سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی توجهی رسانه ها به یک خبر مهم قرآنی

از برکات مهم انقلابی اسلامی ایران توجه عمومی به قرآن و بازگشت این کتاب مقدس به بدنه جامعه است. به فرموده امام خامنه‌ای؛ «از وقتى‏که جمهورى اسلامى ایجاد شد، الحمدللّه جوانها و بچه‏ هاى ما شوق پیدا کردند و به سمت تلاوت رفتند. الآن شاید دهها هزار جوان در سنین کم هستند که بدون آنکه درس و کلاس مشخصى هم داشته باشند، تلاوت قرآن مى‏ کنند. همین نوارهاى اساتید را گوش کردند و به تدریج رشد نمودند و الآن به برکت همین کار، یک قشر و طبقه‏ ى خوبى به وجود آمدند که خودشان هم استادند؛ یعنى بدون آنکه کلاس و دوره‏یى دیده باشند، بتدریج با استماع و دقت و مطالعه‏ ى کتابهاى قرائت‏ استاد شدند. اگر ملتى بخواهد به قرآن عمل کند، قدم اولش آشنایى با همین الفاظ و ظواهر قرآن است. عامّه‏ى مردم باید با قرآن انس بگیرند. این انس، حرکت به سمت مفاهیم قرآن را تضمین مى‏ کند». (20/11/1368) ایشان در جایی دیگر می‌فرماید: «انقلاب، ما را وارد وادىِ آشنایى با قرآن‏ کرد. ما تازه وارد این وادى شده‏ایم. وقتى در کشورى، مثلًا بیست یا بیست و پنج میلیون جوان از زن و مرد هست، جا دارد که در میان این‏ها، اقلًّا یک دو، سه میلیون تالى قرآن، با آداب و شرایطش باشد؛ اقلًّا یک میلیون از این جوانان، حافظ کلام خدا باشند؛ تعداد معتدٌبهى از جوانان، عارف به معانى قرآن و قادر به فهم الفاظ و ظواهر قرآن باشند؛ تعداد معتدٌبهى، عالم به قرائات مختلف و نوافل قرائت‏ و زینتهاى تلاوت قرآن باشند و بدون استثنا، همه‏ى مردم در این کشور، قادر به روخوانى قرآن باشند. این، قاعده است. نمى‏شود قبول کرد، در کشورى که مردمش معتقد به اسلام هستند، احدى از آحاد مردم غیر از اطفال بسیار کوچک باشند که نتوانند قرآن را بخوانند؛ چه رسد به اینکه در نظامى، مردم بر پایه‏ى اسلام زندگى کنند» (19/ 01/ 1369)

توجهات خاص رهبری به این مقوله تا حدی است که ایشان هر ساله در ابتدای ماه مبارک رمضان دیداری طولانی با فعالان و قاریان قرآنی دارند و وقت بسیاری را صرف استماع قرائت قاریان می‌کنند.

با وجود پیشرفتهای چشمگیر و غیر قابل انکار کشور در حوزه قرآنی به نظر می‌رسد هنوز با آنچه مورد نظر رهبری است فاصله وجود دارد. گرچه نهادها و گروههای خودجوش مردمی در ترویج و گسترش فرهنگ و فعالیتهای قرآنی کوشش می‌کنند اما هنوز قرآن به عنوان یک مساله مهم و عمومی به خصوص در میان رسانه‌ها بدل نشده است. هنوز قهرمانان قرآنی و قاریان بین المللی مورد توجه رسانه‌ها نیستند و اصحاب رسانه‌ ترجیح می‌دهند بیشتر در مورد سیاست و فوتبال و سینما مطلب منتشر کنند.

درگذشت استاد ابراهیم پورفرزیب (مولایی) به خوبی این نقیصه رسانه‌ای را آشکار کرد. اینک در ایام چهلمین روز در گذشت این استاد قرآنی قرار داریم که متاسفانه تشییع جنازه و مراسم ترحیم ایشان در رسانه‌ها -چه دیداری چه نوشتاری- بازتاب مناسبی نداشت. به گونه‌ای که خبر در گذشت ایشان در رسانه‌ها منعکس نشد از این رو تشییع پیکر ایشان شکوه در خور شان یک استاد قرآن را نداشت و در مراسمات ایشان از رسانه‌ها و حتی سیما خبری نبود! حتی شبکه قرآن سیما که رسالت اصلی‌اش پرداختن به موضوعات قرآنی است به خوبی دراین باره اقدامی نکرد!

