سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در مذمت جاه طلبی و شایعه پراکنی

شر ح واره ای بر روایتی از امام یازدهم

 امام حسن عسگری (ع) در بیانی نورانی می   فرماید: «یاک و الاذاعه و طلب الرئاسه ، فنهما یدعوان لی الهلکه »؛ بپرهیز از این که بخواهی شایعه پراکنی و ریاست طلبی چرا که آنها انسان را هلاک خواهد کرد. (بحارالأنوار50: 296) در این روایت شریف حضرت دو موقف خطرناک برای انسان بر می شمرد که غفلت از آنها بسیار برای آدمی گران تمام می شود. شایعه و حب ریاست آفتی است که در برخی اوقات، برخی افراد به ویژه در ایام انتخابات بروز می کند و متأسفانه هم گاه نامزدها و یا حامیان آنان دچار آن می شوند. شایعه پراکنی علیه رقبا مخصوص هر دو گروه و حب ریاست در نامزدها ظهور بیشتری دارد. به میمنت ولادت حضرت امام حسن عسگری(ع) و مناسبت انتخابات مجلس، شرحی مختصر از این کلام حضرت در ذیل ارائه می شود

خدمت به امت از محبوب ترین اعمال نزد خداست و دراین راه هر چه مسئولیت و زحمت بیشتر باشد، آن عمل درجه بالاتری دارد، چرا که «افضل الاعمال احمزها» پذیرفتن مسئولیت و به پست و مقام رسیدن برای ارائه خدمات به مسلمین در نگاه شرع و عقل امری پسندیده است، اما هر آنچه مسئولیت بیشتر و عمل درجه بالاتری داشته باشد آسیب ها و خطرات آن نیز به همان اندازه باید مورد توجه قرار گیرد. از این رو شخصی که برای رسیدن به چنین جایگاهی برنامه دارد و به آن می اندیشد، باید استعداد و ظرفیت روحی و اخلاقی و معنوی خویش را در نظر بگیرد. چه بسا افراد پاک نیتی که با عدم لحاظ این مهم، قامت شان در زیر بارهای سنگین خمیده و از راه راست منحرف و دچار سوء عاقبت شده اند.

حب جاه و مقام و ریاست نه برای خدمت، بلکه به عنوان هدف غایی از آسیب های پرمخاطره این مسیر است و ممکن است به جای آنکه موجب تقرب و ترقی انسان شود، سبب هلاکت و شقاوت او شود. فردی از خدمت امام رضا( ع) پرسید مردی است که ریاست را دوست دارد، شما در این باره چه نظری دارید؟ حضرت(ع) در پاسخ، چنین کسی را به گرگی تشبیه کرد که شبانه به گله گوسفندی یورش می برد که چوپان آن گله از حفظ آن غافل شده است، ضرر این مرد که حب ریاست دارد از ضرر گرگ به گوسفندان گله بیشتر است.

در روایت دیگری از معصوم وارد شده است، کسانی که تمام هم و غم خود را تنها مصروف به دست آوردن جاه و مقام و ریاست قرار دهند مورد لعن و نفرت خداوند قرار می گیرند. در برخی از روایت وارد است که حب ریاست باعث عصیان و طغیان انسان در برابر خالق شده، موجب سرپیچی از اوامر الهی می شود. به گفته بزرگان اخلاق، بالاترین لذت ها در دنیا، لذت مقام است و از این روست که بسیاری حاضرند از ثروت و شهوت بگذرند تا به مقامی برسند!

امیرالمومنین علی( ع ) می فرماید: «حب الریاسه رأس المحن»؛ طلب ریاست و دوست داشتن آن سرسلسله محنت ها و غصه ها و اندوه ها می باشد.»

آری اگر از همه این محنت ها و گرفتاری ها و سختی ها در راه تحصیل ریاست، قصدش خدمت به خلق و کسب رضای الهی و حل گرفتاری های مردم و جامعه و ایجاد رفاه و آسایش برای بندگان خدا باشد، می توان گفت، اجری در برابر این سختی ها به دست آورده است. امام صادق(ع ) فرمود: «من طلب الریاسه بغیر حق حرم الطاعه له بحق»؛ کسی که دنبال ریاست برود، بدون اینکه حق بوده باشد، پیروی از او حرام است. از کلمه «بغیر حق» که در روایت آمده اینگونه استفاده می شود که امکان دارد ریاست، ریاست حقه باشد و برای پیاده کردن حق و حقیقت در میان مردم باشد.

 در بعضی از آیات قرآن می خوانیم که یکی از خواسته های بندگان خاص خدا «عبادالرحمان» این است که می گویند: «و اجعلنا للمتقین اماما»؛ خداوندا! ما را پیشوای پرهیزکاران قرار ده.

