سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقدی بر اظهارات شاذ آذر منصوری/ منطق برجامی درباره حجاب

خانم آذر منصوری طی یادداشتی در روزنامه اعتماد سعی کرده راه‌حلی برای برون رفت از مناقشه پوشش زنان ایرانی ارائه دهد که به نظر می‌رسد در این امر موفق نبوده است. ایشان «صدور بیانیه یا تداوم برخورد‌های قهری یا برگزاری همایش‌هایی تحت این عنوان» را راهکار‌های مناسبی برای درمان این امر نمی‌داند.

ایشان در بخشی از نوشته خود بدون توجه به احکام شرع، الزام حجاب در جمهوری اسلامی را با دستور وحشیانه کشف حجاب رضاخانی مقایسه کرده و می‌نویسد: «واقعیتی که به آن در هیچ‌یک از این دو دوره توجه نشده خواست خود زنان ایران بود. زن در هر دو رویکرد موجودی شد که دیگران می‌توانند برای شخصی‌ترین امور او که پوشش اوست، تصمیم بگیرند.»

ایشان توجه ندارد که زنان ایرانی، مسلمان و دوست‌دار عفت و حجاب هستند و هم در دوره رضاخانی و هم در دوره پس از انقلاب، این زنان ایرانی بودند که حجاب و پوشش اسلامی را برگزیدند و برای دفاع از حریم شرعی خود کوتاه نیامدند؛ لذا ایشان با مقایسه‌ای مع الفارق سعی دارد نتیجه‌ی مطلوب خود را بگیرد. در دوران پهلوی حکومت بر خلاف خواست عمومی مردم، بی‎حجابی و پوشش متحدالشکل را با زور و سرنیزه و کشتار بر زنان و مردان کشور تحمیل کرد که خلاف فرهنگ و سنت و اعتقاد دینی ملت ایران بود. اما آنچه پس از انقلاب اتفاق افتاد تن دادن حکومت به خواست مردم برای تامین امنیت اخلاقی و ترویج حجاب اسلامی در جامعه بود. چطور این امر واضح توسط خانم منصوری نادیده گرفته می‌شود؟

آنچه خانم منصوری از آن به عنوان مقاومت و اعتراضی با پرچمی مشخص یاد می‌کند اقلیتی هنجارشکن هستند که از خارج خط می‌گیرند و یقینا نماد همه مردم ایران نیستند و چنانچه مشاهده شد یکی از همین افرادی که خانم منصوری از آن‌ها به عنوان جریان مقاومت یاد می‌کند هم‎اینک در آمریکا و در آغوش دشمنان ملت ایران است. افرادی که با پول و دستور دشمنان کشور به طور سازمان‌دهی شده علیه حجاب و دستورات دینی و حکومت اسلامی سخن می‌گویند نه نماینده مردم ایران هستند نه حتی نماینده زنان! اینکه ممکن است به دلیل قرابت فکری اقدامات این افراد، خانم منصوری را جو زده نماید نمی‌تواند استدلال و دلیلی برای مقابله با حجاب از سوی زنان ایرانی تلقی شود! تعمیم این اقدامات کم فروغ و کم تعداد به زنان ایرانی، ظلم و اهانت آشکار به بانوان عفیف و متین ایران است.

ایشان نوشته است: «صدا و سیما و تابلو‌های شهر‌ها و همایش‌های متعدد و... در این چهل سال بر امتیاز حجاب و لزوم پوشش زنان جامعه طبق قانون و شرع اصرار کردند و خیال کردند با گشت ارشاد، می‌شود پوشش زنان را کنترل کرد، اما در برابر این روش‌ها، چیزی جز مقاومت دیده نشد و حالا آنچه اتفاق افتاده این است که حتی نوع مقاومت‌ها تغییر کرده است.»

البته باید توجه داشت که یکی از انتقادات مهم به نهاد‌های فرهنگی از جمله صدا و سیما این است که نتوانسته‌اند از جهت کیفی و حتی کمی در مورد تبلیغ حجاب موفق عمل کنند. چه بسا در زمانی، از سوی همفکران خانم منصوری در نهاد‌های فرهنگی مانند سینما و فرهنگسرا‌ها و پارک‌ها و همایش‌ها حتی به حجاب حمله شده و به جای تولید محتوایی برای ترویج عفت و حیا، برعکس عمل کرده و بعضا همان اقدامات اندک مناسب در مورد حجاب را نیز خنثی نموده است؛ لذا بر خلاف ادعای ایشان، در بعد فرهنگی اشاعه حجاب، حوزه‌های علمیه، صدا و سیما و دولت و ... به شدت ضعیف عمل کرده‌اند!

