر کشورها مانند فرانسه و انگلیس و آمریکا نیز جویا شد و نظر وی را در مورد جایگاه ریاست جمهوری در آن کشورها که هنرپیشه و مانکن و ... هم به ریاست جمهوری می‌رسند پرسید؟

5- باید گفت اتفاقا پس از احمدی‌نژاد، افراد برای ریاست جمهوری دشواری‌های زیادی دارند و به راحتی نمی‌توانند اعلام نامزدی کنند چرا که با ورود احمدی‌نژاد در عرصه ریاست جمهوری مردم شاهد خدمات و رفتارهای متفاوتی از قبل بودند و از این پس توقع مردم از رییس جمهور کار و کار و تنها کار است. سفرهای استانی بسیار، ساده‌زیستی، تواضع در برابر مردم، شجاعت در عرصه بین الملل، در میان مردم بودن رییس جمهور فعلی و ... ویژگیهایی است که کار را برای رییس جمهور بعدی دشوار کرده است چرا که مردم دیگر نمی‌پذیرند رییس جمهورشان این گونه ویژگی‌ها را نداشته باشد. در واقع پس از احمدی‌نژاد هر کسی به راحتی نمی‌تواند ادعا کند که می‌تواند رییس جمهور شود! شاید به همین خاطر است که بر خلاف دوره‌های قبل هنوز نامزدهای گروههای سیاسی برای ریاست جمهوری مشخص نشده است و گروههای سیاسی با حمله به دولت پیشنهاد ارتجاعی بازگشت به دوران قبل از سال 84 را می‌دهند!

6- یادداشت آفتاب یزد نه تنها توهین مستقیم به منتخب مردم و رییس جمهور است بلکه حاوی توهینهایی به مردم، شورای نگهبان (چرا که تشخیص رجال سیاسی بودن افراد و دارا بودن شانیت ریاست جمهوری با شورای نگهبان است)، آقای متکی و سایر نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری است و شایسته است مسئولین روزنامه به خاطر این توهینها حداقل از مردم عذرخواهی نمایند.


» نظر

عذرخواهی مسئولان از اشتباهات

 

یکی از شاخصه های مردان الهی این است که رفتار و گفتارشان بر اساس عمل به وظیفه و تکلیف صورت می گیرد؛ چرا که در نگاه اینان تنها قدرت موثر عالم خداست و از این رو خود را بنده ای ناچیز در برابر او می دانند. چنین انسان هایی خود را در برابر ذات حق تعالی، نیاز مطلق می بینند و برای خود هیچ گونه قدرت مستقلی قائل نیستند. این امر به دلیل اتصال و پیوند قوی آنها با حضرت حق سبب عظمت روح آنها می شود. در کلام و سیره ائمه(علیهم السلام) این رفتار به خوبی نمایان است و با آنکه آن ذوات مقدس اصل و معدن خیرات هستند هنگامی که خود را در برابر معبود می بینند جز اظهار کوچکی و بندگی از آنان دیده نمی شود. این امر در مناجات حضرت امیر(علیه السلام) در مسجد کوفه و سراسر دعاهای صحیفه سجادیه امام سجاد(ع) قابل ملاحظه است.

چنین فردی با این عظمت روح می تواند در مقابل هرگونه هوای نفس و تکبر و خودپرستی چیره شود. از سوی دیگر چنین شخصی پیروزی و خوبی ها را از آن خدا و بدی ها و نواقص را از جانب خود می بیند. اولیای خدا و علمای ربانی نیز بر همان سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) مشی می کنند. حضرت امام خمینی(ره) در این باره می فرمایند: «هر چه هست از اوست. هر چه خواهد شد هم از اوست. ... باید همه ما توجه داشته باشیم به اینکه ما خودمان چیزی نیستیم، هر چه هست اوست ... منتها ما هیچ ها اشتباه می کنیم خیال می کنیم یک چیزی هستیم..» (صحیفه امام20: 367)

لذا یکی از شاخصه های مهم اخلاق کارگزاران در نظام اسلامی و مکتب امام(ره) اینجا خو را نشان می دهد که مسئولان نظام اسلامی نبایستی خود را خیر محض دیده و از هرگونه نقص و اشتباه مبرا بدانند، چرا که در غیر این صورت، گرفتار نگاهی استعلایی شده که سبب خود بزرگ بینی و تکبر در برابر مردم می شود و ثمره این دیدگاه آن است که چنین شخصی با این گونه توهم، در برابر هر انتقادی مکدر شده و از انتقاد و منتقد فراری می شود. نتیجه چنین رفتاری، فاصله گرفتن از مردم و در چنبره تعدادی افراد چاپلوس و مبالغه گو قرار گرفتن است. از سویی، این گونه افراد هرگونه خطای خود را توجیه می کنند و بی تردید چنین طرز تفکری راه ترقی و پیشرفت انسان را سد می کند.

