سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حاشیه ای بر مصاحبه حجت الاسلام شریف زاده با شرق

دفاع از کدام اندیشه و راهکار؟

گفتگوی حجت الاسلام شریف زاده با روزنامه شرق، بار دیگر جنجال «جریان انحرافی» را در رسانه ها زنده کرد. در باره این مصاحبه گفتنی هایی است:
برای مقدمه باید اعلام کنم:
اول: با وجود انتقادات فراوانی که به دولت و اطرافیان خاص رئیس جمهور دارم، آن گونه که عده ای بر طبل جریان انحرافی می کوبند و هر اتهام و رذیلتی را به اطرافیان رئیس جمهور نسبت می دهند، فکر نمی کنم و بسیاری از این برخوردها را سیاسی و به دور از انصاف می دانم.
برای نمونه در سال 89 در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، ایشان در دیدار جامعه مدرسین اعلام کردند: «من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد.» (tebyan.net/index.aspx?pid=143356)
با این حساب بنا بر فرمایش صریح رهبری معظم نمی توان قائل مکتب ایرانی را فردی ضد اسلام و ناسیونالیست دانست. با این حال از آن تاریخ به بعد این فرمایش آقا اصلا مورد توجه برخی سیاسیون قرار نگرفت و به جد همان حرفهای قبلی خود را تکرار می کردند! البته از آن سو هم طرفداران لفظ مکتب ایرانی با وجود اینکه آقا فرموده بودند با طرح این موضوع مخالف هستند مجددا به دفاع از آن می پرداختند.
دوم: برخی عبارات در انتقادات به مصاحبه آقای شریف‌زاده نشان از اثبات مدعای بالا دارد. ایشان سالهاست استاد حوزه است و از محققین و پژوهشگران به نام عرصه دین است و همین سایتها و جراید بارها از نظرات ایشان بهره ها برده اند استفاده از الفاظ ناشایست در حق ایشان هرچند سخنی به اشتباه گفته باشد صحیح و اخلاقی نیست عباراتی مانند طلبه جوان و... نشان از این دارد شخص ناقد نشناخته و ندانسته و یا حتی دانسته فقط به خاطر اغراض سیاسی عنان قلم را رها کرده است. جدای از این نسبت دادن امور کذب و خلاف واقع در مورد ایشان وکلاسهای ایشان نیز نشان می دهد هنوز نتوانسته ایم دغدغه مقام رهبری در بحث رسانه را جامه عمل بپوشانیم و همچنان دچار بی و بندباری رسانه ای هستیم
سوم: در این یک سال منتهی به انتخابات 92 آنچه برای کشور و بخصوص اصولگرایان از همه چیز مهمتر است وحدت است. روشن است اصلاح طلبان هیچ گاه به دولت کنونی روی خوش نشان نداده و نخواهند داد. چنانچه از محافل این گروه بر
می آید، آنها در صدد برجسته سازی نقصهای اصولگرایی –مانند گرانی و اختلاس- هستند تا ازا ین آب گل آلود ماهی خود را بگیرند و حداقل در انتخابات درد سر مجددی برای نظام ایجاد کنند. انتخاب روزنامه شرق برای مصاحبه توسط آقای شریف‌زاده نه یک حرکت استراتژیک که یک انتخاب نادرست بوده است. روزنامه شرق هیچ گاه بر مشایی نقدی نداشته و او را منحرف نمی داند تا بخواهد با سئوال و جواب چیزی برایش روشن شود. بلکه هدف او این است محملی برای اختلاف پراکنی بیاراید امری که به نظر در آن موفق بوده است. پس از آن بنشیند و دعواها و تمرکز به هم ریخته اصولگرایان را ببینید و لذت ببرد! اکر به مصاحبه شرق دقت شود روشن می شود آقای شریف‌زاده به هیچ وجه نتوانسته حرفه ای گری مصاحبه گر را کنترل کند. او نه تنها حرف‌هایش را نزده است بلکه حرفهایی را که نمی خواسته و حتی بعضا در گفتن آنها احتیاط
می کند را در این گفتگو بیان کرده است! همان چیزی که شرق نویس می خواسته است. لذا پس از دو ماه از گفتگو با خلاصه کردن آن در تاریخی خاص آن را منتشر می کنند و این یعنی القای این موضوع به مردم که اصولگرایان جز اختلاف و دعوا و گرانی و اختلاس ثمری برای مملکت ندارند!! حداقل اصلاح طلبان به همدیگر رحم می کردند!!
در چنین فضایی تفکر سوم تیر که موجب خرسندی رهبر انقلاب و مردم را فراهم آورده بود در منازعات بی مورد و مقطعی به محاق رفته و عدم درک صحیح و مناسب از موقعیت،
می تواند موجب خسارتهای بزرگی گردد.
اما نقد مطالب آقای شریف زاده
بنابر آنچه شرق نوشته است و آقای شریف‌زاده آن را تکذیب نکرده است و تنها به کوتاه و مبهم شدن برخی عبارات اشاره کرده اند انتقاداتی به ایشان وارد است
متاسفانه چنانچه قبلا گفته شد مصاحبه شونده اسیر
مصاحبه کننده شده و بحث از یک بحث علمی و منطقی به یک بحث احساسی، بی مبنا و پراکنده بدل گشته است. برخی تعابیر اصلا قابل اثبات نیست و برخی مطالب مبهم و بی نشانی است. متاسفانه در شفاف سازی این موارد اقدامی از سوی اقای شریف‌زاده صورت نگرفته است و نگارنده بنابر وظیفه شاگردی، این امر را در سطور پایین انجام خواهد داد.
نکته مهم دیگر اینکه، در سرتاسر مصاحبه بویی از سوم تیر و تفکر و شعارهای آن نمی آید. چنانچه مدافعین مشایی همگی این گونه اند. آن قدری که از مشایی سخن می گویند در عوض نه از ساده زیستی سخن می گویند، نه از عدالت، نه مردم داری و نوکر مردم بودن، نه از مبارزه با استکبار، نه فرزند ولایت بودن، نه بوسیدن دست مردم و ... رفتار عملی شان هم همین گونه است. این حلقه را از این رو من انحرافی می دانم که از شعارهای سوم تیر که مردم عاشقش شدند، انحراف دارند
این جماعت را مردم کم دیده اند آن قدری که رئیس جمهور را از نزدیک دیده اند مشایی را ندیده اند!! آن قدر که
احمدی نژاد دست پیرمرد و جوان را بوسیده است اینان با مردم دست هم نداده اند! با هنرپیشه و خواننده و خارج نشین و ... نشست و برخاست داشته اند اما حداقل ما کمتر در میان مردم فقیر و محروم اینها را دیده ایم! نه عکسی نه فیلمی!
حجت الاسلام شریف‌زاده در پاسخ به این سئوال که آیا مشایی عارف است؟ اذعان می دارد: «می گویند قلب پاک محل جوشش معرفت است و من این جوشش معرفت را در ایشان دیدم».
جوشش معارف الهی را چگونه می توان دید و حس کرد؟ من خواننده مانند خیلی ها معنی این حرف را نفهمیدم! آیا جناب شریف زاده خود اهل شهود است؟ در کدام مناظره علمی و منطقی می توان جوشش معارف را اثبات کرد؟
مشایی جایی گفته بود در سیزده سالگی نوری در دل من تابید! (sadid59.parsiblog.com/Posts/85) تقصیر ما که این نور را نمی بینیم چیست؟ اقای شریف زاده که اصرار بر نقد دارد کجای این حرف را باید نقد کرد؟ چگونه می توان پذیرفت از جوشش معارف الهی جامعه وعاظ ولایی بیرون بیاید با آن همه دروغ و فریبکاری! (sadid59.parsiblog.com/Posts/170) چطور از قلب دارای جوشش معرفت دوستی با مردم اسرائیل و مکتب ایرانی بیرون می‌آید که باعث دل آزردگی رهبر می شود؟!
آقای شریف‌زاده در ادامه می گوید: «اندیشه جناب مشایی اندیشه جهانی شدن است من در یافتم که ایشان معارف و مبانی معرفتی را عملیاتی و اجرایی می‌کند». و بعد در پاسخ به این سئوال که «یعنی چه که معرفت را عملیاتی می‌کند؛ متوجه نمی‌شوم»؟ بیان می دارد: «خودم هم نمی‌فهمم فقط گاهی اوقات مصادیقش را می‌بینم. یعنی می‌بینم آنچه را ایشان می‌گوید در کتاب‌های عرفانی خواندم و دیدم؛ در عرفان درسی. ولی ایشان در روند جهان این را ترسیم می‌کند. راهکار می‌دهد که چطور باید به نگاه یکپارچه‌ای برسیم. در نگاه عرفانی است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدی بروند. گرایش همه به خوبی‌ها و به خداست اما بینش‌ها متفاوت می‌شود.
وقتی انسان‌ها را این‌گونه نگاه کنیم که دارای گرایش‌های یکسانی هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با کسی می‌شود که او را هم‌گرایش با خودت می‌بینی و فقط می‌گویی یک خطایی کرده. حالا همین را آقای مشایی آورده در سطح جهانی به عنوان نحوه عرضه دین اسلام مطرح می‌کند».
در این باره باید پرسید آیا آنچه ایشان به عنوان اندیشه مشایی یاد می کند یک نوآوری است که تاکنون سابقه نداشته است؟ بخشهای دیگر مصاحبه به این پرسش پاسخ منفی می دهد چرا که آقای شریف‌زاده این اندیشه را برگرفته از عرفایی مانند آیت الله قاضی، شاه آبادی، ملاقلی همدانی و امام (رحمت الله علیهم اجمعین) می داند و حتی از شهدا نیز به عنوان صاحبان این اندیشه یاد می کند. حتی در ادامه مصاحبه از جوزف نای تئوریسین قدرت نرم یاد می کند که او نیز همین حرفها را زده است. لذا این اندیشه بنابر نظر جناب شریف‌زاده حرف نویی در بر ندارد پس آنچه سبب تعجب و شگفتی ایشان را برانگیخته است امری که خود ایشان هم از آن اظهار بی اطلاعی می کند و تنها گاهی اوقات برخی مصادیقش را می بیند!
اما کاش استاد شریف‌زاده مصداقی از این عملیاتی شدن این اندیشه را که توسط آقای مشایی انجام گرفته است را بیان
می کرد تا دقیقا روشن شود ترسیم این راه عملیاتی چگونه است؟ چرا مصداق این حرف را کس دیگر نمی بیند؟
ایشان در بخشی دیگر از مصاحبه می گوید: «برای من مسلم شد آنهایی که به آقای مشایی ایراد می‌گیرند در واقع مطالب‌شان را درک نمی‌کنند. ...البته مطلب، مطلب دشواری بود و نیاز به قدرت تسهیل فوق‌العاده‌ای داشت. اما با این حال من می‌دیدم که برخی مطالب را آن‌گونه که مدنظر ایشان است فهم نمی‌کنند».
اصولا اگر درک اندیشه آقای مشایی این مقدار دشوار و پیچیده است که بخشی از آن شهودی و برخی دیگر آنچنان عمیق است که فارسی زبانان و دینداران و حتی علما و بالاتر از آن طرفدارنشان مانند آقای شریف‌زاده آن را متوجه نمی شوند چگونه این اندیشه ظرفیت جهانی شدن را دارد؟ بهتر نیست به جای وقت گذاشتن و صرف هزینه های گوناگون برای چنین تفکری، وقت و هزینه را صرف انتشار افکار و مکتب امام راحل نماییم که علی‌رغم عمق و رژفای دینی، همه فهم و مورد اجماع همگان است؟
از سوی دیگر چطور می شود در این طریقه عملیاتی شدن دین عاشقانه، با فاسق متحد شد اما با مداح اهل بیت و هیئتی ها و اصولگرا نمی شود؟ نهایتا او هم یک خطایی کرده است چرا تمام و هم و غم رسانه این حلقه در کوبیدن و هجمه به مومنین و نهادای انقلابی است؟ چرا خطاهای ایشان را
نمی پذیرد تا عاشقانه دین را عملیاتی کنند؟ اگر نگاهی به اخبار و مطالب سایت شبکه ایران انداخته شود –که استاد شریف‌زاده اذعان دارند از آن بی خبر هستند- مشاهده می شود تمرکز این سایت بر تخریب و انتقادهای مکرر از نیروهای انقلاب و مداحان و ائمه جمعه است!
اکنون روشن می شود چرا روز به روز متدینین از این حلقه دور ترمی شوند؟ این چطور عملیاتی شدن دیدگاه های عرفانی است که دینداران را از خود منزجر و خداجویان را دلزده کرده است؟ چرا با برخی هنرپیشه ها و سرمایه داران خارجی می شود دور یک میز یک نشست و عاشقانه با آنها سخن گفت و در نشریه خاتون برخی را به عنوان زن نمونه معرفی کرد اما با خیل عظیم متدینین نمی توان عاشقانه برخورد کرد؟ این تناقض رفتاری با آن اندیشه چگونه قابل جمع است؟
آقای شریف‌زاده آن گاه دربیان مصداق این عملیاتی شدن اندیشه تشکیل «مرکز مطالعات ملی جهانی شدن» را نام می برد اما ایشان توضیح نمی دهد این مرکز تا کنون چه کارهایی انجام داده است که موجب جهانی شدن دین شده است. به نظر تاسیس یک مرکز، ابزار این کار است نه خروجی و عملیاتی شدن این فکر .. تا کنون چه کاری در این مرکز انجام شده دین را جهانی کرده و جامعه ایران از ان بی اطلاع هستند؟ اصولا اگر تفکر مشایی تفکر امام است چرا در سخنان مشایی و حتی مقالات آقای شریف‌زاده کلماتی مانند ادبیات امام مثل فقر و غنا، استضعاف و استکبار، اسلام آمریکایی، اسلام ناب و ... دیده نمی شود؟