حب جاه و مقام و مال موجب روییدن نفاق و پیدایش آن در قلب انسان ها می شود، رسول خدا(ص) فرمود: «حب الجاه و المال ینبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل»؛ حب جاه و مال حالت نفاق را در قلب انسان می رویاند، همان طور که آب، سبزی ها را می رویاند.» نظرات اهل بیت(علیهم السلام) درباره نکوهش نفاق نیازی به تکرار ندارد و لذا برای گریز از بدنامی نفاق باید منشأ آن را در دل خشکاند! البته این به معنای این نیست که انسان از جامعه روی گردان شود و انزوا پیشه کند و از مسئولیت شانه خالی نماید و در امور اجتماعی دخالت نکند، بلکه راه نجات از نفس اماره و حب جاه و مقام، در عین تکاپوی مشروع در میان جامعه این است که امیرالمومنین علی( ع) دستور می دهد: «تبذل و لا تشتهر و لا ترفع شخصک لتذکر و تعلم واکتم واصمت تسلم تسرالابرار و تغیظ الفجار»؛ بذل و بخشش به مردم داشته باش و لکن نه برای شهرت و اظهار وجود و نه برای اینکه مردم از تو یاد کنند و مدح تو را بگویند، به مردم نادان و جاهل تعلیم کن و این عمل خود را مخفی نگهدار و کتمان کن در مجالس، سکوت را اختیار کن تا سالم باشی و نیکان را خشنود و بدکاران را خشمناک سازی.

جاه طلبان توقع و انتظار دارند دائماً مدح آنها شود، کمترین نقد و نکوهش از آنها به عمل نیاید، انتظار دارند در مجالس همه آنها را احترام کنند و کسی بالاتر از آنها ننشیند، در اثنای سخنان آنها سخن نگوید و به اصطلاح سخن آخر، سخن آنها باشد. حضرت امام خمینی(ره) یکی از عوامل بی بصیرتی را همین جاه طلبی می داند و می فرماید: «حب مقام و جاه اینها را اصلًا نابینا کرده، بصیرت شان را از آنها گرفته» (صحیفه امام ج 16، ص183)

از دیگر اسباب «جاه طلبی» حب ذات افراطی است که انسان برای اشباع آن به هر کاری دست می زند و سعی می کند با دست و پا کردن مقامات بالاتری در اجتماع، خود را راضی کند و همین ممکن است موجب شایعه پراکنی و تخریب رقیب برای رسیدن به مقام شود که در این صورت هلاکت در هلاکت است.

¤ منبع: اخلاق در قرآن اثر آیت الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان مجله درس هایی از مکتب اسلام، ش2 ، اردیبهشت 1374

