سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادیان بازاری ابزار دست انسان مدرن

گفتگو با بهزاد حمیدیه، پژوهشگر جنبشهای نو پدید دینی (PDF)

سرشت بشری بر اساس خلقتش، خود را محتاج به پرستش معبود و زندگی همراه با معنویت می بیند. فطرت توحیدی انسان، او را به سمت امور فرامادی و کمال طلبی سوق می دهد. انبیا و رسولان الهی برای هدایت صحیح همین ویژگی اساسی و نیروی درونی انسانها مبعوث گشته اند تا این گنج نهفته را برای بشریت مکشوف نمایند. اما غالباً هر گنج و متاع گرانبهایی، نسخه های بدلی و یا التقاطی نیز همراه خود دارد که یا به خاطر جهل جهال و یا به دلیل مکر شیادان تولید می شوند. در جهان مدرن کنونی که مالامال فریب، دروغ، خیانت، قدرت طلبی، بی رحمی و جهل و ... است، نسخه های جعلی فراوانی در مقابل «معنویت ناب» و «سعادت اصیل» شکل گرفته است. «مدرنیته» و تمسک به عقل ابزاری بشر را از دین و «دستورات الهی» دور کرده است و همین امر سبب ظهور «جنبشهای نوپدید دینی شده است. رشد قارچ گونه نحله ها و فرقه های گوناگون که داعیه دار زندگی آرام و موفق برای بشر مدرن می باشند در همین راستا قابل ارزیابی است که متأسفانه کشورهای اسلامی و کشور ما نیز از این آسیب بی نصیب نمانده است.
با اینکه قریب به یک دهه از فعالیت چنین گروه هایی در کشور ما می گذرد اما به دلیل عدم شناخت از این پدیده برنامه ریزی و تدبیر مناسبی در رابطه با آن صورت نپذیرفته است و گاه به علت آمیختگی حق و باطل در این فرقه ها و نحله ها حتی برخی دستگاه ها و سازمان ها آنها را بعنوان امری دینی ترویج کرده اندآقای بهزاد حمیدیه، از محققان و پژوهشگران تلاشگر در مورد «جنبش های نو پدید دینی» است. او که از این پدیده به عنوان «ادیان بازاری» تعبیر می کند. تاکنون دو اثر در همین زمینه برای سازمان تبلیغات اسلامی و موسسه مطالعات ملی تألیف کرده و در این باره حدود هزار صفحه مقاله، در مطبوعات و مجلات و... نگاشته است. در گفتگو با این پژوهشگر دینی، اطلاعات علمی و محققانه ای در مورد «ادیان بازاری» ارائه گردیده است.
گفت وگو از احسان آیتی
¤بعنوان اولین سوال در مورد نحوه ظهور و شیوع این پدیده توضیح دهید؟
جنبش های نوپدید دینی در دوره ای که دوره عطف مدرنیته است و برخی متفکرین -بخصوص فرانسوی ها- آن را «پست مدرنیته» می دانند، یعنی از دهه هفتاد قرن بیستم به بعد و عمدتاً در آمریکا و به تبع آن در کشورهای اروپایی و بعد در شرق ظهور کردند. در مورد علت پیدایش این گونه جنبشها، باید علت را در پیامدهای فرهنگی مدرنیته جستجو نمود و علت اصلی را در نوعی تضاد هویتی انسان مدرن دانست. انسان مدرن از یک سو با برجسته شدن ارزشهای عقلانیت ابزاری و اوج گرفتن اومانیسم و سوژه محوری، علی القاعده از دین ، خدا و منابع هویت بخش مابعدالطبیعه جدا می شود و مابعدالطبیعه جایگاه و اعتبار خودش را نزد او از دست می دهد. لذا انسان در یک خلاء هویتی گرفتار می شود، از سوی دیگر، دین به جهت فطری بودن و اینکه نیاز ذاتی و مادر بشر است هرگز از زندگی انسان دست نمی کشد و نظریه جامعه شناسان سکولار که معتقد بودند در اواخر قرن 20 قطعاً از دین در جوامع بشری نشانی نخواهد ماند، با شکست مواجه شده است. در این میان کشمکش های متضاد و دو جانبه انسان مدرن را به بحران شدیدی دچار می کند. در این اوضاع یک دسته افرادی که توانایی های خاصی در جذب اشخاص داشتند با استفاده از برخی خوارق عادت یا اموری تحت عنوان «مسمرسیم» یا «هینوتیزم» یا امور دیگری از این دست که زندگی معمولی عادی بشر آنها را در خود سراغ ندارد و استفاده از قدرتها و فنون دیگری مانند فن بیان، سخنوری، قواعد آرامش بخش روان شناختی و علوم فرا روان شناسی، داعیه دار برطرف کردن این خلاء بشری شدند. در تاریخ دینی مشاهده می شود که یک عده پیامبران ظهور می کنند. این پیامبران داعیه شان برنامه های سعادت بخش برای بشریت است که از ما بعدالطبیعه آورده اند. آنها با انجام معجزاتی که سایر انسان ها قادر بر انجام آنها نیستند، سبب می شوند مردم برنامه های آنها را به عنوان یک برنامه سعادت بخش قبول کنند. در جنبش های نو پدید دینی نیز شبیه چنین روندی وجود دارد عده ای در این دوران وانفسا و بحران زده مدعی سعادت بخشی بشر می شوند. از آن سو هم یک سری خوارق عادات و قدرتهای روان شناختی و تأثیرگذار در روح آدمی، قدرتهای شفابخش، مغناطیس درمانی و ... از خود بروز می دهند. این مسائل باعث می شود گروهی از انسانها نسبت به آنها خاضع شوند و ادعای آنها در مورد این برنامه را قبول کنند. این ماجرا باعث پدید آمدن جنبش های نو پدید دینی شده است. البته باید دانست بخشی از این قدرتهای خاص کاملاً کذب است. مثلاً «سای بابا » در فیلمهایی که در برخی سایتها به نمایش درآمده است به طور مشخصی با حقه های مشمئز کننده ای یک گوی را از دهان خود خارج می کند هنگامی فیلم را با دقت مشاهده کنیم متوجه می شویم که این گوی را از یک دستمال که در مقابل دهانش گرفته در می آورد. بسیاری از این مسائل شیادی است. البته ممکن است بعضی از آن ادعاها هم صادق باشد که با استفاده از علوم شرقی - خصوصاً هندی- که از برخی رموز عالم مثال و یا عوامل مادی که علم نوین به آنها دسترسی پیدا نکرده است ولی درست هم بوده است، استفاده کنند. مانند آنچه در آن حمام مشهور و منار جنبان، شیخ بهایی استفاده کرده است. اینها علوم خاصی بوده است که برخی از آنها برای جذب مردم استفاده می کنند. نکته دیگر اینکه تقاضای شدیدی از سوی افراد برای کسب آرامش و مخصوصاً موفقیت وجود دارد، چرا که، جامعه مدرن جامعه ای رقابتی است و مردم برای نیل به موفقیتهای بیشتر به این افراد روی می آورند.

