سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بر مزار کسی که قلب ائمه را شاد کرد.

به بهانه 14 رمضان سالروز شهادت مختار ثقفی

پس از کشته شدن مختار توسط لشکر «مصعب بن زبیر»، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد. با وجود اینکه امویان و زبیریان پس از مرگ مختار، تهمت ها و دروغ های فراوانی را به او نسبت دادند، با این حال به نظر مزار مختار جزء مشاهد متبرکه شیعیان بوده است. «ابن بطوطه» سیاح مشهور عرب در قرن هفتم در سفرنامه اش به بارگاه مختار اشاره کرده و نوشته است: در محل شرقی جبانه کوفه قبه و بارگاه مختار می باشد، اما در طول زمان این بارگاه به صورت متروک و غریب باقی ماند و بنای آن مندرس شد. با این همه، خداوند دل های آگاه اولیای خود را متوجه آن مزار کرد و همین امر سبب شد، برخی بزرگان نسبت به جست وجو و تحقیق در مورد قبر مختار، صحت اصالت و انتساب آن به او همت گمارند.
گفته شده سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جست وجو و آشنایی با آثار و محراب های مسجد پرداخت. سید در آن زمان ترجیح داد، مسجد کوفه با خاک مدفون شود. چرا که زمین مسجد پایین تر از دیگر سرزمین های منطقه بود و در نتیجه، آب های سطحی در آن جریان پیدا می کرد، پیرو دستور آیت الله بحرالعلوم، زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر(ص) و خانه حضرت نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی ها در امان نگه داشته شود. سپس در جای همان محراب ها بر روی خاک محراب های جدید ساخته شد همان گونه که اکنون هم نمایان است.
در زمان بررسی ها و جست وجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راهرو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالاماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.
پس از یافتن قبر، «محسن الحاج عبود شلاش» ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد و برای قبر پنجره ای آهنین قرار داد و درب راهرو که در حجره ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت. آستان مختار در حرم مسلم بن عقیل واقع شده و هر دو، بنای مشترکی دارند. در سمت قبله، متصل به مسجد، ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیده الثقفی الآخذ بثارات الحسین»
علامه امینی راجع به زیارتنامه مخصوص مختار می نویسد: او در بزرگی و عظمت به مقامی نائل شد که شیخ عالیقدر شیعه شهید اول در کتاب «مزار» خود زیارتی خاص برای او نقل کرده است و در آن به رستگاری و پاکی و خیراندیشی او در مورد ولایت اهل بیت(علیهم السلام) و اخلاص و اطاعت از خدا و محبت به امام سجاد(ع) و خشنودی رسول خدا(ص) و امیرالمومنین(ع) تصریح شده است: «و انه بذل فی رضا الائمه و نصره العتره الطاهره و الآخذ بثارهم» این زیارتنامه نشان از این دارد که مزار مختار از قدیم الایام مورد توجه شیعیان و علما بوده است.
اکنون زیارت نامه ای بر سر مزار او وجود دارد که متن آن چنین است:
«السلام علیک یا مسر محمد المصطفی، السلام علیک یا مسر علی المرتضی، السلام علیک یا مسر فاطمه الزهراء، السلام علیک یا مسر الحسن المجتبی»؛ سلام بر تو ای خشنودکننده پیامبر و علی و زهرا و حسن (علیهم السلام).
«السلام علیک ایها الآخذ بثأر الحسین الغریب و الشهید الکربلا»؛ سلام بر تو ای خونخواه حسین غریب و شهید کربلا
«السلام علیک یا من ادخل السرور علی الائمه الاطهار و الابرار»؛ سلام بر تو ای کسی که خشنودی را بر قلب ائمه اطهار و نیکان وارد کرد.
«السلام علیک یا ابا اسحاق المختار. .. السلام علیک یا محارب الکفره و الفجار علیه اللعنه و سوءالدار»؛ سلام بر تو ای مختار... ای که با کفار و فجار - لعنت خدا و دوزخ الهی بر آنان باد- جنگیدی.
«السلام علی من ترحم علیه الامام زین العابدین اذ قال رحم الله المختار فانه رحم الله المختار فانه بنی دورنا و اعش ایتامنا»؛ سلام بر کسی که امام سجاد(ع) بر او ترحم کرد و گفت خدا مختار را رحمت کند که آثار ما را احیا کرد و یتیمان ما را زندگی بخشید.
«السلام علی من ترحم علیه الامام الباقر(ع) اذ قال رحم الله المختار فانه ما فرحت و لا ابتهجت هاشمیه و لا ادخل سرور علی بیت علوی حتی ارسل المختار براس عبید الله ابن زیاد و براس عمر بن سعد الی المدینه »؛ سلام بر کسی که امام باقر بر او ترحم کرد و گفت رحمت خدا بر مختار چرا که شادی و سرور از بنی هاشم و بیت علوی رخت بربسته بود تا اینکه مختار سر ابن زیاد و عمر بن سعد را به مدینه فرستاد.
«السلام علی من ترحم علیه الامام الصادق فرحمک الله ایها المختار و حشرک الله مع الابرار و الائمه الاطهار»؛ سلام بر کسی که امام صادق(ع) بر او ترحم کرد پس خداوند تو را رحمت نماید و با نیکان و ائمه محشور کند.
«و جعلنا و ایاک من الطالبین ثار الحسین یوم ینادی المنادی یا لثارات الحسین»؛ و خدا ما و تو را از زمره طالبین خون حسین قرار دهد در هنگامی که منادی فریاد می کند ای خونخواهان حسین!
«لعن الله من قتلک و من سعی بقتلک و سلام الله علیک و علی المستشهدین بین یدیک من الصالحین و المومنین»؛ خداوند کسی که تو را کشت و هر آن که در کشتن تو تلاش کرد لعنت کند و سلام خدا بر تو و بندگان مومن و صالحی که همراه تو شهید شدند.
منبع:
1- سایت مسجد کوفه
2- کتاب ماهیت قیام مختار، اثر سید ابوفاضل رضوی اردکانی