  صبح صادق، ش.540، ص6


» نظر

چرا امام حسن مخفیانه دفن نشد؟

اول: حضرت زهرا(س) زمانی که اجل شان نزدیک شد و در بسترشان به حالت احتضار به سر می بردند، علی(ع) بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبت هایی که با همدیگر کردند، فاطمه(س) اجازه خواستند تا چند تا وصیت به همسرشان کنند. از جمله وصایای حضرت زهرا(س) به علی(ع) این بود که گفتند: ای پسرعمو! وقتی که از دنیا رفتم، جنازه ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع من را اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته اند، از این رو در تشییع جنازه پیکر مطهر دختر یگانه رسول خدا(ص) تنها عده ای معدود از صحابه شرکت کردند و تا به امروز قبر پاره تن رسول اکرم(ص) مخفی مانده است.
دوم: حضرت علی(ع) خلیفه و امام مسلمین است، ولی جنازه او را شبانه بردند و دفن کردند. از امام باقر(ع) سوال کردند: امیرالمومنین(ع) را کجا دفن کردند؟ حضرت(ع) فرمود: در ناحیه ای از غری (نجف). قبل از طلوع فجر که همه خوابند و در ظلمت شب، او را دفن کردند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و محمد و عبدالله جعفر او را دفن کردند.
پس از شهادت حضرت علی(ع) بر اساس وصیتش، فرزندان ارجمندش به پا خاستند تا شبانه آن بدن پاک را غسل دهند و کفن کنند و به خاک سپارند. پس از انجام غسل و کفن به دستور امام حسن(ع) جز فرزندان امیرالمومنین(ع) و شماری از یاران خاص آن حضرت، همه برگشتند و آن تابوت بر دوش جبرئیل و میکائیل و حسن و حسین (علیهما السلام) از کوفه دور و به سوی نجف (منطقه غری) رهسپار شد.
در نقطه ای از آن سرزمین، جلوی تابوت به زمین آمد و فرزندان آن حضرت(ع) نیز عقب آن را بر زمین نهادند و امام حسن(ع) همان گونه که پدر سفارش فرموده بود، بر آن پیکر پاک نماز خواند، پس از نماز، تابوت را کنار زدند و با جا به جا کردن خاک، آرامگاهی ساخته و پرداخته یافتند، که سنگ نوشته ای نشان می داد که آن قبر را حضرت نوح(ع) برای بنده برگزیده و شایسته خدا، علی(ع) آماده ساخته است.
شیخ مفید در کتاب «الارشاد» آورده است که: قبر آن حضرت(ع) بنا به وصیتی که کرده بود، مخفی ماند تا سقوط دولت بنی امیه که دشمنی و کینه ورزی شدیدی نسبت به آن حضرت داشتند و چون قدرت به دست بنی عباس افتاد، در زمان امامت امام صادق(ع) توسط آن حضرت قبر مطهر جد بزرگوارش آشکار شد.
سوم: امام مجتبی(ع) قبل از شهادتش، بنی هاشم را از فتنه ای که خوف داشت به خاطر دفن وی در کنار قبر پیغمبر (ص) به وسیله بنی امیه برپا شود، بیم داد. به همین جهت به برادرش چ سیدالشهداء(ع) وصیت کرد که اگر دیدید باد مخالف می وزد، جلوی شر را بگیرد و حضرتش را در قبرستان بقیع، نزدیک جده اش فاطمه بنت اسد دفن کند و نگذارد قطره خونی در این راه ریخته شود. هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) می خواستند بر طبق وصیت آن حضرت(ع) او را کنار قبر پیامبر(ص) دفن کنند، قداره بندان بنی امیه به مخالفت برخاستند، در این میان مروان بن حکم - رانده شده رسول الله(ص) - از میان آشوبگران فریاد برآورد: گمان می کنید که اجازه می دهم حسن بن علی(ع) در خانه رسول خدا(ص) دفن شود؟!! وی به همراهی برخی سران بنی امیه و دشمنان اهل بیت رسول خدا(ص) پیکر پاک سید جوانان اهل بهشت و میوه دل پیامبر(ص) را تیر باران کرد و با پرتاب دهها تیر بدن ایشان را به تابوت دوخت!
چهارم: با توجه به اینکه حضرت امام حسن(ع) از فتنه پس از شهادت خود آگاهی داشتند، چرا مانند پدر و مادر خویش دستور ندادند بدن مبارکش مخفیانه و شبانه تجهیز و تدفین شود؟ شیعه معتقد است، دلیل دفن پنهانی حضرت زهرا و امیرالمومنین (علیهما السلام) آگاهی ایشان از دشمنی و عداوت بنی امیه و برخی به ظاهر نزدیکان پیامبر(ص) و منحرفان از دستورات نبی مکرم با آنها بوده است، به گونه ای که چه بسا، شدت این کینه و بغض سبب جسارت به پیکر ایشان شود. البته دلایل دیگری همچون اعتراض علیه حاکمیت و ایجاد سوال برای تاریخ را نیز می توان در مورد این اقدام برشمرد. تشییع پیکر کریم اهل بیت(علیهم السلام) این ادعا را به خوبی اثبات کرد. شاید بتوان گفت؛ اینکه حضرت امام حسن(ع) با وجود اطلاع از فتنه های پس از شهادت خود از تشییع خود جلوگیری نکردند، به این علت باشد که امت اسلامی بداند، حسادت و عداوت بنی امیه نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تا چه حد است و چنانچه گفته می شود اگر حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) مخفیانه دفن نمی شدند، مورد توهین این جماعت کینه توز قرار می گرفتند، ادعایی گزاف نیست. چه آنکه پس از آن نیز سبط دیگر رسول خدا(ص) را در کربلا به خاک و خون کشیدند و بر پیکر بی سر و خونین او با اسب تاختند!

صبح صادق، ش.534، ص.6


» نظر

دعایی که موجب هلاکت است!

درنگی در مورد دعا و استجابت دعا

امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «احب الاعمال الی الله فی الارض الدعاء؛ محبوبترین عمل نزد خداوند متعال در روی زمین، دعاست» (کافی2: 467). سر این امر در این آیه شریفه است که خداوند متعال فرمود: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» (غافر:60) در کنار قرار گرفتن دعا و عبادت نشان می­دهد دعا خود نوعی عبادت است (ترجمه المیزان17: 520) همان عبادت و بندگی که خداوند، آن را انگیزه خلقت عنوان کرده است «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون». (ذاریات: 56) اما دعا عبادتی ویژه است چرا که در روایتی از ابن عمار آمده است: «قلت لأبی عبدالله علیه السلام: جعلنی الله فداک ما تقول فی رجلین دخلا المسجد جمیعا کان أحدهما أکثر صلوة و الآخر أکثر دعاء فأیهما أفضل؟ به امام صادق عرض کردم: فدایت شوم در مورد دو شخصی که با هم وارد مسجد شدند و یکی به نماز بسیار و دیگری به دعای بسیار مشغول شد چه می گویی؟ کدام یک برتر هستند؟ قال: کل حسن قلت: قد علمت و لکن أیهما أفضل؟ امام فرمود هر دو خوب است. عرض کردم می دانم اما کدام فضیلت بیشتری دارد؟ فقال: أکثرهما دعاء اما تسمع قول الله تعالى: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» إلى آخر الآیة، و قال: هی العبادة الکبرى. سپس فرمود آنکه بیشتر دعا می خوانده مگر نشنیده­ای خدا فرمود مرا بخوانید تا استجابت کنم تا اخر آیه را تلاوت فرمودند و ادامه دادند دعا عبادت کبری است» (تفسیر ثقلین، ذیل آیه) و بالاتر از آن پیامبر اکرم فرمودند: «الدعاء مخ العبادت ولا یهلک مع الدعاء احد؛ دعا مغز عبادت است و کسی که اهل دعاست نابود نمی‌شود. ». (بحارالانوار90: 300) از این گفتار جایگاه و فضیلت دعا به روشنی آشکار می گردد چرا که دعا را اساس و بنیان عبادت معرفی کرده است.