آقای شریف‌زاده سپس از معجزه امام می گوید که نسلی را دگرگون کرد و البته چنین حرفی بسیار متین و درست است. امام خامنه ای بارها در این باره فرموده اند: «فتح الفتوح امام، ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق، بى‏اعتناى به شهوات و دلهایشان متوجه به سمت خدا بود.» اما انحصار این کلام در شهدا و اینکه خوبان همه رفته اند و محدود کردن فتح الفتوح امام به چند نفر خاص بی شک جفای به امام و رهبری است. آیا واقعا امروز در خیل عظیم توده مردم و حتی خواص اهل حق، مواردی از آن فتح الفتوح امام یافت
نمی شود؟ بی شک نمی توان به این پرسش پاسخ منفی داد و کشور و نظام را به بحران قحط الرجال متهم کرد. فرمایشات رهبری در این زمینه آن چنان روشن است که نیاز به بیان ندارد. «ما یقیناً نیروهای خوب هم زیاد داریم؛ باید اینها را بشناسیم. آن اوایل انقلاب، بعضیها می‏گفتند که قحط الرجال است؛ ما می‏گفتیم که جهل الرجال است. واقعش این است که ما شخصیتها را نمى‏شناسیم».
سپس آقای شریف‌زاده در وصف منتقدین آقای مشایی
می گوید: «کار به جایی رسیده که برخی مقاله می‌نویسند و تفکر عرفانی و فلسفی را در کنار اومانیسم می‌آورند و هر سه را باطل معرفی می‌کنند. افرادی مانند آقای مهدی نصیری؛ معنی این چیست؟» و سپس منتقدین انسان شناسی
احمدی نژاد را به بی سوادی در عرفان و فلسفه نسبت می دهد: «کدام‌یک از مخالفان جناب مشایی با عرفان آشنایی دارند؟ کدام‌شان فلسفه می‌دانند؟ ... اصلا آنان می‌گویند ما عرفان را باور نداریم». البته ایشان تاکید دارند در مقوله انسان شناسی این گونه است. لذا در پاسخ به سئوالات شیطنت آمیز خبرنگار شرق که می-پرسد: «خیلی از کسانی که متهم به بی‌سوادی می‌کنید از برجسته‌های حوزه هستند؟ پاسخ می دهد: «در انسان‌شناسی؟ من در این مقوله صحبت می‌کنم. چه کسی در انسان‌شناسی به مطالب آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی ایراد گرفته و گفته من عرفان خواندم؟
حتی اگر آیت‌الله...
هرکسی باشد، فرقی نمی‌کند. نمی‌شود منتقدان بگویند این عرفان است و عرفان را باور دارند ولی حرف آقای احمدی‌نژاد را باور ندارند. تا سال گذشته هیچ‌کس نمی‌آمد عرفان و فلسفه را زیر سئوال ببرد. فقط می‌گفتند حرف‌های آقای مشایی اومانیستی است. آنان به صراحت می‌گویند اسلام چیزی به نام عرفان ندارد. من می‌خواهم پیچ ماجرا را به شما نشان دهم».
به نظر آقای شریف‌زاده در این قسمت به عده ای معدود اشاره دارد. افرادی مانند آقایان مهدی نصیری و حسن میلانی و... اما متاسفانه آقای شریف‌زاده نقد آقای مهدی نصیری بر
انسان شناسی احمدی نژاد را به گروهی وسیعی نسبت می دهد که در یک خط مشغول فعالیت هستند! شاید کم کردن حجم مصاحبه توسط روزنامه شرق سبب این ابهام شده است که جا داشت استاد شریف‌زاده این ابهامات را برطرف می نمود وگرنه روشن است که ایشان به خوبی مطلع است حضرات علمایی مانند آقای مصباح، جوادی آملی و افرادی مانند آقای نبویان و غرویان... از جمله افرادی هستند که خود در زمره فیلسوفان و حتی معرض انتقادات افرادی مانند آقای نصیری هستند. بی شک منظور ایشان از «آنها که خود را اصولگرا می‌دانند و با این نگاه آقای مشایی به انسان مخالفت می‌کنند نگاه‌شان متحجرانه، تفریطی و قرون وسطایی است.» علما و بزرگان حوزه نیست و اشاره به همین طیف افرادی دارند که امروزه بار دیگر سر برآورده اند و بر فلسفه و عرفان اسلامی به هر بهانه ای می تازند و برایشان فرقی نمی کند مشایی را نقد کنند یا علامه حسن زاده را یا ملاصدرا را!
آقای شریف زاده آن گاه در رفع اتهام آقای مشایی از پلورالیسم در مورد شیوه عرضه دین سخن می گوید و معتقد است باید دین جهانی را که مواجهه با دل و فتح قلوب است را تبیین نمود. آن گاه این سخن مشایی که را امروزه دوران پایان اسلامگرایی است رابه اسلام طالبانی تاویل می برد؛ «در همه مقولات دینی اگر بخواهد الزام باشد فرار و گریز از دین ایجاد می‌شود. آقای مشایی و احمدی‌نژاد می‌گویند دین باید جهانی شود. می‌گویند اسلامگرایی دیگر قابل عرضه نیست. اسلامگرایی؛ یعنی کار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفی شدند. کار طالبان در جهان قابل عرضه نیست، این رویکرد موجب انزوای اسلام می‌شود».
اما به نظر این برداشت آقای شریف‌زاده از کلام آقای مشایی است و نه کلام خود ایشان! (نگاه کنید به سایت جهان نیوز چهارشنبه 30 مرداد 1387 خبری با کد 31668) در این سخنرانی که آقای مشایی در مورد پایان اسلامگرایی هیچ جا از طالبان سخن نمی گوید. حال آقای شریف‌زاده چگونه این سخن را حمل بر اسلام طالبانی می کند پوشیده است؟ شاید نظر آقای مشایی تغییر کرده است و فقط ایشان ازاین تغییر مطلع هستند. شاید هم این مطلب از همان مطلب دشوار و غامض است که درک آن برای امثال نگارنده ممکن نیست!!
آقای شریف‌زاده ادامه می دهد: «آقای مشایی و رئیس‌جمهوری هم همین را می‌گویند که باید با دل آغاز کرد. می‌گویند برو سراغ مقولات فطری که دلپسند است؛ از عشق بگو، از امنیت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد». آقای شریف‌زاده اصرار دارد احمدی نژاد را در کنار مشایی مطرح کند اما آنچه ما در عمل و رفتار رئیس جمهور مشاهده می کنیم برخلاف این تفکر است. احمدی نژاد در هر سخنرانی با دعای فرج آغاز می کند و بسیاری از مفاهیم اسلامی را در سطح جهانی و حتی در سازمان ملل به طور موکد و غلیظ مطرح می کند. اما این مفاهیم کمتر در سخنان مشایی به کار می رود و اصولا همین امر است که مشایی را از احمدی نژاد متمایز می کند.
ایشان در ادامه می گوید: «می‌خواهم بگویم شعار فطری بین مردم جا باز می‌کند. شما اول باید از مقولات فطری و دلپسند در جهان بگویید بعد سعی کنید با گفتگوی عقلانی و منطقی مقولات فقهی را بر مقولات فطری تبیین کنید».
در اینجا این پرسش مطرح می شود آیا منظور ایشان تقدم زمانی است یا رتبی؟ اگر زمانی باشد به نظر حرف صحیحی نیست چرا که شیوه انبیا این گونه نبوده است بلکه هر سه مقوله را با هم پیش می بردند و به نظر تشریع احکام از همان روزهای نخست رسالت انجام می شده است. البته شاید در برهه ای از زمان یکی از این مقولات بر دیگری چربش پیدا کند اما این گونه نیست که تعطیل شوند تا مقدمات آن فراهم شود. بله از لحاظ رتبی، شایسته آن است ابتدا عقل و دل را بها داد آنگاه جوارح از عقل و دل تبیعت خواهند کرد. آقای شریف‌زاده آن گاه بر اهمیت فقه تاکید کرده و در تبیین سخنان خود می گوید: «...این نیست که فقه را ببوسیم و کنار بگذاریم؛ ... ما وظیفه‌مان را انجام نمی‌دهیم. مثلا نسبت به همین حجاب 33 سال است چه کار هنری کردیم؟ چه اتاق فکری برپا کردیم؟ ما باید جامعه را اشباع کنیم از ادله عقل‌پسند در سطوح مختلف؛ اینها را که بیان‌کنیم اصلا نیاز به ضرب و زور نخواهیم داشت». اگر در این بحث با آقای شریف‌زاده همراه شویم سئوال اینجاست در این چند ساله که اندیشمندی عمیق و دقیق مانند آقای مشایی بر مسند قدرت و بعضا نهادهای فرهنگی نشسته است چه کار هنری و عقل پسند در زمینه دین انجام شده است؟ خوب است آقای مشایی و دست اندرکاران همفکر ایشان به این سئوال پاسخ روشنی دهند. البته نگذاشتند و قدرت در دستان ما نیست و پشت پرده خبرهایی هست و این گونه حرفها نمی تواند پاسخ مناسبی باشد. چطور می شود رئیس جمهور محترم در برابر قوانین مجلس می تواند مقاومت نشان دهد اما در بحث فرهنگ ایشان قدرت کافی ندارد؟
آقای شریف‌زاده در برابر سئوالات متعدد خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه در فرهنگ به توجه به اقناع عقلی و عقلی تاکید می کند و هنگامی که خبرنگار از ایشان می پرسد: «وظیفه حاکمیت چه می‌شود یعنی باید اجبارا حجاب داشته باشند یا خیر؟» پاسخ می دهد: «من معتقدم به آنجاها نمی‌کشد. شما این روشی که گفتم را تجربه کنید، خواهید دید فرض‌تان واقعیتی پیدا نمی‌کند».
اما سئوال اینجاست چگونه ایشان به ضرس قاطع به این اعتقاد رسیده اید؟ آیا این ادعای ایشان مسبوق به تجربه است یا مستند به برهان است؟ هر دو فرض منتفی است شاید این مقوله از نوع جوشش معارف باشد!
در ثانی در کلام ایشان اصلا روشی بیان نشده و به نکاتی کلی و مبهم بسنده شده است؟ چگونه باید به دل نفوذ کرد؟ راه روشنگری عقل چیست؟ این بیان که باید به تسخیر قلوب و فتح عقول پرداخت امری روشن است و لزوم کار فرهنگی را کسی انکار نمی کند. اما سخن در چگونگی کار است که آقای شریف‌زاده معتقد است آقای مشایی توانسته این کار را عملیاتی کند اما مصداقی ارائه نمی فرماید.
آقای شریف زاده در پاسخ به سئوالات مکرر خبرنگار شرق در مورد جایگاه فقه و الزام در نهایت می پرسد: «شما می‌خواهید بگویید مکانیسم جمع اینها با هم چگونه باشد؟ و خود پاسخ می دهد: «باید روی این فکر شود. این حرف خوبی است که شما می‌زنید» و بلافاصله می گوید: «اصلا کسی روی اصل این ماجرا فکر کرده»؟
باز این تعارض در کلام ایشان پیش می آید که آقای مشایی چه کار انجام داده است و کدام مبانی را عرفانی را عملیاتی نموده است؟ به عقیده ایشان در این باره کسی تاکنون فکر نکرده است و باید در باره تلفیق بین فقه و عقل و دل فکر کرد با این حال دفاع جانانه ایشان از مشایی در کدام مورد است درک نمی شود! در ثانی ایشان باز به این پرسش پاسخ
نمی دهد تا وقتی شیوه عقل و دل مردم اشباع نشده با احکام دین چه باید کرد؟ از یک سو با گشت ارشاد و برخورد با مظاهر بی عفتی مخالفت می شود از آن سو راهکاری در مقابل نشان داده نمی شود و بیان می شود باید روی این قضیه فکر شود!! روشن است چنین روشی نه حرف نویی است نه کار آمد. بسیاری قبل از آقای مشایی با زبانهای مختلف از کار فرهنگی سخن گفته اند. اصولا تفاوت دیدگاه آقای مشایی با نظریه تساهل و تسامح و عرضه اسلام رحمانی در چیست؟
ایشان در جایی دیگر توضیح می دهد: «بین آنچه رخ می‌دهد و آنچه در ذهن آقای احمدی‌نژاد و مشایی وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد فکر می‌کنند اجرا می‌شود»؟
اگر واقعا این گونه است و این افراد اندیشه شان را در ایران نمی توانند اجرا کنند، چطور می شود در دنیا آن را عملیاتی کرد و به منصه ظهور رساند؟ در حالی که در ایران بودجه، قدرت، حمایت رهبری و ملت، طرفدارانی مانند شما و ... را دارند و از آن سو در جهان قدرتها و دشمنی ها قوی تری نسبت به آنها وجود دارد. آیا باز نباید سئوال کنیم اندیشه آقای مشایی کجا به کار می آید؟ ایشان از یک سو اعتقاد دارد صدها سال است فرهنگ الزام در جریان است و با دو دولت نمی توان بر این فرهنگ غلبه کرد اما با این حال تفکر آقای احمدی نژاد را در سطوحی پیروز و موفق می داند و می گوید امروز جامعه ایران «آزادتر است و دین عاشقانه به مردم عرضه می‌شود». اما باز بیان نمی شود چگونه عرضه می شود؟
ایشان در ادامه خاطر نشان می کند: «بسیاری از همین کسانی که علیه آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی جبهه می‌گیرند، چطور قبلا دفاع می‌کردند؛ سئوال این است که چطور جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من این است که چرا بسیاری از کسانی که امروز جبهه می‌گیرند قبلا خیلی از دولت و آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند». دقت در کسانی که امروز از دولت کنار گذاشته شده اند، نشان می دهد برخی از اینان از ابتدا بر آقای مشایی انتقاد داشتند و به نظر همین انتقادات به جناب مشایی سبب اخراج آنها از دولت گردید و چه بسا عده زیادی از اینان همچنان مدافع رئیس جمهور هستند. (پی دی اف)