امام خمینی(ره) با وجود اینکه عارفی واصل و فقیهی کامل بود و بر مبنای تقوا، تکلیف و حجیت بین خود و خدای خویش تصمیم گیری و عمل می کرد، با این حال در برابر مردم تنها خود را خدمتگزاری ناچیز می دانست و از اینکه در برابر مردم عذرخواهی کند و بر اشتباهی که حتی خودش در آن تقصیری ندارد، اعتراف کرده و اعتذار جوید، ابایی نداشت.

مقام معظم رهبری در تبیین این بخش از معنویت امام(ره) می فرمایند: «امام، ماها را توصیه می کردند ... خودمان را بالاتر از مردم ندانیم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانیم، بی عیب ندانیم. ... خود امام هم همین جور بود. ایشان، هم در نوشته های خود - به خصوص در اواخر عمر شریفش- هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضیه اشتباه کردم. اقرار کرد به اینکه در فلان قضیه خطا کرده است؛ این خیلی عظمت لازم دارد. روح یک انسانی باید بزرگ باشد که بتواند یک چنین حرکتی را انجام دهد...» (14/3/90)

امام(رحمه الله علیه) در چند نوبت به دلیل نرسیدن به آرمان هایی که به مردم وعده داده بودند عذرخواهی کردند، از جمله فرمودند: «من از شماها عذر می خواهم. من از ملت ایران عذر می خواهم. ... معذرت می خواهم که عرضه این را ندارم که کار را درست کنم. من از حضرت مهدی- سلام الله علیه- من از پیشگاه پیغمبر اکرم(ص) معذرت می خواهم... ما نتوانستیم برای شما کاری انجام بدهیم. ما ضعیف هستیم...» (صحیفه امام 12: 479). پیشتر از این هم امام از برخی مسامحه ها در برخورد با مفسدان از مردم عذرخواهی کرده بودند: «اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، ... و مفسدان و فاسدان را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند... و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم... »(همان 9: 283)

و یا در جای دیگر به دلیل برخی تحلیل های بی مورد پیرامون ادامه جنگ از خانواده های شهدا و جانبازان طلب عفو کرده و می فرمایند: «به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.» (همان 21: 285)

در فرمایشی دیگر ایشان با وجود همه زحماتی که برای پیروزی انقلاب متحمل شده بودند عملکرد خود را در مقایسه با عمل مردم انقلابی نمی دانند، البته دلیل این امر را بی تجربگی می دانند، ولی با این وجود خود را دارای مسئولیت دانسته و می فرمایند: «ما یا مقصریم یا قاصر و در هر دو جهت آن، در پیشگاه ملت جواب باید بدهیم.» (همان 13: 47). یا در سند مهمی مانند منشور روحانیت به صراحت به برخی اشتباهات در واگذاری برخی مناصب در اول انقلاب اعتراف می کنند. در نگاه امام(ره) عدم اعتراف به اشتباه به خصوص در سطوح کلان سبب مواجه شدن با بدترین عذاب آخرت است، لذا ایشان در نامه مشهور خود به منتظری می نویسند: «نامه ها و سخنرانی های منافقین که به وسیله شما از رسانه های گروهی به مردم می رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحی له الفداء- و خون های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمک تان کند». (همان: 332)

همین سیره اسلامی در رفتار خلف صالح خمینی(ره)، مقام معظم رهبری نیز دیده می شود. در اوایل سال 1362 در روزنامه اطلاعات (شماره 19027، مورخ 6/02/1369) مطلبی به قلم عطاء الله مهاجرانی چاپ شد که مضمون آن پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا بود. در پی درج مقاله اعتراضات فراوانی به نویسنده مطلب معطوف شد و مقام معظم رهبری طی سخنانی در دوازدهم اردیبهشت ماه همان سال هرگونه مذاکره با آمریکا را نفی کردند. برخی سیاسیون فرمایشات راه گشای ایشان را بهانه ای برای مقاصد سیاسی و جناحی خویش و حمله بیشتر به مهاجرانی قرار دادند، در حالی که از روح کلی فرمایشات ایشان چنین چیزی استنباط نمی شد. با این حال ایشان بلافاصله همان روز در نامه ای خطاب به مهاجرانی حتی از اینکه ممکن است بدون اراده به او توهینی شده باشد عذرخواهی می کنند. بخشی از متن نامه ایشان به مهاجرانی این گونه است: «شنیدم بعضی ها از حرف های امروز من، قصد طعن و توهینی نسبت به جناب عالی استنباط کرده اند و شاید بعضی خواسته اند یا بخواهند آن را مستمسکی برای اهانت به شما بسازند. اعلام می کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده ام و نیت توهین به کسی نداشته ام و اگر بدون اراده من به شما توهین شده است، از شما عذر می خواهم.» (12/02/1369) نمونه دیگر این رفتار معظم له، در سفر اخیر ایشان به بجنورد مشاهده شد که ایشان در پی یک سیاست کلی نظام در مورد کنترل جمعیت صراحتاً خود را مقصر دانسته و فرمودند: «یکی از خطاهایی که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم- این مسئله تحدید نسل از اواسط دهه 70 به این طرف باید متوقف می شد. البته اولی که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دهه 70 باید متوقف می شد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. ... مسئولان کشور در این اشتباه سهیمند، خود بنده حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد.» البته از آن روز تاکنون جا داشت برخی از مسئولان آن دوره که بی تردید سهم بیشتری در این سیاست اشتباه داشتند نیز ضمن اعتراف به این اشتباه از مردم عذرخواهی کنند، اما مع الاسف چنین امری مشاهده نشده است.