ایشان به رفتار برخی بانوان در نوع پوشش خود اشاره کرده و آن را نوعی مقاومت قهرآمیز می‌داند و می‎نویسد: «زنان مخالف پوشش اجباری اعتراض خود را به این رویکرد‌های قهری، با همین پوشش‌شان نشان می‌دهند. از مقاومت در برابر پوشش موی سر گرفته تا استفاده از چکمه و ساپورت... این وسط تنها سوالی هم که مطرح نمی‌شود این است که چرا مقاومت‌ها در برابر اجبار حجاب روز به روز بیشتر می‌شود؟». پیش فرض خانم منصوری این است که هر آن کس که حجاب کاملی ندارد در حال مقاومت است این در حالی است که به دلیل پیش گفته و ضعف کار فرهنگی بسیاری از این ظواهر ریشه در آگاهی ناقص و عدم تعلیم درست دارد و صِرف یک ظاهر خاص را نمی‌توان مقاومتی که مد نظر خانم منصوری است تلقی نمود.

خانم منصوری در بیانی انفعالی که ریشه در خوی اصلاح‌طلبی ایشان دارد، دست تسلیم را بالا برده و نوشته است: «چه بخواهیم و چه نخواهیم غلبه رسانه‌های برون‌مرزی هر روز به این مناقشه دامن خواهند زد و بر واگرایی‌ها افزوده خواهد شد.»، اما پیشنهاد ایشان برای حل مناقشه پوشش چیست؟ ایشان «تنها راه» رهایی از دو قطبی ویرانگر را «کنار گذاشتن روش‌های قهری در مواجهه با پوشش زنان ایران باشد». استدلال جالب ایشان این است که «اگر گشت ارشادی نباشد، هیچ فیلمی از درگیری زنان ایران با ماموران نیروی انتظامی در رسانه‌های بین‌المللی و شبکه‌های اجتماعی منتشر نخواهد شد. یعنی با کنار گذاشتن روش‌های قهری از سوی ما اساسا دست براندازان خالی خواهد شد». این همان منطقی است که دشمن را قدرتمند و اصالت را غرب می‌داند و وظیفه دیگران را در این مواجهه تسلیم و تن دادن به خواسته‌های غربی‌ها می‌داند! منطقی که به جای بیان راهکار درست و بومی «تنها راه» را کوتاه آمدن از ارزش‌ها و سر ساییدن بر آستان دشمنان می‌داند.

ایشان به جای آنکه پیشنهاد دهد که به ماموران آموزش کافی برای مواجه شدن با مجرم داده شود و یا آنکه از صدا و سیما و نهاد‌های فرهنگی بخواهد نقشه شوم دشمنان در اختلاف افکنی بین ملت را تبیین کند، پیشنهاد عقب‌نشینی می‌دهد چرا که از پیش، غلبه را با رسانه‌های غربی می‌داند. این همان منطقی است که در کشور تمام قرارداد‌ها و معاهده‌های استعماری را می‌پذیرد تا بهانه‌ای برای اخم غربی‌ها وجود نداشته باشد! سند 2030، برجام، fatf و نمونه‌های دیگری از برونداد این منطق است. منطقی که با همین راهکار عزت ایرانی را به حراج گذاشت گویا قصد کرده عفت و حیای ایرانی را نیز با همین روش به باد دهد! حاشا و کلا!

ایشان در بیانی عجیب که نشان از جهل یا تجاهل نسبت به قانون دارد ادعا کرده است: «در قانون نیز هیچ متر و اندازه‌ای برای پوشش زنان ایران درنظر گرفته نشده است» و سپس این گونه پیشنهاد داده است: «بهترین اقدام تطبیق قانون با فرهنگ، عرف و هنجار‌های جامعه است. نیازی نیست جایی اعلام شود پوشش زنان از این پس آزاد است؛ فقط کافی است مجموعه رویکرد‌ها و روش‌های قهری در مواجهه با پوشش زنان از دستور کار خارج شود. به‌طور قطع قاطبه زنان ایران پوششی خارج از عرف و هنجار‌های جامعه امروز ایران را انتخاب نخواهند کرد، مشروط بر آنکه به حق انتخاب آن‌ها احترام گذاشته شود». حال آنکه در قانون اندازه حجاب تعیین شده است و مع الاسف مشکل در عدم اجرای قانون است. ضمن آنکه بر فرض نبود اندازه در قانون راه حل درست آن است که قانون‌گذار دراین زمینه قانون بدون ابهام و با تضمین اجرایی قوی تصویب کند نه آنکه صورت مساله را پاک کرد!