روزنامه رسالت، شماره7875، ص.18


» نظر

بیرونقی سکولاریسم در ایران

آیا جامعه ایران در حال حرکت به سمت سکولاریسم است و آیا ایرانیان عرفی‌تر می‌شوند و روش دین‌ورزی آنان تغییراتی اساسی رخ داده است؟
این پرسشی است که ماهنامه «مهرنامه» (شماره 20، صص242-247)، به تبیین و تحلیل آن پرداخته است و در چهار نوشتار جداگانه و به قلم و سخن چهار فرد در صدد پاسخ به آن بر آمده است. برآیند پاسخهای نوشتارهای این ماهنامه به این پرسش، «مثبت» است و اینکه اجمالا جامعه ایرانی روز به روز سکولار‌تر و پلورالیست‌تر می‌شود. نویسندگان مهرنامه برای این ادعای خود علائم و شواهدی را ارائه می‌کنند تا نشان دهند:
اولا روشهای دین‌داری در بین ایرانیان در حال تغییر است و مناسک و شعائر دینی به خصوص میان نسل جوان کمرنگ شده است.
ثانیا بر فرض اگر مورد اول نادیده گرفته شود، فرائض دینی که رنگ و بوی سیاسی دارند با کمترین استقبال اجتماعی رو به رو هستند، گر چه دین ممکن است در عرصه عمومی، حضور پرقدرت و تعیین کننده‌ای داشته باشد.
ثالثا در روش دین‌داری ایرانیان به سمت تکثرگرایی پیش می‌روند.
در نوشتار ابتدایی از این مقالات چهارگانه، آقای مفصور فراستخواه با توجه به نظریه اینگلهارت (Ronald Inglehart) آورده است: «عرفی شدن فرایند جهانگیر در حال رشد و زیر پوست اکثر جوامع است… جامعه ما نیز از این روند عالمگیر مستثنا نیست». (صفحه 242) در باب سکولار شدن جوامع بشری آنچه نویسنده محترم مهرنامه بدان اشاره کرده است یکی از نظریات دانشمندان جامعه‌شناسی دین است در حالی که امروزه برخی دیگر از جامعه‌شناسان نظری کاملا متفاوت با این نظریه داشته و در مورد «افول سکولاریسم» در جهان سخن می‌گویند. پیتر برگر (Peter Berger) از نامدار‌ترین افراد این عده از جامعه‌شناسان دین است. «پی‌تر برگر جامعه‌شناسی است که یک دهه از مدافعان سرسخت نظریه عرفی شدن بوده و آثار زیادی را از خود بر جای گذاشته است. رویکرد برگر به تحولات جهانی در زمینه دین و عرفی‌شدن، عمدتاً تحت تأثیر فضای حاکم بر جوامع علمی اروپایی و آمریکایی شکل گرفته است.
توجیه خیزش‌های دینی در دوران عر‌فی‌گرایی
تجربه‌های بعدی وی از سایر نقاط جهان، موجب تغییر نظریه وی شد. از جمله عواملی که در تحول نظر پی‌تر برگر مؤثر بوده، می‌توان به سرزنده بودن دین و جریان‌هایی در جهان غیرغربی، ناتوانی نظریه‌های عرفی ازپاسخ‌گویی به پرسش‌های بنیادین بشر دربارة هستی، صداقت در پذیرش واقعیت‌های موجود، ترکیب معرفتی وتأملات نظری برگر اشاره کرد». (فصلنامه علمی-تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی، سال اول، ش1، زمستان 1388، صص 145 ـ 178) در جامعه‌شناسی باید با واقعیت‌ها روبرو شد و بر اساس آنچه که هست حکم داد. «از این رو پیتر برگر در توجیه خیزش دینی در عرصه جهانی و تحلیل خاستگاه آن، دو احتمال را مطرح می‌نماید:
1. مدرنیته سعی دارد در قطعیاتی که مردم در طول تاریخ با آن زیسته و خو گرفته‌اند شبهه و شک ایجاد نماید. شک و شبهه در مورد قطعیات وضعیتی ناراحت کننده ایجاد می‌کند که بسیاری آن را غیر قابل تحمل می‌دانند و لذا حرکت‌های دینی که ادعای ارایه قطعیات به مردم را دارند مقبولیت عام می‌یابند.
2. جایگاه اجتماعی دیدگاه‌های صرفاً سکولار در میان نخبگان فرهنگی. بخش عمده‌ای از مردم که با این فرهنگ بیگانه بوده ولی نفوذ آن را احساس می‌کنند این دیدگاه‌ها را مردود می‌شمارند. بنابراین حرکت‌های دینی که رنگ و بوی ضد سکولار دارند در میان مردم مقبولیت می‌یابند هرچند افراد طرفدار این حرکت‌های دینی برخی اوقات از خاستگاهی کاملاً غیر دینی برخوردارند». (مجله راهبرد یاس، بهار 1385، ش5، بررسی انتقادی و تاریخی فرآیند و تز سکولاریزاسیون، حمیدیه، بهزاد)
آنچه برگر بدان تاکید دارد در برخی نخبگان ما به شدت ریشه دارد و به نظر نویسندگان این نوشتارهای مهرنامه از جمله افرادی هستند که با همین نگاه جامعه ایران را مورد بررسی قرار داده و سکولار شدن آن را نتیجه‌گیری کرده‌اند!
آقای فراستخواه در اثبات ادعای خویش دو دلیل بیان می‌دارد: اول اینکه «گروه‌های در خور توجهی از مردم برای بسیاری از مسایل خودشان به منابع و مراجعی غیر از دین رجوع می‌کنند. امروزه دین‌دار‌ترین قشرهای جامعه برای پاسخ خیلی چیز‌ها به عقل مستقل بشری و به علم مراجعه می‌کنند». وی برای این دلیل خود این مثال‌ها را می‌زند: از جمله رجوع مردم به روان‌شناس، جامعه‌شناس و اقتصاددان. وی می‌افزاید: «حتی زیارت هم که می‌روند خالی از اهداف تفریحی و دنیوی نیست مثلا در مشهد اگر به حرم می‌روند چندین برابر آن را با مکانهای خرید، رستوران، و انواع سرگرمی‌ها و گردش‌ها محشورند». دوم دلیل ایشان برداشتهای مختلف از دین در زمانهای گوناگون و نسلهای متفاوت است».
برداشت حداقلی از دین مبنای تحلیل‌های روشنفکران
پیش فرض سکولار نویسنده و عدم آشنایی کافی وی با اسلام سبب شده وی اسلام و مسلمانی را منحصر در عبادت و مسجد نماید و به آن نگاهی همچون مسیحیت داشته باشد که دین را مخصوص سعادت اخروی می‌دانند و برای آن در دنیا کارکردی قایل نیستند. شهید مطهری که همچون سایر علمای اسلام قایل به دین حداکثری است در این رابط بیان می‌دارد: «همه‏‌جانبگى از جمله امتیازات اسلام نسبت به ادیان دیگر است، و به تعبیر درست‏‌تر از جمله ویژگی‌هاى صورت کامل و جامع دین خدا نسبت به صورت‌هاى ابتدایى، جامعیت و همه‏‌جانبگى است. منابع چهارگانه اسلامى کافى است که علماى امت نظر اسلام را درباره هر موضوعى کشف نمایند. علماى اسلام هیچ موضوعى را به عنوان اینکه بلاتکلیف است تلقى نمى‏‌کنند». (مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، تهران، صدرا، ج‏2، ص242)
اما آقای فراستخواه به نظر به دین حداقلی اعتقاد دارد که محدود به برخی مناسک و عبادات است، نمونه‌هایی که وی برای اثبات ادعای خود آورده است گواه این مطلب می‌باشد. مثلا ایشان رجوع به کار‌شناسان و تمسک به علم و عقل را امری غیر دینی بر می‌شمرد! این در حالی است که مردم برای تبیین و توضیح موضوعات احکام به سراغ متخصصان فن می‌روند نه آنکه از آن‌ها حکم دینی طلب کنند. در واقع مردم برای تطبیق مصادیق با احکام به متخصص رجوع می‌کنند و این امر کاری عقلانی و عقلایی است که شرع مقدس آن را تایید و به آن سفارش کرده است. چه بسا علمای دین نیز‌گاه برای تشخیص موضوع و صدور حکم به متخصصان و حتی عرف رجوع می‌کنند و این یک امر دینی و شرعی است. به عنوان نمونه حکم اسلام، حرمت خوردن ماهی بدون فلس است اما اینکه مصداق این حکم کدام است باید به مختصص مربوطه مراجعه گردد و تا مشخص گردد کدام ماهی بر این حکم صدق می‌کند. چنانچه حضرت در رساله خود در باب اطعمه و اشربه این گونه فتوا می‌دهند: «شرط است در حلال بودن ماهى آنکه داراى فلس باشد در اصل خلقت، اگر چه ریخته شده باشد به واسطه عوارض، چنانچه از اهل اطلاع نقل مى‏‌شود که بعضى از اقسام ماهى خود را به سنگ و غیر آن مى‏‌زند و فلسش مى‌‏ریزد؛ اگر صحیح باشد آن نیز حلال است. و در ماهى فلس‏‌دار فرقى نیست بین اقسامش، چنانچه در ماهى بى‏‌فلس نیز فرقى نیست و هر فلس‏دارى حلال و بى‏‌فلس حرام است». استفاده از عبارت «از اهل اطلاع نقل می‌شود» در همین راستاست.
در برخی موارد نیز اساسا شارع حکم را مبتنی بر عرف کرده است چنانچه در مبحث ربا اینکه کدام مال را عددی می‌فروشند یا وزنی باید به عرف رجوع نمود. حال اگر این بحث را در اقتصاد، روان‌شناسی، سیاست و… تسری دهیم به این معناست که از بحث دینی خارج شده‌ایم؟ توجه دادن به عنصر مکان و زمان در فقه شیعه بر این اساس است. ‌
