سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقدی بر سیاهه اخیر موسوی خویینی/ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه

موسوی‌خویینی که تا به امروز مرد خاکستری و در سایه جریان اصلاحات از او نام می‌بردند به تازگی  با نگارش نامه ای به رهبر انقلاب از شیوه مدیریت کشور انتقاد کرده است. در اینکه تذکر و نصیحت به امام جامعه امری درست و حق هر شهروند تردیدی نیست اما اینکه چه کسی و با چه انگیزه‌ای و چه زمانی و چگونه آن را بیان کند نیز مهم است.

دراین سالها نامه‌های زیادی به رهبری نوشته شده است. از جمله برخی گروهها و شخصیتهای دانشجویی که مضمون همین جملات نامه موسوی خویینی را به رهبری منتقل کردند. نامه ایشان در محتوا و بیان مسایل از نامه‌های دیگر بسیار نازل و بی‌مایه است! چه آنکه در برخی نامه‌های دیگر ضمن بیان مشکلات، راهکارهایی برای برون رفت از آنچه به زعم آنها بحران بود بیان شده بود. اما موسوی خویینی در چند سطر به یک سری کلیات بی‌سر و ته اشاره کرده است تا نشان دهد هدفش از این نامه صرفا دیده شدن است وگرنه یک کلمه حرف نو و جدید در این نامه یافت نمی‌شود و در بهترین حالت می‌توان آن را با یک نامه دانشجویی مقایسه کرد!

این در حالی است که احتمال دارد جوانان از برخی ریزه‌کاری‌ها و زیر و بم اتفاقات و سیاستها مطلع نباشند، اما از کسی که او را پیر سیاست می‌خوانند این گونه قلم‌فرسایی توقع نمی‌رود.

ایشان بر خلاف برخی افراد، ادب کرده و نامه‌اش را با اهدای سلام آغاز نموده است که شاید بتوان آن را نوعی بازگشت ظریف از مواضع فتنه‌جویانه قبل دانست! در تاریخ مانده است که مجمع روحانیون مبارزه که امروز مسئول راسش غصه مردم را می‌خورد و خیر ملت وکشور و جمهوری اسلامی را می‌خواهد، در سال 88 چطور علیه ملت قیام کردند و از هر شر و فتنه‌ای علیه کشور و هر دروغ و افترایی علیه جمهوری اسلامی کم نگذاشتند! جا دارد امروز دبیر کل مجمع روحانیون درمحضر ملت شریف ایران نه به اختصار که به شرح و تفصیل توضیح دهد چرا در برابر رای ملت تمکین نکردند و آن روزها به هیچ قانون و توصیه‌ای از طرف بزرگان خضوع نمی‌کردند؟

آن دروغها و افتراها از سوی خواصی که مدام خود را یار امام می نامیدند چه مقدار بر اعتقادات جوانان موثر بود و بخشی از آنها را به جمهوری اسلامی بی‌اعتماد کرد؟ اصولا مگر امکان دارد با یک سلام مزورانه آن همه توهین و هتاکی به شهدا و آرمانهای انقلاب را فراموش کرد؟ چه کسانی از بدنه اصطلاحات و از زیر عبای شکلاتی جناب موسوی خویینی به دشمنان ملت گرای تحریم و تهدید می‌داد؟

چگونه امروز به خیال اینکه مردم آن روزها را فراموش کرده‌اند سر بلند کرده و فریاد حمایت از ملت را می‌زنید؟

ایشان با اشاره به «مسموعات و مشاهدات و مطالعه گزارش‌ها و تحلیل‌ها»ی دریافتی به ذهن خوانی مردم ایران نشسته است و نتیجه گرفته است:  «آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان می‌‌گذرد زیبنده نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی می‌شود».

خوب است ابتدا ایشان منبع مسموعات و مشاهدات خود را برای مردم روشن کند. ایشان روزی چند ساعت در شهر رفت و آمد دارد و با مردم در ارتباط است؟ آیا ایشان در حوزه یا دانشگاهی مشغول تدریس است که حرفهای جوانان را از نزدیک استماع کند؟ خوب است ایشان برای مردم شریف ایران اعلام کند منزلشان کجای شهر است تا معلوم شود غالب مشاهدات ایشان از کجا آب می‌خورد؟ چه کسانی برای ایشان گزارش تهیه می‌کنند؟ همانهایی که در ایام فتنه دروغ تقلب را علم کردند؟ اگر ایشان روزی در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر راه برود یا از مغازه‌ای خرید کند می‌فهمد که مسموعات و مشاهدات مردم مطالبی علیه دولت آقای روحانی است که در نوشتار نمی‌توان آنها را بیان کرد! آقای موسوی خویینی بهتر است به جای بیان واضحات نامه‌ای به مردم بنویسد و با خضوع و کرنش سر تعظیم فرود آورد و اعلام کند که کاش زبانمان لال می‌شد و دم از تکرار نمی‌زدیم!