اما اشکال دیگر نظریه خانم منصوری این است که بر فرض پذیرش عرفی کردن پوشش زنان، اگر کسانی حد و اندازه عرف و فرهنگ عمومی جامعه را رعایت نکردند، تکلیف چیست؟ آیا باید آن‌ها را آزاد گذاشت یا با آن‌ها برخورد کرد؟ اگر منظور آزاد گذاشتن کامل زنان است که بدون هیچ ضابطه و اندازه‌ای هر پوششی به رسمیت شناخته شود خوب است خانم منصوری بدون لفافه با صراحت اعلام کند که اصولا برای پوشش هیچ ضابطه‌ای نیاز نیست! اگر هم عده‌ای که عرف شکنی می‌کنند باید مورد بازخواست و برخورد قرار گیرند آنگاه نحوه برخورد چگونه باید باشد؟ ضمن اینکه اندازه و متر عرف چیست؟

ایشان در پایان نوشته است: «راه‌حل دراز‌مدت، اما تلاش برای رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان ایران است. به همین دلیل معتقدم هر قانونی در مواجهه با مسائل زنان ایران، باید برآیندی از خواست و مطالبه اکثریت زنان ایران باشد، ضمن اینکه قطعا خواست اکثریت نمی‌تواند نافی حق اقلیت باشد، حتی اگر آن اقلیت یک نفر باشد، باید به حق انتخاب او نیز احترام گذاشته شود.»

به نظر می‌رسد این در میان اصلاح طلبان امری نهادینه شده است که مردم تنها بخشی از مردم شهرنشین و غالبا تهرانی هستند که نظر و عمل آن‌ها از نظر ایشان نظر اکثریت تلقی می‌شود! امروز در سرتاسر ایران زنان بسیاری بدون حضور گشت ارشاد و تنها بر اساس اعتقاد و پایبندی به شرع و قانون با وقار و حجاب دینی مشغول کار و زندگی هستند و در روستا‌ها و شهر‌های کوچک به کشاورزی و چوپانی و ... مشغول هستند و اگر ایشان قرار به گردن نهادن به نظر اکثریت زنان ایرانی هستند بهتر است حق و حقوق همه زنان ایران را در همه نقاط ایران به رسمیت بشناسند و برای همه بانوان ارزش و منزلت و کرامت قایل باشند و زنان کشور را طبقه بندی نکنند!

جالب اینجاست کسانی که حاضر نیستند به رای و نظر اکثریت تن دهند و بخشی از مردم را به دلیل جایگاه جغرافیایی و یا اجتماعی جز مردم حساب نمی‌کنند و به صراحت به آن‌ها توهین می‌نمایند، شعار احترام به حق انتخاب اقلیت می‌دهند! روشن است این سخن شعرگونه فقط برای لفاظی مناسب است وگرنه لازمه این حرف احترام به امثال داعش است که خوب است نویسنده مطلب روشن کند شیوه احترام به دواعش چگونه است؟

رسانیوز


» نظر

بلوغ سیاسی اصلاح طلبان

روزنامه آرمان در سرمقاله 15 تیر خود در تحلیلی نوشته است که «دولت نیاز به حمایت و پشتیبانی و همراهی دارد و در شرایط کنونی که وارد یک جنگ اقتصادی همه‌جانبه شده‌ایم بیش از هر زمان دیگری قوه مجریه نیازمند تدارک و تفاهم و تعامل است.»

 نویسنده آنگاه برای تایید این مطلب، مثالی بیان کرده و ماجرای مصرف سوخت و بنزین را به میان می‌کشد و با تاکید بر قاچاق سوخت و توزیع غیرعادلانه بنزین می‌نویسد: «هرگاه دولت در این زمینه خیز بر می‌دارد فضاسازی‌ها آغاز می‌شود وعوارض تورمی آن همه را نگران می‌سازد وموضوع به تعویق می‌افتد وهر چه می‌گذرد شاهد رکورد‌های جدید مصرف بنزین می‌شویم، رکورد‌هایی که در دنیا مشابه کمتری دارد.»