نمونه دیگر در باب زیارت است که نویسنده باز هم با کلی‌گویی، ادعایی را مطرح می‌کند که مدعای او را اثبات نمی‌کند. مردم اگر پس از زیارت حضرت ثامن‌الحجج (ع) به بازار می‌روند نیز با دلایل دینی اقدام به چنین کاری می‌کنند. مثلا برای خرید سوغاتی برای نزدیکان خود که امری مستحب و مورد سفارش شده در شرع است به بازار می‌روند. یا اینکه چه بسا افرادی که برای تبرک، خریدهایی را از دیار حضرت امام رضا (ع) انجام می‌دهند. پدر و مادرانی که وسایل نوزاد خود را از باب تبرک از بازار مشهد می‌خرند و یا عروس و دامادی که برای تیمن زندگی خود، اولین وسایلشان از جوار حرم تهیه می‌-کنند و حتی برخی آن‌ها را به حرم برده و با ضریح مقدس متبرک می‌کنند. حضور مردم در رستوران‌ها نیز پس از زیارت امری طبیعی است و روشن مسافران نمی‌توانند در مسافرت روزه بگیرند!! همه این اقدامات با نگاه دینی صورت می‌گیرد، البته اگر قایل به دین حداقلی و فروکاهشی نباشیم و عرصه دین را در اعمال خاصی محدود نکنیم. علاوه بر این بررسی زیارتگاه‌هایی مانند آقاعلی عباس در دل کویر و شور و اشتیاق مردم در آباد نمودن و زیارت، در حالیکه اطراف آن نه بازار قابل توجهی وجود دارد و نه مراکز جذاب و تفریحی خاصی، نشان از این دارد نمی‌تواند این ادعا درست باشد که مردم برای تفریح به زیارت می‌روند!
مفهوم عرفی‌گرایی تعریف استانداردی ندارد
برایان ویلسون که خود معتقد به عرفی شدن جهان است سخنی دارد مبنی بر اینکه نمی‌توان به طور مطلق از عرفی شدن دفاع کرد بلکه باید پیش از آن تصوری درست از دین داشت لذا او می‌گوید: «تعریف سکولاریزاسیون کاملا به تعریف دین وابسته است و فی المثل اگر دین در چارچوب تعابیر کارکردی تعبیر شود و دین مجموعه‌ای از باور‌ها، ایده‌ها و فعالیتهایی دانسته شود که کارکردهای اجتماعی دارد، بر این اساس دشوار است که از سکولاریزاسیون و عرفی شدن جامعه دینی سخن گفت. این مسئله باعث شده تا برخی متفکران غربی ادعا کنند که مفهوم عرفی شدن و سکولاریزاسیون فاقد یک تعریف استاندارد است. (برایان ویلسون، دین اینجا و آنجا، مقاله عرفی شدن، ترجمه مجید محمدی، (نشر قطره، چاپ 1، 1377) ص 21ـ22). به همین دلیل است که در جامعه ایران اسلامی نمی‌توان با مدلهای اروپایی و روشنفکری دست به مطالعات جامعه‌شناختی زد چرا که بر مبنای این الگو‌ها دین کارکردی حداقلی و برای آخرت دارد و اساسا در دنیای مدرن اروپایی، بین وحی و عقل، علم و دین و دنیا و آخرت مرزی پر رنگ کشیده شده است و این الگو با مبنایی که دین را در جای جای زندگی حاضر و صاحب نظر می‌بیند تفاوت اساسی دارد.
ایشان عامل دیگر سکولار شدن جامعه ایران را این گونه شرح می‌دهد: «وجود دولت فقهی با عملکرد حداکثری و سخت‌کیشی که داشت دل‌زدگی پدید آورده است و یکی از آثارش واکنش‌های سکولاریستی مخصوصا در گروه‌هایی از ایرانیان است»! وی سپس به روند پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و دین سیاسی شده اشاره می‌کند و آن را با انقلابهای امروز اعراب تشبیه کرده و می‌نویسد: «دیر یا زود آن بیچاره‌ها نیز هزینه‌هایش را باید بپردازند» و ادامه می‌دهد: «فضای ایران مملو از تبلیغات رسمی مدهبی و پر از برنامه‌های شیعی‌سازی دولتی با بودجه‌های هنگفت عمومی است در عکس‌العمل به آن شاهد مقاومتی خاموش از نوع سکولاریستی هستیم علائم این را در نجوا‌ها و گفتمانهای مردمان، رفتارهای فرهنگی آنان نوع لباس پوشیدن، پیامهای کوتاه، پستهای فیس‌بوک و… می‌بینیم». تعابیری مانند دلزدگی مردم از دولت فقهی و بیچاره نامیدن مردم عرب به خاطر اسلام خواهی ناشی از پیش فرض سکولاریزه شده نویسنده است. این در حالی است که امروزه مردم ایران به نظام اسلامی دلبستگی بیشتری دارند و این موضوع در انتخابات‌ها، راهپیمایی‌ها، سفرهای استانی مسئولین و به خصوص رییس جمهور و.. مشهود است.
ایشان سعی می‌کند برای استحکام نظریه خود به ارائه آمار و ارقام نیز بپردازد: «اینجانب ده‌ها تحقیق علمی را شخصا ملاحظه کرده‌ام… سال گذشته نزدیک به 60 تحقیق فراتحلیلی انجام دادم… طی سالهای گذشته چندین پایان‌نامه را در این موضوع راهنمایی کردم… هر چه سن جوانان دانشجو افزایش می‌یابد دین‌داری آن‌ها ضعیف‌تر می‌شود و آن‌ها تمایل کمتری به مناسک و شعائر دینی دارند و حضورشان در نهادهای دینی کمتر است. بنا به تحقیقی حدود نیمی از جوانان تهرانی عقیده دارند که قلب پاک یا نیکوکاری یا تجربه معنویت می‌تواند جایگزین اعمال دینی از جمله اعمال واجب (همچون نماز و روزه) بشود».
سکولاریسم پدیده‌ای است زاده‌ی زمان و مکانی خاص
در این باره باید گفت «سکولاریزم پدیده‌ای است ماهیتا غربی که در تاریخ مغرب زمین و در مورد برخی از شاخه‌ها و مذاهب دین مسیح رخ داده است و پدیده‌ای را که یک بار در مورد مسیحیت کلیسایی غرب رخ داده است، منطقا نمی‌توان به همه ادیان و همه موارد تسری و تعمیم داد -اینجا نیز استقراء ناقص حجیت ندارد و «مشکله تعمیم» همچنان پابرجاست». (همتی، همایون، ناکامی در تبیین معنا و مبنای سکولاریزم فصلنامه کتاب نقد، ش1)
تحقیقات بی‌نام و نشان و محدود به یک شهر چگونه می‌تواند برآیندی از جامعه ایران را به نمایش بگذارند؟ برای رد این آمار تنها کافی است چند صفحه‌‌ همان شماره مهرنامه را تورق کرده و نوشتاری دیگر را مطالعه کرد که اساسا کلامی ناقض این نویسنده بیان می‌کند: «دین در عرصه عمومی در جامعه ایران همانند بسیاری از جوامع به خصوص جوامع خاورمیانه حضور پرقدرت و پرنفوذی داشته است از این قدرت و نفوذ بر خلاف تصور نظریه‌های کلاسیک سکولار شدن (عرفی شدن) در سده و دهه‌های اخیر کم نشده است. در همه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران از دور‌ترین تا نزدیک‌ترین آن‌ها نهاد دین، نماد‌ها، شخصیت‌ها و متفکران و گفتمان دینی حضور موثری داشته‌اند. فکر می‌کنم در خصوص صدق این گزاره نوعی اجماع وجود دارد و نیازی به ارائه شواهد نباشد». (گودرزی، محسن، سبک زندگی و مناسک دینی، ص 246) همین مطلب برای تشکیک در این آمار و ارقام مدعای آقای فراستخواه کافی است. اما با این حال شواهدی هم بر خلاف آن وجود دارد.
به نظر می‌رسد تحقیقات و پژوهش‌های آقای فراستخواه جامع و دقیق نیست و در آن از موارد مهم و قابل توجهی غفلت شده است. حضور فعال جوانان در مراسم اعتکاف در مساجد دانشگاه‌ها و سایر مساجد که سال به سال به تعداد آن‌ها افزوده می‌شود، حضور خالصانه حجم وسیعی از دانشجویان در اردوهای جهادی در مناطق محروم با رنگ و لعاب دینی، حضور میلیونی جوانان و مخصوصا دانشجویان در اردوی راهیان نور و بازدید از مناطق جنگی از جمله مواردی است که در این گونه پایان نامه‌ها با غفلت یا تغافل مواجه شده‌اند! دیدار از مناطق جنگی جنوب که هم پای‌بندی به نظام سیاسی و هم دینی و ملی را با هم دارد و در کنار آن هیچ گونه جذبه تفریحی و گردشی وجود ندارد نشان از پای بندی جوانان این مرز و بوم به اسلام و انقلاب نیست؟
حضور میلیونی مردم در انتخابات‌ها که در ایران توامان تکلیف و حق است و نیز راهپیمایی‌های سیاسی رسمی و حتی تجمعاتی از قبیل 23 تیر 78 و نه دی 88 به نظر در هیچ کدام از تحقیقات این گونه جامعه‌شناسان نمودی ندارند!
عرفی‌گرایی حدیث نفس روشنفکران است نه توصیفی واقع‌نما از جامعه