استاد مولایی از جانب مقام معظم رهبری لقب «اکبرالقرای ایران» را گرفته است و قریب 60 سال صدها شاگرد و قاری تربیت کرد. امام خامنه‌ای که همواره به مساله قرآن توجه دارد، پیام تسلیتی برای ایشان صادر نمودند و در آن پیام ایشان را «استاد مسلّم و برجسته تجوید و قرائت و مربّی اساتید قرآنی و نویسنده کتابهای مفید» خواندند اما با این حال پیام مقام معظم رهبری هم در بسیاری از رسانه‌ها انعکاس درخوری نیافت! و اگر این پیام نبود شاید هیچ یک از روزنامه‌ها و جراید نامی از این استاد قرآنی در صفحات خود درج نمی‌کردند!

مقام معظم رهبری ده سال قبل هم در وصف استاد مولایی فرموده بود: «یک روز در کشور ما قرآن‌خوانی مهجور بود؛ گوشه‌ای در تهران یا در مشهد، کسی مثل آقای مولایی پیدا شود که عاشق قرآن باشد و زحمت بکشد و جلسه پشت جلسه برگزار کند، تا در طی سال‌های متمادی تعدادی شاگرد را تربیت کند؛ آن وقت‌ها این‌طوری بود؛ این افراد در غربت بودند و در معرض، در عَلم و جلوی چشم و در تلویزیون نبودند. قرآن در جامعه‌ ما در حکومت طاغوت محکوم بود. ما خدا را بر حکومت اسلامی و بر حاکمیت اسلام شکر می‌کنیم که امروز قرآن مایه‌‌ افتخار در کشور ماست و قرآن‌خوانی برای کشور ما مایه‌‌ آبروست؛ این از موهبت‌های اسلام است؛ این را نظام اسلامی به ما داد؛ این هدیه‌ الهی به ما بود که قرآن در زندگی، در جان، در روح و در زبان ما وارد شد» (26/6/1383)

با این وجود استاد مولایی هیچ‌گاه چهره رسانه‌ها نشد و برای رسانه ها جذاب نبود تا بدانند اکبرالقرا کیست و چه می‌کند! در این چهل روز پس از درگذشت ایشان در روزنامه ها و سایتها، مصاحبه‌ای از شاگردان و گزارشی از حیات قرآنی این استاد قرآن منتشر نشده و هیچ ویژه نامه ای به چاپ نرسیده است.

در بسیاری از مراکز و نهادها و سازمانها کانون قرآن و عترت فعالیت دارد و عجیب است در مراسم گرامی داشت اکبرالقرای ایران از این کانونها حضوری فعالی دیده نشد! در حالیکه مرسوم است در چنین مواردی نهادهای مرتبط حداقل یک پیام تسلیت صادر کنند! (به جز فراکسیون قرآن و عترت مجلس که پیام تسلیت صادر کرد و خانم افتخاری به عنوان رییس فراکسیون در مجلس تشییع حاضر شد از سایرین خبری نبود!)

اگر قرار باشد جامعه اسلامی و قرآنی شود بایستی رسانه ها و نهادهای فرهنگساز در معرفی بزرگان قرآنی تلاش بیشتری کنند که اکرام آنان در واقع اکرام قرآن است چنانچه سیره اهل بیت نیز چنین بوده است که قاری و معلم قرآن را می ستودند.

امروزه جوانان بسیاری از کشورمان در عرصه های بین المللی قرآنی مقامهای ممتاز کسب می‌کنند اما در اثر غفلت رسانه ها این افتخار آفرینان متواضع به جامعه معرفی نمی شوند.

 

در گذشت استاد مولایی می‌تواند هشداری باشد تا رسانه ها بیشتر به مسایل معرفتی و دینی بپردازند.


» نظر

کلمه \لجبازی\ از کجا آمد

رییس محترم جمهور امروز در مجلس شورای اسلامی در جریان معرفی وزیر پیشنهادی علوم به مجلس شورای اسلامی در دفاع از ایشان بیان داشت: "اینکه برخی رسانه‌ها کلمه لجبازی را برای رئیس‌جمهور و یا مجلس به کار می‌برند واژه مناسبی نه برای مجلس و نه برای دولت نیست. اینجا جایی برای دعوا به مفهوم معروف نیست جایی برای تنازع نیست. ما دو قوه‌ای نیستیم که بخواهیم با هم تنازع کنیم و روبه‌روی هم بایستیم هر دو اهل تعامل هستیم و می‌خواهیم مسائل کشور را حل و فصل کنیم."
 