حاکم اسلامی در مکتب امام چنین منش بزرگ و کریمانه ای دارد که نه تنها از انتقادات رو بر نمی گرداند، بلکه اگر جایی حتی احساس کند خطایی سهوی از وی سر زده در پیشگاه خدا و ملت توبه و طلب عفو می کند و خود را در برابر خدا و ملت مسئول و پاسخگو می داند. متأسفانه در مسئولان میانی کشور چنین اخلاقی وجود ندارد و گاه دیده می شود در مواجهه با اشتباهاتی آشکار و عمدی و سهل انگاری های مقصرانه نه تنها عذرخواهی صورت نمی گیرد، بلکه در بهترین حالت به مخفی کاری در آن رابطه و سانسور پرداخته و یا دست به توجیهاتی ناروا زده و یا حتی بالاتر از این با کلامی طلبکارانه با مردم سخن می گویند!

این در حالی است که توصیه مقام معظم رهبری به مسئولان نیز همواره این بوده است که شفافیت با مردم همواره ثمربخش است و با توجه به شناختی که ایشان از مردم مسلمان ایران دارند این مردم چنین مسئولی را بیشتر می پسندند. ایشان در این باره به هیئت دولت چنین فرمودند: «آنچه که وعده می دهید انجام بگیرد اگر نمی شود همان وعده ای که داده اید صاف بیایید به مردم بگویید نمی شود... بیایید صاف و روشن به مردم و به همان مسئولان بگویید آقا این کار را ما نمی توانیم انجام بدهیم از شما قبول می کنند .» (02/06/1387) شایسته است این سیره اسلامی در تمام قوا و مسئولیت ها ظهور و بروز داشته باشد و مسئولان شجاعانه کوتاهی ها و اشتباهات خود را به مردم اعلام کرده و طلب پوزش کنند بی شک این امر یکی از عوامل مهم پیشرفت نظام خواهد بود.

صبح صادق، شماره 572ف ص6

 


