سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعارهای ماندگار روز ماندگار

شعارها  می‌تواند نمودار اندیشه‌های یک جماعت و جامعه‌ باشد که به نوعی هویت و ماهیت، بینش و گرایش، اهداف و آرمانهای آنها را نیز نمایان می‌کند. علاوه بر اینها در یک رخداد سیاسی و اجتماعی و حتی ورزشی با مراجعه به شعارهای جمع می توان تحلیلی واقعی تر از آن رویداد ارائه داد به خصوص در شرایطی که اجتماع و جمعیتی مردمی دور هم جمع شده باشند و بدون دخالت احزاب و گروههای خاص، خود مردم به ایجاد و تولید شعار پرداخته باشند.

بسیاری از شعارهای مردم در انقلاب اسلامی ایران از بدو شروع تا به امروز ازاین نحو بوده است. در این میان «نهم دی 88» که روزی متفاوت از روزهای حماسی انقلاب بود نیز از این امر مستثنا نیست.

شعارهای خروش انقلابی مردم در تجمع مردمی خودجوش به خوبی می تواند تحلیلی بر فتنه سال 88 باشد به نحوی که مراجعه به شعارها و دست نوشته‌های مردم که اکثرا دستنویس و ابتکاری بود می تواند نشان دهد مردم چه پیامی در نه دی به دشمنان و دوستان ناآگاه فرستادند. به طور کلی می‌توان شعارهای مردم در نه دی را به چند دسته تقسیم نمود:

1شعارهای حسینی

نه دی خروش ملت بر اهانت فتنه‌گران به عاشورا بود که صبر مردم غیور و انقلابی را تمام کرد و سبب شد مردم خشمگین، با فتنه گران اتمام حجت کنند از این رو در شعارهای مردم این امر به خوبی وجود داشت که حمایت و حتی عذرخواهی از حضرت امام حسین را نشان میداد و بعضا در قالب سینه زنی و عزاداری نیز همراه بود. «هیهات منا الذله» شاید برجسته‌ترین این بخش از شعارها بود.

2شعارهای ولایی

یکی از جلوه‌های خاص خروش نه دی این بود که مردم تنها با عکس امام و رهبری پا به عرصه گذاشتند تا نشان دهند، می‌دانند دشمن هدفش انتخابات نیست بلکه اصل نظام و ولایت را هدف قرار گرفته است و نه دی تجلی مجدد وحدتی بود که 22 خرداد 88 نمایان بود و بار دیگر در این روز بروز کرد تا نمایان سازذ واقعا خس و خاشاک دشمن در دریای ملت غرق خواهد شد.

از این جهت بخشی از شعارهای مردم دفاع از ولایت و شخص رهبری بود، اما یک شعار در آن ایام که از سوی مرجع گرانقدر آیت الله نوری همدانی سرداده شد بیشتر در السنه مردم می‌چرخید «خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است».

دیگر شعار پر معنای مردم بیت

«این گردبادهای به غیرت درآمده

تسلیم رهبرند که طوفان نمی‌کنند» بود که علاوه بر ولایی بودن مردم علت سکوت مردم در این چند ماه قتنه را نشان می داد.

شعارهای ضد استکباری

با توجه به کینه‌توزی عمیق و طولانی استکبار و به خصوص آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی علیه حکومت و ملت ایران، یکی از شعارهای ثابت مردم همواره در تمام تجمعات اعلام برائت از استکبار است، حال چه برسد در تجمعی که علیه فتنه گران و توهین به عاشورای حسینی ترتیب داده اند و مسبب و ریشه اصلی آن را استکبار جهانی می‌دانند و لذا در نه دی شعارهای ضد استکباری بروز روشنی داشت که علاوه بر مطلب مذکور نشان می‌داد مردم پیوند بین فتنه داخلی و دشمن خارجی را به خوبی درک کرده‌اند.

شعارهای ضد فتنه

بخشی دیگری از شعارهای مردم علیه کسانی بود که با دروغگویی و ادعاهای واهی خود آن ظلم بزرگ رابه نظام تحمیل کردند. توهینها و بیانیه‌های مکرر این افراد که حتی توهین کنندگان روز عاشورا را مردم خداجو خطاب کردند سبب شد مردم پس از چندین ماه صبر انقلابی، تکلیف خود را با این افراد یک سره کنند از این جهت شعار علیه سران فتنه در تابلوها و فریادهای مردم بسیار بود که نمونه فراگیر آن شعار «لعن علی عدوک یا حسین، کروبی و خاتمی و میرحسین» بود. نگاه به شعارهای مردم دراین بخش به خوبی نشان می‌دهد مردم بصیر ایران چگونه به خوبی حوادث را رصد می کردند تا روز موعود فرا برسد.

شعارهایی مانند «جنبش سبز اموی، پیرو راه رجوی» به خوبی نشان می داد مردم ماهیت این قماش را شناخته‌اند.

محاکمه و حتی اعدام سران فتنه توسط دستگاه قضایی از مطالبات مردمی بود که در قالب شعار نیز خود را نشان می‌داد: «ای مرجع قضایی، اقدام انقلابی» و یا «موسوی دستگیر نشه    نفاق جری تر میشه» و «منافق فتنه‌گراعدام باید گردد»

شعار علیه خواص بی‌خاصیت

نوع دیگر شعارهای مردم که فراوانی زیادی هم داشت، شعار علیه کسانی بود که سعی می‌کردند به طورمستقیم خود را در فتنه نشان ندهند اما مردم با بصیرت با ریشه یابی دقیق خود این افراد و برخی آقازاده‌ها را نیز از شعارهای خود بی‌نصیب نگذاشتند. کسانی که با نامه آتشفشانی خود در آتش آشوب دمیدند و همان روز انتخابات «بریزید تو خیابان» را فریاد زدند!

ساکتین فتنه که در طول ماههای فتنه زبان به کام فرو برده بودند نیز رود غضب مردم بودند چرا که مردم هم نوا با رهبرشان از خواص توقع داشتند در دفاع از نظام پیش قدم باشند.

«خواص بی‌بصیرت، مایه ننگ ملت» از جمله این شعارها بود.

هفته نامه صبح صادق


» نظر

تقریر تازه ای از نظریه داماد لرستان!