در اولین ذهن‌خوانی ایشان به طور مبهم نوشته است: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود به گونه‌ای روزافزون آسیب دیده و می‌بیند».

باورهایی که پشتوانه استحکام، مقبولیت و مشروعیت نظام بوده است کدام باورهاست؟ با نگاهی به اندیشه امام و شعارهای انقلاب برخی باورهای مردمی که اسلام، عدالت، مردمسالاری، ولایت فقیه، شهادت‌طلبی، معنویت‌گرایی و ... اموری این چنینی است. خوب است آقای موسوی شفاف‌تر بگوید کدامیک از این امور یا امور دیگری که مد نظرشان است روز افزون در معرض آسیب است؟  

مشاهدات، اتفاقا امر دیگری را نشان می‌هد، معنویت در جوانان بیشتر شده است و نمونه آن اموری است که به طور روزافزون افزایش یافته می‌یابد. اعتکافهای دانش‌آموزی و دانشجویی، سفرهای زیارتی به خصوص زیارت اربعین، گرایش به سخنرانی‌های مذهبی و هیات در ماههای محرم و ماه مبارک رمضان، اردوهای جهادی و کمک به محرومین، راهیان نور و ... نمونه‌ای از این دست است.

خوب است ایشان گزارشی از مراسم تشییع پیکر شهدای غواص، شهید حججی و شهید قاسم سلیمانی را نیز ملاحظه کند تا ببیند چطور سرتاسر مردم ایران در دقاع از آرمانهای انقلاب، شهادت طلبی و جهاد و مبارزه با ظلم به کف خیابان آمدند! احتمالا یا این گزارشات به دست ایشان نمی‌رسد و یا ایشان با تغافل از آن رد شده است! اینها اتفاقا درست زمانی اتفاق افتاده است که کم‌کاری و بی‌مدیریتی دولت مردم را به شدت تحت فشار قرار داده و تورم و گرانی بیداد می‌کند.

نمونه دیگر این وقایع نماز جمعه اخیر مقام رهبری است که با حضور میلیونی مردم برگزار شد. به بی‌تدبیری دولت، باید تلاشهای رسانه های غربی و برخی داخلی را نیز اضافه کرد که علیرغم همه آنها و شایعات و تخریبها مردم برای اقتدا به رهبرشان دست از پا نمی شناختند. 

البته در دیدگاه ایشان مسبوق به سابقه است که بخش زیادی از مردم را نادیده تلقی کند و ندید بگیرند و حتی رای آنها را به رسمیت نشناسد! لذا ایشان وقتی از ذهن مردم و زبان بسیاری از مردم وی و برزن سخن می‌گوید، نمی‌تواند نشانی از حقیقت مردم داشته باشد. معمولا آقایان نظر خود و اطرافیان خود را به جای نظر مردم جا می‌زنند و مخالفین خود را مردم نمی‌دانند. هنوز از یادها نرفته این جمعیت ادعا می‌کردند مردم به خاطر چند کیلو سیب زمینی و مقدار پول حاضرند به شخصی رای دهند و رای مردم به رای کمی و رای خود را رای کیفی تعبیر کردند!

از این رو بعید نیست اینک هم ذهن و زبان مردم را با همین معیار به کمی و کیفی تقسیم کنند و اگر دهها میلیون نفر در یک تشییع جنازه با پیام انقلابی و پایبندی به آرمانها شرکت کنند را به حساب نیاورند و رای جمعی محدود را به ضریب کیفی تصاعدی ارزش گذاری کنند!

عجیب اینجاست آقای خویینی در حالی از آرمانهای انقلاب سخن می‌گوید که سالها جریان سیاسی که ایشان در راس آن قرار دارد در اهانت و توهین به این آرمانها چیزی کم نگذاشتند و در روزنامه‌ها و سخنرانی های خود را از عصمت امام گرفته تا دفاع مقدس و حتی وصیت نامه امام راحل را مورد هتاکی قرار دادند. خوب است آقای خویینی نگاهی به دور و بر خود بیندازد و ببیند چه تعداد از دوستان و رفقایش امروز در سرزمین دشمن ایران کارشناس سیاسی شده‌اند و علیه نظام و رهبری و ملت خط ونشان می‌کشند. از این باب می‌توان با ایشان همراه شد که جمعی از دوستداران و دوستان ایشان نسبت به آرمانهای انقلاب بی اعتقاد شده‌اند و تلاش می‌کنند دیگران را نیز ی اعتقاد کنند!

کاش در همه این سالها یک بار آقای خویینی قلبش برای امام و آرمانهای او می‌تپید و در برابر توهینهای اصلاح‌طلبان به امام و انقلاب لب می گشود تا باور کنیم امروز هم اگر از آرمانها می گوید از سر دلسوزی است!

آقای موسوی از بی اعتمادی و بی اعتقادی مردم به مدیریت کشور نوشته است و دربند بعد به سرعت آورده است: «تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نه‌تنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواری‌های طاقت‌فرسا کرده که ناهنجاری در درون بسیاری از خانواده‌ها را گسترش داده و آنان را نگران آینده نامعلوم خود و فرزندانشان ساخته است.»