¤ با توجه به کثرت و فراوانی این گونه فرقه ها، به نظر شما خصوصیت مشترک در آنها چیست؟
اول اینکه این جنبشها با مدرنیته و مولفه های دنیای مدرن کاملاً سازگاری دارند.
دوم با سیاست رابطه ای ندارند و خنثی هستند تا بتوانند در محیطی بهتر و بدون تعارض با حکومتها رشد کنند.
سوم: عمدتاً التقاطی هستند و ادیان مختلف را باهم جمع کرده اند.
چهارم: به شدت عملگرا هستند یعنی مثلاً ادعا دارند مشکلات را در فلان مدت مشخص و کوتاه حل خواهند کرد و بیشتر معطوف به مشکلاتند. به عنوان نمونه فرقه آقای« ط » مدعی طی مدارج عرفانی است اما در اوایل راه، کار درمان گری را پیش می گیرند این حرفها به نوعی مبتذل کردن مسائل رفیع است.

¤ چه تفاوت و تمایزی میان ادعای این گونه افراد و عرفان و باطن گرایی سنتی وجود دارد؟
ابتدا این توضیح را بدهم که عرفان اسلامی با تمام عرفانهای دیگر مسیحی، یهودی، هندی و... تفاوتهای جدی دارد. لذا در باب تفاوتهای این جنبشها با عرفانها، عرفان اسلامی را از این مقایسه خارج می کنیم چون هیچ گونه سنخیتی با آنها ندارد. اما آنچه می توان گفت تفاوتهایی بین باطن گرایی های سنتی با این جنبشها وجود دارد. البته باطن گرایی های سنتی هم گونه های متفاوتی دارند و در هر مورد می توان صورت جزیی بحث کرد. اما در این فرصت، برای نزدیک شدن به لایه هایی از بحث باید توجه داشت که در جنبش های نو پدید دینی غایت و همه تلاشها متوجه حظ انسان است. این حظ و بهره هم گاهی معنوی است و هم گاهی مادی. حظ معنوی عبارتست از یک معنایابی و هویت یابی در حیات و مرگ و نقاط گذار عمر، مانند دوره کودکی به بزرگسالی، فرزند دار شدن تا مرگ. این نقاط گذار هیچ معنایی پیدا نخواهند کرد جز اینکه به یک غایت الغایات متصل شوند. از خود می پرسیم چرا زندگی می کنیم؟ چرا باید کار کنیم؟ و... شاید جواب داده شود برای اینکه لذت ببریم. بعد این سوال پیش می آید برای چه لذت ببریم؟ و الی آخر و اگر این متصل به یک غایت الغایات نشود انسان دچار نوعی سردرگمی، بی معنایی، وازدگی و نهیلیسم می شود. مگر آنکه با لذتها و شهوات مادی تفکراتش دچار سکون و بی حسی و رخوت شود وگرنه علی القاعده این سوالها برای هر کسی پیش می آید.
این جنبشها در واقع ادعا دارند که ارائه معنی می کنند و می خواهند به انسانهای مدرن یک مفهوم و معنا ببخشند. آن هم در زمانی که ماوراء الطبیعه غایب و وارد حوزه غیر عقلانی شده است. این در بعد معنوی اش بود. در بعد مادی هم یک طیف متکثری ادعا می کنند که می توانند از شخص یک مدیر موفق بسازند تا ثروت فراوان برایش ایجاد کنند و یا آرامش روانی را برای او به ارمغان آورند. مواردی مانند تسلط و اعتماد به نفس و شفابخشی نیز در همین مقوله می گنجد. پس همه چیز در این جنبشها معطوف به انسان، آن هم انسان فردی است.