 

بنا بر خبری که در سایت جماران درج شده است آقای شیخ یوسف صانعی در دفاع از عملکرد ناشایست برخی از اعضای بیت امام(ره) گفته است: «علاقه خانواده امام به پدربزرگشان به مراتب بیشتر از علاقه همه آقایان است حالا شما علاقمند شده‌اید و آنها دشمن»؟

در مورد این اظهار نظر باید گفت؛

منتقدین به عملکرد ناپسند برخی اعضای بیت امام(ره) درمورد علاقه یا عدم علاقه ایشان به امام(ره) انتقادی مطرح نکرده‌اند و نگفته‌اند اعضای بیت امام پدر بزرگ خود را دوست ندارند. بحث بر سر این است که آیا نسبت خانوادگی و علاقه وافر به آبا و اجداد سبب تطهیر افراد از هر گونه خطا و اشتباه و حمایت از آنها می‌شود؟

آیا جناب آقای صانعی اعتقاد دارند چون فرزند نوح به طور طبیعی به پدرش علاقه‌مند است هر گونه اظهار نظر از او حتی اگر خلاف نظر پدرش باشد صحیح است و نباید به آن انتقاد کرد؟

برای توضیح بیشتر باید گفت از بیت امام در مورد پای‌بندی امام به ظواهر شرعی دو صدا شنیده می‌شود؛ یکی می‌گوید امام در مورد ظواهر شرعی مثل حجاب، موسیقی و  ... سخت نمی‌گرفت و دیگری درست بر عکس این نظر اعتقاد دارد امام بسیار در مورد ظواهر شرع سخت گیر بود و  ...  حجت الاسلام سید حسن خمینی در این باره می گوید: «واقعا امام نسبت به بحث حجاب و اختلاط نامحرم توجه بسیار ویژه ای داشتند؛ در خانواده ما وقتی نوه های پسری به سن بلوغ می رسیدند امام آنها را از نشستن سر یک سفره با نوه های دختری منع می کردند. این تقیدات بسیار سنگینی که امام به ظواهر دینی داشتند را نمی توان در تحلیل شخصیت ایشان نادیده گرفت. در بحث موسیقی هم، امام  شبها که رادیوهای بیگانه را گوش می کردند، به محض آنکه صدای موسیقی از رادیو بلند می شد آن را قطع می کردند. لذا همه افراد باید مراقب باشند که خدای نکرده امام را به گونه ای تحلیل نکنند که بُعد عنایت ایشان به فقه و احکام فقهی، بخصوص مظاهر اجتماعی و فرهنگی دین، کمرنگ جلوه داده شود. قدم به قدم زندگی امام آمیخته به تقیدات کامل و بدون تسامح به احکام دینی است.» (سایت جماران، کد خبر: 31826)

اما نعیمه اشراقی در مصاحبه با جماران بیان داشته است: «نظر امام راجع به حجاب مسلم است. چون تقید امام به حفظ شعائر دینی بر هیچ کس پوشیده نیست. اما نظر ایشان در این مورد نسبت به مراجع تقلید دیگر، چندان سخت‌گیرانه نبود. به خاطر دارم که در پاریس، در خانه، من بلوز و دامنی تنم بود و روسری بر سر داشتم. از امام پرسیدم که آیا این حجاب، حجاب کاملی است. ایشان هم فرمودند بله. البته تذکر دادند که حجاب برای محیطی هم که استفاده می‌شود، مهم است. در پاریس این حجاب اشکالی ندارد، اما شاید این حجاب برای شهری مانند قم حجاب کاملی نباشد.... به نظر من، بسیار بهتر بود که ما حجاب را اجباری نمی‌کردیم.... من نسبت به حجاب نگاه مثبتی دارم و شخصا حجاب را دوست دارم. اما حقیقتا به چادر علاقه ندارم، چون هم سختی برایم ایجاد می‌کند و هم وقتی سر تا پای یک خانم سیاه است، چندان دید قشنگی در نگاه آدم ایجاد نمی‌کند.»

یقینا هر دوی این بزرگواران به امام (پدربزرگ خود) علاقه‌مند هستند اما نمی‌تواند هر دو صحبت با رفتار امام منطبق باشد.

خانم زهرا اشراقی نوه دیگر امام نیز در مصاحبه با شرق الاوسط در مورد حجاب و آزادی حجاب در ایران گفته است: «من چند روز پیش در اینستگرام چند تا از عکس های بدون چادرم را منتشر کردم. چند نفر که خیلی مذهبی هستند گفتند عکس شما بدون چادر است و حجاب شما خوب نیست. من هم در پاسخشان نوشتم که من همین هستم، شما نگاه نکنید !

... هیچ کس در جمهوری اسلامی از فردای خود خبر ندارد. واقعا چه کسی فکرش را می کرد رئیس جمهور ایران با رئیس جمهور آمریکا تلفنی حرف بزند. سه ماه پیش اگر کسی این را می گفت ما می خندیدیم و می گفتیم نشدنی است.

در ایران بسیاری از چیزها از جمله حجاب قانون محکمی وجود ندارد. من نمی توانم این موضوع را رد کنم. هر چیزی در جمهوری اسلامی ممکن است رخ بدهد. حتی زمانی می گفتند مصلحت نظام را که تشکیل دادند بر همین اساس بود. مثلا یک زمانی حج را تعطیل کردند، مصلحت نظام این بود که امر واجبی مثل حج را تعطیل کنند.

قبول دارم سخت گیری هایی هست مثلا این چیزی که نتانیاهو گفت، اما واقعا شیک پوش ترین و منظم ترین دختر و پسرهای دنیا در همین تهران هستند. ... بله سخت گیری هایی وجود داشت. اما الان کمتر شده پسر من دانشگاه می رود با تی شرت های رنگی، قرمز، زرد، شلوار جین هم که خوب همیشه بوده. وضعیت خیلی فرق کرده و امیدوارم بهتر هم بشود.»

روشن است یک نفر از این بزرگواران یا برداشت اشتباه از سیره امام داشته است و یا سخنی خلاف واقع می‌گوید در هر صورت وظیفه نهادی مثل موسسه حفظ و نشر آثار امام این است که بین این دو نظر یا یکی را برای مردم روشن کند و یا به گونه‌ای بین این دو نظر جمع کند و در این بین عده‌ای که آنها هم علاقه‌مند به امام و خط امام هستند نیز حق دارند انتقاد کنند و اظهار نظر کنند.

اما در مورد اینکه آیا این کلام که علاقه خانواده به پدربزرگ از دیگران بیشتر است گزاره‌ای درست  است و کلیت دارد نیز می‌توان بحث کرد. چه بسا اتفاق افتاده است که عده‌ای به عالم و بزرگی علاقه‌مند هستند که این علاقه از خانواده او به آن شخص بیشتر و یا در مساوی با آنها باشد.