گویا باید با گریلی (Greeley) همراه شد که پس از بررسی‌های لازم به این نتیجه می‌رسد که عرفی شدن، تصور بزرگنمایی شده از پدیده‌ای است که عمدتاً در میان نخبگان دینی، یعنی روحانیون و متالهین رخ می‌دهد و به ناروا به مردمی تعمیم داده می‌شود که آخرت‌گرایی و احساس مقدس در آن‌ها همچنان قوی و پایدار است و به سادگی قابل محو نیست. اندریو گریلی تأکید می‌کند که دینداری همچنان مقاومت کرده و در حال رشد است. او معتقد است که بر حسب تحقیقات انجام شده کاهش در یکی از ابعاد دینداری، بعضاً با افزایش در بعد دیگری همراه است. از این رو، نمی‌توان زوال یا کاهش را در کل دینداری استنباط کرد. وی معتقد است عرفی شدن، تصور بزرگ‌نمایی شده از پدیده‌ای است که عمدتاً در میان نخبگان دینی، یعنی روحانیون و متالهین رخ می‌دهد و به ناروا به مردمی تعمیم داده می‌شود که آخرت گرایی و احساس مقدس در آن‌ها همچنان قوی و پایدار است و به سادگی محو نمی‌شود. (شجاعی‌زند، علیرضا، عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، انتشارات باز، 1381، ص 146-147)
پیتر برگر نیز همین تقریبا همین عقیده را دارد عرفی شدن نظریه‌ای است که از دل جلسات روشنفکری در می‌آید و اصلا ناظر به واقعیتهای همه دنیا نیست و در جهان اسلام و شرق عالم روز به روز بر نشاط دین افزوده می‌شود. (یوسف‌زاده، حسن، فصلنامه علمی-تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی زمستان 1388 – ش1 نگاهی به تحول آرای پی‌تر برگر درباره سکولاریسم) و چه بسا این امر به غرب نیز سرایت کند و البته شاید تا کنون نفوذ کرده باشد!
خیزش دین‌خواهی در جوامع قابل انکار نیست
البته در نوشتار دیگر مهرنامه، آقای گودرزی به این مورد توجه داشته است. از این رو نسبتا با این نظریه همراهی کرده اما نوشته‌ است: «یافته‌ها نشان می‌دهند پایبندی به واجبات و اعتقدات دینی تغییر چندانی نکرده است بیشترین تغییر در باورهایی با دلالتهای صریح اجتماعی و سیاسی رخ داده است… این یافته‌ها نشان می‌دهند پایبندی به واجبات دینی مثل نماز و روزه و اعتقادات دینی باور به خدا و معاد و رفتارهای دینی مثل زیارت اماکن مذهبی رایج و عمومی است این بدان معناست که در طول زمان تغییر چندانی در این حوزه روی نداده است..» (صفحه 246) البته پیش‌تر بیان شد این مطلب گرچه سخن نویسنده اول را رد می‌کند اما خود نیز نا‌تمام است و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز همچنان برای مردم حایز اهمیت است که در سطور بالا به آن اشاره شد. نویسنده برای اثبات ادعای خود به کاهش جمعیت نماز جمعه اشاره می‌کند اما دراین باره باید گفت برای حکم دادن درباره یک موضوع و آوردن مصداق بایستی همه جوانب و حواشی آن را مورد مطالعه قرار داد و با یک مصداق نمی‌توان حکم کلی داد. امروز تعداد مصلاهای نمازجمعه در کشور افزایش قابل توجهی یافته است و قریب 700 نماز جمعه در کشور برگزار می‌شود (ن. ک. خبرگزاری فارس مصاحبه آیت‌الله تقوی رییس ستاد نماز جمعه 19/01/91، شماره خبر 13910119000899) اگر روزی در استان تهران تنها دانشگاه تهران محل برگزاری نماز جمعه بود امروزه شهرری، ورامین، شمیران، شهر قدس، ساوجبلاغ و… از شهرستان‌های تهران دارای مصلای نماز جمعه هستند. افزون بر این اگر برخی آسیب‌ها در برگزاری نماز جمعه وجود دارد و به دلیل کج سلیقگی برخی مسئولین این تجمع هفتگی آنچنان که مورد توقع است برگزار نمی‌شود نباید آن را به دین‌داری مردم نسبت داد.
طبق فرمایش مقام معظم رهبری «نسل جوان امروز ما که نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ایمانشان قوى‌تر نباشد، پرشور‌تر نباشد، بصیرتشان روشن‌تر نباشد، یقیناً عقب‌تر نیستند. آن روز بسیارى از افراد وارد میدان‌ها می‌شدند، نمی‌توانستند بمانند. جوانِ امروز با این همه وسوسه‌ها، با این همه ابزارهاى انتشار مادیگرى و شهوت و خودپرستى، وقتى که به پاى انجام وظیفه می‌رسد، اینجور جانفشانى می‌کند؛ این جور وارد میدان می‌شود. این خیلى خیلى باارزش است». (دیدار جهادگران بسیج سازندگى 31/06/89)
اسلام القاعده و اسلام حزب عدالت و توسعه
در همین راستا در نوشتار با عنوان «رقابت قرائت‌های تکثرگرا و تک صدایی» ‌ دیگری آقای سید حسین سراج به دو قرائت دینی اشاره می‌کند یکی القاعده که بنیادگرا و انحصارگراست و دیگری حزب عدالت و توسعه ترکیه و حزب نهضت تونس که قرائت تکثر گرا یا مردمسالار از دین دارد. به عقیده ایشان «دین بنیادگرا با اقتضائات ساختی دنیای جدید تعارض دارد و بعید است در آینده اقبالی داشته باشد برعکس دین‌داری تکثرگرا هم می‌تواند پاسخ‌گوی این نیاز‌ها باشد و هم با زمینه‌های تاریخی و فرهنگی جامعه ما، یعنی پر قدرت و پرنفوذ بودن سنت دینی همخوان باشد»! (صفحه 247) وی بنیادگرایی را یک روش تک صدایی می‌داند که با «توسل به خشونت و اجبار و قربانی کردن سرمایه‌های اخلاقی و معنوی جامعه به پای قدرت سیاسی» تداوم می‌یابد و لذا باید از این نوع دین داری روی گردانده و به تکثر گرایی روی آورد که «از یک بستر طبیعی و برآمده از سنت دینی به عنوان یک نیروی اخلاقی و معنوی تاثیرگذار صورتی لطیف و پر رحم و شفقت از گفتمان دینی را در فضای عمومی زنده نگهدارد و همواره منتقد بی‌عدالتی فساد و تباهی و یاور ستمدیدگان و فرودستان» (همان) است.
مغالطه آشکار این سخن تقسیم‌بندی یک موضوع به «یا این- یا آن» است. بر اساس این تقسیم‌بندی و ثنایی بی‌مبنا و انحصار آن برای دو گونه نگاه به دین و طرد و کنار گذاشتن یکی، خود به خود دومی نتیجه گرفته می‌شود. این در حالی است که می‌توان به این تقسیم بندی مورد سومی را اضافه کرد که نه شامل این و نه شامل آن باشد و هر دوی آن‌ها را نیز نفی کند. و آن قرائت شیعی- ایرانی از اسلام است که پس از انقلاب اسلامی در بیان حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای تبیین و تشریح می‌گردد. قرائتی که هم در آن مهربانی و لطافت و وحدت با سایرین وجود دارد و هم بر حق و عدالت اسلامی تکیه دارد و تنها اسلام را منجی بشریت می‌داند. سیاست جمهوری اسلامی با اهل تسنن و مستضعفین عالم و وحدت با آن‌ها نمونه روشنی از تعامل همراه مهرورزی با جهان علیرغم پافشاری بر اصول اسلامی است. سیاستی که امروز علیرغم تبلیغات سوء دشمنان ایران در اسلام‌ستیزی و ایران‌هراسی، اثرات شگرفی بر سایر ملت‌ها گذاشته است و بر اعماق قلوب آنان نفوذ کرده است.
البته آنچه تا کنون ذکر شد به این معنا نیست که همه چیز در ایران رو به راه و مناسب است و هیچ گونه تغییری در دین داری نسل تازه وجود ندارد. بلکه غلبه دادن این امر، با تکیه به جامعه آماری ناقص و آن را به تمام جامعه ایران تسری دادن صحیح به نظر نمی‌رسد. چه بسا آسیب‌هایی که نحوه گسترش و ترویج فرهنگ دینی و انقلاب را با مشکل مواجه کرده است که از جمله می‌توان به حضور برخی از اساتید با اندیشه سکولار در دانشگاه‌ها اشاه کرد که با پیش فرضهای سکولار خود و راهنمایی پایان نامه‌های دانشجویی آن‌ها را به سکولاریسم و و پلورالیسم و… سوق می‌‌دهند. حضور این چنین افراد در دستگاه‌های فرهنگی و هنری نیز همین اسیب را به نحو عمومی‌تری موجب می‌گردد! اموری از این دست و عوامل دیگری مانند کم‌کاری مسئولین فرهنگی و نهادهای دینی، تبلیغات و هجوم گسترده فرهنگی غرب و… هشداری پیش روی ماست که توجه به فرهنگ و دین نسل آینده این مرز و بوم را بیشتر مورد اهمیت قرار می‌دهد.
روزنامه رسالت،          جنگ نرم   تریبون