حتی اگر اینها از صلح جهانی صحبت می کنند به فرد باز می گردد. یعنی تمام فوائد عائد فرد می شود. ادعا می کنند انسان قدرتهای فراوان دارد یا یک انرژی بیرونی مانند انرژی کیهانی برای انسان قائل می شوند که انسان قدرت دارد از این انرژی برای مقاصد خودش بهره ببرد. پس غایت معطوف به انسان است. از طرفی مبدأ آن نیز انسان است. از انسان آغاز و به او ختم می شود اینها نمی توانند ثابت کنند که قادر به تامین وعده های خود هستند. محققین می توانند با بررسی و تحقیق در هر یک از این جنبشها ملاحظه کنند چند نفر از این افراد کامیاب شده اند؟ و یا بر عکس چند نفر را به فساد کشیده اند؟ در مورد آنهایی را که کامیاب کرده اند تا چه مدت این کامیابی شان طول کشیده است؟ آیا دائمی بوده یا موقتی؟ معمولا این امور از روی خواص اذکار و اوراد و مغناطیس درمانی و تلقین و... ایجاد شده است و بعد به حالت اول بر می گردد اینها را می توان آمار گرفت و یک کار میدانی انجام داد. البته ممکن است برخی افراد را بطور مصداقی معرفی کنند که موفقیتهایی داشته اند و متأسفانه مردم عادی هم با یک استقرای ناقص -بلکه انقص- فریب آنها را بخورند.
نمونه دیگر کتاب «تکنولوژی فکر» آقای «الف» است. ایشان اوایلی که از آمریکا به ایران برگشته بود در مورد مهندسی ذهن صحبت و کلاس برگزار می کرد. بعد از آن وارد فاز دینی و مدعی یک سیستم سلوک شد او در کتابش حتی سوالات غایی انسان را پاسخ می دهد که در برخی موارد شبیه عرفان می شود و برخی مقامات و احوالات را ذکر می کند. مثل انسان متوکل، انسان متوسل، انسان مترصد و ... از آن مقامات که او در کتابش معرفی می کند «انسان متمول» و «انسان متبسم» استاین دو اصطلاح متمول و متبسم خیلی حرفها دارد. خود او نیز در صحبتهایش همین ها را عنوان می کند. می گوید باید ثروت بسیار کلان کسب کرد و افراد را به هر چه بیشتر مال داشتن است ترغیب می کند. اینها چه چیز را نشان می دهد؟ او حرف از دینی می زند که «تمول» در آن بعنوان یک غایت مطرح است. آن وقت دین یک ابزاری برای رسیدن به آن می شود اما در معنویت گرایی های سنتی با این مسائل مواجه نمی شویم.
البته باید در مورد مذاهب گوناگون بصورت جداگانه بحث کرد. اما بصورت عمده در باطن گرایی های سنتی ماوراءالطبیعه اصالت و جایگاه مهمی دارد بلکه حقیقی تر از این جهان است. در آنها اهداف مادی مثل ثروتمند شدن اصلاً مطرح نیست، و انسان باید به گونه ای از این عالم کثرات ذهنش را فراتر برده و به یک نقطه حقیقی تر معطوف کند. حتی در بودیسم که مشهور است یک دین انسان گرا و اومانیستی است «خود» نداریم و همه اموری که ما بعنوان ثبات و پایداری و یک نواختی با عنوان «خود» یا «من» تعبیر می کنیم همه ناشی از توهم است . البته نحله های بودیسم هم متفاوت است اما عمدتاً هیچ چیز واقعیت ندارد و باید «خود» را کاملاً از بین ببری. پس مشاهده می شود بین باطن گرایی های سنتی و جنبش های نو پدید دینی تفاوت خیلی زیاد است.