آقای صانعی دورانی که سربازان اسلام و رزمندگان به شوق یک لبخند امام جان خود را در کف دست می‌گذاشتند به یاد دارند که آن علاقه نه یک علاقه نسبی صرف و طبیعی که یک علاقه قلبی و ایمانی و از عمق جان بود. امروز نیز خیل عظیم ملت چنین علاقه‌ای به امام دارند و اهانت به امام و انحراف از خط امام را بر نمی تابند گر چه از جانب نزدیک ترین افراد به امام باشد.

سیره خود حضرت امام نیز بر خلاف نظر آقای صانعی است. برخورد حضرت امام با نوه‌اش سید حسین را حتما جناب ضانعی به یاد دارند. حضرت امام به مرمدم توصیه می کند هر جا انحرافی از هر کسی دیدند به او تذکر  دهند: « الآن وقت این است که همه اینها مواظبت کنند خودشان [را]. مواظبت کنند در اینکه یک قدم کج نگذارند؛ و اسلام را حفظ کنند. صورت اسلام را آن طورى که هست نشان بدهند. و اگر خداى نخواسته یک کسى پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند مردم؛ مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را مى‏کنى. ... باید مسلمان این طور باشد که اگر- هر که مى‏خواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که مى‏خواهد باشد- اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار.» (صحیفه امام، ج‏8، ص6)

این استدلال آقای صانعی یاد آور نظریه «داماد لرستان» برخی افراد در جریان انتخابات 88 است که البته بیان آن از سوی شخصی که داعیه مرجعیت دارد ابعد است!

ایشان ادامه داده است: «امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید اگر 50 نفر قسم خوردند و سخنی را به انسانی نسبت دادند اما خود آن شخص گفت من این حرف را نزده‌ام‌، قسم آنها را قبول نکن؛ اما در این مملکتِ امام، حرفی را به یک دختر محجبه و متدین نسبت می‌دهند، فرزند امام می‌گوید من نگفتم، می‌گویند نه خیر! تو گفته‌ای این خلاف اسلام است».

به نظر اشاره آقای صانعی به جریان توهین خانم نعیمه اشراقی به امام و خانواده شهداست که اگر تکذیب خانم اشراقی قبول و از این مورد چشم‌پوشی شود، مواضع دیگر این دو خواهر که در سایتها منتشر شده است را چگونه باید توجیه کرد؟

این در حالی است که در ماجرای اخیر نیز خانم اشراقی علاوه بر بستن صفحه فیس بوک خویش به طور رسمی از شهدا عذرخواهی کرد و در خبرها آمده بود که جناب حجت الاسلام سید حسین خمینی به شدت به او تذکر داده است! چگونه می‌توان یک قضیه را هم تکذیب هم و هم از آن عذخواهی کرد؟

آقای صانعی در ادامه سخنان خود به حمایت اخیر آیت‌الله العظمی صافی از بیت حضرت امام اشاره کرد و گفت: «حاج آقا لطف‌الله صافی -بزرگ مرجع- را از آن روزی که در شورای نگهبان بود می‌شناسم و آن روز می‌گفتم حاج‌آقا لطف‌الله لطف خدا است و حاج آقا لطف‌الله بدون هوا بود و امروز هم بر این سخنم معتقدم. او جزبه آنچه را که تشخیص می‌دهد عمل نمی‌کند و در تشخیصش هم دقت می‌کند.»

در مورد این بخش از فرمایشات آقای صانعی هم باید گفت که حضرت آیت‌الله صافی از موضع هوشمندانه حجت الاسلام سیدحسین خمینی در خنثی کردن توطئه‌ها علیه بیت امام موضع گرفته و گفته اند: « لازم بود تا از اظهارات اخیر شما تشکر کنم، زیرا این سخنان دفاع از مرحوم امام بود و شما باید مواضع ایشان را حفظ کنید.»  اشاره حضرت آیت الله صافی به موضع حجت الاسلام سید حسن خمینی در انتقاد به مواضع خواهران اشراقی بوده است از  این رو تشکر آقای صانعی از آیت الله صافی در واقع نوعی تناقض نهفته دارد که چگونه می‌شود از مواضع آیت‌الله دفاع کرد و در عین حال از اشراقی هم حمایت نمود؟

 


» نظر

توضیحاتی در مورد فهرست نخست جلسات اخلاق تهران

حجت الاسلام مهدی عامری، عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، اظهار داشت: پس از رحلت آیت‌الله مجتبی تهرانی در جمعیت طلاب انقلاب اسلامی موضوع ارجاع جوانان به کلاس‌‌های اخلاق مطرح شد که جوانان شرکت کننده در درس اخلاق آیت الله تهرانی را به کجا ارجاع دهیم، زیرا این موضوع در جوانان یک نیاز بود.

وی با اشاره به اینکه در آن زمان آیت‌الله خوشوقت حضور داشت و جوانان می‌توانستند به کلاس وی بروند، تا این‌که خیلی سریع ایشان هم از دنیا رفت و سپس این خلإ بسیار احساس می‌شد، گفت: به‌ویژه تجلیل بسیار زیادی که مقام معظم رهبری با صدور پیام تسلیت و اقامه نماز، پس از رحلت این دو بزرگوار از آنها داشتند، سبب شد که این بزرگواران پس از رحلتشان هم یک برکتی باشند و مردم به‌دنبال استاد اخلاق بیفتند و بپرسند که این بزرگواران تا به حال کجا بودند و چرا آنها را معرفی نکردید؟ 

حجت‌الاسلام عامری در ادامه این مطلب به شیطنت‌های رسانه‌های ضد انقلاب مبنی بر خالی شدن تهران از عالم و تنها شدن رهبر انقلاب در تهران اشاره کرد و بیان داشت: نیاز مخاطبین و شیطنت این رسانه‌ها باعث شد که ما ادعای اینها را بررسی کنیم که آیا تهران از اخلاق خالی شده است؟

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که واقعا اینطور نیست زیرا هم‌اکنون در تهران تعداد زیادی کلاس اخلاق با مشرب‌ها و سبک‌‌های مختلف برگزار می‌شود، افزود: ما تصمیم گرفتیم تا کلاس‌های اخلاق را شمارش کرده و برای مردم معرفی کنیم.