» نظر

حاشیه ای بر مصاحبه حجت الاسلام شریف زاده با شرق

دفاع از کدام اندیشه و راهکار؟

گفتگوی حجت الاسلام شریف زاده با روزنامه شرق، بار دیگر جنجال «جریان انحرافی» را در رسانه ها زنده کرد. در باره این مصاحبه گفتنی هایی است:
برای مقدمه باید اعلام کنم:
اول: با وجود انتقادات فراوانی که به دولت و اطرافیان خاص رئیس جمهور دارم، آن گونه که عده ای بر طبل جریان انحرافی می کوبند و هر اتهام و رذیلتی را به اطرافیان رئیس جمهور نسبت می دهند، فکر نمی کنم و بسیاری از این برخوردها را سیاسی و به دور از انصاف می دانم.
برای نمونه در سال 89 در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، ایشان در دیدار جامعه مدرسین اعلام کردند: «من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد.» (tebyan.net/index.aspx?pid=143356)
با این حساب بنا بر فرمایش صریح رهبری معظم نمی توان قائل مکتب ایرانی را فردی ضد اسلام و ناسیونالیست دانست. با این حال از آن تاریخ به بعد این فرمایش آقا اصلا مورد توجه برخی سیاسیون قرار نگرفت و به جد همان حرفهای قبلی خود را تکرار می کردند! البته از آن سو هم طرفداران لفظ مکتب ایرانی با وجود اینکه آقا فرموده بودند با طرح این موضوع مخالف هستند مجددا به دفاع از آن می پرداختند.
دوم: برخی عبارات در انتقادات به مصاحبه آقای شریف‌زاده نشان از اثبات مدعای بالا دارد. ایشان سالهاست استاد حوزه است و از محققین و پژوهشگران به نام عرصه دین است و همین سایتها و جراید بارها از نظرات ایشان بهره ها برده اند استفاده از الفاظ ناشایست در حق ایشان هرچند سخنی به اشتباه گفته باشد صحیح و اخلاقی نیست عباراتی مانند طلبه جوان و... نشان از این دارد شخص ناقد نشناخته و ندانسته و یا حتی دانسته فقط به خاطر اغراض سیاسی عنان قلم را رها کرده است. جدای از این نسبت دادن امور کذب و خلاف واقع در مورد ایشان وکلاسهای ایشان نیز نشان می دهد هنوز نتوانسته ایم دغدغه مقام رهبری در بحث رسانه را جامه عمل بپوشانیم و همچنان دچار بی و بندباری رسانه ای هستیم
سوم: در این یک سال منتهی به انتخابات 92 آنچه برای کشور و بخصوص اصولگرایان از همه چیز مهمتر است وحدت است. روشن است اصلاح طلبان هیچ گاه به دولت کنونی روی خوش نشان نداده و نخواهند داد. چنانچه از محافل این گروه بر
می آید، آنها در صدد برجسته سازی نقصهای اصولگرایی –مانند گرانی و اختلاس- هستند تا ازا ین آب گل آلود ماهی خود را بگیرند و حداقل در انتخابات درد سر مجددی برای نظام ایجاد کنند. انتخاب روزنامه شرق برای مصاحبه توسط آقای شریف‌زاده نه یک حرکت استراتژیک که یک انتخاب نادرست بوده است. روزنامه شرق هیچ گاه بر مشایی نقدی نداشته و او را منحرف نمی داند تا بخواهد با سئوال و جواب چیزی برایش روشن شود. بلکه هدف او این است محملی برای اختلاف پراکنی بیاراید امری که به نظر در آن موفق بوده است. پس از آن بنشیند و دعواها و تمرکز به هم ریخته اصولگرایان را ببینید و لذت ببرد! اکر به مصاحبه شرق دقت شود روشن می شود آقای شریف‌زاده به هیچ وجه نتوانسته حرفه ای گری مصاحبه گر را کنترل کند. او نه تنها حرف‌هایش را نزده است بلکه حرفهایی را که نمی خواسته و حتی بعضا در گفتن آنها احتیاط
می کند را در این گفتگو بیان کرده است! همان چیزی که شرق نویس می خواسته است. لذا پس از دو ماه از گفتگو با خلاصه کردن آن در تاریخی خاص آن را منتشر می کنند و این یعنی القای این موضوع به مردم که اصولگرایان جز اختلاف و دعوا و گرانی و اختلاس ثمری برای مملکت ندارند!! حداقل اصلاح طلبان به همدیگر رحم می کردند!!
در چنین فضایی تفکر سوم تیر که موجب خرسندی رهبر انقلاب و مردم را فراهم آورده بود در منازعات بی مورد و مقطعی به محاق رفته و عدم درک صحیح و مناسب از موقعیت،
می تواند موجب خسارتهای بزرگی گردد.
اما نقد مطالب آقای شریف زاده
بنابر آنچه شرق نوشته است و آقای شریف‌زاده آن را تکذیب نکرده است و تنها به کوتاه و مبهم شدن برخی عبارات اشاره کرده اند انتقاداتی به ایشان وارد است
متاسفانه چنانچه قبلا گفته شد مصاحبه شونده اسیر
مصاحبه کننده شده و بحث از یک بحث علمی و منطقی به یک بحث احساسی، بی مبنا و پراکنده بدل گشته است. برخی تعابیر اصلا قابل اثبات نیست و برخی مطالب مبهم و بی نشانی است. متاسفانه در شفاف سازی این موارد اقدامی از سوی اقای شریف‌زاده صورت نگرفته است و نگارنده بنابر وظیفه شاگردی، این امر را در سطور پایین انجام خواهد داد.