اما آقای روحانی در حالی به رسانه‌ها انتقاد می کند که چرا از تعبیر لجبازی استفاده میکنند که رسانه‌ها، تنها سخن آقای روحانی در جلسه قبلی رای اعتماد به وزیر پیشنهادی علوم آقای نیلی احمدآبادی، بیان داشته بود
"بین ما و شما حکم و حاکم قانون اساسی است و داور اصلی بعد از خداوند بزرگ افکار عمومی است، این افکار عمومی است که قضاوت خواهد کرد و همیشه از ما وحدت را می‌خواهد، افکار عمومی، ملت ما، نه فاصله را می‌پسندد و نه خدای ناکرده لجبازی را می‌پسندد این دولت اهل لج‌بازی نیست، در برابر تصمیم مجلس شورای اسلامی برای سوال از وزرا و برای استیضاح وزرا، به رأی نمایندگان مجلس شورای اسلامی، طبق قانون اساسی، احترام می‌گذارد. منشأ مشروعیت حقوقی و سیاسی را آراء مردم و نظرات مردم و مشروعیت دینی و مذهبی را هم جدا از مقبولیت اجتماعی و مشروعیت سیاسی نمی‌بیند". (سایت ریاست جمهوری)
 
 
فردای آن روز یعنی هشتم آبان روزنامه هایی مثل آفتاب یزد?‌؛ اسرار، اعتماد، که همگی از حامیان دولت هستند و برخی سایتهای حامی دولت نیز با اشاره این بخش از سخنان رییس جمهور بخش "لجبازی" آن را در تیترهای خود استفاده کردند و در روزهای بعد یادداشتهای و گفتارها و تحلیلهایی بر این مبنا ارائه دادند.
 
چنانچه مشاهده می‌شود رسانه‌ها فقط بیانات رییس جمهور را تیتر کرده‌اند و تعبیر لجبازی از میان فرمایشات خود ایشان بیرون آمده است حال مشخص نیست چرا آقای روحانی به رسانه‌ها ایراد می گیرد و اگر به نظر ایشان، لجبازی واژه مناسبی نیست چرا خود ایشان در مجلس از آن استفاده کرده است؟ و حال که ایشان این تعبیر نامناسب را استفاده کرده خوب است به جای فرافکنی و انتقاد بی مورد از رسانه هایی که فقط سخن ایشان را تیتر کرده اند از مجلس محترم عذرخواهی نماید چرا ایشان که درسخنان خود تلویحا مجلس را به لجبازی متهم کرده است.

» نظر

آسیبهای یک آسیب شناسی(1)/نقدی بر سروش محلاتی

 آقای حجت‌الاسلام محمد سروش محلاتی در خرداد ماه سال جاری در یک نشستی «فقه سیاسی شیعه پس از انقلاب اسلامی» با عنوان که به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شده است به آسیب شناسی فقه پس از انقلاب اسلامی پرداخته است. متن کامل این سخنان به تازگی بر روی سایت ایشان قرار گرفته است که به نظر می‌رسد با توجه به محتوای این بحث، آسیبهایی از نوع مغالطه، تهمت، ابهام‌گویی، نسبتهای خلاف واقع، خروج از موضوع بحث و... در آن وجود دارد که نوشتار پیش رو به آن خواهد پرداخت.

آقای محلاتی البته اذعان کرده‌اند که فقه پس از انقلاب «تغییرات مطلوب و مثبت و خواستنی» هم داشته است و البته به آنها نپرداخته است اما به نظر می‌رسد آن بخشی که ایشان از آنها به عنوان تغییرات منفی و نامطلوب نام برده است با اشکالات اساسی مواجه است:

اول آنکه مشخص نیست از منظر ایشان حکومت اسلامی چه جایگاهی دارد؟ ایشان در این سخنان و برخی نوشته‌های دیگرش ولایت فقیه را ضروری دین ندانسته و از آن به اختلاف فتوا تعبیر می‌‍کند! خوب بود ایشان قبل از پرداختن به این سخنان ابتدا منظور خود از حکومت اسلامی و حدود و ثغور آن را بیان می نمود تا به ابهام‌گویی و مغالطه دچار نشود. اصولا مشخص نیست آیا ایشان قایل به تشکیل حکومت اسلامی می‌باشد یا اینکه آن گونه که ادعا می‌کند مانند برخی فقها در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی نظر دیگری دارد؟ اگر جواب مثبت است حکومت اسلامی مد نظر ایشان چه قالب و ساختاری دارد؟ آیا ایشان تفکرات امام خمینی(ره) و آنچه در قانون اساسی آمده است را از حیث نظری پذیرفته است یا نه؟ اساسا تا پاسخ این پرسشها مسخص نگردد نمی‌توان فهمید ایشان از چه نظر به آسیب‌شناسی پرداخته است چرا که اگر تصور ایشان از حکومت را بدانیم شاید برخی آسیبهایی که ایشان بدان اشاره کرده است خود به خود مرتفع شده و یا شاید به نکاتی مطلوب و پسندیده بدل شود!