وی شهرت گریزی و عدم تبلیغ برای خود را دعب مجتهدین و علما دانست و با اشاره به این‌که علمایی مانند آیت‌الله مجتبی تهرانی و آیت‌الله خوشوقت همینطور بودند و دوست داشتند که در عین گمنامی کارشان را انجام بدهند، افزود: اکنون هم همین‌طور است؛ واقعا علما کلاس‌ اخلاق دارند و درحال تربیت هستند اما دوست ندارند خودشان را تبلبغ کنند، لذا ما گفتیم آنها وظیفه خود را انجام می‌دهند که گمنام باشند، ما هم با بررسی و معرفی این کلاس‌ها به مردم وظیفه خودمان را انجام می‌دهیم.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که ما برای قابل اطمینان بودن کلاس‌های اخلاق برای مردم چند معیار معین کردیم، اجتهاد یا بسیار قریب به اجتهاد بودن را معیار نخست معرفی کرد و گفت: کسانی که می‌خواهند اخلاق بگویند، باید به تمام جوانب دین مسلط باشند و متأسفانه یکی از مشکلات جامعه امروز ما این است که همه خودشان را استاد اخلاق می‌دانند و داعیه اخلاق دارند، به‌ویژه عرفان‌های جدید و معنویات نوپدید که آنها هم مباحث اخلاقی مطرح می‌کنند منتها جدای از دین، معنویت و حتی خدا.

حجت‌الاسلام عامری با اشاره به این‌که ما فکر کردیم کسانی که می‌خواهیم برای مردم معرفی کنیم، باید نگاه همه جانبه به دین داشته باشند، ابراز داشت: یک استاد اخلاق مانند یک فقیه که مرجع تقلید می‌شود، وقتی حرف می‌زند، باید برای مردم قابل اعتماد باشد که حرف خدا و پیامبر و امام را می‌زند و دلیل مورد اطمینان بودن آیت‌الله مجتبی تهرانی این بود که با سند روایات و آیات، اخلاق را به تحویل مردم می‌داد، لذا این معیار اصلی ما بود.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در دسترس مردم بودن را معیار بعدی عنوان کرد و گفت: عالم اخلاقی کارش این است که مردم و نفوس را تربیت کند، لذا عالمی که با ماشین می‌آید، درس می‌گوید و با ماشین می‌رود و مردم نمی‌توانند از او سؤال کنند و منش و رفتارهایش را ببینند، گرچه می‌تواند عالم و منبری خوبی باشد، اما نمی‌تواند در عرصه تربیت زیاد موفق باشد.

وی ابراز داشت: مردم سلوک، طرز اقامه نماز، راه رفتن و حرف زدن آیت‌الله حق شناس، آیت‌الله خوشوقت، آیت‌الله مجتبی تهرانی و آیت‌الله مجتهدی را می‌دیدند و از نزدیک اخلاق آنها را لمس می‌کردند، لذا در دسترس مردم بودن، یکی از معیارها است.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی داشتن جلسه اخلاق عمومی را معیار دیگر برای معرفی یک استاد اخلاق به مردم دانست و اظهار داشت: ممکن است عالمان بسیاری در تهران باشند که نمازجماعتی دارند، مردم محل هم با آنها در ارتباط هستند و کارتربیت را انجام می‌دهند اما جلسه اخلاق عمومی ندارند.

حجت‌الاسلام عامری افزود: شاید به‌دلیل عدم علاقه خودشان، بالا بودن سن و یا بیماری نمی‌توانند جلسه اخلاق عمومی داشته باشند و ممکن است که ما بعدها از برخی از علما درخواست کنیم که جلسه اخلاق عمومی بگذارند.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که طبق این سه معیار نزدیک سی تا چهل عالم را در تهران شمارش کردیم که چنین خصوصیاتی را دارند و مردم می‌توانند از اینها استفاده کنند، ابراز داشت: ما هنوز دقیق نتوانستیم آدرس برخی از اساتید اخلاق را  پیدا کنیم که انشاالله پس از انتشار لیست نخست و دیدن واکنش‌ها با کمک مردم، بتوانیم آدرس این بزرگواران و روز جلساتشان را بطورکامل پیدا کرده و این لیست را در شماره بعدی کامل کنیم.

وی این اقدام را صرفا جهت اطلاع رسانی دانست و تأکید کرد: یک موقع این شائبه پیش نیاید که ما یک عالمی را تأیید کردیم و یا تأیید نکردیم زیرا ما اصلا در حد و اندازه‌ آن نیستیم که بخواهیم در مورد علما نظر بدهیم و همچنین اصلا خود را در حد و اندازه کاری که جامعه مدرسین و علما انجام می‌دهند نمی‌دانیم.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در ادامه این مطلب با تأکید بر این‌که ما نه عالمی را تأیید و نه رد می‌کنیم و اصلا وظیفه و اندازه ما این نیست، بیان داشت: ما چند طلبه جوان هستیم و پیرو فرمایش مقام معظم رهبری در نمازجمعه روز چهاردهم بهمن سال نود که فرمودند یکی از ضعف‌های انقلاب ما این است که در اخلاق به مثابه علم، اقتصاد و سیاست پیشرفت نکردیم وارد عمل شدیم.

حجت‌الاسلام عامری با بیان اینکه این دغدغه مقام معظم رهبری باید محقق شود، ابراز داشت: حس کردیم اگر این جلسات اخلاق تبلیغ شود و مردم در این جلسات شرکت کنند، به‌تدریج می‌توانیم از این بداخلاقی‌هایی که در جامعه است، به اخلاق اصیل اسلامی و اسلام نابی که دغدغه امام خمینی(ره) بود، نزدیک شویم، لذا لیست شماره یک که 9 نفر از علما با مشرب‌های مختلف هستند را معرفی کردیم و مردم می‌توانند در کلاسی که به مذاقشان خوش می‌آید شرکت کنند.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در ادامه این مطلب گفت: ما از علمای اخلاق اینطور شنیدیم که حلقه اول اتصال کلاس اخلاق این است که بین انسان و استاد اخلاق محبت ایجاد شود، لذا کلاس‌های اخلاق با سبک‌های مختلف عرفانی، حدیثی، ذوقی و دلی، تاریخی و تفسیر قرآن وجود دارد.

وی خاطرنشان کرد: انشاالله این اقدام قدم خیری شود و کلاس‌های اخلاق رونق پیدا کند تا دیگر اینطور نشود که مردم پس از رحلت برخی از این بزرگواران بیایند، مراجعه کنند و بگویند چرا  ما اینها را تا زنده بودند، نمی‌شناختیم.

این عضو جمعیت طلاب انقلاب اسلامی ادامه داد: اکنون در بخش قله‌های تهذیب بیست و یکمین نمایشگاه بین‌الملی قرآن کریم تهران، یکی از مراجعات اساسی که مردم به ما داشتند این بود که ما پس از رحلت استادان مذکور برای کلاس اخلاق باید کجا برویم.