نکته مهم دیگر اینکه، در سرتاسر مصاحبه بویی از سوم تیر و تفکر و شعارهای آن نمی آید. چنانچه مدافعین مشایی همگی این گونه اند. آن قدری که از مشایی سخن می گویند در عوض نه از ساده زیستی سخن می گویند، نه از عدالت، نه مردم داری و نوکر مردم بودن، نه از مبارزه با استکبار، نه فرزند ولایت بودن، نه بوسیدن دست مردم و ... رفتار عملی شان هم همین گونه است. این حلقه را از این رو من انحرافی می دانم که از شعارهای سوم تیر که مردم عاشقش شدند، انحراف دارند
این جماعت را مردم کم دیده اند آن قدری که رئیس جمهور را از نزدیک دیده اند مشایی را ندیده اند!! آن قدر که
احمدی نژاد دست پیرمرد و جوان را بوسیده است اینان با مردم دست هم نداده اند! با هنرپیشه و خواننده و خارج نشین و ... نشست و برخاست داشته اند اما حداقل ما کمتر در میان مردم فقیر و محروم اینها را دیده ایم! نه عکسی نه فیلمی!
حجت الاسلام شریف‌زاده در پاسخ به این سئوال که آیا مشایی عارف است؟ اذعان می دارد: «می گویند قلب پاک محل جوشش معرفت است و من این جوشش معرفت را در ایشان دیدم».
جوشش معارف الهی را چگونه می توان دید و حس کرد؟ من خواننده مانند خیلی ها معنی این حرف را نفهمیدم! آیا جناب شریف زاده خود اهل شهود است؟ در کدام مناظره علمی و منطقی می توان جوشش معارف را اثبات کرد؟
مشایی جایی گفته بود در سیزده سالگی نوری در دل من تابید! (sadid59.parsiblog.com/Posts/85) تقصیر ما که این نور را نمی بینیم چیست؟ اقای شریف زاده که اصرار بر نقد دارد کجای این حرف را باید نقد کرد؟ چگونه می توان پذیرفت از جوشش معارف الهی جامعه وعاظ ولایی بیرون بیاید با آن همه دروغ و فریبکاری! (sadid59.parsiblog.com/Posts/170) چطور از قلب دارای جوشش معرفت دوستی با مردم اسرائیل و مکتب ایرانی بیرون می‌آید که باعث دل آزردگی رهبر می شود؟!
آقای شریف‌زاده در ادامه می گوید: «اندیشه جناب مشایی اندیشه جهانی شدن است من در یافتم که ایشان معارف و مبانی معرفتی را عملیاتی و اجرایی می‌کند». و بعد در پاسخ به این سئوال که «یعنی چه که معرفت را عملیاتی می‌کند؛ متوجه نمی‌شوم»؟ بیان می دارد: «خودم هم نمی‌فهمم فقط گاهی اوقات مصادیقش را می‌بینم. یعنی می‌بینم آنچه را ایشان می‌گوید در کتاب‌های عرفانی خواندم و دیدم؛ در عرفان درسی. ولی ایشان در روند جهان این را ترسیم می‌کند. راهکار می‌دهد که چطور باید به نگاه یکپارچه‌ای برسیم. در نگاه عرفانی است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدی بروند. گرایش همه به خوبی‌ها و به خداست اما بینش‌ها متفاوت می‌شود.
وقتی انسان‌ها را این‌گونه نگاه کنیم که دارای گرایش‌های یکسانی هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با کسی می‌شود که او را هم‌گرایش با خودت می‌بینی و فقط می‌گویی یک خطایی کرده. حالا همین را آقای مشایی آورده در سطح جهانی به عنوان نحوه عرضه دین اسلام مطرح می‌کند».
در این باره باید پرسید آیا آنچه ایشان به عنوان اندیشه مشایی یاد می کند یک نوآوری است که تاکنون سابقه نداشته است؟ بخشهای دیگر مصاحبه به این پرسش پاسخ منفی می دهد چرا که آقای شریف‌زاده این اندیشه را برگرفته از عرفایی مانند آیت الله قاضی، شاه آبادی، ملاقلی همدانی و امام (رحمت الله علیهم اجمعین) می داند و حتی از شهدا نیز به عنوان صاحبان این اندیشه یاد می کند. حتی در ادامه مصاحبه از جوزف نای تئوریسین قدرت نرم یاد می کند که او نیز همین حرفها را زده است. لذا این اندیشه بنابر نظر جناب شریف‌زاده حرف نویی در بر ندارد پس آنچه سبب تعجب و شگفتی ایشان را برانگیخته است امری که خود ایشان هم از آن اظهار بی اطلاعی می کند و تنها گاهی اوقات برخی مصادیقش را می بیند!
اما کاش استاد شریف‌زاده مصداقی از این عملیاتی شدن این اندیشه را که توسط آقای مشایی انجام گرفته است را بیان
می کرد تا دقیقا روشن شود ترسیم این راه عملیاتی چگونه است؟ چرا مصداق این حرف را کس دیگر نمی بیند؟
ایشان در بخشی دیگر از مصاحبه می گوید: «برای من مسلم شد آنهایی که به آقای مشایی ایراد می‌گیرند در واقع مطالب‌شان را درک نمی‌کنند. ...البته مطلب، مطلب دشواری بود و نیاز به قدرت تسهیل فوق‌العاده‌ای داشت. اما با این حال من می‌دیدم که برخی مطالب را آن‌گونه که مدنظر ایشان است فهم نمی‌کنند».
اصولا اگر درک اندیشه آقای مشایی این مقدار دشوار و پیچیده است که بخشی از آن شهودی و برخی دیگر آنچنان عمیق است که فارسی زبانان و دینداران و حتی علما و بالاتر از آن طرفدارنشان مانند آقای شریف‌زاده آن را متوجه نمی شوند چگونه این اندیشه ظرفیت جهانی شدن را دارد؟ بهتر نیست به جای وقت گذاشتن و صرف هزینه های گوناگون برای چنین تفکری، وقت و هزینه را صرف انتشار افکار و مکتب امام راحل نماییم که علی‌رغم عمق و رژفای دینی، همه فهم و مورد اجماع همگان است؟