» نظر

فرمان حضرت امیر(ع) به مالک در دستان روح الله!

به اعتقاد ما مسلمین، اسلام به عنوان آخرین دین الهی، هم کامل ترین است و هم جامع ترین دستورات را به منظور سعادت دنیا و آخرت برای بشریت آورده است. اداره جامعه و شیوه حکومت داری یکی از اساسی ترین برنامه های اسلام است و از آنجا که مطابق با فطرت توحیدی بشر است، بهترین دستورالعمل برای مدیریت انسان ها در تمام عرصه ها است.
دوران حکومت پیامبر(ص) و نیز دوران کوتاه حکمرانی حضرت امیرالمومنین(ع) نمونه ای از عملی و کاربردی شدن این ادعا است، اما ممکن است گفته شود این نوع حکومت الهی و همراه با عدالت ناب مخصوص معصومان(علیهم السلام) است و غیر آنها وظیفه ای در این باره ندارند، از این رو در دوران غیبت امام معصوم(ع)، مسلمین تکلیفی جز دعا برای فرج نداشته و باید منتظر حکومت جهانی منجی باشند. اینکه انسان های دیگر فاصله بسیاری با حضرات معصومان دارند، سخنی صحیح است، اما این بدان معنا نیست که نباید به سمت آن قلل رفیع حرکت کرد. سیره معصومان نیز خود بیانگر این امر است که همواره مومنین را به تعالی و هر چه نزدیک تر شدن به جایگاه های رفیع دعوت می کرده اند.
فرمان حضرت امیر به مالک اشتر می تواند بیانگر همین مطلب باشد. در این فرمان تاریخی و سند درخشان حکومتی اسلام، حضرت امیر(ع) توصیه هایی برای اداره بهتر حکومت به مالک بیان می دارد، در حالی که جناب مالک اشتر معصوم نیست. یعنی می توان گفت آن مضامین بلند که در آن نامه ذکر شده است مواردی است که توسط غیرمعصوم قابل اجراست، چرا که در غیر این صورت حضرت امیر(ع) تکلیف ما لایطاق کرده اند که چنین امر غیر حکیمانه ای، از ساحت قدسی ایشان به دور است.
البته این نامه با نام مالک صادر شده است، اما با توجه به مضامین آن به نظر می رسد، تنها مخاطب آن، فقط جناب مالک نبوده و حاکمان سراسر تاریخ مورد خطاب این فرمان هستند.
از سوی دیگر، دقت در این نامه نشان از این دارد که سیاست و بحث حکومت حتی همراه با جزییات، در اندیشه اسلامی دارای اهمیت است و سکولاریسم در این مکتب اصلاً معنا ندارد. چه آنکه، پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) که حجت و سند افعال مومنین هستند خود دارای بعد و شخصیتی سیاسی نیز بوده اند.
در زیارت جامعه کبیره که درسنامه شناخت امام است از ائمه به عنوان ساسه العباد یاد می کند و در کنار سایر صفات برجسته به این بعد هم اشاره دارد. لذا حضرت امیر با این نامه حکم دخالت مومنین در امور اجتماعی و سیاسی را نیز صادر فرمودند. همچنین از مرقوم کردن این نامه توسط حضرت می توان به این اصل مهم پی برد که حتی در دوران وجود معصوم نایبی از جانب امام، می تواند زمام امور را در دست گیرد و با عمل به توصیه ها و گفتار مولایش، امت اسلامی را اداره کند. از همین جا می توان پی برد در دوران غیبت کبرای معصوم نیز این امکان وجود دارد که اداره جامعه اسلامی در دستان نایبی از طرف امام معصوم باشد که عامل به اوامر و توصیه های مولا است.
پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی به دست فقیهی کامل و عارفی واصل زمینه ای برای بروز اسلام ناب محمدی و تفکرات شیعی به وجود آورد. گویی پس از هزار و اندی سال نامه مولا علی(ع) به مالک به دست «روح الله خمینی» رسیده و افکار او که اینک حاکم بر سرزمین ایران است، بر اساس توصیه های حضرت امیر(ع) در آن نامه، بنای حکومت را استوار کرده است.
حضرت امام(ره) به عنوان یک فقیه مجتهد، رفتار و گفتار معصومان را حجت دانسته و بر این اساس مشی می نمود. ورود ایشان به عرصه مبارزه و سیاست نیز از همین باب بوده است و بی تردید تحول عظیمی که توسط ایشان در قرن حاضر صورت گرفت، ریشه در کتاب و سنت و تفکر تکلیف مداری داشته است. در این نوشتار بر آنیم تا با بیان قسمت هایی از نامه 53 نهج البلاغه که همان فرمان حضرت علی(ع) به جناب مالک است و تطبیق آن با سیره حضرت امام(ره) تا حدودی نشان دهیم اندیشه علوی در رفتار امام خمینی(ره) نهادینه و تثبیت شده است. روشن است این کاوش مختصر می تواند با بررسی و واکاوی بیشتر توسعه یابد.

ورود به عرصه سیاست
حضرت امام(ره) یکی از نقشه های شوم دشمنان اسلام را دمیدن بر شعار نادرست جدایی دین از سیاست و دوری روحانیت از سیاست می دانند و به شدت با این تفکر برخورد می کنند و برای رد این اندیشه نادرست به سیره رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) و همین نامه مذکور استشهاد می کنند: «... جنگ هایی که در اسلام می شده است بسیاری از آن از مسجد طرحش ریخته می شد یا از منبر حضرت امیر (سلام الله علیه) ... خاصیتی که در علی بن ابی طالب بود که یک رجل سیاسی بود. از خطبش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذی که به مالک اشتر نوشته و دستورهایی که داده، همه اش دستورهای سیاسی است.» (صحیفه امام 8: 186)
امام(ره) غفلت از این امر را بر نمی تابند و جدای از اینکه روحانیون را از این تفکر بر حذر می دارند، خودشان تمام قد به عرصه سیاسی ورود کرده و بزرگ ترین انقلاب دینی تاریخ را رقم می زنند.

تقوا و خودسازی
یکی از توصیه های موکد مولا به جناب مالک توصیه به خداترسی و تقوا و وقت گذاشتن برای عبادت است. حاکم از آنجایی که در معرض قدرت قرار دارد همواره خطر غرور و سرکشی در برابر پروردگار را احساس می کند، از این رو حاکم اسلامی باید با تقوا و عبادت با این وساوس شیطانی به مبارزه برخیزد. لذا حضرت امیر به مالک می فرماید: «هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می دهد و تندی و سرافرازی را فرو می کاهد.» و در مورد اهمیت عبادت از سوی زمامدار اسلامی بیان می دارد: «بهترین وقت ها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرار ده اگر چه در همه وقت ها، کار تو برای خداست... پس در بخشی از شبانه روز، تن خود را در طاعت خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می شود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بی هیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن جسم تو شود.»
حضرت امام(ره) از دوران جوانی انسانی خودساخته و مهذب و اهل عبادت بوده است و خاطرات نزدیکان ایشان گواه این امر است که این تهذیب و تقوا تا آخر عمر همراه ایشان بود و نمازهای نورانی ایشان بر روی تخت بیمارستان در روزهای پایانی عمر مبارک شان، هیچ گاه از خاطرات فراموش نخواهد شد.
مقام معظم رهبری نیز در بیان تبیین مکتب امام، معنویت و اخلاص و تقوا را از شاخصه های مهم سیره حضرت امام(ره) می دانند و می گویند: «ما با تقوا توانستیم این پیروزی را به دست بیاوریم؛ بعد از این هم همین طور است. امام (رض)، برای ما آیت تقوا بود. هرچه موفقیت در کار این انقلاب بود، در درجه اول، ناشی از تقوای قلبی آن رهبر و پیشوا و مجسمه تقوا بود.» (02/ 03/ 1369)