آقای موسوی خواسته یا ناخواسته به خوبی بیان داشته است که ناکارآمدی دولت محبوبش کار را به جایی رسانده است که بخشی از خانواده‌ها از آینده خود هراس دارند. اما مگر مجمع روحانیون مبارز و رئوس آن مردم را به همین روش تشویق نکردند؟ آیا با تمجیدهای نادرست و از آن سو تخریبهای بی‌مورد رقیب فضا را برای انتخاب مجدد همین روش فراهم نکردند؟ مگر قرار نبود طبق نظر آقایان در مجمع روحانیون، با روحانی مشکلات داخلی و خارجی برطرف گردد؟ ان روز که مردم به تمام لیست رای داد و بعد دوباره تکرار کردند، مگر قرار نبود همه تحریمها برداشته شود؟ آیا آن روز از نوع قوانین و ساختار کشور اطلاع نداشتید؟ اگر امروز از حسن روحانی و اصلاح طلبان همراه او نا امید شده‌اید با جرات به میان مردم آمده و اظهار ندامت و شرمندگی کنید و به تکرار اشتباهات خود اعتراف کنید. با صراحت با مردم در میان بگذارید که کاری از ما بر نمی‌آید و توان اداره کشور را در امور اجرایی نداریم از این رو «اصلاحِ امور و تغییر وضع نامطلوب کنونی را از عالی‌ترین جایگاه مدیریت کشور» تقاضا داریم.

موسوی نوشته است: «در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابل‌دوام‌ امروز صرفاً معلول تصمیمات مدیرانی که می‌آیند و می‌روند نیست  (که البته این آمدن‌ها و رفتن‌ها هم خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست).»

اگر وضع موجود صرفا به دولت مربوط نمی شود، چگونه است در دولت قبلی، میلیونها نفر صاحب مسکن شدند، شکاف طبقاتی تا حدی کاهش پیدا کرد، مصرف و قاچاق بنزین کم شد، رشد علمی افزایش یافت، صنعت هسته ای کشور تعطیل نشد، رهبری و وزیر خارجه و ... تحریم نشدند، و دهها اتفاق مبارک دیگر افتاد که دولت شما همه را تعطیل و ملت و کشور را به این وضع کشاند؟ اوضاع امروز اتفاقا معلول تصمیمات کسانی است که مسکن مهر را مزخرف خواندند، حقوقهای نجومی را باب کردند و مکرر با تصمیم غلط خود حتی کشور را تا مرز آشوب نیز پیش بردند.

ایشان ادامه داده است که «از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن، نقش‌آفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است.» مجددا آقای موسوی با مایه از عبارت مبهم از نگاه مردم، گزاره ای را به عموم نسبت می دهد! عجیب اینجاست شما که روزی حتی انتخابات را معیار رای و نگاه نمی دانستید و بر آن تاختید چگونه با مسموعات و چند گزارش اینگونه قاطع حکم می دهید که مردم چه نگاهی دارند؟

ایشان در فراز پایانی نامه‌اش آدرس مردمی که از ان سخن می‌گوید را کمی روشن می‌کند و می‌نویسد: «مردمی که چنین انتظاری دارند هرگز الزامات و محدودیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی (که البته چهل سال از آن گذشته است) و نیز کینه‌توزی دشمنان انقلاب، به‌ویژه آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی را نادیده نمی‌گیرند. همچنین آنان از پیامدهای دفاع مقدس غافل نیستند و به شهیدان و مجاهدان و نقش‌آفرینان آن حماسه ملی و اسلامی، که فرزندان همین ملت بودند، سپاس و درود بی‌پایان تقدیم می‌کنند.»

این مردمی که آقای خویینی از آن سخن می‌گوید روشن است که آرمانهای انقلاب همچنان اعتقاد دارند و عجیب است ایشان در همین اختصار نویسی خود فراموش کرده است که در چند خط بالاتر همین مردم را بی اعتقاد و دارای باور آسیب‌پذیر معرفی کرده بود! فارغ از این بحث، جالب اینجاست مجالس و دولتهایی که همسو با تفکرات آقای خویینی بوده‌اند کاملا متفاوت با این مردم و افکار بوده‌اند!

آنها پا به عرصه قدرت می‌گذاشتند و آنها دم از محدودیت و کم بود اختیارات می زدند! بر خلاف مردم کینه توزی دشمنان به خصوص امریکا و رژیم صهیونیستی را باور نداشتند و از دنبال حرف شعار مرگ بر آمریکا بودند و مدام ریشه حل مشکلات را نه مذاکره که رابطه با امریکا می دانستند و می دانند! مع الاسف بخشی از این جریان به جای درود و سپاس به شهدا، تا توانستند به شهدا اهانت کردند، نام شهدا از خیابانها حذف کردند، مانع دفن شهدا در دانشگاه و پارک و ... شدند، دفاع مقدس را برادر کشی نامیدند و سربازان خمینی را با سربازان هیتلر مقایسه کردند و جناب آقای خویینی آن روزها فقط تماشاچی و شاید مشوق هم بود!