نویسنده اما چاره کار را موضوع نوشتار خود نمی‌داند، با مظلوم جلوه دادن دولت محبوب خود، عدم اتخاد تصمیم درست را به گردن عده‌ای موهوم می‌اندازد که با تحریک مردم و فشار بر دولت، کاری می‌کنند که دست و دل دولتمردان برای تدبیر سیاست درست بلرزد!

اصل مطلب که باید دولت را در شرایط سخت امروز حمایت کرد حرفی درست است اما به نظر می‌رسد می‌توان در مثالی که ایشان آورده است مناقشه کرد و شاید از آن به یک روند ثابت در دولت رسید!

آن روز که دولت محترم با ادعای واهی، بنزین پتروشیمی را حذف کرد بسیاری از کارشناسان هشدار چنین روزهایی را به دولت می‌دادند، اما به نظر آنچه نویسنده به منتقدان و مخالفان دولت نسبت داده بهترین وجهش را دولت داراست، چرا که با تصمیمات سیاسی و جناحی به نظر کارشناسان وقعی نمی‌نهاد و بعضا مانند نویسنده محترم آنها را به مخالفت و فضاسازی علیه دولت متهم می‌کرد!

در همین رابطه موضوع حذف کارت سوخت نیز چنین بود؛ دولت بی‌توجه به نقدهای کارشناسانه، و حتی می‌توان گفت از سر لجاجت، یک شبه کارت سوخت را حذف و زمینه توزیع ناعادلانه سوخت و قاچاق بنزین را فراهم کرد و اینک پس از چند سال و تحمیل خسارتهای فراوان مادی به کشور، حکم به بازگشت کارت سوخت داده‌اند!

همین روند در مورد مسکن مهر، وارد کردن روغن پالم و ... نیز مشاهده می‌شود.

اگر دولت به حرف منتقدان توجهی ندارد و آنها را به جهنم حواله می‌دهد آیا امروز منتقدان باید مجددا ناسزای دیگری از حامیان دولت بشنوند و متهم به اخلال در کار دولت شوند؟ آیا دولت در زمان تصویب برجام گوشی برای شنیدن سخنان منتقدان داشت؟

به نظر می‌رسد این یک روند در دولت فعلی است که خود را عقل کل و تصمیمات خود را بهترین تصمیم می‌داند و اگر کسی نقدی کارشناسی بیان کند متهم به تحجر، کم سوادی، عهد حجری، کم عقل و ... می‌شود! این بدان معناست که دولت علاقه‌ای به همراهی ندارد و ترجیح می‌دهد تک و تنها در تصمیم‌گیری‌ها حاضر باشد.

البته ادامه این روند این گونه است که حاضر به پذیرش اقدامات خود نبوده و وضع موجود را که حاصل عملکرد و در پاره‌ای از موارد لجاجت، اقدامات سیاسی و جناحی خودشان است را تقصیر دیگران می‌دانند!

نگارنده نیز با مقاله نویس آرمان هم نظر است که «کاملا آشکار است که مشکل اصلی کشور ما در مقابل زورگویی و قلدری بیگانگان همین مشکلات درونی است. اگر هیچ‌یک از سیاستمداران و جناح‌ها در هیچ شرایطی حتی آنجا که رقابت‌ها و منافع جناحی اقتضا کند حاضر به لطمه خوردن انسجام داخلی نشوند واقعا امکان موفقیت حداکثری در برابر فشارهای حداکثری وجود دارد».

شاید بتوان این سخنان را حمل بر بلوغ سیاسی اصلاح‌طلبان نمود. حافظه سیاسی ملت به یاد دارد که در سال 88 در حالی که فشار دشمن خارجی وجود داشت و روز به روز تحریمها بیشتر می‌شد، اصلاح‌طلبان و هم مسلکان آنها چگونه بر تنور اختلافات داخلی و قانون شکنی می‌دمیدند و بر ملت و دولت وقت می‌تاختند و هیچ نصیحت و سفارشی مبنی بر حفظ آرامش و کمک به دولت را بر نمی‌تابیدند.

امروز به هر دلیل اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده‌اند که در شرایط خطیر فعلی، منافع ملی و سرنوشت کشور از مسائل جناحی و قبیله‌ای بالاتر است! مطلبی که ده سال قبل تفهیم آن به اصلاح‌طلبان کار دشواری بود.