¤ در یکی از مقالات خود راجع به راجنیشیسم (اوشو)، مدعی شده بودید رشد جنبشهای نو پدید دینی و تأثیرات شگرف آن بر هویت ملی و دینی درصدر اولویتهای فرهنگی است که نیازمند سامان دهی است به نظر شما این سامان دهی باید چگونه انجام شود،؟
باید برنامه های بلند مدت را پیش بگیریم و 20 سال آینده را مشاهده کنیم. این امر چون یک امر فرهنگی است به مدیریت فرهنگی نیاز دارد. می بایست از فعالیتهای اندیشمندان بهره گرفت. اما معمولاً مراکزی که ما می شناسیم این گونه نیست و به طور سنتی کارهایی خیلی سطحی انجام می دهند. امروزه مدیریت فرهنگی یک رشته علمی است و در مورد آن بسیار کار شده است. متأسفانه در کشور ما تصور این است که علم محصور در تکنولوژی است و در علوم انسانی واقعاً عقب هستیم و اصلاً ذکر نمی کنیم که مدیریت هم یک دانش است و تک تک حوزه های مربوط به انسان نیاز به باز اندیشی دارد.
امروزه مدیریت زمان، مدیریت آموزش و پرورش، مدیریت فرهنگی، روشهای نوین تدریس و تبلیغ و... همگی یک علم است. مدیریت فرهنگی این نیست که گروههایی را که مردم شکایت می کنند دستگیر کنند و یا در صدا و سیما فیلمهایی پخش و تبلیغ شود که این گروهها خیلی فاسد و تبهکارند و بدی هایشان نشان داده شود این گونه نیست و این روش مناسبی نیست. خانم «ایلین بار که» که یکی از متفکرین این رشته است گوش زد می کند که اگر به جوانها بگوئیم NRM ها فاسدند و آنها را بترسانیم، هیچ فایده ای ندارند. چون آن جوان دوستانی در آن گروهها دارد و می گویند چنین خبرهایی نیست، حتی آنها از دین حرف می زنند و از حضرت علی (ع) سخن می گویند آن وقت این جوان نمی تواند به ما اعتماد کند و حلقه ارتباطیش با ما کاملاً قطع می شود و سراغ استفاده از آثار آنها می رود اما کار درست این است که دو جانبه کار کنیم. یعنی هم نقاط قوت آنها گفته شود و هم نقاط ضعف و سپس این نقاط را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم. در مورد انسان مدرن و طرز تفکرش بحث کنیم، تمایز این جنبشها با عرفانهای سنتی را بیان کنیم. اینها از حضرت علی(ع) نقل سخن می کنند و حتی مومنین ما جذب آنها می شوند و باورشان نمی شود که اینها خلاف اسلام حرف بزنند. ما باید نقاط افتراق را برایشان روشن نمائیم. مدیریت فرهنگی اجزای بسیار مختلف و انواع و اقسام فعالیت ها دارد که باید مورد توجه قرار گیرند و عملی شوند. بنده مطلبی در این باره برای سازمان تبلیغات اسلامی تدوین کرده ام که 40 صفحه مطلب رئوس ، مدیریت فرهنگی بیان شده است که اگر ریز شود یک تولید 200 صفحه ای خواهیم داشت که اجزای مدیریت فرهنگی درباره پیدایش این جنبش های نو پدید دینی است. علاوه بر این برخی کارهای میدانی و آماری باید انجام گیرد و نتایجش اعلام شود سپس این مجموعه به دست مدیران فرهنگی برسد و آن را اجرا کنند.