از سوی دیگر چطور می شود در این طریقه عملیاتی شدن دین عاشقانه، با فاسق متحد شد اما با مداح اهل بیت و هیئتی ها و اصولگرا نمی شود؟ نهایتا او هم یک خطایی کرده است چرا تمام و هم و غم رسانه این حلقه در کوبیدن و هجمه به مومنین و نهادای انقلابی است؟ چرا خطاهای ایشان را
نمی پذیرد تا عاشقانه دین را عملیاتی کنند؟ اگر نگاهی به اخبار و مطالب سایت شبکه ایران انداخته شود –که استاد شریف‌زاده اذعان دارند از آن بی خبر هستند- مشاهده می شود تمرکز این سایت بر تخریب و انتقادهای مکرر از نیروهای انقلاب و مداحان و ائمه جمعه است!
اکنون روشن می شود چرا روز به روز متدینین از این حلقه دور ترمی شوند؟ این چطور عملیاتی شدن دیدگاه های عرفانی است که دینداران را از خود منزجر و خداجویان را دلزده کرده است؟ چرا با برخی هنرپیشه ها و سرمایه داران خارجی می شود دور یک میز یک نشست و عاشقانه با آنها سخن گفت و در نشریه خاتون برخی را به عنوان زن نمونه معرفی کرد اما با خیل عظیم متدینین نمی توان عاشقانه برخورد کرد؟ این تناقض رفتاری با آن اندیشه چگونه قابل جمع است؟
آقای شریف‌زاده آن گاه دربیان مصداق این عملیاتی شدن اندیشه تشکیل «مرکز مطالعات ملی جهانی شدن» را نام می برد اما ایشان توضیح نمی دهد این مرکز تا کنون چه کارهایی انجام داده است که موجب جهانی شدن دین شده است. به نظر تاسیس یک مرکز، ابزار این کار است نه خروجی و عملیاتی شدن این فکر .. تا کنون چه کاری در این مرکز انجام شده دین را جهانی کرده و جامعه ایران از ان بی اطلاع هستند؟ اصولا اگر تفکر مشایی تفکر امام است چرا در سخنان مشایی و حتی مقالات آقای شریف‌زاده کلماتی مانند ادبیات امام مثل فقر و غنا، استضعاف و استکبار، اسلام آمریکایی، اسلام ناب و ... دیده نمی شود؟
آقای شریف‌زاده سپس از معجزه امام می گوید که نسلی را دگرگون کرد و البته چنین حرفی بسیار متین و درست است. امام خامنه ای بارها در این باره فرموده اند: «فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بى‏اعتناى به شهوات و دلهایشان متوجه به سمت خدا بود.» اما انحصار این کلام در شهدا و اینکه خوبان همه رفته اند و محدود کردن فتح الفتوح امام به چند نفر خاص بی شک جفای به امام و رهبری است. آیا واقعا امروز در خیل عظیم توده مردم و حتی خواص اهل حق، مواردی از آن فتح الفتوح امام یافت
نمی شود؟ بی شک نمی توان به این پرسش پاسخ منفی داد و کشور و نظام را به بحران قحط الرجال متهم کرد. فرمایشات رهبری در این زمینه آن چنان روشن است که نیاز به بیان ندارد. «ما یقیناً نیروهای خوب هم زیاد داریم؛ باید اینها را بشناسیم. آن اوایل انقلاب، بعضیها می‏گفتند که قحط الرجال است؛ ما می‏گفتیم که جهل الرجال است. واقعش این است که ما شخصیتها را نمى‏شناسیم».
سپس آقای شریف‌زاده در وصف منتقدین آقای مشایی
می گوید: «کار به جایی رسیده که برخی مقاله می‌نویسند و تفکر عرفانی و فلسفی را در کنار اومانیسم می‌آورند و هر سه را باطل معرفی می‌کنند. افرادی مانند آقای مهدی نصیری؛ معنی این چیست؟» و سپس منتقدین انسان شناسی
احمدی نژاد را به بی سوادی در عرفان و فلسفه نسبت می دهد: «کدام‌یک از مخالفان جناب مشایی با عرفان آشنایی دارند؟ کدام‌شان فلسفه می‌دانند؟ ... اصلا آنان می‌گویند ما عرفان را باور نداریم». البته ایشان تاکید دارند در مقوله انسان شناسی این گونه است. لذا در پاسخ به سئوالات شیطنت آمیز خبرنگار شرق که می-پرسد: «خیلی از کسانی که متهم به بی‌سوادی می‌کنید از برجسته‌های حوزه هستند؟ پاسخ می دهد: «در انسان‌شناسی؟ من در این مقوله صحبت می‌کنم. چه کسی در انسان‌شناسی به مطالب آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی ایراد گرفته و گفته من عرفان خواندم؟
حتی اگر آیت‌الله...
هرکسی باشد، فرقی نمی‌کند. نمی‌شود منتقدان بگویند این عرفان است و عرفان را باور دارند ولی حرف آقای احمدی‌نژاد را باور ندارند. تا سال گذشته هیچ‌کس نمی‌آمد عرفان و فلسفه را زیر سئوال ببرد. فقط می‌گفتند حرف‌های آقای مشایی اومانیستی است. آنان به صراحت می‌گویند اسلام چیزی به نام عرفان ندارد. من می‌خواهم پیچ ماجرا را به شما نشان دهم».
به نظر آقای شریف‌زاده در این قسمت به عده ای معدود اشاره دارد. افرادی مانند آقایان مهدی نصیری و حسن میلانی و... اما متاسفانه آقای شریف‌زاده نقد آقای مهدی نصیری بر