آن زمان نیز تحریم و فشار دشمن وجود داشت اما ظاهرا آقایان اصلاح‌طلب این پرسش برایشان به وجود نیامده بود که «آیا تضعیف دولت تضعیف همه نیست؟ آیا شکست برخی از برنامه‌ها متوجه کل کشور و انقلاب نمی‌شود؟ آیا مخالفان دولت آنقدر بزرگوار هستند که موفق شدن دولت را موفق شدن خود هم بدانند؟»

شاید پرسش آخری این بیان باشد که «ما اصلاح طلبان آن زمان این بزرگواری را نداشتیم تا موفق شدن دولت را موفقیت خودمان بدانیم اما امروز که خود در قدرت هستیم توقع این بزرگواری را از منتقدان و مخالفان دولت داریم که به حمایت دولت بپردازند.»

البته توقع این است که اصلاح‌طلبان و دولتمردان هم این بزرگواری را داشته باشند که حمایت از دولت را قدر بدانند و همچون گذشته، هنگام انتخابات هر چه تهمت و ناسزا دارند بر سر مخالفان خالی نکنند!

رسانیوز


» نظر

رفتهای بدون آمد!

سرمایه هر رسانه اعتماد مردم است و اگر رسانه‌ای نتواند اطمینان‌بخش باشد و مردم به او اعتماد کنند، عملا فلسفه وجودی خود را از دست داده است. این امر در دنیای امروز که قدرت و وسعت رسانه فزونی یافته است به مراتب بیشتر از پیش احساس و فهم می‌شود.
امروزه هر شهروند با کمک وسایل و امکانات جدید تکنولوژی و رسانه‌ای می‌تواند خود یک رسانه و حاوی اخبار و اطلاعات یا شایعات باشد. بار‌ها اتفاق افتاده است که تصویربرداری یک شهروند از اتفاقی در محل زندگی خود چنان افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده که حاکمیت و جامعه را به واکنش وا داشته است. در چنین فضایی کارکرد رسانه‌های عمومی و ملی مهم‌تر و در عین حال دشوارتر خواهد بود.
پنهان‌کاری و سانسور و ندیدن همه اخبار مردم را از آن رسانه‌زده می‌‎کند. مردم عاشق صداقتند و از دروغگویی و فریبکاری تنفر دارند و اگر حس کنند رسانه‌ای درصدد فریب آنهاست، به شدت در مقابل آن رسانه واکنش نشان می‌دهند و اینجاست که اعتمادشان سلب و از آن رسانه یا شخص رویگردان می‌شوند. هیچ رسانه‌ای برای مدت طولانی نمی‌تواند به مردم دروغ بگوید و هر چه خلاف واقع و شایعات خود را بزک و تزئین کند، بالاخره در یک برهه زمانی دستش برای مردم رو خواهد شد و این نقطه را باید پایان آن رسانه دانست!
11 و 12 اسفند ماه مستند ایستگاه پایانی دروغ از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برای مردم پخش شد و زوایای پنهان و ناصواب یکی از کانال‌ها و سایت‌های ضدانقلاب و ضدایران را با روایتی دقیق و تمیز به مردم بازگو کرد.
پس از پخش این مستند و افشای چهره خبیث و فریبکار گردانندگان این کانال، تقریبا روزی 3 هزار نفر از این کانال بیرون می‌روند! در لحظه پخش این مستند این کانال حدود یک میلیون و 319 هزار عضو داشت که این روند کاهشی همچنان ادامه دارد!
این بدین معناست که مردم روایت مستند ایرانی را باور کرده‌اند و از دست این کانال کذاب عصبانی هستند! یکی از دلایل موفقیت این مستند این بود که برخلاف سایر مستند‌های پخش شده از سیما، شخص مورد نظر در مستند، هنوز زنده است و مردم می‌توانند پاسخ او را به این مستند دریافت کنند. اگر آن شخص از دنیا رفته بود یا در زندان محبوس بود، نه تنها این مستند این تاثیر را نمی‌گذاشت بلکه چنانچه تجربه نشان داده است، موجب مظلوم‌نمایی آن مجرم یا متهم یا خاطی می‌شد!