آقای خویینی در حالیکه عملا و نظرا و فکرا، با این مردمی که نام می‌برد فرسنگها فاصله دارد از قول این مردم می نویسد: «اما همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، به‌ویژه عالی‌ترین سطح آن، باید با ملاحظه همین مشکلات و چالش‌ها شیوه‌ای در مدیریت امور به کار می‌بست که امروز گرفتار این آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و … نمی‌شدیم.»

اما خوب بود آقای خویینی بیان می‌داشت دقیقا در کدام نقطه آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و ... به شیوه مدیریت عالی‌ترین سطح بر می‌گردد؟ آیا ایشان و همفکران ایشان نبودند که همواره از حکم حکومتی انتقاد می‌کردند و در عین حال برای پیشبرد کارهای خود حتی نامزدی در انتخابات از حکم حکومتی استفاده کردند؟ آیا این گونه نمک خوردن و نمکدان شکستن جز از اصلاح طلبان بر می‌آید؟

شاید یکی از باورهایی که بین مردم وجود دارد این باشد که از رایی که سال 96 داده اند پشیمانند وراهی برای توبه و بازگشت نمی‌یابند! شاید اگر مدیریت رهبری نبود با سیاستهای عجیب دولت یازدهم امروز وضع به مراتب بدتر از این بود و تاکیدات ایشان به اقتصاد مقاومتی و نگاه به تولید ملی و حمایت از دولت موجب شده همین مقدار برای ملت باقی بماند! اگر کمکهای سپاه در کمک به دولت نبود بخش های مهمی از کشور دچار بی آبی، بخشی از تولیدات نفت تعطیل و ... بود

جالب است آقای خویینی با بزرگنمایی و غلو درباره سیاهه خود نوشته است: «اینجانب، با رعایت اختصار، مهم‌ترین مطلب از گفتنی‌های بسیار را که لازم می‌دانستم به عرض رساندم».

ایشان انگاه با تعریض نوشته است: «اگر شیوه‌ای که تاکنون به کار رفته است نتیجه محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیل‌های شناخته‌شده در حکم‌رانی است، پس هستند پرشمار صاحب‌نظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهره‌مندی از این حق طبیعی و الهی نباشند.»

این عبارات آقای خویینی «خود ابطالگر» است ایشان نامه انتقادی آن هم به صورت غیرکارشناسانه و سرشار از مغالطه نوشته است بعد در همان نامه حق انتقاد خواسته است! آیا تا امروز خلاف این امر بوده است و صاحب نظران حق نقادی نداشته اند؟ فقط در همین جریان متبوع آقای خویینی از سالها قبل نه فقط به روشها که به رطب و یابس نقد نوشته اند و حتی پا را فراتر گذاشته و دست به اهانت و بی انصافی هم زده اند. ظاهرا جناب موسوی با فراموشی مواجه شده است لذا رای یادآوری ایشان خیلی به عقب و سالهای 76 به بعد بر نمی گردیم، ایشان کافی است در خواست کنند در کنار مسموعات و گزارشهایی که برایشان می آوردند، بیانیه های مجمع روحانیون مبارز در سال 88 را هم به محضرشان برسانند و ببینند چگونه به جای انتقاد و پیشنهاد، به صورت ناجوانمردانه علیه نظام هتاکی و مردم را به آشوب و کارهای هیجانی دعوت می‌کردند!

از این رو بیان این مطلب از زبان کسی که بدون نگرانی از عواقب کارهایش ، نقد و اهانت و آشوب را در کارنامه خود دارد و همواره با مماشات نظام و رهبری مواجه شده است چیزی جز وقاحت نیست. ایشان لازم نیست غصه دیگر ضاحب نظران را نخورد و اشک تمساح نریزد که راه برای نقد منصفانه و کارشناسی باز بوده و خواهد بود.

البته همانگونه که امام راحل نیز بیان می فرمود، همواره یک دست غیب قدرت الهی نیز در پس این نظام مقدس وجود دارد و نمی‌توان منکر برخی اتفاقات و حوادثی شد که از مبادی غیرمتعارف بوده است، نمونه روشن این اتفاقات که خوب است آقای خویینی به طور مکرر ان را برای خود یاداوی کند تجمعات پرشکوه نهم دی 88 در سراسر کشور است.

جا دارد اینک که آقای خویینی احساس وظیفه کرده تا از پستوی سیاست خارج شده و به جای تصمیمات و مواضع محفلی، آشکارا و علنی وارد عرصه شده است، یک مصاحبه مطبوعاتی با حضور تمام اصحاب رسانه ترتیب دهد و در آنجا هم به سوالات پاسخ دهد و هم نظرات و راهکارهای خود برای برون رفت از وضعی که دوستان ایشان برای ملت و مملکت ساخته اند بیان دارد. این امر می‌تواند چهره واقعی کسانی که سالها خلوت نشین سیاست بوده‌اند و در پس پرده تاثیرات بسزایی در فرهنگ و سیاست کشور داشته برای مردم رو شود.