دوم روشن نیست وقتی ایشان از فقه سخن می‌گوید چه منظوری دارد و فقها از منظر ایشان چه کسانی هستند؟ چرا که در نوشته ایشان گاه از آنچه در سطوح بالای حوزه علمیه می‌گذرد و همچنین از مراجع تقلید سخن به میان می‌آید، گاه از سطوح پایین‌تر و طلاب و گاه از آنچه بین مردم اجرا می‌شود!

به این ترتیب گاه آسیبی که در سطح دوم و سوم وجود دارد ممکن است به سطح اول نیز سرایت دهد که خود نوعی مغالطه است.

سوم آنکه مشخص نیست آنچه ایشان به عنوان آسیب‌شناسی مطرح می‌کند مواردی است که در آینده ممکن است گریبانگر فقه شود یا آنکه اکنون دچار این آسیبها هستیم؟

پس از این سه نقد کلی اکنون به جزییات سخنان ایشان پرداخته می‌شود:

ایشان اولین آسیب را «از تکثّر به تفرّد» عنوان کرده و بیان می‌کند:  «فقه شیعه، به‌خصوص فقه سیاسی شیعه، تا پیش از پیروزی انقلاب، فقه تنوع و تکثر بود. و این تنوع و تکثر در آرای فقهای ما کاملاً پذیرفته شده، عادی و طبیعی تلقی می‌شد. ... و هیچ‌کس نمی‌توانست به فقیه دیگری بگوید که این فتوا را بگو یا این فتوا را نگو. بله؛ خود فقها در رقابتی علمی گاه با یکدیگر چالش پیدا می‌کردند و در برابر یکدیگر می‌ایستادند، اما بیرون از قلمرو فقه کسی برای فقیه تعیین تکلیف نمی‌کرد.» سپس ایشان این پرسش را مطرح می‌کند: «اولین پرسش این است که وقتی فقه سیاسی با قدرت گره می‌خورد، وضع این تعدد و تکثر چگونه خواهد بود؟و آیا همچنان اجتهاد آزاد با آراء مختلف خواهیم داشت؟»

در پاسخ به این سوال باید ایشان را به حضور در درسهای فراوان فقها در قم ارجاع داد تا به عینه تعدد و تکثر نظرات و رقابت علمی را مشاهده کند. به گزارش شبکه اجتهاد و خبرگزاری رسا امروز بیش از 200 درس خارج فقه و اصول در قم برگزار می‌شود و این جدای دروسی است که در تهران و اصفهان و مشهد و اهواز و سایر شهرها برقرار است. در میان این تعدادف مکاتب مختلف فقهی و اصولی مختلفی وجود دارد و همگی با آزادی نظرات علمی خود را بیان می‌کنند و طلاب نیز آزادنه با انتخاب استاد در این دروس شرکت می‌کنند و فقهای بزرگوار نظرات خود را بیان می‌کنند. اصولا حکومت اسلامی به موضوع دروس و نظرات علمی علما دخالتی ندارد. شاید یکی از آسیبهای فقهی پس از انقلاب این باشد که با وجود این تعداد فراوان دروس خارج فقه، خروجی آنها به کار حکومت و کشور نمی‌آید و کمتر در مورد مسایل مبتلا به و نیاز جامعه و فقه حکومتی سخن گفته می‌شود!