توجه به توده مردم
حکومت الهی گرچه مشروعیت خود را از جانب خداوند می گیرد، اما هیچ گاه نسبت به مردم بی تفاوت نیست، لذا بخش مهمی از توصیه های حضرت امیر(ع) به مالک در مورد احترام به مردم است و به زبان های گوناگون این مهم در این عهد دیده می شود.
به عنوان نمونه می فرماید: «مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردن شان را غنیمت شماری، زیرا آنان دو گروهند یا هم کیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.» در این اندیشه نقش مردم و توجه به آنها یک نقش واقعی و اثرگذار است و این گونه نیست که تنها ابزاری برای سوءاستفاده حکام در برهه ای از زمان باشد، چرا که در این مکتب این موضوع با سعادت و شقاوت رابطه دارد.
حضرت امام نیز از ابتدای مبارزه علیه طاغوت بر نقش عامه مردم تأکید داشت و با تکیه بر همین پابرهنگان، نهضت امام به پیروزی رسید. در همین رابطه مقام معظم رهبری می فرمایند: «آن بزرگوار به مردم با همان چشمی نگاه می کرد که پیامبران نگاه کرده بودند. پیامبران دنبال آدم های برجسته و ممتاز نبودند؛ بلکه در پی انسان های مومن و توده مردم می گشتند؛ ... امام دنبال خواص نمی گشت، به توده مردم دل می داد، با آنها حرف می زد و با آنها رابطه داشت؛ همان طور که امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر سفارش می کرد. دل دادن به توده و متن مردم و همان کسانی که سنگین ترین بارهای دفاع از انقلاب و کشور بر دوش آنهاست، از ویژگی های امام(ره) بود.» (04/ 04/ 1368)
حضرت امیر(ع) خشنودی توده مردم را محبوب ترین کارها معرفی کرده و آن را بر خشنودی خواص مرجح می داند و دلیل این امر را این طور بیان می دارد: «زیرا خشم توده های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گرانند و چون حادثه ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند.»
حضرت امام(رحمه الله علیه) درباره زیاده خواهی و اعتراضات برخی خواص می فرمایند: «اگر نهضت شما و قیام شما و اینها مثل قیام های دیگر بود که برای رسیدن به یک چیزهای دنیوی بود؛ ... قیام کرده بودید که مجالس لهو و لعب باشد، اگر برای اینها قیام کردید، خوب حق دارند که آنهایی که می خواهند شکوه کنند، شکوه کنند. البته توده مردم شکوه ندارند، آنی که دارد، آنهایی است که از آن مجالس لهو و لعب بازمانده اند، لکن توده ای که قیام کرده است [برای خدا بوده]  و از اول هم غیر از اینکه ما برای اسلام و جمهوری اسلامی قیام کرده ایم، دیگر آمال و آرزویی نداشتیم. این ملت خسته نمی شود.» (صحیفه امام 17: 60) و در جایی دیگر اهمیت و جایگاه مردم و به خصوص مستضعفان را این گونه تشریح می کنند:
«ایران حکومت مردم است، حکومت مردمی دیگر نمی تواند، بترسد از اینکه آمریکا چی می گوید. حکومت مستمندان است، حکومت مستضعفان است. اینها در دل شان خوف نیست به اینکه اگر چه بشود ما مقام مان را از دست می دهیم. مقام نیست تو کار، هیچ یک از اینها به فکر این نیستند که ما الآن یک مقامی داریم و مقام فروشی بکنند.» (همان 18: 32)
فرصت انتقاد صریح از حاکمیت به مردم، رعایت عدالت با توده ها، عدم دخالت در حریم شخصی افراد و برخی موارد دیگر نیز در فرمان حضرت امیر(ع) وجود دارد که در سیره حضرت امام(ره) بدانها عمل شده است که برای پرهیز از تطویل کلام به همین سطور بسنده می شود.

توجه خاص به مستضعفان
طبقات مستضعف جامعه همواره مورد حمایت امیرالمومنین(ع) بوده اند و عدالت علوی تأکید فراوانی بر توجه کارگزاران به این قشر داشته است. در فرمان حضرت(ع) به مالک نیز این امر به خوبی مشهود است، چنانچه ایشان با تعبیری که تأکید شدیدی دارد این موضوع را به فرماندار خود اظهار می دارد: «الله الله فِــى اَلـطــبَـقَـةِ اَلسفْلَى ...؛ خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودست، کسانی که بیچارگانند از مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمینگیران. در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی هستند که در عین نیاز روی سوال ندارند. خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.»
کسانی که اندک آشنایی با اندیشه امام راحل( ره) دارند توجه و اهمیت دادن ایشان به محرومان و مستضعفان را به روشنی تصدیق می کنند. تعابیری مانند کوخ نشین، زاغه نشین، پابرهنگان، مستضعفان و ... در سخنان امام به کرات تکرار شده و توصیه موکد ایشان به مسئولان همیشه خدمت به محرومان بوده است.
ایشان اصولاً محرومان را صاحب اصلی انقلاب دانسته و توجه به آنها را به عنوان شاخصی مهم بیان می دارند و می فرمایند: «متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت های اسلامی مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهان بی درد، کاملاً مشخص نشده است.» (صحیفه امام 21: 121)
و صراحتاً در جایی دیگر عنوان می دارند: «ما مجدداً می گوییم یک موی سر این کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.» (همان 20: 343) تأسیس حساب صد امام، کمیته امداد، جهاد سازندگی و ... به دستور مستقیم ایشان، همگی دلالت بر توجه این رهبر الهی به طبقه مستمند جامعه دارد.

برخورد با تملق
یکی از خطراتی که حاکمان ممکن است به دام آن بیفتند، مواجهه با افراد متملق و چرب زبانی است که برای رسیدن به آلاف و علوف دنیا و نیل به مقام و یا از دست ندادن موقعیت خود و یا از روی جهل و یا حتی گاه از فرط علاقه زیاد، به چاپلوسی در برابر حکام می پردازند. خطر چاپلوسان از این جهت است که حاکمان را از عیوب خود منحرف کرده و آنان به ورطه خود برتربینی افتاده و روزبه روز به هلاکت و انحطاط نزدیک تر می شوند.
از این رو امیرمومنان(ع) این خطر بزرگ را به مالک گوشزد کرده، می فرمایند: «باید که برگزیده ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمی پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزکاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده ای، شادمانت ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد.»
حضرت امام(ره) نیز بر این اساس در برابر دوستانی که به مدح و ستایش می پرداختند واکنش نشان داده و آنها را از این کار منع می کردند. در جلسه ای، یکی از اشخاص، مطالبی را خطاب به امام مطرح کرد که برخی از آنها البته دور از واقعیت هم نبود، با این حال حضرت امام در برابر این افراط ها سکوت نکرده و فرمودند: «من خوف این را دارم که مطالبی که آقای ..... فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان، برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور. من اگر خودم برای خودم نسبت به سایر انسان ها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی...». (همان 12: 344)
این سیره امروزه در سلوک سیاسی امام خامنه ای نیز وجود دارد، چنانچه اخیراً در مجلسی یکی از نمایندگان مجلس در حضور ایشان مطالبی غلوآمیز بیان کرد و ایشان صریحاً موضع گرفتند و فرمودند: «این مطالبی که برادر عزیزمان ... فرمودند، واقعاً من را شرمنده می کند. ولو می دانم از روی محبت و اخلاص و صفاست ... لیکن اینجور بیانات، هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است. نبایستی این بیانات به این شکل بیان شود. یک مجموعه زمانی تصادفاً کنار هم قرار گرفته ایم و داریم با هم کار می کنیم؛ من یک کار می کنم، شما یک کار می کنید. اینجور تعبیرات، تعبیراتی نیست که انسان را خوش بیاید یا کمکی به کار پیشرفت انسان بکند.»