حجت‌الاسلام عامری درخواست‌های مردم را یکی از دلایل منتظر نشدن برای تکمیل لیست قبل از انتشار عنوان کرد و اظهار داشت: ما صبر نکردیم که این سی تا شود و تصمیم گرفتیم فعلا این لیست 9 نفره را منتشر کنیم.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با تأکید بر این‌که مراجعات نشان می‌دهد که مردم متدین هستند و ما واقعا این حرف‌ها که مردم از دین زده شده‌اند را قبول نداریم، بیان داشت: مردم واقعا متدین و به‌دنبال اخلاق هستند، منتها نسخه اصلی‌اش را پیدا  نمی‌کنند و در این صورت بعضا به‌دنبال نسخه‌های بدلی می‌روند و آنها هم با فریب و اغواگری مردم را جذب می‌کنند.

عامری خاطرنشان کرد: انشاالله خداوند توفیق بدهد که بتوانیم این بزرگواران را معرفی کنیم و مردم هم از آنها استفاده کنند.


» نظر

امام خامنه ای و فلسفه

فلسفه در انسان اخلاق به وجود می آورد!

مهجوریت فلسفه
فلسفه‏ هم اگرچه در حوزه‏ها رایج است،اما در حقیقت باید گفت که مهجور است.فلسفه‏ باید در حوزه‏ها رواج پیدا کند.فلسفه‏ فقط این نیست که ما کتاب منظومه یا اسفار را بگیریم و از اول تا آخر بخوانیم؛ نه،تبحر در فلسفه‏ به این معناست که ما بتوانیم از تمام افکار فلسفى موجود دنیا که به شکل ساعت‏نگارى پیش مى‏رود و ساعت ‏به ‏ساعت فکر فلسفى مطرح مى‏شود و از مادّه‏ فلسفه‏ موجود خودمان مطلع باشیم و در مقابل فلسفه‏هاى غلط و انحرافى،خودمان رادر حال آماده‏باش نگهداریم و احیاناً اگر نقطه‏ مثبتى در آن‏ها هست،از آن نقطه‏ مثبت استفاده بکنیم.فلسفه‏ ما این‏طورى پیشرفت مى‏کند؛ و الا در حد شناخت افکار و کلامات بزرگان به این اندازه ارزشى ندارد.فلسفه‏ باید ما را به معرفت کامل برساند.باید دید در وادى معرفت در سطح بشرى،چه‏کار دارد مى‏شود.بایستى پى‏درپى کارهاى جدید،افکار جدید،روشها و متدهاى جدید در حوزه مطرح بشود.

همه نباید فقیه شوند!
در همین زمان خود ما،مرحوم علامه‏ طباطبایى(رض) درحدى بود که اگر منحصر به فقاهت مى‏شد،یقیناً به مرجعیت تقلید مى‏رسید.ایشان از علماى زمان خودش،اگر بیشتر نبود،کمتر نبود؛ اما فقاهت را به کسانى سپرد که مشغول فقاهت بودند.آن زمان در قم مرحوم آیت‏اللّه بروجردى  با آن عظمت،و اساتید بعد از آن بزرگوار،مشغول کار فقاهت بودند؛ اما ایشان آمد مشغول فلسفه گردید و رکنى شد،و بعد از آنکه در قم هیچ نشان قابل توجهى از فلسفه نبود،آن را احیا کرد؛ شاگردانى تربیت نمود،معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد.البته قبل از ایشان امام فلسفه مى‏گفتند،لیکن در دایره‏ محدودى و با شاگردان مخصوصى؛ اما ایشان گسترش داد،درس را وسیع کرد و عمرش را به فلسفه صرف نمود.حوزه‏ها باید این‏طور باشند.این‏گونه نباشد که همه باید رشته‏ فقاهت را بگیرند؛ نخیر،طلبه باید بداند که اگر رشته‏ تاریخ یا تفسیر یا فلسفه یا کلام یا علوم قرآن یا بقیه‏ علوم اسلامى را پیمود،ارزشى در انتظار اوست و ارزش‏گذارى مناسبى مى‏شود.(آغاز درس خارج فقه 31/06/70)

...استاد غربیم
ما که در فلسفه‏ استاد غربیم.همه قبول دارند که در فلسفه‏،شرق استاد غرب است و ایران جزو پیشروان فلسفه‏ در دنیاست؛ کسى که دیگر در این بحث ندارد...درعین‏حال فلان فیلسوفِ نصفه‏کاره‏ ناقصِ غربى،با شرح حالش،تماماً در همه‏ مراحل معرفت عمومى در اینجا حضور دارد؛ در حالى که یک فیلسوف ایرانى،یک شاعر بزرگ ایرانى،یک عارف ایرانى،اصلًا شناخته‏شده نیست؛ حالا فقیه که هیچ!

(شروع درس خارج فقه20/06/73)

چطور می‌خواهید مقابله کنید؟
چقدر در زمینه‏ فلسفه‏ و کلام و کلامِ جدید و فلسفه‏ دین و مباحث دین‏شناسى و سایر زمینه‏ها،مطلب نوشته‏اند و چقدر کار کرده‏اند! ممکن است همه‏ این‏ها هم غلط باشد؛اما بالاخره یک متاع فکر وموج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد.شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مى‏خواهید با این‏ها مقابله کنید؟
امروز دنیا،دنیاى امواج است.با امواج و رایانه،همه‏ مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل مى‏شود.الآن دورترین کتابخانه‏هاى دنیا مى‏توانند در ظرف مدّت پنج دقیقه،مطالب کتابى را که در کتابخانه‏ کنگره‏ امریکاست،روى صفحه‏ کاغذ خود چاپ کنند! این‏گونه،مطالب منتقل مى‏شود.ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعى است که حوزه‏ى امروز ما،آن را دارد.(آغاز درس خارج فقه 28/06/78)

فلسفه جزء لوازم حوزه‌ها
امروز اهمیت حوزه‏هاى علمى فقط در این نیست که مى‏توانند و مى‏باید تبلیغ دین بکنند که البته این یکى از وظایف مهم و عمده است بلکه اهمیت بیشتر از آن،یا لااقل معادل اهمیت تبلیغ،اهمیت آموزش علمى و فنّى و مبانى و معارف دینى است؛ اعم از فقهش،یا کلامش،یا فلسفه‏اش،یا بقیه علومى که احتیاج دارد در درجه بعد قرار گیرد.لذا اهمیت حوزه‏ها و اهمیت علماى دین و مدرّسین علوم دینى و اهمیت کار و تلاشى که طلبه علوم دینى مى‏کند،روزافزون است.البته در این زمینه که چه مباحثى را باید در حوزه‏ها اصل دانست،ما بارها مطالبى عرض کرده‏ایم؛ حالا هم عرض مى‏کنیم: رشته‏هاى اصلى در حوزه‏هاى علمیه،به ترتیب،اوّل فقه است؛ دوم کلام است؛ و سپس فلسفه‏ است.فقه،ستون فقرات حوزه‏هاى علمیه است؛ علم کلام،جزو پایه‏هاى حوزه‏هاى علمیه است؛ فلسفه‏،جزو لوازم حتمى حوزه‏هاى علمیه است.