¤ مشکلات و موانع بر سر راه این سامان دهی چیست؟
تا حدود سه سال گذشته اطلاعات دقیقی در رابطه با این جنبشها در جامعه وجود نداشت اما از سال 84 به بعد تحقیقات زیادی در این باره شروع شده است و گروه های مختلفی اوشو، اکنکار و امثال آنها را مورد بررسی قرار داده اند. منتهی یک امر مفقود است آن هم نگاه انتقادی-تحلیلی به قضیه است. آنچه تاکنون وجود داشته عمدتاً توصیف بوده است. ما در این زمینه فقر اطلاعاتی داریم لذا به خاطر فقدان اطلاعات تحلیلی تئوریک، نمی توانیم آنها را کاملاً مشخص و متمایز کنیم. بعنوان مثال اوشو کاملاً مشخص است منتهی آن را تحلیل نمی کنیم تا متوجه شویم چه گروهها و طرز تفکرات دیگری در جرگه اوشو قرار می گیرند. بعنوان نمونه آنچه در برخی آموزشگاهها و کلاسهای کنکور می گذرد در معرض این آسیبها هستند. مسئله اینجاست که گاهی در مورد موفقیت انسان، نحوه مدیریت و امثال اینها بحث می شود که اینها خود جزو افتخارات بشری است و یک علم هستند اما مشکل آنجایی ایجاد می شود که افراد و گروهها در توضیح راههای کسب موفقیت وارد فاز دینی و پاسخ به سوالات غایی بشر می شوند و از جهان بینی و وجود شناسی سخن می گویند.
نمونه کاملاً مشخص آن نت ورک مارکتینگ((Network marketing) است که الان بطور قوی در ایران شکل گرفته و متأسفانه برخورد لازم با آن صورت نمی گیرد. اینها برای آنکه به شما یک بازاریابی خوب تعلیم دهند تا بتوانید ذهن مشتریان را تسخیر کنید تا وارد جرگه شما شوند کاملاً وارد یک جهان بینی می شوند و فضایی جدید ذهنی را برای افراد می سازند. این قضیه اگر تحلیل شود عجیب و قابل توجه است. جهان بینی در واقع پاسخ به سوالات غایی است که سابقاً دین پاسخگوی آنها بوده اما اینها مدعی ایجاد یک جهان بینی و فضایی جدید هستند فرد که در آن فضا قرار می گیرد بصورت خودجوش کار می کند شبیه شخصی دین دار از دین شور و هیجان می گیرد، فعالانه خستگی نشناس به ترویج و جذب این گروهها می پردازد و شبهات مربوط به آن را برطرف می کند فرد در این فضا بگونه ای تربیت می شود که همه چیز در برابرش رنگ می بازد و تمام تلاشش این است که افرادی را پیدا و جذب و عضو گروه کند در شیوه های جدید نت ورک (network) دیگر طلا و الماس و... مطرح نیست بلکه در شیوه جدید هر فرد تا 30 سال هفته ای یک بار می تواند از یکی از هتلهای جنوب شرق آسیا استفاده و آن را رزرو کند یک چنین چیز سطحی و دون مایه و پست و مبتذلی غایت آنهاست.
اما افراد عضو آن این مسئله را پرشور و هیجان تعریف و حتی حمایت می کنند و بعنوان یک امر مقدس ترویج و پی گیری می کنند. البته خودشان واژه مقدس را بکار نمی برند اما اگر کسی از بیرون نگاه کند واقعاً چنین حسی به او دست خواهد داد من از نزدیک این گروهها را دیده ام.