 ایشان در ادامه  سوال دیگری طرح می‌کند که «قهراً قدرت نمی تواند همة این آراء را با یکدیگر جمع کند و چاره‌ای جز این نیست که برخی از این آراء بر برخی ترجیح داده شود. بخت و اقبال به سراغ آرائی که به ذائقه قدرت سازگار است و از سوی او ترجیح داده شده‌اند می‌آید و آنها توسعه پیدا می‌کنند و مورد حمایت قرار می‌گیرند؛ اما آرایی که از این اقبال برخوردار نیستند، چه وضعی پیدا می‌کنند؟» ایشان به اشاره به حصر اجتهاد در اهل سنت بیان می‌کند: «بررسی‌ها، نشان می‌دهد که این حکومت‌ها بوده‌اند که می‌خواستند این اتفاق بیفتد. یعنی عامل سیاسی وجود داشت؛ و الا نه فقه ذاتاً با این تنوع و تکثر مخالفتی داشت و نه فقها در این زمینه با هم مشکلی داشتند. ... یکی از عوارض حرکت فقه به سمت قدرت همین است». و آنگاه نتیجه می‌گیرد: «ما در نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی داریم که عده‌ای از علما و فقها طراحی کرده‌اند. این طراحی قطعا بر اساس فقه شیعه صورت گرفته ... اما بر اساس برخی از آراء فقهی شیعه صورت گرفته است. مسئله ولایت فقیه نظری است که حضرت امام مطرح فرمودند و پیش از ایشان هم برخی از علما مانند مرحوم نائینی به آن باور داشتند. برخی از علما هم چنین باوری نداشتند؛ مثل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی یا مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی. حالا، تکلیف این آراء فقهی چه می‌شود؟ آیا عرصه‌ای برای کار علمی و مطرح شدن و دفاع و استدلال خواهند داشت؟ آیا مصیبتی که در جامعه اهل سنت و حصر اجتهاد اتفاق افتاد، در کمین ما نیست؟ نباید گمان کرد که فضای سیاسی حکومت، هیچ تاثیری بر محدود شدن فضای بحث های علمی در حوزه ندارد و اجتهاد می‌تواند مانند گذشته، با آزادی کامل، از تنوّع و تکثّر برخوردار باشد».

این سخنان سرشار از ابهام و از حیثیت علمی به دور است چرا که مشخص نیست منظور ایشان از «آرا» «بخت و اقبال»، «ذائقه قدرت»، «توسعه و حمایت» مشخص نیست و این ابهام هم به دو نقد کلی ابتدای یادداشت بر می‌گردد. اگر منظور ایشان را آرای مربوط به فقه اجتماعی فقها بدانیم باز این سوال مطرح است آیا منظور ایشان از تکلیف این آرا چه می‌شود در عرصه نظریه‌پردازی و کرسی تدریس است یا ناظر به عمل و اجرا؟ اگر منظورشان اولی باشد یقینا حصر اجتهاد در شیعه رخ نداده است و آنچه پس از انقلاب شاهد آن هستیم نشان از این دارد که پاسخ سوالات آقای محلاتی منفی است و تا کنون فضای سیاسی حکومت تاثیری در محدود شدن بحثهای علمی نداشته است و با علمای بسیاری با آزادی کامل نظرات متنوع و متکثر خود را در کرسیهای درس مطرح می‌کنند. اما اگر سخن ایشان ناظر به عمل است یقینا همه این اقوال نمی‌تواند در جامعه پیاده شود حال به نظر ایشان راهکار برون رفت از این معضل چیست؟ تعطیلی حکومت اسلامی و یا همان نظریه ولایت فقیه که از میان این همه آرای گوناگون او که اعلم و افقه و اروع و نزدیکترین صفات را به معصوم دارد نظرش مقدم باشد؟ البته با تعطیلی حکومت اسلامی نیز بنا بر سخنان آقای محلاتی باز هم این معضل وجود دارد چرا که در مثلا در جریان تحریم تنباکو که حاکم اسلامی بر سر کار نبود فقط حکم یک فقیه مورد پذیرش قرار گرفت و اصولا خوب است ایشان به فرق حکم حکومتی و فتوا نظری بیفکند!

اصولا حکومت اسلامی و ولی فقیه برای رفع آسیبهایی از این قبیل است. تا جامعه اسلامی گرفتار  تحیر و سر در گمی نشود. به عنوان نمونه در ماجرای وحدت اسلامی همین امروز برخی علما که داعیه‌دار مرجعیت هستند و مقلد هم دارند قایل به برائت و لعن علنی مقدسات اهل سنت هستند و برخی دیگر قائل به وحدت حداکثری هستند. در این بین حاکم اسلامی با مشورت با صاحب نظران و در نظر گرفتن مصالح کشور و مسلمین وحدت را ضروری می‌داند. یا نمونه دیگر موسیقی است که امروز نظرات مختلفی در آن دیده می‌شود از حرمت مطلق با حلیت برخی از مصادیق آن. در این حالت آیا باید احتیاط کرد؟ آیا اگر موسیقی را در جامعه تعطیل کنیم اولین نفری که لب به انتقاد می گشاید جناب آقای محلاتی نیست؟

و یا در باب عزاداری محرم برخی از داعیه داران مرجعیت مانند آقای صانعی قمه زدن را مستحب و جایز و برخی دیگر آن را حرام و وهن اسلام می دانند، حال در جامعه آنچه باید اجرا شود کدام است؟