از این رو روشن می­گردد دعا نوعی عبادت است و در عبادت، عبد و مولا وجود دارند و داعی باید از سر بندگی طلب حاجت کند و چنین دعایی است که خداوند متعال وعده استجابت آن را داده است. «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (بقره: 186) علامه طباطبایی در ذیل این آیه توضیح مفصلی پیرامون دعا و شرایط استجابت آن بیان می­کند و می­نویسد: «آیه شریفه همانطور که متعرض حکم مساله اجابت دعا است متعرض بیان علل آن نیز هست، و مى‏فهماند علت نزدیک بودن خدا به بندگان همین است که دعا کنندگان بنده اویند، و علت اجابت بى‏قید و شرط دعاى ایشان همان نزدیکى خدا به ایشان است، و بى‏قید و شرط بودن اجابت دعا، مستلزم بى‏قید و شرط بودن دعا است، پس تمامى دعاهایى که خدا براى اجابت‏ آن خوانده مى‏شود مستجاب است». البته ایشان در ادامه با توجه به همین آیه شرایطی را برای استجابت دعا بیان می­دارد؛ « خداى تعالى وعده أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ خود را مقید کرده به قید إِذا دَعانِ ...، و چون این قید چیزى زائد بر مقید نیست، مى‏فهماند که دعا باید حقیقتا دعا باشد، نه اینکه مجازا و صورت آن را آوردن» آنگاه این مطلب را این گونه تبیین می­کند: «دعائى که مستجاب نمى‏شود و به هدف اجابت نمى‏رسد، یکى از دو چیز را فاقد است و آن دو چیز همان است که در جمله: دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ، به آن اشاره شده. اول این است که دعا دعاى واقعى نیست، و امر بر دعا کننده مشتبه شده، مثل کسى که اطلاع ندارد خواسته‏اش نشدنى است، و از روى جهل همان را درخواست مى‏کند، یا کسى که حقیقت امر را نمى‏داند، و اگر بداند هرگز آنچه را مى‏خواست درخواست نمى‏کرد، مثلا اگر مى‏دانست که فلان مریض مردنى است و درخواست شفاى او درخواست مرده زنده شدن است هرگز درخواست شفا نمى‏کند، و اگر مانند انبیا این امکان را در دعاى خود احساس کند، البته دعا مى‏کند و مرده زنده مى‏شود، ولى یک شخص عادى که دعا مى‏کند از استجابت مایوس است، و یا اگر مى‏دانست که بهبودى فرزندش چه خطرهایى براى او در پى دارد دعا نمى‏کرد، حالا هم که از جهل به حقیقت حال دعا کرده مستجاب نمى‏شود. دوم این است که دعا، دعاى واقعى هست، لیکن در دعا خدا را نمى‏خواند، به این معنا که به زبان از خدا مسئلت مى‏کند، ولى در دل همه امیدش به اسباب عادى یا امور وهمى است، امورى که توهم کرده در زندگى او مؤثرند.» (ترجمه المیزان‏2: 46)

در مورد دوم علت اینکه شخص خدا را نمی­خواند علت آن عدم معرفت واقعی نسبت به خداست. چنین کسی حکمت، علم، قدرت، رحمت و ... خدا را به خوبی نشناخته و جایگاه خود و مولاش را نمی­داند و گاه چنان دعا می­کند که گویی در جایگاه مولاست و معاذ الله از کارگزار خویش تقاضا و حاجتی دارد! از این رو هنگامی به ظاهر می­پندارد دعایش آن گونه که او می­خواهد مستجاب نشده است بر خود این حق را می­بیند که لب به اعتراض بگشاید!

مناسب نبودن زمان و شرایط از جمله موانع اجابت دعاست. چه بسا شخص دعاکننده، گمان کند که خواسته اش رد شده و ناامید گردد، در حالی که نباید قطع امید کند. امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ الْمؤُمِنَ لَیَدْعُو فَیُؤَخَّرُ إِجابَتُهُ   إِلی یَوْمِ الْجُمُعَةِ، مؤمن دعا می کند و خداوند اجابت آن را تا روز جمعه   عقب می­اندازد» «چه بسا شود خداى تعالى دعاى شخصى را مستجاب فرماید، لکن وقوع آن در خارج مقدر است به وقتى، و استعجال در وقوع، از جهّال باشد». (تفسیر اثنا عشری‏5: 387). امام خمینی از لسان اهل معرفت در یک تقسیم بندی دعا را با توجه به شخص داعی به سه گونه استعجالی، احتمالی و امتثالی تقسیم می­کند. ایشان این سه گونه را چنین توضیح می­دهند:

«دعاى از روى استعجال، و آن دعاى عامّه است. اینان چون اسیر مقاصد نفسانیّه هستند، در دعا نیز شتابزده هستند که مبادا مقاصد دنیاوى یا حیوانى از آنها فوت شود.