صبح صادق، ش.552، ص.6


» نظر

سبزه زار سعادت یا شوره زار هلاکت؟

گوشه چشمی به آیه 223 سوره بقره
خداوند متعال در آیات قرآن پیرامون خانواده و ارتباطات زوجین تعابیر گوناگونی به کار برده است، به عنوان نمونه آنها را لباس یکدیگر (بقره: 187) و موجب مسکنت و آرامش متقابل هم می داند (روم: 21) و در هر یک از این موارد به بخشی از این روابط اشاره دارد. قرآن کریم در بیانی لطیف و زیبا بانوان جامعه را در نقش همسر به کشتزار تشبیه می کند و می فرماید: «نِساوُکمْ حرْثُ لکمْ فأْتُوا حرْثکمْ أنى شِئْتُمْ و قدمُوا لِأنْفُسِکمْ و اتقُوا الله و اعْلمُوا أنکمْ مُلاقُوهُ و بشرِ الْمُوْمِنین» (بقره: 223) در این آیه شریفه جدای از بیان احکام و مسائل شرعی که پیرامون آمیزش زوجین وجود دارد، به جایگاه و اهمیت زنان در تربیت و سرنوشت فرزندان به نحو دقیقی اشاره می کند. در این نوشتار با مراجعه به تفاسیر و نیز سخنان حضرت امام خمینی(ره) شرحی مختصر از این آیه ارائه می شود.
«حرث در لغت به معنی کشت و زرع است و به معنی محل زرع یعنی کشتزار نیز استعمال می شود، چنانچه در اینجا آمده است. تشبیه نساء به کشتزار به واسطه این است که زن محل قرار گرفتن نطفه است و نطفه به منزله بذر است که در رحم زن کشت می شود و فرزند حاصل این بذر است. (تفسیر اطیب البیان)
«البته ممکن است این تشبیه برای برخی سنگین بوده و موجب تکدر خاطر آنها شود که چگونه خداوند نیمی از افراد بشر را این گونه تشبیه کرده است؟ اما با اندکی تأمل درمی یابیم خداوند در این آیه به ضرورت وجود زن در جامعه نه برای اطفای شهوت مرد که برای ادامه حیات نسل بشر تأکید کرده است.» (تفسیر الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، نقل به مضمون ) خداوند با بیان این تشبیه ما را به این نکته توجه می دهد که «همان طور که کشتزار برای بقای بذر لازم است و اگر نباشد بذرها به کلی نابود می شود و دیگر غذایی برای حفظ حیات و ابقای آن نمی ماند، همچنین است که اگر زنان نباشند نوع انسانی دوام نمی یابد و نسلش قطع می شود، آری خدای سبحان تکون و پدید آمدن انسان و به صورت انسان در آمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده و از سوی دیگر طبیعت مردان را طوری قرار داده که متمایل و منعطف به سوی زنان است. با اینکه مقداری از آن ماده اصلی در خود مردان هم وجود دارد و در نتیجه میان دو دسته از انسان ها مودت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده قطعاً غرض از پدید آوردن این جذبه و کشش، پدید آوردن وسیله ای بوده برای بقای نوع.» (تفسیر المیزان)
البته در این مهم «چنانکه می دانیم پدر و مادر هر دو در ایجاد سلول تخم موثرند، منتهی پس از تشکیل آن، تنها مادر است که در رشد و نمو کودک نقش اصلی را بازی می کند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که وظیفه مادر در پروراندن جنین به مراتب از پدر مهم تر است.» (تفسیر انوار درخشان) چنانچه بسیار در روایات به این معنا اشاره شده است، از جمله از رسول خدا(ص) منقول است: «تخیروا لنطفکم فأنکحوا الأکفاء و أنکحوا لیهم»؛ برای نطفه های خود محل مناسب انتخاب کنید و از اشخاص هم شأن خود زن بگیرید و به آنها زن بدهید. (نهج الفصاحه، ص 381) از این جهت برای انتخاب همسر باید دقت مضاعفی داشت، چرا که همسر علاوه بر اینکه به عنوان مونس و همدم برای زندگی برگزیده می شود، مادر یا پدر فرزندان آینده نیز انتخاب می شود.
حضرت امام خمینی(ره) توجه به این مقوله را یکی از ویژگی های منحصر به فرد مکتب اسلام و موجب برتری این دین بر سایر مکاتب می داند که برای انسان سازی آمده است و برای این امر خطیر برنامه دارد و این برنامه حتی پیش از ولادت او آغاز می شود و به همه جوانب انسان از جسم و روح نظر افکنده است؛ «اسلام مکتب انسان سازی است. اگر یک کسی مکتب اسلام را آن طوری که هست در خودش پیاده کرد محال است که خطا بکند، ... عمداً؛ ... ما یک همچو مکتبی می خواهیم که انسان ها را از اول که دارد بار می آورد، رو به رشد کمال انسانی دارد می برد. شما ملاحظه کنید در عالم یک همچو مکتبی پیدا می کنید که برای درست کردن یک انسان از قبل از اینکه پدر و مادرش ازدواج بکنند فعالیت بکند، دستور بدهد؟... اسلام قبل از اینکه ازدواج بشود بین دو نفر، به او می گوید چه جور آدمی انتخاب کن؛ به او می گوید چه جور شوهری انتخاب کن. چرا؟ برای اینکه این شوهر و زن مبدأ یک فرد است یا فردها، اسلام می خواهد این فرد را که به جامعه می خواهد تحویل بدهد صالح تحویل بدهد. قبل از اینکه اینها ازدواج کنند زن چه جور باید باشد، شوهر چه جور باید باشد، اخلاقش چه باشد، اعمالش چه باشد، او اخلاقش چه باشد، اعمالش؛ در چه خانواده ای تربیت شده باشد. ... اسلام انسان می خواهد درست کند و از قبل از اینکه ازدواج بشود شروع کرده است؛ از آنجا شروع کرده است، دستور داده است که چه کن، چه کن، چه کن؛ (صحیفه امام 5: 327)
امام(ره) در تشریح رابطه صلاح و فساد یک فرد با والدینش در تحلیلی عالمانه بیان می دارند: «فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در اطفال سرایت کند. چه بسا که یک طفل، که عملاً در خدمت پدر و مادر بد تربیت شد، تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربیان اصلاح نشود. حسن تربیت و صلاح پدر و مادر از توفیقات قهریه و سعادات غیر اختیاریه ای است که نصیب طفل گاهی می شود؛ چنانچه فساد و سوء تربیت آنها نیز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهریه ای است که بی اختیار نصیب انسان شود؛ چنانچه مراحل سابقی بر این مرحله نیز است که ممکن است در آن مراحل، بذر سعادت انسان و شقاوت آن کشته شود؛ چون اختیار زن صالح خوب خوش اخلاق سعید و اختیار غذاهای مناسب حلال، در قبل از حمل. (شرح حدیث جنود عقل و جهل: 156) البته در این میان نقش مادران و زنان چنانچه اشاره شد سرنوشت سازتر است، چنانچه حضرت امام(ره) تأکید می کنند: «از دامن زن مرد به معراج می رود.» (صحیفه امام 7: 342) و اینکه «نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است؛ برای اینکه بانوان علاوه بر اینکه خودشان یک قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهای فعال را در دامن خودشان تربیت می کنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه کس بالاتر است و این امری است که انبیا می خواستند.» (همان 14: 198)
اهمیت نقش مادر با توجه به آیات و روایات به دلیل این است که «حملتْهُ أُمهُ کرْهاً و و وضعتْهُ کرْهـاً و حمْلُهُ و فِصالُهُ ثلاثُون شـهْرا» (احقاف: 15) نزدیک به سی ماه از آغاز دوران حمل تا پایان شیردهی کودک از عصاره جان و جسم مادر تغذیه می کند و مادر همچون زمینی این بذر و سپس نهال نوپا را در اختیار دارد و اعمال و سکنات او بی تردید بر جان فرزند اثر خواهد گذاشت. حال اگر مادر نیکوسرشت و خوش اخلاق و طاهر باشد کودک نیز از این فضایل بهره می برد و اگر بر عکس مادری بدطینت و ناپاک او را پرورش دهد کودک بینوا سرنوشتی شوم در اختیارش خواهد بود مگر آنکه تقدیر خدا چیز دیگری باشد.
خداوند متعال می فرماید: «و الْبـلـدُ الطیبُ یخْرُجُ نباتُهُ بِإِذْنِ ربهِ و الذى خبُث لا یخْـرُجُ إِلا نکـداً کذلِـک نُصرفُ الْآیـاتِ لِقـوْمٍ یشْکرُون» (اعراف: 58) و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید و زمینی که ناپاک است، جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید، این گونه نشانه ها را برای گروهی که سپاسگزارند - به صورت های گوناگون- بیان می کنیم. در طول تاریخ این امر به روشنی قابل بیان است. اگر از عصمت کبری که ام الائمه است صرف نظر کنیم، زنانی بوده اند که از دامان آنها انسان های بزرگی پا به عرصه جهان گذاشته اند که موجب برکات فراوان برای بشریت شده اند و مانند مادر سیدرضی و سیدمرتضی که داستان شان مشهور است و از آن سو زنی بدسیرت مانند مرجانه پسری مانند ابن زیاد را می زاید که شر و نحوستش دامن گیر انسان ها است.
در ادامه آیه مورد بحث جمله «فأْتُـوا حرْثکـمْ انى شئتـم و قدمُـوا لِأنْفُـسِکمْ» را نیز بسیاری از مفسرا،ن به اولاد تفسیر کرده اند چنانچه مرحوم طالقانی می نویسد: «مومن بصیر، باید مانند کشاورز عاقبت اندیش، ناظر به آینده باشد و هر چه بیشتر از کشت خود برای زندگی آینده اش بهره و توشه بردارد و نباید شکوفه ها و سبزه ها و لذات گذرا، چشم و دلش را برباید و از اندیشه در تربیت و ذخیره بذر چشم بپوشد. باید بذرهایی تقدیم نمایند که وارث عقاید و اخلاق عالیه و جهاد اسلامی باشند تا بهره و سود آن عاید دنیا و آخرت همه باشد. مومنین، در این امر حیاتی و همه امور باید دارای چنین بینش و نظری باشند. (پرتوی از قرآن 2: 136)
چنین بینشی هنگامی حاصل می شود که افراد خداترس بوده و یاد خدا همواره در قلب شان باشد، از این رو در پایان آیه بیان می دارد: «و اتقُوا الله و اعْلمُوا أنکمْ مُلاقُوهُ و بشرِ الْمُوْمِنین»


» نظر

جلوه ای از سیره خانوادگی امام و فرزندش

حضرت امام راحل(ره) از معدود شخصیت های معاصر است که بسیاری از ابعاد انسانی در او رشد کرده و از وی انسانی جامع الاطراف و چند بعدی ساخته بود. در عرصه علمی، هم فقیهی کار کشته بود و هم فیلسوفی دقیق و هم معلم اخلاقی پاک طینت و هم عارفی واصل و در سیاست تیزبین و کیس بود. یکی از ابعاد شخصیتی امام(ره)، زندگی فردی و خانوادگی ایشان است. سیره حضرت امام در مواجهه با همسر و فرزندان شان، جلوه های زیبایی از یک زندگی معنوی و روحانی را نمایان می کند. بخشی از این روابط عاطفی و مهرورزانه در نامه های حضرت امام به خانواده شان در دوران تبعید قابل مشاهده است که نکات آموزنده ای در آنها نهفته است. در نامه های امام احترام به بزرگ تر، محبت به همسر، توجه به فرزندان، مهربانی، دغدغه خانواده، همزمان با مبارزه در اجتماع و حضور در کرسی درس دیده می شود. به عنوان نمونه، ایشان در نامه های شان مرتب از احوال آیت الله پسندیده برادر بزرگ شان سوال می کنند و بر احترام و رسیدگی فرزندانش به ایشان تأکید دارند. توصیه به بزرگداشت مقام مادر نیز در نامه های امام موج می زند. در این بین، رابطه عاطفی میان حضرت امام و مرحوم سیداحمد (رحمت الله علیهما) نیز جالب توجه است. امام همواره از وی با عنوان احمد عزیزم یاد می کند و در اکثر نامه ها، توصیه هایی اخلاقی و درسی پدرانه به ایشان می فرمایند. از آن سو، سیداحمد آقا نیز با کمال احترام با پدر سخن می گوید و جایگاه رفیع پدر را که نقش استادی نیز در زندگی وی دارد، به خوبی حفظ می کند.
از باب نمونه یک نامه رد و بدل شده میان حضرت امام(ره) و سیداحمد که حاوی مطالب و نکات قابل توجه است، بیان می شود. این نامه پاسخ حضرت امام به فرزند بزرگوارش هنگام ولادت فرزندش «حسن» به نگارش در آمده است.
«پسر عزیزم ان شاءالله تعالی با سلامت و سعادت به سر برید. ماها بحمدالله تعالی سلامت و از آمدن خانم خوشحال، امید است روزی هم همه با هم باشیم از سلامت خودتان مطلعم نمایید ان شاءالله حالا درس خارج رفته اید، درس ها را بروید و هر کدام به فهم شما نزدیک است انتخاب نمایید راجع به اسم بچه من نمی دانم شما چه وسواسی دارید یک اسم اختیار کنید البته اسما دور از اذهان نباشد. حسن بسیار خوب است اگر مایل باشید در هر صورت اسم را بگذارید و هر نحو شما و اهل منزل انتخاب کنید ما هم قبول داریم. خدمت ایشان هم سلام برسان. نور چشمم را می بوسم.
والسلام - پدرت 22 آذر 51» (همان 473)
در این مکتوبات چند مطلب قابل توجه است:
اول) دقت امام در نام گذاری فرزند به خوبی آشکار است. حضرت امام تأکید دارند در نام گذاری فرزند تا آنجا که ممکن است اسمی انتخاب نشود که دور از ذهن باشد و یا در اطرافیان توهم ایجاد کند، چرا که نام هر کس نشان از هویت او دارد و چه بسا کودکانی که به خاطر انتخاب نامناسب اسم توسط والدین در جوانی و بزرگسالی سرخورده و ناراحت می شوند.
دوم) امام به گونه ای توصیه می کند که به هیچ وجه بوی تحکم و اصرار از آن به مشام نمی رسد و پسر و عروس خود را در انتخاب نام فرزند آزاد می گذارد.
سوم) امام تأکید می کند گرچه باید نام مناسب برای فرزند برگزید، اما در این امر وسواس زیاد هم نباید به خرج داد و نام گذاری فرزند را به خاطر انتخاب نام مناسب به تعویق انداخت. چه بسا کسانی که با افراد بسیاری مشورت می کنند و با شنیدن نظرات مختلف در آخر باز هم از نامی که انتخاب می کنند، راضی نیستند!

صبح صادق، ش. 541، ص. 6


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
title=