¤ وضعیت NRMs در ایران چگونه است؟ عده ای اعتقاد دارند این مسئله تهدیدی جدی برای جامعه ایران می باشد چرا که سنت دینی در کشور ما قوی است. نظر شما چیست؟
NRMs در ایران گسترش زیادی پیدا کرده اند. عده ای مسئله را کوچک می کنند که افراد مهمی هم هستند اما برخلاف نظر آنها در عمل مشاهده می شود که هر روز فرقه ای جدید پدید می آید. کمبود ادبیات کلاسیک در این زمینه، چه بصورت ترجمه یا نوشته های روزنامه ای از مشکلات ماست. بعلاوه بر اینکه، منابع سیاست گذاری ما نمی دانند در این باره چه باید بکنند و با چه بهانه حقوقی و قضایی با اینها برخورد کنند. افزون بر این برنامه ریزان جامعه باید کوچکترین تهدیدات را هم جدی بگیرند و برای آن فکر و برای آینده برنامه ریزی کنند حال اگر ما صرفاً مسئله را کوچک کنیم و به دلیل آنکه حال یا علم برنامه ریختن را نداریم خود را راحت کنیم این نوعی تنبلی و از زیر کار در رفتن است. اما اکنون مسئله خیلی جدی است چرا که حرفهای این گروهها با نیازهای انسان مدرن سازگار است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مدرنیته در زندگیمان رسوخ کرده است تمام شئون زندگی ما را تدبیر می کند و ما نمی توانیم یک نقطه خشک در دریا ایجاد کنیم ما با جامعه جهانی مرتبط هستیم. ماهواره، موبایل، اینترنت، ارتباطات و ... آثار و تفکرات انسان مدرن غربی را به جامعه سرازیر می کنند. NRMها هم معتقدند انسان مدرن را به فلاح و رستگاری و موفقیت می رسانند و جذابیت هم دارند لذا اگر ما تعلل کنیم قافیه را باخته ایم. اینها تفکرات فلسفی مثل مارکسیسم، کمونیسم و ... نیستند بلکه کاملاً با زندگی روزمره مردم سرو کار دارند و مطالبات کاملاً جزیی و امروزی و ملموس بشر را نشانه رفته اند. لذا خیلی برد دارند.
علاوه بر این ما در جهل عجیبی هم قرار داریم بگونه ای که مومنان هم اینها را تشخیص نمی دهند و متوجه نمی شوند چه تضادهایی با دین اصیل دارند. پس ما در کشور خود هم برای رشد اینها زمینه داریم و هم نسبت به آنها جهل وجود دارد. پس اینها باید جشن بگیرند چون همه چیز برای آنها مهیاست که در این فضا به خوبی رشد کنند مگر آنکه ما بیدار شویم

¤ وضعیت این پدیده در سایر کشورها چگونه است و با آنها چطور برخورد می شود؟
مهد NRMs آمریکا بوده است که در حدود 20 سال از سوی مردم با آنها بطور جدی مبارزه می شده است بطور عمده والدین که نگران فرزندان خود بودند جنبشهای ضد کیش anti Cult Movements یا ACMs را تشکیل دادند که تا سطح دولت و قوه قضائیه نیز کشیده شد، ولی توفیق زیادی بدست نیاوردند. هنوز هم در کشورهای مختلف برخود با NRM وجود دارد منتهی شور و حال ACMs دهه 80 و نیمه اول دهه 90 ضعیف شده است و NRMs جا افتاده است. در عالم اسلامی هم سراغ ندارم که خطر آن احساس شده باشد.

¤ آیا آنچه امروز به عنوان مدعیان دروغین مهدویت تعبیر می شود نیز جزء همین جنبشها مورد بررسی قرار می گیرد؟
خیر، آنها جز تفکرات سنتی است. مهدویت یک مفهوم سنتی است که با این انسان مدرن سازگار نیست مثلاً « رام الله» در سخنانش این مفاهیم و اقامه نماز حضرت عیسی در پشت حضرت حجت را به سخره می گیرد و می گوید اسلام و مسیحیت از هم جدا نیستند این دو مقوله کاملاً از هم جدا هستنند و طرز مواجهه با آنها، نقد و تحلیل آنها، مولفه های اساسی فکری آنها فرق دارد و البته در برخی نوشته ها و گفته های غیرعلمی این دو را با هم مخلوط می کنند که درست نیست.

صبح صادق، ش.392، ص.10


» نظر
title=