دیگر، دعاى از روى احتمال، و این دعاى ارباب حکمت است. اینان نیز پابند مقاصد خویشند، و احتمال مى‏دهند دعا در جریان امور قضائى دخالت داشته باشد و قضاى حق تعالى‏ مقیّد به دعا باشد؛ از این جهت دعا کنند.

سوّم، دعاى از روى امتثال است، و این دعاى اصحاب معارف است. آنان از اسارت نفس بیرون آمدند، و براى آمال نفسانیّه و لذّات خویشتن لَب به دعا نگشایند. اینان دعا را براى امتثال امر خدا مى‏کنند. چون دعا خلوت با حق و مخاطبه با محبوب مطلق است، قیام به آن کنند.

حقّا که انسان اگر به نور معرفت قلبش منوّر باشد و مانند ما اسیر سلسله‏هاى شهوات و زندان طبیعت نباشد، هر گز مخاطبه با حق تعالى‏ و توجه و ذکر او را وسیله چیز دیگر قرار نمى‏دهد. ما اسیران نفس و شهوت، خدا را براى خُرما مى‏خواهیم، و دوست مطلق را فداى لذّات نفسانیّه مى‏کنیم...». (شرح حدیث جنود عقل و جهل: 364)

از این رو آنچه در دعا مهم است درک این مطلب است که ما در جایگاه عبد محض نزد مولایی غنی و قادر و حکیم هستیم و از روی خشوع و تواضع طلب حاجت کنیم و در مورد نتیجه آن تسلیم آن پروردگار حکیم باشیم. دعای استعجالی نه تنها ممکن است مورد استجابت قرار نگیرد چه بسا مورد هلاکت دعا کننده هم بشود! چه آنکه در روایت شریفه در مورد فرج امام زمان(عج) که از افضل اعمال معرفی شده است آمده است: «کذب الوقاتون هلک مستجعلون». البته باید توجه داشت استعجال در دعا منافی اصرار بر حاجت نیست که امری ممدوح است چنانچه امام باقر علیه السلام می­فرمایند: «و الله لا یلح عبد مومن علی الله عزوجل فی حاجته الا قضاها له، قسم به خدا هیچ بنده با ایمانی در برآورده شدن حاجتش به درگاه خدای عزوجل اصرار نمی ورزد مگر آنکه خداوند خواسته اش را برآورده می کند.»

اما باید توجه داشت که این اصرار بر دعا نباید تبدیل به آفت «استعجال» شود. یکی از حربه­های شیطان برای اینکه بنده خدا را از درگاه او براند، این است که وقتی پس از مدتی دعایش مستجاب نشد، او را از استجابت دعایش ناامید سازد، این همان «استعجال» مذمومی است که در احادیث از آن نهی شده است. امام صادق(ع) می­فرمایند: «لا یزال المومن بخیر و رخاء و رحمهٍ من الله ما لم یستعجل فیقنط فیترک الدعاء» مومن همواره در خیر و آسایش و رحمت از جانب خداوند است مادامیکه به استعجال مبتلا نشود و ناامید شده دست از دعا کردن بکشد.  روای از حضرت می پرسد: کیف یستعجل؟ استعجال چگونه است؟ امام فرمودند: یقول : «قد دعوت منذ کذا و کذا و لا أری اجابة» بگوید: از فلان زمان دعا کردم و اجابتی ندیدم!