ایشان  آسیب دوم را  با عنوان «از انتخاب به انتصاب» مطرح می‌کند و می‌نویسد: «فقه شیعه پیوسته بر آزادی شیعیان در انتخاب مرجع تقلید و مقلَّد تأکید می‌کرده است. یعنی نظر مردم به رسمیت شناخته می‌شد و به آنها اجازه داده می‌شد، خودشان انتخاب کنند که از چه فقیهی تقلید کنند. کسی نمی‌توانست برای مردم تعیین تکلیف کند. ولی آیا چنین امری باز هم استمرار پیدا می‌کند؟

... کسی نمی‌تواند رأیی را بر ما تحمیل کند و این جزء بدیهیات فقه ما است. ولی وقتی حکومت در اختیار برخی از فقها قرار می‌گیرد، زمینه برای حصر برخی دیگر فراهم می‌شود و این دخالت صورت می‌گیرد که مردم از چه کسی می‌توانند تقلید کنند و از چه کسی نه! » ایشان برای اثبات چنین ادعایی دلیل و مدرکی اراده نمی‌کند و شاهدی نمی‌آورد که آیا پس از انقلاب چنین اتفاقی افتاده است یا نه یا بحث ایشان هشداری است به آینده؟ ایشان در ادامه همین بحث مثالی را بیان می‌کند که به نظر خلاف واقع است و یا حداقل به فقه سیاسی مربوط نمی‌شود و شاید عملکردی غلط از سوی برخی افراد و مقلدان باشد. ایشان با نقل قول از برخی روحانیون حج مدعی می‌شود در سفرهای حج برخی افراد در معرفی مرجع خود تقیه می‌کنند! به نظر چنین شاهدی نمی‌تواند پشتوانه یک بحث علمی و دقیق باشد چرا که اگر بر فرض چنین ادعایی صحیح باشد مشخص نیست علت تقیه برخی افراد از عدم ذکر مرجع خود چه چیزی است. ایشان سپس می پرسد: «اگر آن فقیه با حکومت رابطه خوبی داشته باشد، در آنجا بعثه و دفتر دارد و می‌توان مراجعه کرد و سؤال‌ها را پرسید. اما اگر حکومت مرجعیت او را به رسمیت نشناسد، ایا می‌تواند دفتر پاسخگویی به مسائل شرعی داشته باشد؟!» اولین مغالطه اینجاست که نظام در رسمیت شناختن مراجع دخالتی ندارد البته شاید باشند عده‌ای که نظام اسلامی را به رسمیت نمی‌شناسند اما به هر حال آیا هر کسی که مقلدی دارد باید در حج بعثه داشته باشد؟ امروزه مراجعی مانند آیات عظام وحید، سیستانی، مکارم، سبحانی، محقق کابلی و ... و برخی روحانیون مانند صانعی و شیرازی و مدرسی و ... در مکه بعثه دارند و برخی مراجع و روحانیون به دلیل کارشکنی عربستان از آن محروم هستند و به هر حال این بحث ربطی به موضوع ندارد.


» نظر

درنگی در توصیه امام خامنه ای به جریانهای سیاسی

سایت بصیرت، گروه فرهنگی/ یکی از توصیه‌هایی که امام خامنه ای در دیدار با مسئولان کشور بیان فرمودند توصیه‌ای بود که ایشان به جریانهای سیاسی و مطبوعات داشتند و تاکید نمودند:

«مراقب باشید؛ فضای جنجالی در کشور به نفع کشور نیست. بعضی‌ها روی اعصاب مردم این‌قدر راه نروند - که آدم مشاهده میکند - امنیّت فکری و ذهنی برای مردم مهم است؛ فضای دعوا و فضای اختلاف را افزایش ندهند، تشدید نکنند. حرفهای دشمنان را هم مرتّب تکرار نکنند. بنده هرروز مبالغ زیادی روزنامه نگاه می‌کنم - مثل خیلی از چیزهای دیگری که زیاد میخوانم - گاهی یک حرفهایی، یک تیترهایی در روزنامه‌ها [می‌آید] که باب فلان روزنامه‌ آمریکایی است؛ اتّفاقاً گاهی هم در همان روزنامه‌های آمریکایی و غیر آمریکایی هم هست که آنها هم گاهی برای ما می‌آید مراقب باشید؛ این‌جور درست نیست». (16 تیر 1393)

در این توصیه ایشان دو مطلب نهفته است که در سالهای قبل هم از جانب ایشان به جریانات سیاسی و مطبوعات توصیه و حتی هشدار داده بودند:

