آیا انقلابیگری به ارث میرسد؟ / فضل پدر و حاصل آن برای آقازاده!
کلمات کلیدی :
» نظرکلمات کلیدی :
» نظرپس از درگذشت مرحوم هاشمی رفسنجانی، برخی ارادت مندان و دوست داران ایشان همانگونه که انتظار میرفت، طبیعتا احساساتی شده و در چنین حالتی تقریبا سخنان از مبنای عقلانی خود فاصله میگیرد و بازماندگان در صدد بیان خوبیهای فرد بر آمده و بعضا به ورطه اغراق و غلو نیز خواهند افتاد چنانچه این قضیه در قضایای پس از رحلت مرحوم هاشمی بارز بود.
در بیان اوصاف فضیله و خدمات ایشان، بیان تعداد تشییعکنندگان، مقایسه ایشان با بزرگان و ایشان را بالاتر از آنان خواندن، مقایسه ایشان با تمام قرآن و .... همه و همه سخنانی بود که میتواند با دید خوشبینانه احساسی و به خاطر فقدان این مبارز کهنسال دانست.
اظهار نظر آقای مسیح مهاجری در باب بایکوت آقای هاشمی در صدا و سیما را نیز باید از این باب دانست!
ایشان بیان داشته است: «رادیو و تلویزیون 12 سال تمام، هاشمی رفسنجانی را بایکوت کرد». بیان عدد دوازده از سوی ایشان را یقینا نمیتوان یک اظهار نظر کاشناسانه و دقیق و به تعبیری منصفانه دانست، بلکه به نظر از باب همان اظهارات احساسی و اغراقگونه باید به آن نگریست که از سوی ارادتمندان افراطی مرحوم بیان میشود! در غیر این صورت خدایی نکرده ایشان را باید به دروغگویی و یا کینهجویی با صدا و سیما متهم کرد که از شخصیت ایشان به دور است!
حال که چند روز از در گذشت مرحوم گذشته است و از آن فضای احساسی و عاطفی فاصله گرفته ایم می توان با عقلانیت و دقت بیشتری سخن گفت.
کملطفی و بیمهری صدا و سیما به مرحوم هاشمی سخنی است که این روزها علاقهمندان به ایشان در هر مراسم و مناسبتی که به ایشان مربوط است بیان میکنند. اما این کلام چقدر واقعیت دارد؟ اگر سخن آقای مهاجری درست باشد یعنی از سال 1383 آقای هاشمی در صدا و سیما مورد بی مهری قرار گرفته باشد.
با رجوع مختصری به حافظه میتوان نادرستی این سخن را به راحتی دریافت و فارغ از خاطرات و حافظه ذهنی که شاید برای برخی مقدور نباشد، اگر آقای مهاجری همین چند روز نیز به صدا و سیما توجه میکرد چنین سخن بیاساسی به زبان نمیآورد! این نشان از این دارد کسانی از صدا و سیما انتقاد میکنند که بعضا اصلا برنامههای آن را مشاهده نمیکنند! مانند همان مسئولی که در پاسخ دختر کوچکش در مانده بود و مردم در فضای مجازی به او پاسخ دادند، به دخترتان بگویید کمتر ماهواره ببیند!
در همین ایام صدا و سیما، برنامههای ضبط شده سالهای قبل مرحوم هاشمی را باز بخش کرد، برای نمونه گفتگوی ویژه آقای فرزاد حسنی با مرحوم هاشمی رفسنجانی که در تاریخ 19/11/85 انجام شده بود و بخشی از آن در برنامه ورزشی پربیننده نود پخش شد. همچنین همچنین آقای علی درستکار سال87 همزمان با دهه فجر گفت وگویی اختصاصی با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشت که به طور کامل در این ایام از شبکه اول پخش شد.
مصاحبه تلویزیونی ایشان در برنامه به سوی ظهور شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آبان 1387 انجام و پخش شده بود نیز به طور کامل بازپخش شد.
در 28 شهریور همان سال، همزمان با شب میلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) محفل انس با قرآن با حضور مرحوم هاشمی رفسنجانی برگزار شده و رییس وقت صدا و سیما، آقای ضرغامی هم در این مجلس حاضر بود که همان سال از سیمای ملی در شبکه قرآن پخش شد و در هفته گذشته مجددا به نمایش در آمد.
چنانچه ملاحظه میشود در سال 87 مرحوم هاشمی تقریبا هر چهار ماه یک بار یک برنامه مفصل در سیما داشته است و اگر اسم این رویه بایکوت است واقعا اعتراض به صدا و سیما جای دارد! این جدای از اخبار سراسری و برنامههای مستند است که در مناسبتهای مختلف چه در مجمع تشخیص، انتخاباتها و راهپیماییها رسانه ملی به سراغ مرحوم هاشمی می رفت!