مهدی عامری

 


» نظر

رفتهای بدون آمد!

سرمایه هر رسانه اعتماد مردم است و اگر رسانه‌ای نتواند اطمینان‌بخش باشد و مردم به او اعتماد کنند، عملا فلسفه وجودی خود را از دست داده است. این امر در دنیای امروز که قدرت و وسعت رسانه فزونی یافته است به مراتب بیشتر از پیش احساس و فهم می‌شود.
امروزه هر شهروند با کمک وسایل و امکانات جدید تکنولوژی و رسانه‌ای می‌تواند خود یک رسانه و حاوی اخبار و اطلاعات یا شایعات باشد. بار‌ها اتفاق افتاده است که تصویربرداری یک شهروند از اتفاقی در محل زندگی خود چنان افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده که حاکمیت و جامعه را به واکنش وا داشته است. در چنین فضایی کارکرد رسانه‌های عمومی و ملی مهم‌تر و در عین حال دشوارتر خواهد بود.
پنهان‌کاری و سانسور و ندیدن همه اخبار مردم را از آن رسانه‌زده می‌‎کند. مردم عاشق صداقتند و از دروغگویی و فریبکاری تنفر دارند و اگر حس کنند رسانه‌ای درصدد فریب آنهاست، به شدت در مقابل آن رسانه واکنش نشان می‌دهند و اینجاست که اعتمادشان سلب و از آن رسانه یا شخص رویگردان می‌شوند. هیچ رسانه‌ای برای مدت طولانی نمی‌تواند به مردم دروغ بگوید و هر چه خلاف واقع و شایعات خود را بزک و تزئین کند، بالاخره در یک برهه زمانی دستش برای مردم رو خواهد شد و این نقطه را باید پایان آن رسانه دانست!
11 و 12 اسفند ماه مستند ایستگاه پایانی دروغ از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برای مردم پخش شد و زوایای پنهان و ناصواب یکی از کانال‌ها و سایت‌های ضدانقلاب و ضدایران را با روایتی دقیق و تمیز به مردم بازگو کرد.
پس از پخش این مستند و افشای چهره خبیث و فریبکار گردانندگان این کانال، تقریبا روزی 3 هزار نفر از این کانال بیرون می‌روند! در لحظه پخش این مستند این کانال حدود یک میلیون و 319 هزار عضو داشت که این روند کاهشی همچنان ادامه دارد!
این بدین معناست که مردم روایت مستند ایرانی را باور کرده‌اند و از دست این کانال کذاب عصبانی هستند! یکی از دلایل موفقیت این مستند این بود که برخلاف سایر مستند‌های پخش شده از سیما، شخص مورد نظر در مستند، هنوز زنده است و مردم می‌توانند پاسخ او را به این مستند دریافت کنند. اگر آن شخص از دنیا رفته بود یا در زندان محبوس بود، نه تنها این مستند این تاثیر را نمی‌گذاشت بلکه چنانچه تجربه نشان داده است، موجب مظلوم‌نمایی آن مجرم یا متهم یا خاطی می‌شد!

واکنش‌های منفعلانه و متناقض مدیران این کانال به این مستند روز به روز چهره پلید آنان را برای مردم روشن‌تر کرده و به همین خاطر است که روند ریزشی این کانال هنوز متوقف نشده است. شاید برخی صبر کرده‌اند تا پاسخی روشن از صاحبان کانال دریافت کنند و، چون هر چه زمان می‌گذرد پاسخ مناسبی دریافت نمی‌کنند و برعکس تأییدات مستند را بیشتر حس می‌کنند، این سیر نزولی اعضا ادامه خواهد داشت. این مستند تجربه موفقی برای دستگاه‌های اطلاعاتی و قضایی کشور شده است که اگر با مردم صادقانه و مستدل سخن بگویند، مردم همچنان به صدا‌و‌سیما و نهاد‌های ایرانی اعتماد بیشتری دارند تا ماهواره‌ها و شبکه‌های معاند. نکته مهم دیگر برآمده از این اتفاق آن است که همواره روشنگری و تبیین و آگاه‌سازی درست، از فیلتر کردن و محدودیت‌ها (که در برخی موارد لازم است) اثربخشی بیشتری دارد و به جای آنکه دروغگو را در موضع مظلومیت قرار دهد، او را رسوا و مردم را از اطراف او پراکنده می‌کند.

روزنامه جوان 21 اسفند 1397 / صفحه 5


» نظر

تفسیر شرقی از طوفان نوح(ع)!

یکی از داستانهای مشهور در ادیان و ملل گوناگون، ماجرای طوفان حضرت نوح(ع) است که بنا بر قولی 600 روایت مختلف از آن در فرهنگهای گوناگون وجود دارد.