اول: امنیت و آرامش روانی

پس از اتفاقات ناپسندی که در بهمن سال 91 در پی استیضاح وزیر کار بین مجلس و دولت وقت پیش آمد ایشان ضمن گلایه از روسای قوای مقننه و مجلس و ابراز ناراحتی از این اقدام فرمودند:

«یکی از حقوق اساسی مهم مردم این است که در آرامش روانی و در امنیت روانی زندگی کنند؛ در کشور امنیت اخلاقی برقرار باشد». (28 بهمن 1391)

ایشان در دیدار اخیر خود با مسئولین بار دیگر این مطلب را تکرار کردند که عده‌ای روی اعصاب مردم راه نروند. متاسفانه برخی جریانات سیاسی و روزنامه‌ها نان خود را از حاشیه‌سازی و پرداختن به حواشی می‌خورند و با بیان مطالب غیر مهم و پرداختن به امور فرعی به فکر مطرح کردن خود هستند!

اختلافات بچه‌گانه بین نیروهای سیاسی که هیچ ربطی به مردم ندارد و گاه مطبوعات و سایتها به آن دامن می‌زنند، سیاه‌نمایی‌های خلاف واقع و تهمت زدنها و شایعه پراکنی‌ها سبب می‌شود افکار مردم و جوانان که باید به سمت اعتلای کشور سوق داده شده و دچار اضطراب و تشویش بشود و یقینا در این چنین فضایی نه رشد اقتصادی صورت میگیرد نه رشد علمی و فرهنگی و نه در نهایت پیشرفت کشور.

دوم: مطبوعات، پایگاه دشمن!

یکی از سخنان مشهور امام خامنه‌ای فرمایشات مهم ایشان در مصلای تهران در بین جوانان بود که هنوز در اذهان باقی مانده است. ایشان در این سخنان خود جمله مشهور برخی مطبوعات پایگاه دشمن شده‌اند را بیان فرمودند و اعلام کردند: «متأسّفانه امروز مى‏بینم همان دشمنى که به‏وسیله‏ى تبلیغات خود، همّتش این بود که افکار عمومى یک کشور را به سمتى متوجّه کند، به‏جاى رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضى از این مطبوعاتى که امروز هستند، پایگاههاى دشمنند؛ همان کارى را مى‏کنند که رادیو و تلویزیون‏هاى بى. بى. سى و امریکا و رژیم صهیونیستى مى‏خواهند بکنند!

من نه با آزادى مطبوعات مخالفم، نه با تنوّع مطبوعات. اگر به‏جاى بیست عنوان روزنامه، دویست عنوان روزنامه در این کشور در بیاید، بنده خوشحال‏تر هم خواهم بود و از اینکه روزنامه‏هاى کشور زیاد شوند، هیچ احساس بدى ندارم. اگر مطبوعات، آن‏طورى که در قانون اساسى هست، مایه‏ى روشنگرى باشند؛ مصالح کشور را رعایت کنند، به نفع مردم قلم بزنند، به نفع دین قلم بزنند، هرچه بیشتر باشند، بهتر است. اما امروز مطبوعاتى پیدا مى‏شوند که همه‏ همّتشان، تشویش افکار عمومى و ایجاد اختلاف و بدبینى در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت مى‏شوند؛ با تیترهاى شبیه به هم در قضایاى مختلف. قضایاى کوچک را بزرگ مى‏کنند و تیترهایى مى‏زنند که هرکس این تیترها را مى‏بیند، خیال مى‏کند که همه چیز در کشور از دست رفته است! این‏ها امید را در جوانان مى‏میرانند؛ روح اعتماد به مسئولان را در آحاد مردم کشور تضعیف مى‏کنند و نهادهاى اصلى کشور را مورد اهانت و توهین قرار مى‏دهند! من نمى‏دانم مدل این‏ها کجاست و کیست!؟ مطبوعات غربى هم این‏طور نیستند! این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتى است که امروز بعضى از مطبوعات در پیش گرفته‏اند!» (اول اردیبهشت 1379)

ایشان در سخنان اخیر خود بار دیگر این هشدار را با زبان توصیه بیان کردند. آن زمان وزیر ارشاد وقت دولت آقای مهاجرانی این هشدار را جدی نگرفت و حتی آن را انکار کرد. امروز جا دارد اولا مطبوعات خودشان به این توصیه توجه کنند و ثانیا مسئولین ذی ربط نیز به وظایف خود در قبال این هشدار عمل کنند و از تاریخ و اسلاف خود عبرت بگیرند.