واکنش‌های منفعلانه و متناقض مدیران این کانال به این مستند روز به روز چهره پلید آنان را برای مردم روشن‌تر کرده و به همین خاطر است که روند ریزشی این کانال هنوز متوقف نشده است. شاید برخی صبر کرده‌اند تا پاسخی روشن از صاحبان کانال دریافت کنند و، چون هر چه زمان می‌گذرد پاسخ مناسبی دریافت نمی‌کنند و برعکس تأییدات مستند را بیشتر حس می‌کنند، این سیر نزولی اعضا ادامه خواهد داشت. این مستند تجربه موفقی برای دستگاه‌های اطلاعاتی و قضایی کشور شده است که اگر با مردم صادقانه و مستدل سخن بگویند، مردم همچنان به صدا‌و‌سیما و نهاد‌های ایرانی اعتماد بیشتری دارند تا ماهواره‌ها و شبکه‌های معاند. نکته مهم دیگر برآمده از این اتفاق آن است که همواره روشنگری و تبیین و آگاه‌سازی درست، از فیلتر کردن و محدودیت‌ها (که در برخی موارد لازم است) اثربخشی بیشتری دارد و به جای آنکه دروغگو را در موضع مظلومیت قرار دهد، او را رسوا و مردم را از اطراف او پراکنده می‌کند.

روزنامه جوان 21 اسفند 1397 / صفحه 5


» نظر

تفسیر شرقی از طوفان نوح(ع)!

یکی از داستانهای مشهور در ادیان و ملل گوناگون، ماجرای طوفان حضرت نوح(ع) است که بنا بر قولی 600 روایت مختلف از آن در فرهنگهای گوناگون وجود دارد.

اما روح کلی قریب به اتفاق آنها و همه ادیان الهی این است که منشا طوفان نوح، گردنشکی مردم زمان این نبی اولوالعزم بوده است.
هم در قرآن و هم در کتب مقدس دیگر به این امر به صراحت اشاره شده است و با اندک اختلافاتی در جزییات داستان، همگی بیان داشته اند که نافرمانی قوم نوح از تعالیم ایشان و طغیان آنها سبب عذاب الهی شده است.

روزنامه شرق(8مرداد، ص1) در مطلبی که چارچوب و موضوع اصلی آن پیرامون محیط زیست است، تعریف جدیدی از داستان نوح ارائه داده است!
نویسنده نوشته است: «اصل داستان تغییر آب‌وهوا و تأثیر آن بر انسان و حیات‌وحش و نحوه برخورد با آن است.» چنانچه مشخص شد این اصل داستان نیست بلکه اصل داستان تمرد بشریت از تعبد در پیشگاه حضرت ربوبیت و رسول اوست که موجبات عذاب الهی را فراهم می‌آورد، حال در دوران حضرت نوح(ع) نوع عذاب این گونه بوده است که ظالمین مغروق در عذاب شدند. به همین دلیل اگر این مهم مورد توجه قرار نگیرد، ارائه عبرت از داستان به بیراهه می‌رود.

نویسنده در ادامه می‌نویسد: «صرف‌نظر از نحوه روایت و دلایلی که در فرهنگ‌های مختلف دراین‌باره نقل می‌شود، کل این داستان برای نسل حاضر و برای مسئولان ایران بسیار آموزنده است. نخست، برای اینکه بفهمیم چرا این رویداد پیش آمده بود. دوم اینکه چگونه برای مقابله با آن برنامه‌ریزی شد. سوم اینکه ما چه باید بکنیم؟»

اما پاسخ نویسنده در پاسخ پرسش اول همان گونه که بیان کرده است سعی کرده است از روایات و دلایل دینی و فرهنگی ماجرا صرف نظر کند، اما در ادامه به جای آن دلایل، دلیلی نشانده است که زاده ذهن نویسنده است و به سختی می‌توان مجرایی برای تطبیق آن با داستان واقعی ساخت!
نویسنده با بیان توضیحاتی درباره تغییرات اقلیمی و آب هوایی در کره زمین، به واسطه تخریب محیط زیست نتیجه می‌گیرد: «با بالا آمدن سطح آب و پیش‌بینی تداوم آن که موجب نابودی انسان و حیات‌وحش می‌شد، خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان داد برای نجات بشر و نمونه‌های حیات‌وحش یک کشتی بسازد و زوج و فرد انسان و حیوانات را در آن قرار دهد تا کشتی با قرارگرفتن روی سطح دریایی که زمین را احاطه کرده بود...»