اما روح کلی قریب به اتفاق آنها و همه ادیان الهی این است که منشا طوفان نوح، گردنشکی مردم زمان این نبی اولوالعزم بوده است.
هم در قرآن و هم در کتب مقدس دیگر به این امر به صراحت اشاره شده است و با اندک اختلافاتی در جزییات داستان، همگی بیان داشته اند که نافرمانی قوم نوح از تعالیم ایشان و طغیان آنها سبب عذاب الهی شده است.

روزنامه شرق(8مرداد، ص1) در مطلبی که چارچوب و موضوع اصلی آن پیرامون محیط زیست است، تعریف جدیدی از داستان نوح ارائه داده است!
نویسنده نوشته است: «اصل داستان تغییر آب‌وهوا و تأثیر آن بر انسان و حیات‌وحش و نحوه برخورد با آن است.» چنانچه مشخص شد این اصل داستان نیست بلکه اصل داستان تمرد بشریت از تعبد در پیشگاه حضرت ربوبیت و رسول اوست که موجبات عذاب الهی را فراهم می‌آورد، حال در دوران حضرت نوح(ع) نوع عذاب این گونه بوده است که ظالمین مغروق در عذاب شدند. به همین دلیل اگر این مهم مورد توجه قرار نگیرد، ارائه عبرت از داستان به بیراهه می‌رود.

نویسنده در ادامه می‌نویسد: «صرف‌نظر از نحوه روایت و دلایلی که در فرهنگ‌های مختلف دراین‌باره نقل می‌شود، کل این داستان برای نسل حاضر و برای مسئولان ایران بسیار آموزنده است. نخست، برای اینکه بفهمیم چرا این رویداد پیش آمده بود. دوم اینکه چگونه برای مقابله با آن برنامه‌ریزی شد. سوم اینکه ما چه باید بکنیم؟»

اما پاسخ نویسنده در پاسخ پرسش اول همان گونه که بیان کرده است سعی کرده است از روایات و دلایل دینی و فرهنگی ماجرا صرف نظر کند، اما در ادامه به جای آن دلایل، دلیلی نشانده است که زاده ذهن نویسنده است و به سختی می‌توان مجرایی برای تطبیق آن با داستان واقعی ساخت!
نویسنده با بیان توضیحاتی درباره تغییرات اقلیمی و آب هوایی در کره زمین، به واسطه تخریب محیط زیست نتیجه می‌گیرد: «با بالا آمدن سطح آب و پیش‌بینی تداوم آن که موجب نابودی انسان و حیات‌وحش می‌شد، خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان داد برای نجات بشر و نمونه‌های حیات‌وحش یک کشتی بسازد و زوج و فرد انسان و حیوانات را در آن قرار دهد تا کشتی با قرارگرفتن روی سطح دریایی که زمین را احاطه کرده بود...»

چنانچه مشاهده میشود نویسنده یک دلیل کاملا طبیعی و به دور از اتصال به الوهیت برای ماجرای کشتی نوح بیان می‌کند!
به نظر در ذهن نویسنده این گونه میگذرد که در این داستان، چون حضرت نوح(ع) و دیگران از شرایط اطراف خود مطلع نبودند و یا تخصص لازم در این زمینه‌ها را نداشتند، نیاز به وحی الهی بوده است!

این امر ممکن است این شائبه را ایجاد کند که یک عامل کاملا طبیعی موجب طوفان نوح(ع) شده است و طبق آنچه برخی فیلسوفان غربی اعتقاد دارند، چون عقل بشری توجیهی برای آن ندارد آن را به دین گره میزند!

در حالیکه داستان نوح همانند سایر گزاره های دینی همانطور که مبتنی بر وحی است زیر ساخت عقلی نیز دارد و این دو اصلا با هم منافات ندارد.
نویسنده مینویسد: «ساخت کشتی نوح آن هم در یک دوره طولانی چند نکته را به ما می‌آموزد: نخست اینکه با دیدن نشانه‌های بحران، آینده را پیش‌بینی کردند. دوم اینکه اقدام به برنامه‌ریزی برای راه‌حل دوراندیشانه کردند. سوم اینکه در موعد معین به نتیجه رسیدند که این خود نشانی از دقت در برنامه‌ریزی و اجرای آن بوده است».

به نظر میرسد نویسنده آشنایی دقیقی با داستان حضرت نوح ندارد و یا آنکه در ارائه مطلب با ضعف بیان مواجه شده است. مشخص نیست نویسنده از کدام منبع به داستان نوح اشاره میکند و با استناد به کدام فرهنگ و روایت به نتیجه گیری از داستان نوح میپردازد.
فی الجمله از آنجا که نگارنده این متن قرآن را سند دقیق و کامل و بی تحریف میداند، با استنناد به این کتاب آسمانی مشخص می شود که آنچه نویسنده بیان داشته است اصلا با واقعیت مطابقت ندارد.