البته واضح است رسانه ملی مانند سیما، با روزنامهای مانند جمهوری اسلامی تفاوت دارد و باید پاسخگوی نیاز ملی و کل کشور باشد و نمیتواند مانند یک روزنامه که اراتمند یک شخصیت است مدام یک نفر را تیتر یک کند و از هر سخنرانی و سخن او در هر جا و با هر کسی ذوق زده شود!
لذا این ادعا که مرحوم هاشمی «تا ساعت 19:30 روز 19 دی ماه سال جاری ممنوعالخبر بود». ادعایی خلاف واقع و دور از انصاف است.
آقای مهاجری در همین سخنان، مطالب دیگری هم بیان داشته است که قابل نقد است از جمله اینکه: «حداقل رهبری شش بار از ابتدای رییس جمهوری هاشمی رفسنجانی تا روز پایان عمرش از وی تعریف کرد و گفت ایشان تا مرز شهادت رفت، تمام اموال خود را برای انقلاب صرف کرد، مجتهد و سیاستمدار بزرگ است.» ایشان از این مطلب این گونه نتیجه گرفته است که نباید به هاشمی انتقاد کرد! اگر این مبنای آقای مهاجری مورد قبول قرار گیرد که تعریف رهبری از یک فرد موجب مبرا شدن او از خطاها میشود آیا ایشان حاضر است همین مبنا را در مورد افراد دیگر نیز به کار بندد؟ به عنوان نمونه آیا ایشان در روزنامه خود به رییس جمهور سابق که بارها مورد مدح و تعریف رهبری قرار گرفته است، انتقاد و بلکه هجمه نمیکند؟ نمونه دیگر آیت الله مصباح است که بارها مورد تمجید و تکریم رهبری معظم قرار گرفته ولی در روزنامه جمهوری اسلامی انتقادات تند و بعضا غیرمنصفانه و هتاکانه ای به ایشان شده است. به نظر می رسد جناب آقای مهارجری هم اعتقادی به این سخن ندارند که هر کس رهبری از آن تعریف کرد مورد مصونیت از نقد قرار بگیرد!
یا ایشان ادامه داده: «در پاسخ به کسانی که مرحوم آیت الله هاشمی را متهم به زاویه داشتن با سپاه و رهبری میکردند میگفتم پس چرا ایشان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام شدند؟» باز در همین مورد نیز پرسش قبلی تکرار میشود آیا نصب رهبری مستلزم عدم زاویه داشتن با رهبری است؟ اگر این مبنا قبول است ایشان در مورد آقایان احمدی نژاد، جلیلی و صفارهرندی که منصوب رهبری در مجمع تشخیص هستند چه نظری دارد؟
به نظر می رسد پس از آنکه برخی از شوک فقدان هاشمی خارج شدند باید دوباره مواضع این روزهای خود را بازبینی کنند و برای ثبت در تاریخ برخی صحبتهای احساسی و اغراق گونه خود را اصلاح کنند.
کلمات کلیدی : یادداشتها
» نظریکم: عدل را این گونه تعریف کردهاند که «وضع کل الشی موضعه»؛ یعنی آنکه هر هنگام که چیزی سر جای خودش قرار گیرد، عدل است و در غیر این صورت اگر امری بر موضع خود نباشد ظلم اتفاق افتاده است. اعتدال هم که باید برگرفته از عدل باشد بروز همین عدل است. هرگاه ظلمی رخ میدهد یا با فراط روبرو شدهایم یا با تفریط. از این رو در تفکر شیعی «محب غال» و «مبغض قال» هر دو مذموم هستند هم او که از سر محبت در ورطه غلو و زیاده گویی افتاده و اهل بیت را در جای خدا مینشاند و هم او که کمتر از جایگاه اهل بیت ایشان را فقط علمای ابرار میداند که نه معصوماند و نه ولایت و حکومت دارند و نه علم غیب و ... و اهل بیت را در جای یک انسان معمولی قرار میدهد هر دو ظالم هستند. محبت گروه اول باعث نمیشود چشم بر این ظلم آشکار آنها بسته شود و شیعه به سختی با غالیان برخورد کرده است.