چنانچه مشاهده میشود نویسنده یک دلیل کاملا طبیعی و به دور از اتصال به الوهیت برای ماجرای کشتی نوح بیان می‌کند!
به نظر در ذهن نویسنده این گونه میگذرد که در این داستان، چون حضرت نوح(ع) و دیگران از شرایط اطراف خود مطلع نبودند و یا تخصص لازم در این زمینه‌ها را نداشتند، نیاز به وحی الهی بوده است!

این امر ممکن است این شائبه را ایجاد کند که یک عامل کاملا طبیعی موجب طوفان نوح(ع) شده است و طبق آنچه برخی فیلسوفان غربی اعتقاد دارند، چون عقل بشری توجیهی برای آن ندارد آن را به دین گره میزند!

در حالیکه داستان نوح همانند سایر گزاره های دینی همانطور که مبتنی بر وحی است زیر ساخت عقلی نیز دارد و این دو اصلا با هم منافات ندارد.
نویسنده مینویسد: «ساخت کشتی نوح آن هم در یک دوره طولانی چند نکته را به ما می‌آموزد: نخست اینکه با دیدن نشانه‌های بحران، آینده را پیش‌بینی کردند. دوم اینکه اقدام به برنامه‌ریزی برای راه‌حل دوراندیشانه کردند. سوم اینکه در موعد معین به نتیجه رسیدند که این خود نشانی از دقت در برنامه‌ریزی و اجرای آن بوده است».

به نظر میرسد نویسنده آشنایی دقیقی با داستان حضرت نوح ندارد و یا آنکه در ارائه مطلب با ضعف بیان مواجه شده است. مشخص نیست نویسنده از کدام منبع به داستان نوح اشاره میکند و با استناد به کدام فرهنگ و روایت به نتیجه گیری از داستان نوح میپردازد.
فی الجمله از آنجا که نگارنده این متن قرآن را سند دقیق و کامل و بی تحریف میداند، با استنناد به این کتاب آسمانی مشخص می شود که آنچه نویسنده بیان داشته است اصلا با واقعیت مطابقت ندارد.

چه آنکه اولا در ماجرای بلای الهی در آن دوران، بالا آمدن سطح آب دریا دلیل این امر نبوده است بلکه بارانی سیل آسا از آسمان به باریدن گرفته و از تنور و زمین آب میجوشیده است.. از این رو ربط دادن آن با مسایل طبیعی یک خلاف گویی آشکار است!
در ثانی حضرت نوح(ع) در ساخت کشتی تنها بود و سایرین نه تنها بحرانی را پیش بینی نکردند بلکه به تمسخر ایشان می‌پرداختند که در سرزمینی دور از دریا و بی آب و علف مشغول ساخت یک کشتی عظیم الجثه است.

در واقع همه ماجرا متصل به وحی است و طبیعت و بشر دخالتی در آن ندارند.
بهتر آن است متخصصان عرصه محیط زیست در همان حوزه تخصصی خود ورود کنند. تا انحراف و تحریفی در داستانهای تاریخی و دینی انجام ندهند که بعضا ایجاد شبهه در اذهان می‌نماید.


» نظر

بیمنطقی در بیحجابی توریستها!

حجت‌الاسلام محسن غرویان در واکنش به اینکه برخی اخیرا مطرح می‌کنند قانون حجاب اجباری برای توریست‌هایی که به ایران می‌آیند در مناطق آزاد ملغی شود، گفته است: «همانطور که ما به کشورهای دیگر می‌رویم و طبق قوانین خودمان عمل می‌کنیم، باید به توریست‌ها هم اجازه داده شود در کشور ما طبق قوانین خودشان عمل کنند».«توریست‌ها از نظر شرعی و فقهی جبری در اجرای موازین دینی ما ندارند، آنها می‌توانند خودشان حجاب را اختیار کنند و از نظر مذهبی اجباری برای آنها وجود ندارد. فقه ما با مسیحیان در مواردی همچون معاملات مغایرت‌هایی با یکدیگر دارند اما احکام فقه و حتی ازدواج آنها برای ما محترم است».

غرویان در پاسخ به این سوال که آیا این قانون در خصوص توریست‌های کشورهای مسلمانی مثل ترکیه که حجاب در آنها اجباری نیست، هم قابل اجراست یا خیر، گفت: این مباحث جنجالی است که باید به مجلس برود و باید صاحب‌نظران هم در خصوص آن نظر بدهند، اما به نظر من بهتر است، این مسئله را به اختیار خود توریست‌ها بگذاریم».«صاحب نظران باید در این خصوص به صورت منطقی سخن بگویند تا به مرحله تصمیم و قانون برسد».