گسترش جریان فلسفی
در گذشته در حوزه‏ قم با فلسفه‏ و وجود مرحوم آقاى «طباطبایى» مخالفت مى‏شد.درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید وایشان مجبورشد شفا تدریس کند.دردوره‏ اخیر،قم مرکز حوزه‏ فلسفى ما بوده است؛ آقاى طباطبایى هم انسان‏کاملًا متشرّع،مواظب،دائم‏الذّکر،متعبّد،اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآبهاى آن‏طورى نبوده است- البته جلسات خصوصى را کارى نداریم- مراتب علمى و فقه و اصولش هم طورى نبوده که کسى بتواند آن‏ها را انکار کند؛ درعین‏حال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد،این‏طور مورد تهاجم قرار گرفت.نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین محدود است.با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى،جا داشت امروز تعداد زیادى استاد درجه‏ یک از تلامذه‏ ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم.آقاى طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفى‏اى که به وسیله‏ ایشان پایه‏گذارى شد،باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مى‏کرد،که نکرده است.البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بودیم و الآن هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه مى‏کنیم؛اما بالاخره هرچه بود،نتیجه‏اش این شد.این نباید تکرار شود.

فلسفه اسلامی فقه اکبر
فلسفه‏ اسلامى...فقه اکبر است؛ پایه‏ دین است؛ مبناى همه‏ معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد.
مرکز فلسفه هم باید حوزه‏ علمیه باشد.یکى از بزرگترین خسارتهایى که ما کردیم،این بوده که مرکز فلسفه‏ اسلامى از حوزه‏ى علمیه به مناطق مختلف منتقل شده است.بعضى از آقایانِ اساتید فلسفه،ماه رمضان پیش من بودند؛ مى‏گفتند برخى از آقایانى که اصلًا اهلیّت ندارند،در مساجد فلسفه تدریس مى‏کنند و ناقص و سطحى و به عمق نرسیده و جویده جویده مطالبى را دست افراد مى‏دهند.این‏ها خسارت است؛ ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند.

قم قطب اصلی فلسفه
من خدمت آقاى جوادى و آقاى مصباح مکررا گفته‏ام باید کارى کنیم که قم از مرکزیّت و مرجعیّتِ فلسفه نیفتد و قطب اصلىِ فلسفه‏ اسلامى همچنان باقى بماند.بنابراین در این زمینه هرچه شما تلاش کنید،بجا و بحق خواهد بود.همه باید تلاش کنند؛مدیریّت حوزه و اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند.طلّابِ فلسفه را باید تشویق کرد.
اینکه گفته مى‏شود امتیازات آخوندى و روحانى مال فقهاست،نه مال فلاسفه و عرفا و متکلّمین،امروز خیلى مثل سابق نیست.سابقاً «ملّا اسماعیل خواجویى» در اصفهان- که جزو تلامذه‏ به واسطه‏ى ملاصدرا بوده- با آن مقام علمى و عظمت،جرأت نمى‏کرده فلسفه تدریس کند.سرنوشت بعضى از اقران ایشان- مثل مرحوم «بیدآبادى» و دیگران- طورى براى این‏ها تجربه‏هاى تلخ درست کرده بود که جرأت نمى‏کردند فلسفه تدریس کنند

فلسفه یک افتخار است
امروز این‏طور نیست؛ فلسفه یک امتیاز و یک افتخار است؛ نه فقط در چشم حوزوى‏ها،بلکه در چشم مردم هم همین‏طور است.بعضیها که حتى اهل فلسفه هم نیستند،براى همین امتیازات ظاهرى،ادّعاى استادىِ فلسفه مى‏کنند.بنابراین،این‏طور هم فضا را مأیوس‏کننده نبینید که حالا مثلا باید خود را فدا کنیم و وارد عرصه‏ فلسفه شویم؛ نه،امروز فلسفه امتیاز دارد.باتوسعه‏ فضاهاى دانشگاهى وباگسترش علم و معرفت دربین جوانان،امروز وقتى یک طلبه‏ فاضلِ فلسفه‏خوان یا فلسفه‏دان در جامعه مطرح مى‏شود،امتیاز احترام کسب مى‏کند.به نظر من همین جریان را باید تقویت کرد.نگذارید حوزه از مرکزیت فلسفه بیفتد.در این زمینه هر کارى مى‏شود کرد،باید انجام داد.

نقص فلسفه ما
...یکى مسأله‏ امتداد سیاسى- اجتماعى فلسفه است که من مکرر به دوستان گفته‏ام...منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفى؛ نباید به این معنا مطرح شود...نقص فلسفه ما این نیست که ذهنى است- فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروکار دارد- نقص فلسفه‏ ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد.فلسفه‏هاى غربى براى همه‏ مسائل زندگى مردم،کم‏وبیش تکلیفى معیّن مى‏کند:سیستم اجتماعى را معیّن مى‏کند،سیستم سیاسى را معیّن مى‏کند،وضع حکومت را معیّن مى‏کند،کیفیت تعامل‏ مردم با همدیگر را معیّن مى‏کند؛ اما فلسفه‏ ما ب‏طور کلّى در زمینه‏ ذهنیّاتِ مجرد باقى مى‏ماند و امتداد پیدا نمى‏کند.شما بیایید این امتداد را تأمین کنید،و این ممکن است؛ کما اینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد.«لا إله إلا اللّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‏ماند؛ وارد جامعه مى‏شود و تکلیف حاکم را معیّن مى‏کند،تکلیف محکوم را معیّن مى‏کند،تکلیف مردم را معیّن مى‏کند.مى‏توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد،جریانهاى بسیار فیّاضى رادر خارج از محیط ذهنیّت به وجود مى‏آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مى‏کند.دنبال این‏ها بگردید،این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‏گاه یک دستگاه فلسفى درست کنید.از وحدت وجود،از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»،از مبانى ملّاصدرا،- اگر نگوییم از همه‏ این‏ها،از بسیارى از این‏ها- مى‏شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى،سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلًا از آن،فلسفه‏هاى مضاف،فلسفه‏ اخلاق،فلسفه‏ اقتصاد و ....،(این) یکى از کارهاى اساسى است.