دوم: از قدیم الایام در مجامع علمی مرسوم بوده است هر گاه شخصی ترقی و تعالی علمی پیدا میکرد بر اساس احترام به علم و دانش برای او لقبی در نظر میگرفتند؛ ثقه الاسلام، حجت الاسلام، محقق، شیخ، آخوند، ملا، میرزا، دکتر، پرفسور و ... از این دست القاب است که به جز دو مورد آخری باقی در حوزه و بین علمای دین مرسوم بوده است. با گذشت زمان البته این عناوین دست خوش تغییرات شدهاند و اگر روزی حجت الاسلام لقب یکی از علمای بزرگ بود امروز به هر طلبه ملبسی که لباس روحانیت به تن کند، حجت الاسلام گفته میشود. آنچه در این بین مهم است هیچگاه در حوزه این القاب مانند مدارک دانشگاهی ویا درجات نظامی از سوی نهاد یا اشخاص به کسی اعطا نمیشد و کاملاً عرفی و در طول زمان با توجه به علم و آثار و تخصص و شاگردان و.. افراد، علما به این عناوین خوانده میشدند. این روزها متاسفانه بالا رفتن سن و قرار گرفتن در مناصب حکومتی نیز بر این عناوین تاثیر گذاشته و شخصی که همگان میدانند سالهاست فعالیت علمی ندارد به دلیل بالا رفتن سن و قرار گرفتن در برخی مناصب خاص «آیت الله» خوانده میشود! این گونه بذل و بخشش در عناوین و القاب به نظر یکی از مصادیق افراط و خروج از مدار عدل است. چنانچه از سوی دیگر نیز شخصی که مراجع اجتهاد او را تأیید کرده اند را برخی به دلایل سیاسی حتی حاظر نیستند حجت الاسلام بخوانند!
سوم: حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی چندی قبل در هماش تجلیل از همسر حضرت امام(ره) بیان داشت: «آقای علامه حجتالاسلام و المسلمین حسن آقای خمینی یک روحانی نمونه بسیار باهوش هستند که مسائل را به خوبی تحلیل میکند». این کلام آمیخته با غلو آقای هاشمی در علامه خواندن جناب حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی با مخالفت برخی موجه شد. گرچه عدهای بر مبنای سیاسی کاری با این سخن به مخالفت برخاستند اما به هر حال علامه نامیدن جناب سیدحسن خمینی تعجب بسیاری را بر انگیخت. پس از ماهها آقای هاشمی در توضیح آنچه بیان کرده بود توضیح داده است: «این به این خاطر است که نمیدانند معنای کلمه علامه چیست. الان فلانی و بهمانی آیتا... هستند! (با خنده) علامه خیلی پایینتر است. علامه یعنی کسی که زیاد میداند و حسن آقا خیلی میداند و انسان بسیار خوش استعدادی است و شبیه استعدادهای امام را دارد و اهل کار کردن است. در قم درس خارج میگوید و شاگردهای خوبی دارد. انسان کوچکی نیست که علامه برایش زیاد باشد. من نمیدانم چه معنایی از علامه میفهمند که حساسیت نشان میدهند». این گونه سخن گفتن آقای هاشمی از کلام پیشین ایشان تعجب آور تر است! به نظر میرسد حضور مستمر آقای هاشمی در عرصههای سیاسی و دوری ایشان از فضای درسی و علمی حوزه علمیه سبب شده ایشان به این سادگی دست به مغالطه بزنند و بین معنای لغوی و معنای اصطلاحی واژه علامه خلط کنند! ایشان بیان داشته است علامه یعنی کسی که زیاد میداند بی تردید این معنای لغوی علامه است چرا که این کلمه صیغه مبالغه است از علم است و در لغت یعنی کسی که علم بسیار دارد و بسیاز داناست. اما آیا منظور آقای هاشمی از علامه خطاب کردن سید حسن خمینی معنای لغوی آن بوده است؟ اگر چنین باشد آیا چنین چیزی در حوزه علمیه و حتی فضاهای دیگر علمی مرسوم است؟ آیا مثلاً میتوان به یک دانش آموزی که خوب هندسه میداند مهندس گفت؟ آیا ایشان و دوستداران ایشان که این روزها با لفظ مطلق «آیت الله» از ایشان یاد میکنند، منظورشان معنای لغوی است؟ آیت الله در لغت یعنی نشانه خدا و به این ترتیب کوه و بیان نیز آیت الله هستند و لذا هر انسانی را هم میتوان به معنای لغوی آیت الله و نشانه خدا نامید! اما در اصطلاح حوزویان کسی که مجتهد باشد و منصب افتا داشته باشد و کرسی درس و بحث داشته باشد را آیت الله می خوانند! اما آقای هاشمی اگر به خاطر داشت باشند این گونه تعابیر در حوزه علمیه و عرف فضلا مرسوم نیست و اصولاً این لغات امروز معانی اصطلاحی خاصی دارند. ایشان بیان داشته است «علامه خیلی پایین تر از آیت الله است» که جمله ای مبهم و دارای مغالطه است. بله! معنای لغوی علامه از معنای اصطلاحی آیت الله پایینتر است اما آنچه سبب حساسیت برخی نسبت به علامه خطاب شدن جناب سید حسن خمینی شده است و تعجب آقای هاشمی را برانگیخته است این است که این منتقدان بر اساس عرف حوزه و فضای علمی در آن از لفظ علامه معنای اصطلاحی آن را برداشت کرده اند که بالاتر از معنای اصطلاحی آیت الله است از این رو به راحتی با نگاهی به علمای حوزه مشاهده میشود تعداد آیت اللهها بیشتر از علامههاست! چرا که در عرف علمی و حوزوی علامه کسی است که در چندین علم اجتهاد و تبحر و اثر و شاگرد داشته باشد. لذا علامه طباطبایی، علامه عسگری، علامه امینی، علامه جعفری، علامه حسن زاده آملی و ... را علامه میدانند اما افراد بسیاری که درس خارج دارند و حتی به مقام مرجعیت رسیدهاند را آیت الله و آیت الله العظمی میخوانند اما علامه نمیدانند گر چه این افراد بسیار دانا هستند و در معنای لغوی علامه هستند!