در باره این اظهارات چند نکته قابل تامل است:

یک- در سخنان آقای غرویان بین فقه و قانون خلط صورت گرفته است و مرز آنها روشن نیست! جایی می‌گوید ما در کشورهای خارجی قانون خود را عمل می‌کنیم و آنها هم باید اینجا قانون خودشان را عمل کنند، جایی دیگر می‌گوید از لحاظ فقهی اجباری بر حجاب توریست‌ها نیست! و در پایان باز اعلام می‌دارد باید این مطالب قانون شود!

اگر بین این دو تفکیک قائل شویم بدین معناست که هنگامی که ایرانیان به خارج می‌روند در واقع دارند به شریعت خود عمل می‌کنند نه به قانون ایران. شریعت اسلام هم تابع مکان نیست! همچنین از سویی در بسیاری از موارد ممکن است و باید به قوانین آن کشورها عمل شود، مانند ثبت نام در مدارس و قوانین بیمه و راهنمایی رانندگی! یعنی این گزاره که از دو جهت ایراد دارد اول آنکه ما در کشورهای دیگر لزوما قانون کشور خود را عمل نمی‌کنیم بلکه تابع شریعت هستیم در ثانی بر مواردی به قوانین آن کشورها هم عمل میشود!

اگر هم ایشان قائل است بین قانون ایران و فقه نمی‌توان تفکیک نمود باز هم بحث به همان ترتیبی است که بیان شد و در واقع شریعت مورد عمل است.

به هر تقدیر چون مقدمات با اشکال مواجه است این نتیجه که باید به توریست ها هم اجازه دهیم تا به قانون خود عمل کنند نادرست است!

دو- اینکه ایشان می‌فرماید توریست ها اجبار مذهبی برای حجاب ندارند، در مورد اقلیت های مذهبی ایران هم صادق است. طبق قاعده ایشان باید این حرف را در مورد اقلیت های مذهبی کشورمان نیز بزند و اعلام نماید که ایشان نیز اجباری به پوشش ندارند! آیا ایشان حاضر به چنین موضع گیری خواهد بود؟ اگر پاسخ ایشان منفی است باید روشن شود چگونه توریست ها از این کلیت استثنا می شوند؟

ضمن اینکه دلیلی ندارد این بحث را فقط در توریست منحصر کنیم بلکه سفرا و مهمانان و تجار و ورزشکاران خارجی و .. هم می بایست مشمول این حکم ایشان بشوند. آیا نظر ایشان این چنین است؟

ممکن است ایشان بحث را به قواعد ثانوی احکام سوق دهد که در این صورت همین امر را می توان در مورد حجاب توریست ها گفت و آن را طبق احکام ثانوی دانست!

سه- سوال بعدی اینجاست این حکم را چرا و با کدام دلیل عقلی یا نقلی باید منحصر در پوشش نماییم؟ اگر طبق این استدلال چون فقه مسیحیت و سایر ادیان برای ما محترم است پس باید بگذاریم در کشور ما در ملاعام به فقه خود عمل کنند، پس نتیجتا نظر ایشان در مورد شرب خمر، خوردن گوشت خوک، رقص و سایر مواردی که در فقه مسیحیت و سایر ادیان وجود دارد چیست؟

در فقه مسیحیت هیچ حدی برای پوشش زنان وجود ندارد آیا باید اجازه داد توریست ها برهنه شده و به دریا یا اماکن دیگر بروند؟ در فقه مسیحیت نه تنها اجباری به پوشیدن روسری نیست بلکه برای پوشیدن شلوار و پیراهن نیز محدودیتی وجود ندارد! طبق منطق آقای غرویان باید پاسخ به همه این سوالات مثبت باشد..

جدای از مسائل فقهی و شرعی بحث، ایشان که به منطق و علوم عقلی مشهور هستند، شایسته است طبق ضوابط و استدلال های منطقی به سوالات فوق که لوازم سخن ایشان است پاسخ دهند و به یک عبارت کلی و مبهم که به قول خود ایشان سبب جنجال خواهد شد اکتفا ننماید!

بی تردید اگر نگاه سیاسی به این مباحث کنار گذاشته شود، مجرای بحث بهتر و دقیق تر خواهد بود!

روزنامه رسالت 


» نظر
   1   2   3   4   5   >>   >
title=