چه آنکه اولا در ماجرای بلای الهی در آن دوران، بالا آمدن سطح آب دریا دلیل این امر نبوده است بلکه بارانی سیل آسا از آسمان به باریدن گرفته و از تنور و زمین آب میجوشیده است.. از این رو ربط دادن آن با مسایل طبیعی یک خلاف گویی آشکار است!
در ثانی حضرت نوح(ع) در ساخت کشتی تنها بود و سایرین نه تنها بحرانی را پیش بینی نکردند بلکه به تمسخر ایشان می‌پرداختند که در سرزمینی دور از دریا و بی آب و علف مشغول ساخت یک کشتی عظیم الجثه است.

در واقع همه ماجرا متصل به وحی است و طبیعت و بشر دخالتی در آن ندارند.
بهتر آن است متخصصان عرصه محیط زیست در همان حوزه تخصصی خود ورود کنند. تا انحراف و تحریفی در داستانهای تاریخی و دینی انجام ندهند که بعضا ایجاد شبهه در اذهان می‌نماید.


» نظر

بیمنطقی در بیحجابی توریستها!

حجت‌الاسلام محسن غرویان در واکنش به اینکه برخی اخیرا مطرح می‌کنند قانون حجاب اجباری برای توریست‌هایی که به ایران می‌آیند در مناطق آزاد ملغی شود، گفته است: «همانطور که ما به کشورهای دیگر می‌رویم و طبق قوانین خودمان عمل می‌کنیم، باید به توریست‌ها هم اجازه داده شود در کشور ما طبق قوانین خودشان عمل کنند».«توریست‌ها از نظر شرعی و فقهی جبری در اجرای موازین دینی ما ندارند، آنها می‌توانند خودشان حجاب را اختیار کنند و از نظر مذهبی اجباری برای آنها وجود ندارد. فقه ما با مسیحیان در مواردی همچون معاملات مغایرت‌هایی با یکدیگر دارند اما احکام فقه و حتی ازدواج آنها برای ما محترم است».

غرویان در پاسخ به این سوال که آیا این قانون در خصوص توریست‌های کشورهای مسلمانی مثل ترکیه که حجاب در آنها اجباری نیست، هم قابل اجراست یا خیر، گفت: این مباحث جنجالی است که باید به مجلس برود و باید صاحب‌نظران هم در خصوص آن نظر بدهند، اما به نظر من بهتر است، این مسئله را به اختیار خود توریست‌ها بگذاریم».«صاحب نظران باید در این خصوص به صورت منطقی سخن بگویند تا به مرحله تصمیم و قانون برسد».

در باره این اظهارات چند نکته قابل تامل است:

یک- در سخنان آقای غرویان بین فقه و قانون خلط صورت گرفته است و مرز آنها روشن نیست! جایی می‌گوید ما در کشورهای خارجی قانون خود را عمل می‌کنیم و آنها هم باید اینجا قانون خودشان را عمل کنند، جایی دیگر می‌گوید از لحاظ فقهی اجباری بر حجاب توریست‌ها نیست! و در پایان باز اعلام می‌دارد باید این مطالب قانون شود!

اگر بین این دو تفکیک قائل شویم بدین معناست که هنگامی که ایرانیان به خارج می‌روند در واقع دارند به شریعت خود عمل می‌کنند نه به قانون ایران. شریعت اسلام هم تابع مکان نیست! همچنین از سویی در بسیاری از موارد ممکن است و باید به قوانین آن کشورها عمل شود، مانند ثبت نام در مدارس و قوانین بیمه و راهنمایی رانندگی! یعنی این گزاره که از دو جهت ایراد دارد اول آنکه ما در کشورهای دیگر لزوما قانون کشور خود را عمل نمی‌کنیم بلکه تابع شریعت هستیم در ثانی بر مواردی به قوانین آن کشورها هم عمل میشود!

اگر هم ایشان قائل است بین قانون ایران و فقه نمی‌توان تفکیک نمود باز هم بحث به همان ترتیبی است که بیان شد و در واقع شریعت مورد عمل است.

به هر تقدیر چون مقدمات با اشکال مواجه است این نتیجه که باید به توریست ها هم اجازه دهیم تا به قانون خود عمل کنند نادرست است!

دو- اینکه ایشان می‌فرماید توریست ها اجبار مذهبی برای حجاب ندارند، در مورد اقلیت های مذهبی ایران هم صادق است. طبق قاعده ایشان باید این حرف را در مورد اقلیت های مذهبی کشورمان نیز بزند و اعلام نماید که ایشان نیز اجباری به پوشش ندارند! آیا ایشان حاضر به چنین موضع گیری خواهد بود؟ اگر پاسخ ایشان منفی است باید روشن شود چگونه توریست ها از این کلیت استثنا می شوند؟

ضمن اینکه دلیلی ندارد این بحث را فقط در توریست منحصر کنیم بلکه سفرا و مهمانان و تجار و ورزشکاران خارجی و .. هم می بایست مشمول این حکم ایشان بشوند. آیا نظر ایشان این چنین است؟

ممکن است ایشان بحث را به قواعد ثانوی احکام سوق دهد که در این صورت همین امر را می توان در مورد حجاب توریست ها گفت و آن را طبق احکام ثانوی دانست!