از این رو اگر حساسیتهای سیاسی را کنار بگذاریم، برخی دغدغه علمی و اخلاقی دارند که کلمات و عناوین بر مبنای عدل و اعتدال بیان شود و بر خلاف مشی و عرف فضای علمی حوزه قدمی برداشته نشود و سنت سیئه ای بنا نهاده نشود که که القاب و عناوین علمی بر مبنای سیاسی کاری و قدرت حاکمه به افراد اعطا شود نه بر مبنای علم و دانش او!
اگر هم قرار است لقب علمی بر کسی داده شود شایسته است اساتید و فضلای حوزه علمیه این کار را بکنند نه آنکه عناصر سیاسی و رسانه ها القاب را به افراد بچسبانند. در نتیجه برای تکریم علم و دانش پسندیده آن است بدون حب و بغض و احساس در مورد افراد سخن گفته شود. اگر جناب هاشمی رفتسنجانی به هر دلیلی به جناب سید حسن خمینی علاقه مند است دلیلی بر اعطای رتبه علمی به ایشان نیست!
کلمات کلیدی : یادداشتها
» نظرکلمات کلیدی : یادداشتها
» نظربه گواهی تاریخ روحانیت همواره در عرصه های حساس در کنار ملت و در صف مقدم جنبشهای هم سرنوشت ساز بوده اند که نمونه بارز آن پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن دفاع مقدس بوده است چنانچه حضرت امام خمینی می فرماید: «در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بودهاند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبودهاند و بر بالاى دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس مىگزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شدهاند و این رقم نشان مىدهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است. (صحیفه امام، ج21، ص: 276)
امروز نیز بر مبنای آمار در بین اقشار بسیجی، طلاب با نسبت بالایی در بسیج طلاب حضور دارند و بیش از 95 درصد آنها بسیجی هستند. این امر نشان از این دارد حوزه و روحانیت و طلاب در دفاع از آرمانهای ملت ایران و انقلاب اسلامی کوتاه نیامده است.
ارتباط وثیق روحانیون و طلاب با شهادت و جهاد همزمان با اجتهاد علمی و اخلاقی مجموعه ای کامل در دفاع از حریم ولایت ساخته است.
چنین مجموعه ای سالهاست عاشقانه منتظرند در محل تحصیل و تعلیم خود یادگاری از دفاع مقدس حضور داشته باشد و شهیدی در حوزه علمیه دفن شود. در این سالها که شهدا در بوستانها، دانشگاهها و برخی مراکز فرهنگی دیگر دفن می شدند برخی موانع شرعی و گاه مخالفتهای جهت دار در حوزه علمیه تا امروز سبب شده است خیلی محدود این اتفاق مبارک در حوزه های علمیه بیفتد.
دفن یکی از شهدای غواص در حوزه امیرالمومنین تهران اتفاق خوبی بود که سالها طلاب تهرانی منتظر آن بودند و بالاخره با رفع موانع یکی از سربازان خمینی در جمع یاران خامنه ای آرام گرفت تا این پیام مهم را داشته باشد که طلاب و روحانیون همچنان در کنار ملت در صف مقدم حوادث انقلاب خواهند بود و سرباز مطیع رهبری و خادم انقلاب هستند.
متاسفانه با وجود اتفاق خوبی که در تهران افتاد تبلیغات و حواشی رسانه ای آن در شان مراسم نبود کاش چنین مراسمی که برای اولین بار در حوزه تهران برگزار شد با تبلغات بهتر و حضور گسترده تر طلاب و روحانیون انجام می گرفت و تدبیری اندیشیده می شود که این اتفاق خوب با عظمت بیشتری ثبت شود.
با این حال این امر خجسته را ارج می نهیم و امید است تا به دفعات شاهد چنین اتفاقاتی در حوزه علمیه باشیم
کلمات کلیدی :
» نظر