صبح صادق، ش533، ص6


» نظر

چرا غرب از حجاب می ترسد؟

به بهانه سالروز کشف حجاب

تمدن مادی غرب برپایه مادیت و دنیاگرایی بنا شده و چون سران و حاکمان آن دیار، شیفته قدرت و ثروت و لذت هستند، برای رسیدن به این هدف خود نیاز به مردمی مادی و جدای از معنویت دارند. از این رو تلاش می کنند مظاهر معنویت را از بین برده و اسباب غفلت و مادیت را ترویج و گسترش دهند. «تمدن غربی بر پایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد ... این تمدن مادی و دور از معنویت هر چه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر می شود؛ هم خود آنها و هم همه بشریت را با میوه های زهرآگین خود تلخکام می کند؛ همچنان که تا امروز کرده است...
ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسی و طغیان سرمایه داری افراطی، همه نتایج همان تفکیک است ... حرف نوی مکتب سیاسی امام بزرگوار ما برای دنیا این است که در همه ارکان برنامه ریزی های یک قدرت سیاسی، سیاست با معنویت و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقی مورد مراعات قرار گیرد.» (امام خامنه ای،14/3/1383) روشن است غرب با این حرف تازه که از اساس با مادیت بی معنویت مخالف است دشمنی کرده و راه مقابله با آن را در پیش بگیرد و با راه های گوناگون در صدد ضربه زدن به این سخن تازه باشد تا نتواند حرف خود را به گوش جهانیان برساند. مردمی که از مادی گرایی خسته شده و تشنه زلال معنویت هستند بی شک با شنیدن شمه ای از معنویت اسلام به آن رو خواهند آورد و این برای غرب خطرناک است. «امروز انسان ها در همه نقاط دنیا تقریباً : به خصوص در همین کشورهای غربی و مادی- از مادیت دلزده شده اند، دل شان برای یک معنویتی که درست هم آن معنویت را نمی شناسند، پر می زند و جوان ها سر در گم دنبال چیزی ورای این ظواهر مادی و این لذات مادی هستند که برای آنها عادی شده، دنبال معنویتند اما قدرت های اداره کننده عالم، مدیریت های اقتصادی دنیا یعنی، همین غارتگران[و] چپاولگران ... نمی گذارند ملت ها به سمت معنویت راه پیدا کنند، شوق هست، اما مانع هم هست در یک چنین دنیایی، جمهوری اسلامی...، یک هماوردطلبی بزرگ نسبت به استکبار جهانی است و فلسفه های آنها را باطل می کند...» (امام خامنه ای، 19/2/86) یکی از نشانه های بروز معنویت، حجاب اسلامی بانوان است که به شدت با مادیت تعارض دارد، چرا که یکی از راهکارهای ترویج فساد و مبارزه با معنویت استفاده ابزاری از زنان و رواج بی بندوباری بین جوانان است.
از این رو یکی از سیاست های جدی غرب مبارزه با حجاب و پوشش زنان است. تصویب قوانین ضدحجاب در کشورهای اروپایی، اذیت و آزار و گاه محاکمه و جریمه بانوان محجبه، ترویج فحشا برای مبارزه با عفت و حیا، اهدای جایزه صلح به زنان معلوم الحال و مخالف حجاب، مخالفت و سنگ اندازی برای ورزشکاران محجبه زن مسلمان و ... همه در راستای همان سیاستی است که خواهان حذف معنویت از جامعه است. چنانچه مقام معظم رهبری نیز به آن، اینگونه اشاره کرده اند: «ببینید الان چقدر خرج می کنند و زحمت می کشند، برای این که حجاب را در دنیا از بین ببرند؛ کشورهایی که خودشان را مهد آزادی هم می دانند، می بینید که چه می کنند برای مبارزه با حجاب.» (امام خامنه ای،14/7/1383)
سال های قبل ایران توسط چماقداری مانند رضا میرپنج درصدد اجرای این حرکت ضدانسانی بر آمد، اما مردم مسلمان ایران با خون دل در برابر این توطئه ایستادند. در همین رابطه امام راحل فرمود: «خدا می داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب. حجاب انسانیت را پاره کردند اینها.» (صحیفه امام، ج 3، ص300) امروز نیز با استخدام برخی زنان مشهور ایرانی در سیاست یا در هنر و ورزش و ... همان سیاست را پیش گرفته اند. کشف حجاب این زنان مواجب بگیر مقابل دوربین های تلویزیونی و بازی در فیلم های مستجهن توسط برخی هنرپیشگان زن ایرانی همه برای همین هدف است. سیاستی که امروز در انقلاب اسلامی مردم مصر به گونه ای دیگر پیاده شده و روسپیان به خدمت صهیونیست در آمده تا با برهنگی خود شاید به زعم خام خللی در انقلاب اسلامی مردم به وجود آورند. ترس غرب از حجاب اسلامی بانوان و هزینه های گزاف برای مبارزه با آن نشان از قدرت معنویت حجاب دارد.