انسان شناسی احمدی نژاد را به گروهی وسیعی نسبت می دهد که در یک خط مشغول فعالیت هستند! شاید کم کردن حجم مصاحبه توسط روزنامه شرق سبب این ابهام شده است که جا داشت استاد شریف‌زاده این ابهامات را برطرف می نمود وگرنه روشن است که ایشان به خوبی مطلع است حضرات علمایی مانند آقای مصباح، جوادی آملی و افرادی مانند آقای نبویان و غرویان... از جمله افرادی هستند که خود در زمره فیلسوفان و حتی معرض انتقادات افرادی مانند آقای نصیری هستند. بی شک منظور ایشان از «آنها که خود را اصولگرا می‌دانند و با این نگاه آقای مشایی به انسان مخالفت می‌کنند نگاه‌شان متحجرانه، تفریطی و قرون وسطایی است.» علما و بزرگان حوزه نیست و اشاره به همین طیف افرادی دارند که امروزه بار دیگر سر برآورده اند و بر فلسفه و عرفان اسلامی به هر بهانه ای می تازند و برایشان فرقی نمی کند مشایی را نقد کنند یا علامه حسن زاده را یا ملاصدرا را!
آقای شریف زاده آن گاه در رفع اتهام آقای مشایی از پلورالیسم در مورد شیوه عرضه دین سخن می گوید و معتقد است باید دین جهانی را که مواجهه با دل و فتح قلوب است را تبیین نمود. آن گاه این سخن مشایی که را امروزه دوران پایان اسلامگرایی است رابه اسلام طالبانی تاویل می برد؛ «در همه مقولات دینی اگر بخواهد الزام باشد فرار و گریز از دین ایجاد می‌شود. آقای مشایی و احمدی‌نژاد می‌گویند دین باید جهانی شود. می‌گویند اسلامگرایی دیگر قابل عرضه نیست. اسلامگرایی؛ یعنی کار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفی شدند. کار طالبان در جهان قابل عرضه نیست، این رویکرد موجب انزوای اسلام می‌شود».
اما به نظر این برداشت آقای شریف‌زاده از کلام آقای مشایی است و نه کلام خود ایشان! (نگاه کنید به سایت جهان نیوز چهارشنبه 30 مرداد 1387 خبری با کد 31668) در این سخنرانی که آقای مشایی در مورد پایان اسلامگرایی هیچ جا از طالبان سخن نمی گوید. حال آقای شریف‌زاده چگونه این سخن را حمل بر اسلام طالبانی می کند پوشیده است؟ شاید نظر آقای مشایی تغییر کرده است و فقط ایشان ازاین تغییر مطلع هستند. شاید هم این مطلب از همان مطلب دشوار و غامض است که درک آن برای امثال نگارنده ممکن نیست!!
آقای شریف‌زاده ادامه می دهد: «آقای مشایی و رئیس‌جمهوری هم همین را می‌گویند که باید با دل آغاز کرد. می‌گویند برو سراغ مقولات فطری که دلپسند است؛ از عشق بگو، از امنیت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد». آقای شریف‌زاده اصرار دارد احمدی نژاد را در کنار مشایی مطرح کند اما آنچه ما در عمل و رفتار رئیس جمهور مشاهده می کنیم برخلاف این تفکر است. احمدی نژاد در هر سخنرانی با دعای فرج آغاز می کند و بسیاری از مفاهیم اسلامی را در سطح جهانی و حتی در سازمان ملل به طور موکد و غلیظ مطرح می کند. اما این مفاهیم کمتر در سخنان مشایی به کار می رود و اصولا همین امر است که مشایی را از احمدی نژاد متمایز می کند.
ایشان در ادامه می گوید: «می‌خواهم بگویم شعار فطری بین مردم جا باز می‌کند. شما اول باید از مقولات فطری و دلپسند در جهان بگویید بعد سعی کنید با گفتگوی عقلانی و منطقی مقولات فقهی را بر مقولات فطری تبیین کنید».
در اینجا این پرسش مطرح می شود آیا منظور ایشان تقدم زمانی است یا رتبی؟ اگر زمانی باشد به نظر حرف صحیحی نیست چرا که شیوه انبیا این گونه نبوده است بلکه هر سه مقوله را با هم پیش می بردند و به نظر تشریع احکام از همان روزهای نخست رسالت انجام می شده است. البته شاید در برهه ای از زمان یکی از این مقولات بر دیگری چربش پیدا کند اما این گونه نیست که تعطیل شوند تا مقدمات آن فراهم شود. بله از لحاظ رتبی، شایسته آن است ابتدا عقل و دل را بها داد آنگاه جوارح از عقل و دل تبیعت خواهند کرد. آقای شریف‌زاده آن گاه بر اهمیت فقه تاکید کرده و در تبیین سخنان خود می گوید: «...این نیست که فقه را ببوسیم و کنار بگذاریم؛ ... ما وظیفه‌مان را انجام نمی‌دهیم. مثلا نسبت به همین حجاب 33 سال است چه کار هنری کردیم؟ چه اتاق فکری برپا کردیم؟ ما باید جامعه را اشباع کنیم از ادله عقل‌پسند در سطوح مختلف؛ اینها را که بیان‌کنیم اصلا نیاز به ضرب و زور نخواهیم داشت». اگر در این بحث با آقای شریف‌زاده همراه شویم سئوال اینجاست در این چند ساله که اندیشمندی عمیق و دقیق مانند آقای مشایی بر مسند قدرت و بعضا نهادهای فرهنگی نشسته است چه کار هنری و عقل پسند در زمینه دین انجام شده است؟ خوب است آقای مشایی و دست اندرکاران همفکر ایشان به این سئوال پاسخ روشنی دهند. البته نگذاشتند و قدرت در دستان ما نیست و پشت پرده خبرهایی هست و این گونه حرفها نمی تواند پاسخ مناسبی باشد. چطور می شود رئیس جمهور محترم در برابر قوانین مجلس می تواند مقاومت نشان دهد اما در بحث فرهنگ ایشان قدرت کافی ندارد؟