فلسفه و قرب الهی
فلسفه‏ اسلامى،پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین،خدا و معرفت دینى نزدیک مى‏کرده است.فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه‏ ما -مثل ابن سینا و ملّا صدرا- عارف هم بوده‏اند.اصلا آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه‏ جدید- یعنى فلسفه‏ ملّاصدرا- بخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مى‏رساند؛ پالایش مى‏کند و در انسان اخلاق به وجود مى‏آورد.ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود.راهش هم تقویت فلسفه‏ ملاصدراست؛ یعنى راهى که ملّا صدرا آمده،راه درستى است.آن فلسفه است که انسان را وادار مى‏کند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‏ زخارف دنیوى بى‏اعتنایى کند.البته نمى‏خواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد،اهل دنیاست؛نه،اما این راه خوبى است.راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه،در تدوین کتاب فلسفى،در درس فلسفى و در انجمن فلسفه- همین که به آن اشاره شد- رعایت کرد.اهل فلسفه‏اى که ما قبلا دیده بودیم،همه همین‏طور بودند؛ کسانى بودند که از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند،از بقیه‏ افرادى که در زمینه‏هاى علمىِ حوزه کار مى‏کردند،بهتر و زبده‏تر و شفّافتر بودند.

رقیب‌سازی
به اعتقاد بنده،قرائن و شواهد نشان مى‏دهد فلسفه‏هایى که در ایران رایج شد- و الآن هم اوج آن است- عادّى نبود.خواستند براى فلسفه‏ اسلامى رقیب درست کنند؛ لذا فلسفه‏هاى غربى را آوردند و ترجمه و ترویج کردند.با غفلت حوزه‏هاى علمیه‏ ما تدریجاً کار به جایى رسید که هر وقت در محیطهاى دانشگاهى اسم فلسفه برده مى‏شد- الآن هم تقریباً همین‏طور است- ذهن به سمت «کانت» و «هگل» و امثال این‏ها مى‏رفت و تصوّر مى‏شد اصلًا فلسفه محصول تفکّر این‏هاست.زمانى که تفکّرات مارکسیستى در ایران خیلى رواج داشت،یکى از قلمهاى عمده‏ تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق ارسطویى و منطق شکلى بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب مى‏شد؛مى‏گفتند این‏ها طرف‏دار منطق ارسطویى‏اند! تا این حد فلسفه‏ اسلامى و مبانى فلسفه‏ اسلامى و از جمله منطق را ضدّ ارزش کرده بودند.این کار،حساب شده صورت گرفته است.البته نمى‏گوییم هر دانشجو یا استادى وارد فلسفه‏ جدید شد،لابد با «سیا» ارتباط دارد؛ نه،اما این یک فکرِ اساسى شد.کسانى که پیشروان این کار بودند- امثال فروغى و دیگران- ارتباطات سیاسى و خارجى و تلاشهایشان مشخص است.امروز هم آدم قرائن و شواهدى را مشاهده مى‏کند که کسانى مى‏خواهند درست نقطه‏ مقابل ما- که فلسفه را یک امر کاملًا خواصى قرار داده‏ایم- حجمهاى قوىِ فلسفى را بیاورند.برخلاف یک فقیه که مثلا مى‏نشیند مسئله مى‏گوید،اصلًا بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بیرون است؛ این تربیتِ حوزه‏هاى علمیه‏ ما بوده؛ اما آن‏ها بعکس،فلسفه رادر سطوح مختلف ترویج کردند.

تشکیل باشگاه فلسفی
خوب است انجمن فلسفه‏ اسلامى یا انجمن حکمت اسلامى تشکیل شود.این جزو طرحهاى بسیار مفید است.بناى خوبى به وجود آید یا از بناهایى که وجود دارد،تصرّف شود و براى این کار تجهیز گردد.سالن سخنرانى ایجاد کنند،محلّ درس بگذارند و میزگرد تشکیل دهند.نهضت آزاداندیشى‏اى که مطرح شد و بعضى از آقایان هم استقبال کردند،یکى از بهترین جاهایش همین‏جاست.افراد بنشینند نظرات و حرفها و استدلالهاى خود را بگویند؛ اساتید فرصت پیدا کنند و بیایند شاگردان فلسفى خود را ببینند؛ ببینند اینهایى که طبقه‏ دوم آنها هستند،چه کسانى‏اند...

فلسفه برای کودکان
یکى از رشته‏هاى تألیف و کار فلسفى،نوشتن فلسفه براى کودکان است.کتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى کودکان نوشته‏اند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفى‏اى که امروز موردپسند لیبرال دمکراسى است،آشنا مى‏کنند.یقیناً در نظام شوروى سابق و دیگر نظامهاى مارکسیستى اگر دستگاه فلسفه براى کودکان و جوانان بود،چیزى‏ بود که مثلا به فلسفه‏ علمى «مارکس» منتهى شود.ما از این کار غفلت داریم.من به دوستانى که در بنیاد ملاصدرا مشغول کار هستند،سفارش کردم،گفتم بنشینید براى جوانان و کودکان کتاب بنویسید.این کارى است که قم مى‏تواند بر آن همّت بگمارد.بنابراین از جمله کارهاى بسیار لازم،بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحکم و ادبیات خوب و جذاب.
(در جمع فضلاى حوزه‏ علمیه‏ قم 29/10/1382)

فلسفه از دبستان
امروز در دنیا به زبان کودکى به کودکان فلسفه‏ مى‏آموزند؛ یعنى چیزى که از نظر بعضى از طراحان کشور ما بى‏معنى است؛ فکر مى‏کنند فلسفه‏ مخصوص آدم‏هاى ریش و سبیل‏دار و کسانى است که یک سنى از آن‏ها گذشته باشد.نگاه مدرن به مسائل حیات،امروز پیشروان علمى دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه‏ را از دوره‏ دبستان به کودکان تعلیم داد.(دیدار با معلمان12/ 02/ 1385)

فلسفه نباشد،علم هم نیست!
پایه‏ علم هم بر فلسفه‏ است؛ فلسفه‏ نباشد،علم وجود ندارد.اگر استنتاج فلسفى نباشد،اصلًا علم می شود بى‏معنا.تولید فکر خیلى مهم است.البته تولید فکر از تولید علم دشوارتر است.متفکرین و نخبگان فکرى در معرض آسیبهائى هستند که نخبگان علمى کمتر در معرض آن آسیبها قرار می‌گیرند.بنابراین کار،کار دشوارى است؛ اما بسیار مهم است.
خوب،فلسفه مال ماست؛ مهد فلسفه،کشور ماست.آنچه که در کشور ما به نام فلسفه وجود دارد،به عنوان فلسفه و به معناى فلسفه بسیار نزدیکتر است تا آنچه که در اختیار غربى‏هاست،که امروز فلسفه‏ آنها سر و صدایش دنیا را پر کرده.خوب،کار کنند.حوزه‏هاى ما مرکز فلسفه است؛ پرورش‏یافتگان حوزه‏ها،اساتید بزرگ فلسفه هستند؛ در دانشگاه‏ها هم خوشبختانه این معنا رسوخ پیدا کرده؛ بنابراین در زمینه‏ى تولید فکر -که منبعث از نگاه فلسفى است- باید کار شود.