سه- سوال بعدی اینجاست این حکم را چرا و با کدام دلیل عقلی یا نقلی باید منحصر در پوشش نماییم؟ اگر طبق این استدلال چون فقه مسیحیت و سایر ادیان برای ما محترم است پس باید بگذاریم در کشور ما در ملاعام به فقه خود عمل کنند، پس نتیجتا نظر ایشان در مورد شرب خمر، خوردن گوشت خوک، رقص و سایر مواردی که در فقه مسیحیت و سایر ادیان وجود دارد چیست؟

در فقه مسیحیت هیچ حدی برای پوشش زنان وجود ندارد آیا باید اجازه داد توریست ها برهنه شده و به دریا یا اماکن دیگر بروند؟ در فقه مسیحیت نه تنها اجباری به پوشیدن روسری نیست بلکه برای پوشیدن شلوار و پیراهن نیز محدودیتی وجود ندارد! طبق منطق آقای غرویان باید پاسخ به همه این سوالات مثبت باشد..

جدای از مسائل فقهی و شرعی بحث، ایشان که به منطق و علوم عقلی مشهور هستند، شایسته است طبق ضوابط و استدلال های منطقی به سوالات فوق که لوازم سخن ایشان است پاسخ دهند و به یک عبارت کلی و مبهم که به قول خود ایشان سبب جنجال خواهد شد اکتفا ننماید!

بی تردید اگر نگاه سیاسی به این مباحث کنار گذاشته شود، مجرای بحث بهتر و دقیق تر خواهد بود!

روزنامه رسالت 


» نظر

سانسور سید مقاومت در اینستاگرام

امروزه هنگامی که از پیام رسانها سخن گفته می شود، عده ای با تعابیر زیبایی مانند آزادی و عدم برخورد و حذف و گردش آزاد اطلاعات سخن می گویند. پیام رسانهای خارجی مانند دولت های خود همواره دم از آزادی بیان می‌زنند؛ اما در عمل آنچه اتفاق می افتد این است که این پیام رسانها مانند ابزاری در دست دولتمردان خود با  گردش آزاد اطلاعات برخورد می کنند. 
این روزها به کرات شاهد هستیم نرم افزار اینستاگرام که با همین ادعا میلیونها تصویر و کلیپ مستهجن و خشونت آمیز وتفرقه انگیز به صورت ضبط شده و حتی مستقیم در اختیار کاربران می گذارد، با هر گونه صفحه و حتی عکس «سید حسن نصراله» برخورد کرده و آن را حذف می کند! 
کسانی که با این نرم افزار سروکار دارند هر روز مشاهده می کنند تنها به خاطر گذاشتن یک عکس از سید حسن نصراله بدون آنکه نوشته ذیل آن تعابیر ناشایستی داشته باشد، پستشان حذف و با تذکر اینستاگرام مواجه می شوند! 
این در حالی است که خشن ترین افراد مانند رئیس جمهور آمریکا و پادشاه و ولیعهد عربستان در این فضا فعالیت می کنند و گاه حتی یک کشور را تهدید می کنند! 
سید حسن نصراله یک شخصیت تاثیرگذار و محبوب در لبنان و حتی در جهان اسلام است. انتخابات پارلمانی لبنان نمونه کوچکی از محبوبیت این رهبر عربی بود. رسانه های غربی حتی در آنجا که ادعای مستقل و مردمی بودن دارند و به آن تظاهر می کنند، در برابر محبوبیت افرادی مانند نصراله دست به تیغ سانسور می برند و با حذف شبکه و گفتار و حتی عکس او در صدد این بر آمده اند صدای مقاومت به گوش جهانیان رسانده نشود! 
اما آنچه اتفاق می افتد بر خلاف تحرکات رسانه های سانسورچی غربی است و با وجود همه تخریب ها و تحریف ها و سانسورها انتخابات لبنان و عراق نشان داد مردم به خوبی جریانات اصیل را می شناسند و اولین معیار آنها برای گزینش ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی بودن افراد است! 
البته کسانی که آشنا با این فضا هستند می دانند وقتی از حذف و سانسور در این فضا سخن گفته می شود به معنای حذف کامل و صد در صدی نیست و بلکه کلام از اقدام غالبی و حداکثری است که در برخی زمانها افزایش می یابد و به نظر می رسد پیروزی های مکرر حزب الله در این برهه زمانی در حذف و سانسورهای اخیر بی تاثیر نیست.
اکنون با توجه به اقدام خلاف حقوق بشری اینستاگرام، کاربران ایرانی باید در اقدامی در خور توجه و هماهنگ عکس های سید حسن نصراله را به کرات و دفعات  در صفحات خود منتشر کنند تا ضمن نشان دادن پوچ بودن شعارهای غربی ها در مورد آزادی بیان، عظمت و مهابت و محبوبیت سید مقاومت را به رخ رسانه های غربی بکشند.

روزنامه رسالت 


» نظر
   1   2   3   4   5   >>   >
title=