از این رو یکی از سیاست های اصلی نظام در عرصه فرهنگ ترویج حجاب و پوشش در میان زنان بوده است، گرچه در این میان پستی و بلندی های بسیاری وجود دارد و همواره با کاستی هایی قابل توجه مواجه بوده ایم، اما سیاست کلی بر مبارزه با بی بندوباری بوده است. رفتار امروز در برابر حجاب زنان نشان از این دارد این سیاست نظام، بسیار راهبردی و صحیح بوده است و یکی از نقاطی است که بر فرهنگ مادی غرب آسیب جدی وارد می کند. در این رابطه امام خامنه ای تحلیلی این گونه دارند: «تجربه های تلخی که امروز ما شاهد هستیم در غرب اتفاق می افتد، حاصل نوع نگاهی است که غرب به زن دارد و تقابلی است که خواسته است بین زن و مرد به وجود آورد. به خاطر دیدن این تجربه ها از این مسئله بیزاریم. غرب به دلیل نوع نگاهی که به زن دارد، سعی می کند به نیازهایی دامن بزند که نیازهای واقعی انسان به حساب نمی آیند. مثلاً از معنویت که نیاز واقعی و اساسی انسان است، غفلت می کند، در حالی که به نیازهای مادی می پردازد و آنها را نیازهای اصلی جلوه می دهد که به هیچ وجه این طور نیست. سال ها غرب با معنویت و مظاهر آن جنگیده است. یکی از مظاهر معنویت که غرب هیچ وقت با آن سر سازگاری نداشته و ندارد، حجاب است.» (امام خامنه ای، 18/07/1377) اولین و بارزترین شاخصه ای که حجاب و اخلاق اسلامی به دنبال می آورد رشد معنویت است. وقتی حجاب وارد میدان می شود و همه افراد جامعه به تناسب خود حجاب را رعایت می کنند مادیت کم رنگ می شود و در مقابل معنویت و ارزش های درونی انسان بیشتر مورد توجه قرار می گیرد.
از این رو مقام معظم رهبری تأکید دارند: «باید مسائل ارزشی اسلام در جامعه ما احیا بشود. مثلاً مسئله حجاب ، یک مسئله ارزشی است. ... ما که روی حجاب این قدر مقیدیم، به خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک می کند تا بتواند به آن رتبه معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزش گاه های بسیار لغزنده ای که سر راهش قرار داده اند، نشود.» (امام خامنه ای، 04/10/1370)
یکی از راهبردهای مهم غرب در مبارزه با فرهنگ معنوی اسلام که امروزه در سرتاسر دنیا خواهان پیدا کرده است مبارزه با حجاب است! چنانچه حتی حجاب های حداقلی شهروندان مسلمان خود با یک روسری را هم بر نمی تابند !
به گفته مقام رهبری: «آنها با همه چیز کنار می آیند، جز با دو، سه چیز؛ یکی از آنها و شاید مهم ترینش حفظ این حالت حفاظ منضبط میان دو جنس زن و مرد است؛ یعنی خویشتن داری در مقابل چیزی که به آن آزادی جنسی گفته می شود. در مقابل این، به شدت سرسختند؛ هر کار دیگری بکنند، مهم نیست، اما این از لحاظ ارزشی غلط است؛ عکسش درست است. ما از دنیای غرب که آمدند زن بشری را در طول دوره های گذشته تا امروز این قدر مورد تحقیر قرار دادند، طلبکاریم . شما خیال کرده اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه کذایی و آن لباس های «و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن» و همان هایی را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما برمی دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها می خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً اینجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل می شد.» (همان).
در وصیت نامه شهدا - این نوشته های ماندگار شهدای دفاع مقدس- پس از دفاع از ولایت و فرهنگ عاشورا شاید مهم ترین مسئله، توصیه به حجاب باشد و جالب است رویکرد شهدا به حجاب - مانند آنچه در فوق گذشت- یک مظهر معنویت برای مقابله با فرهنگ غرب است و این نشان از درک و بصیرت بالای شهدای خمینی دارد. برای نمونه چند جمله از وصیت شهدا ذکر می شود: «تو ای خواهر دینی ام! چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ من کوبنده تر است.» همچنین «حفظ حجاب همچون جهاد در راه خداست.» و شهید دیگری می گوید: «از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب؛ این لباس رزم را حافظ باشند.» و یا «خواهرم! حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.» همین طور «شما خواهرانم و مادرانم! حجاب شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.» و «ای خواهرم! قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من!»