اجتهاد مخصوص فقه نیست
اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى،در فلسفه‏،در کلام،اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند،امر لازمى است.اگر این اجتهاد نباشد،خواهیم شد آب راکد.
امروز حوزه نباید در صحنه‏هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد.این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد،نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد.فکر نو لازم است،پاسخ به نیازهاى نوبه‏نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح می شود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید...باید پاسخ قوى،منطقى و قانع کننده بیاورید وسط.باید پاسخها در دنیا مطرح شود.دائم بایستى صادرات قم-این قلب معرفتى دنیاى اسلام- پمپاژ بشود.امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سریع در اختیار همه هست.شما می توانید اینجا اقدامى بکنید،در آن طرف دنیا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده کنند.

پرچم فلسفه در دست حوزه
توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه‏ و رشته‏ فلسفه‏ و علم فلسفه‏؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند.رشته‏ فقه مسئولیاتى دارد،فلسفه‏ هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد.پرچم فلسفه‏  اسلامى دست حوزه‏هاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند.اگر شما این پرچم را زمین بگذارید،دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند،این پرچم را برمی دارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مى‏افتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند.امروز اگر نظام و جامعه‏ى ما از فلسفه محروم بماند،در مقابل این شبهات گوناگون،این فلسفه‏هاى وارداتى مختلف،لخت و بى‏دفاع خواهد ماند.آن چیزى که میتواند جواب شماها را بدهد،غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام.اینها لازم است.در حوزه،اینها رشته‏هاى مهمى است.(دیدار با فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ‏29/07/1389)

تجلیل از حکمت متعالیه و ملاصدرا
از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که بر گرد اندیشه و شخصیّت فیلسوف نامدار ایرانى،حکیم صدر المتألّهین شیرازى فراهم آمده،احساس افتخار و مسرّت مى‏کنم و خداى سبحان را سپاس مى‏گویم.
اگرچه دانسته‏هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیّت کم‏نظیر چندان وسیع نیست،ولى حوزه‏هاى فلسفى ایران لااقل درسه قرن اخیر یعنى تقریباً از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تاکنون یکسره از آراء فلسفى صدر المتألّهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهمّ او که بسیارى از آن‏ها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى‏اش از ابتکارات اوست محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.از طرفه‏هاى زمانه این است که صدر المتألّهین،هم بیشترین پیروان و منتحلان فلسفى و هم بیشترین منتقدان و مخالفان رادر مدت چهار قرن گذشته داشته است.در این مدت بیشترین مشعل داران فلسفه‏ الهى در ایران،دنباله روان و شارحان فلسفه‏اى بشمار مى‏روند که او با نبوغ و ابتکار خود همچون ناسخ شیوه‏هاى معروف مشایى و اشراقى،و مشتمل بر همه‏ برجستگى‏هاى آن،بنیان نهاد و مبانى آن رادر هزاران صفحه با تقریر رسا و پرجاذبه‏ى خویش،تبیین کرد.و باز در همین مدّت کسان زیادى از منتحلان عقاید او در ابواب وجود و الهیات خاص و معاد و غیره،به همان سرنوشتى دچار شدند که وى در دوران زندگى‏اش آن را به تلخى آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترک کرد.

فاخرترین عناصر معرفت
مکتب فلسفى صدر المتألّهین همچون شخصیت و زندگى خود او،مجموعه‏ در هم تنیده و به وحدت رسیده‏ چند عنصر گرانبها است.در فلسفه‏ او از فاخرترین عناصر معرفت یعنى عقل منطقى،و شهود عرفانى،و وحى قرآنى،در کنار هم بهره گرفته شده،و در ترکیب شخصیّت او تحقیق و تأمّل برهانى،و ذوق و مکاشفه عرفانى،و تعبّد و تدیّن و زهد و انس با کتاب و سنّت،همه باهم دخیل گشته،و در عمر علمىِ پنجاه‏ساله او رحله‏هاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار،با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا،و با هفت نوبت پیاده احرامىِ حج شدن،همراه گردیده است.همان‏گونه که فلسفه‏ صدرایى که خود او بحق آن را حکمت متعالیه نامیده در هنگام پیدایش خود،نقطه‏ اوج فلسفه‏ اسلامى تا زمان او و ضربه‏اى قاطع بر حملات تخریبى مشکّکان و فلسفه‏ستیزان دورانهاى میانه‏ى اسلامى بوده است،امروزه پس از بهره‏گیرى چهار صدساله از تنقیح و تحقیق برجستگان علوم عقلى،و نقد و تبیین و تکمیل در حوزه‏هاى فلسفه‏،و وَرز یافتن با دست تواناى فلاسفه‏ نامدار حوزه‏هاى علمى به‏ویژه در اصفهان و تهران و خراسان،نه تنها استحکام بلکه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و مى‏تواند در جایگاه شایسته‏ خود در بناى فرهنگ و تمدن،بایستد و چون خورشیدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناک سازد.
مکتب فلسفى صدر المتألّهین همچون همه‏ فلسفه‏ها در محدوده‏ ملیت و جغرافیا نمى‏گنجد و متعلق به همه‏ انسانها و جامعه‏هاست.همواره همه‏ بشریت به یک چهارچوب و استخوان‏بندى متقن عقلانى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند.هیچ فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه‏ مستحکم و قابل قبولى نمى‏تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه‏ روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد.و چنین است که به گمان ما فلسفه‏ اسلامى به‏ویژه در اسلوب ومحتواى حکمت صدرایى،جاى خالى خویش رادراندیشه‏ انسان این روزگار مى‏جوید و سرانجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.

دوره با برکت فلسفه اسلامی
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم.دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى که یگانه‏ دین و فلسفه و سیاست و خود یکى از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود،و نیز باحوزه‏ درسى و تحقیقى پربرکت حکیم علامه طباطبایى که استاد یگانه‏ مبانى ملاصدرادر طول سى سال در حوزه‏ قم به شمار مى‏رفت،و تلاش تلامذه و هم‏دوره هاى آنان،بى‏شک دوره‏ بابرکتى براى فلسفه الهى است.
(پیام به کنگره‏ بزرگداشت صدرالمتألّهین 01/03/1378)


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
title=