متاسفانه با روی کار آمدن دولت جدید برخی مطبوعات پنداشتند بار دیگر فضای «شارلاتانیزم مطبوعاتی» مهیا شده است و با توهین به ارزشها و مقدسات سعی کردند تاریخ اصلاحات امریکایی را بار دیگر زنده کنند اما یقینا تجربه سالهای قبل اجازه چنین اقداماتی را نخواهد داد چرا که دست «عبدالله بن ابی» ها برای مردم رو شده است و نمی‌توانند با عنوانهای جذاب آزادی بیان و آزادی قلم، «اطلاعات ناسالم» به خورد مردم بدهند.


» نظر

دل قرص در دفاع از مردمسالاری

29 خرداد سال 88 و خطبه مثال زدنی امام خامنه‌ای پس از انتخابات یکی از روزهای به یادماندنی تاریخ انقلاب خواهند ماند. از آن جهت که ایشان در این خطبه سنگ بنایی محکم برای آینده انقلاب و کشور بنا نهادند که تا سالیان سال کسی در این مملکت نتواند با قلدری و تغلب در برابر آرای ملت قد علم کند و فتنه گری نماید.

خطبه اول با این آیه شروع شد و تفسیر این آیه بود: «هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و للَّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللَّه علیما حکیما»

این امر نشان از «دل قرص» رهبری در برابر اضطرابها و التهابهای جامعه داشت.

همین سکینه الهی و دل قرص رهبری سبب شد ایشان با صلابت بیان کند: «بنده زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت.»

جمله تاریخی امام خمینی «من دولت تعیین می‌کنم» را اگر اولین اقدام برای برقراری مردمسالاری دینی در ایران بدانیم جمله مذکور امام خامنه‌ای بنای مردمسالاری دینی را در کشور برای همیشه محکم و ثابت کرد.

ایشان در همین خطبه فرمودند: «این تصور هم غلط است که بعضی خیال کنند با حرکات خیابانی، یک اهرم فشاری علیه نظام درست می‌کنند و مسئولین نظام را مجبور میکنند، وادار میکنند تا به عنوان مصلحت، زیر بار تحمیلات آنها بروند. نه، این هم غلط است. اولاً تن دادن به مطالبات غیر قانونی، زیر فشار، خود این، شروع دیکتاتوری است. این اشتباه محاسبه است؛ این محاسبه‌ غلطی است.» در روزهایی که خواص بی‌بصیرت، اسیر التهابات شده بودند و به جای آنکه دلشان قرص باشد، تردید و اضطراب در دلشان موج می‌زد، امت و امام، به فتنه‌گران باج ندادند و پای جمهوریت نظام ایستادند.

رهبری معظم آن روز به خوبی و با آینده‌نگری ژرف خود، تبیین نمود که: «امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت. بالاخره در هر انتخاباتی بعضی برنده‌اند، بعضی برنده نیستند؛ هیچ انتخاباتی دیگر مورد اعتماد قرار نخواهد گرفت و مصونیت پیدا نخواهد کرد»

رهبری آن روز محکم در برابر «عناصر داخل نظام» و «دوستان سابق» خود ایستاد تا غریبه ها و دشمنان حساب کار خود را بکنند که در کشوری که ولایت فقیه و عالم عادل حکمفرماست نمی‌توان با قهر و غلبه در برابر دولت مشروع مردمی ایستاد.

همین سیر در انتخابات سال 92 هم ادامه داشت و ایشان قانونگرایی و قانونمندی را ترجیع‌بند سخنان خود در ایام انتخابات قرار داده بود. امروز اگر دولتی بر سر کار است که تنها با 250 هزار رای، توانسته انتخابات را ببرد و همه به قانون تمکین می‌کنند ثمره همان خطبه‌ای است که رهبری با دل قرص ایراد کرد و در آن با امام زمان عهد بست تا پای جان و آبرو از این نظام و ملت دفاع کند.

اگر امروز عده‌ای به راحتی از اعتدال سخن می‌گویند، مدیون خطبه 29 خردادند که رهبری تمام قد علیه افراط و بی‌قانونی ایستاد و هیچ گونه گوتاه نیامد. آن روز اگر ایشان اختلاف 11 میلیونی را نادیده می‌پنداشت و تحت تاثیر فشارها و تحمیلها قرار می‌گرفت امروز 250 هزار رای را راحت می‌شد زیر سوال برد و برای دولت دردسر درست کرد! اگر امروز در میان خیل مشکلاتی که دولت دارد کسی از نامشروعیت و عدم مقبولیت دولت سخن نمی‌گوید و مردم با اطمینان و اعتماد کامل به نظام پای صندوق رای می‌آیند ثمره همان خطبه 29 خرداد است که آینده انقلاب را بیمه کرد.


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >
title=