آقای شریف‌زاده در برابر سئوالات متعدد خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه در فرهنگ به توجه به اقناع عقلی و عقلی تاکید می کند و هنگامی که خبرنگار از ایشان می پرسد: «وظیفه حاکمیت چه می‌شود یعنی باید اجبارا حجاب داشته باشند یا خیر؟» پاسخ می دهد: «من معتقدم به آنجاها نمی‌کشد. شما این روشی که گفتم را تجربه کنید، خواهید دید فرض‌تان واقعیتی پیدا نمی‌کند».
اما سئوال اینجاست چگونه ایشان به ضرس قاطع به این اعتقاد رسیده اید؟ آیا این ادعای ایشان مسبوق به تجربه است یا مستند به برهان است؟ هر دو فرض منتفی است شاید این مقوله از نوع جوشش معارف باشد!
در ثانی در کلام ایشان اصلا روشی بیان نشده و به نکاتی کلی و مبهم بسنده شده است؟ چگونه باید به دل نفوذ کرد؟ راه روشنگری عقل چیست؟ این بیان که باید به تسخیر قلوب و فتح عقول پرداخت امری روشن است و لزوم کار فرهنگی را کسی انکار نمی کند. اما سخن در چگونگی کار است که آقای شریف‌زاده معتقد است آقای مشایی توانسته این کار را عملیاتی کند اما مصداقی ارائه نمی فرماید.
آقای شریف زاده در پاسخ به سئوالات مکرر خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه و الزام در نهایت می پرسد: «شما می‌خواهید بگویید مکانیسم جمع اینها با هم چگونه باشد؟ و خود پاسخ می دهد: «باید روی این فکر شود. این حرف خوبی است که شما می‌زنید» و بلافاصله می گوید: «اصلا کسی روی اصل این ماجرا فکر کرده»؟
باز این تعارض در کلام ایشان پیش می آید که آقای مشایی چه کار انجام داده است و کدام مبانی را عرفانی را عملیاتی نموده است؟ به عقیده ایشان در این باره کسی تاکنون فکر نکرده است و باید در باره تلفیق بین فقه و عقل و دل فکر کرد با این حال دفاع جانانه ایشان از مشایی در کدام مورد است درک نمی شود! در ثانی ایشان باز به این پرسش پاسخ
نمی دهد تا وقتی شیوه عقل و دل مردم اشباع نشده با احکام دین چه باید کرد؟ از یک سو با گشت ارشاد و برخورد با مظاهر بی عفتی مخالفت می شود از آن سو راهکاری در مقابل نشان داده نمی شود و بیان می شود باید روی این قضیه فکر شود!! روشن است چنین روشی نه حرف نویی است نه کار آمد. بسیاری قبل از آقای مشایی با زبانهای مختلف از کار فرهنگی سخن گفته اند. اصولا تفاوت دیدگاه آقای مشایی با نظریه تساهل و تسامح و عرضه اسلام رحمانی در چیست؟
ایشان در جایی دیگر توضیح می دهد: «بین آنچه رخ می‌دهد و آنچه در ذهن آقای احمدی‌نژاد و مشایی وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد فکر می‌کنند اجرا می‌شود»؟
اگر واقعا این گونه است و این افراد اندیشه شان را در ایران نمی توانند اجرا کنند، چطور می شود در دنیا آن را عملیاتی کرد و به منصه ظهور رساند؟ در حالی که در ایران بودجه، قدرت، حمایت رهبری و ملت، طرفدارانی مانند شما و ... را دارند و از آن سو در جهان قدرتها و دشمنی ها قوی تری نسبت به آنها وجود دارد. آیا باز نباید سئوال کنیم اندیشه آقای مشایی کجا به کار می آید؟ ایشان از یک سو اعتقاد دارد صدها سال است فرهنگ الزام در جریان است و با دو دولت نمی توان بر این فرهنگ غلبه کرد اما با این حال تفکر آقای احمدی نژاد را در سطوحی پیروز و موفق می داند و می گوید امروز جامعه ایران «آزادتر است و دین عاشقانه به مردم عرضه می‌شود». اما باز بیان نمی شود چگونه عرضه می شود؟
ایشان در ادامه خاطر نشان می کند: «بسیاری از همین کسانی که علیه آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی جبهه می‌گیرند، چطور قبلا دفاع می‌کردند؛ سئوال این است که چطور جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من این است که چرا بسیاری از کسانی که امروز جبهه می‌گیرند قبلا خیلی از دولت و آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند». دقت در کسانی که امروز از دولت کنار گذاشته شده اند، نشان می دهد برخی از اینان از ابتدا بر آقای مشایی انتقاد داشتند و به نظر همین انتقادات به جناب مشایی سبب اخراج آنها از دولت گردید و چه بسا عده زیادی از اینان همچنان مدافع رئیس جمهور هستند. (پی دی اف)

روزنامه رسالت، شماره7875، ص.18


» نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
title=