صبح صادق، شماره 532، ص6


» نظر

شاگرد ممتاز فقه سیاسی امام خمینی

به پاسداشت تلاشهای علمی مرحوم عمید زنجانی
عباسعلی عمید زنجانی در زنجان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدارس «توفیق» و «سید» در زادگاهش گذراند. سپس آن را در حوزه علمیه قم ادامه داد و مورد توجه «آیت الله حجت کوه کمره ای» قرار گرفت. دروس «مطول»، «حاشیه ملاعبدالله»، «شرح منظومه»، «شرح مطالع» و «شرح شمسیه» را فراگرفت و به آموختن هیئت، نجوم، کلام، تفسیر و مباحث دیگر علوم اسلامی پرداخت. مدت دو سال نیز نزد آیت الله بروجردی کتاب «شفاء» را خواند. در سال 1338ش. به حوزه درس امام خمینی(ره) راه یافت. در سال 1341ش. به نجف رفت و از محضر علما و استادان برجسته ای چون حضرات آیات «حکیم»، «شاهرودی»، «میرزا باقر زنجانی» و «خویی» بهره ها برد. در سال 1348ش. به ایران بازگشت. وی چندین اجازه نامه از حضرت امام(ره) دریافت کرد که گویا اولین آنها در 9 آذر 1350 بوده است. ایشان که از داعیه داران و تلاشگران وحدت حوزه و دانشگاه بود علاوه بر سطح عالی دروس حوزه با ورود به دانشگاه نیز موفقیت های بسیاری را کسب کرد. مرحوم زنجانی دانشنامه دکترای خود را در رشته فقه و حقوق اسلامی در سال 1366 از طریق خبرگان دانشگاهی از وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران أخذ کرد و با کسب امتیاز علمی که از آثار پژوهشی (کتاب ها و مقالات متعدد) به دست آورده بود توسط هیئت ممیزه وزارت علوم به مرتبه دانشیاری ارتقا یافت و در سال 1373 به مقام استادی نائل آمد.
وی پس از انقلاب در دو دوره قانونگذاری به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نیز خدمت کرد و در بازنگری قانون اساسی سال 1368 به عنوان منتخب مجلس در شورای بازنگری حضور فعال داشت. وی پس از آن به کارهای علمی و تحقیقی پرداخت و کمتر به عرصه سیاسی مرسوم وارد شد و به کارهای مبنایی و زیربنایی علمی پرداخت.
او استاد عضو گروه آموزشی حقوق خصوصی و اسلامی و عضو وابسته گروه آموزشی حقوق عمومی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و همچنین عضویت هیئت امنای دانشگاه های امام خمینی(ره) و علوم پزشکی زنجان و دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
استاد عمید زنجانی پنجاه سال سابقه تدریس در حوزه و دانشگاه در سطوح مختلف داشت و در بیش از 179 همایش داخلی و بین المللی با ارائه مقاله یا به عنوان سخنران، شرکت کرد. راهنمایی بیش از140 تز و رساله کارشناسی ارشد و دکتری از جمله فعالیت های علمی استاد است. ایشان موسس پژوهشکده مطالعات و تحقیقات علوم اسلامی هستند که از سال 1367 فعال می باشد. استاد در روند سیاست گذاری و فعالیت های اجرایی انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی همکاری موثری داشت و در بیست و ششمین سال تدریس در دانشگاه از تاریخ ششم دی ماه 1384 به سمت ریاست دانشگاه تهران منصوب و در سال1385 به عنوان چهره ماندگار معرفی شد.
از ویژگی های این عالم برجسته انقلاب اسلامی تحقیق و مطالعه در زمینه فقه سیاسی بود و بی تردید در این زمینه جزء معدود صاحب نظرانی بود که توانست آثار بدیعی از خود بر جای بگذارد. وی با توجه به دانشی که در فقه و حقوق و نیز آشنایی وثیقی که با اندیشه های حضرت امام(ره) داشت در مورد فقه حکومتی و جایگاه فقه در سیاست، کتب و مقالات گوناگونی را تألیف کرد و آرا و نظرات نوینی را ارائه داد. از جمله کتاب های ایشان دراین باره می توان به فقه و سیاست، تحول مبانی اندیشه سیاسی در فقه شیعه، درآمدی بر فقه سیاسی، مروری بر کلیات و مبانی حقوق اساسی، حقوق و قواعد مخاصمات در حوزه جهاد اسلامی و حقوق بین الملل اسلام، اقتصاد سیاسی، اصول و مقررات حاکم بر مخاصمات مسلحانه (جهاد)، مبانی حقوق عمومی در اسلام، قواعد فقه سیاسی (مصلحت)، اندیشه سیاسی در جهان اسلام معاصر اشاره کرد. او اعتقاد داشت: «به نظر می رسد که وقت آن رسیده باشد که ما فقه سیاسی را با تعریف جدیدی مورد بررسی قرار دهیم. در فقه سیاسی نیز ما باید در هر زمان، موضوعات آن زمان را در نظر بگیریم و پاسخی از فقه داشته باشیم. این فقه، غیر از نظریات و آرای فقهاست. این فقه، همان تعریف دقیق فقه است؛ استدلالی است، یعنی از منابع فقهی؛ کتاب، سنت، اجماع، عقل و اگر چیزهای دیگری داریم مثل عرف ـ خواه عرف را با عقل یکی بدانیم یا یکی ندانیم - استنباط شده است. بالاخره باید از مجموع منابع فقهی، پاسخ های جدیدی را به مسائل جدید داشته باشیم؛ یعنی تاریخ گذشته را چراغ راه آینده کنیم و در مسائل سیاسی به آرا و نظریات فقهای گذشته فقط به عنوان تجربه تاریخی مسائل سیاسی نگاه کنیم؛ یعنی ببینیم آنها مسائل زمان شان را چگونه حل کرده اند، ما هم مسائل زمان مان را حل کنیم.» چنانچه مشاهده می شود وی همچون امام به جایگاه زمان و مکان در فقه توجه ویژه ای دارد و این مهم را در تطور فقه سیاسی اساسی می داند. آیت الله عمید انقلاب اسلامی را نقطه عطفی در فقه سیاسی می دانست که هیچ کدام از فقهای شیعه در طول تاریخ چنین تجربه ای را نداشتند، از این رو به نظر او با وقوع انقلاب اسلامی روند پیشرفت فقه شیعه در این عرصه بسیار زیاد بوده است و مسائلی مانند مصلحت، عرف، مشروطیت، نظام بین الملل و ... هیچ گاه مانند عصر ما مسئله فقها نبوده است. در آثار مرحوم عمید زنجانی این گونه مسائل مورد توجه قرار گرفته است و یقیناً از این پس بیشتر مورد توجه و تدقیق محققان قرار خواهد گرفت.

صبح صادق، ش.524، ص.6


» نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
title=