صبح صادق، شماره 511، ص.6


» نظر

دریچه ای رو به به ْآسمان ولایت

 درنگی بر زیارت نامه نواب اربعه
بنا بر فرمایش حضرات معصومین (علیهم السلام) اساس دین بر دوستی و دشمنی بنا شده است. بر این اساس دوستی با دوستان خدا و دشمنی با مغضوبین الهی نشان و بلکه ثمره ایمان است. شاخص و معیار این دوستی و دشمنی، ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند، چنانچه در زیارت جامعه کبیره آمده است: «مَن والاکم فَقَد والَى الله ووَ مَن عاداکم فَقَد عاد الله وَ مَن اَحَبَکم فَقَد اَحَبَ الله وَ مَن اَبغَضَکم فَقَد اَبغَضَ الله» یعنی حب یا بغض نسبت به خدا از حب و بغض در مورد این ذوات مقدس فهمیده می شود. از این رو امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «کمال الدین ولایتنا و البرائه من عدونا» لذا اهمیت تولی و تبری که از جمله فروعات دین در مذهب شیعه است مشخص می شود. البته این یک مرتبه والای تولی و تبری است، اما مرتبه دیگر آن دوستی با دوستان اهل بیت (علیهم السلام) است. چنانچه در زیارت شریف عاشورا عرض می کنیم: «انی... ولی لمن والاکم» و حتی از این راه درخواست تقرب الهی نیز می کنیم «اَتَقَرَبُ اِلَى اللَهِ ثُمَ اِلَیْکمْ بِمُوالاتِکمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِکمْ»؛ نزد شما تقرب می جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما. لازمه این محبت، شناخت و معرفت است یعنی «دوست شناسی» تقدم بر «دوستی» دارد. از این روست که در همین زیارت عاشورا از خداوند این گونه درخواست می کنیم: «ففَـاَسْئَل الـلَهَ الَذى اَکرَمَنـى بِـمَـعْـرِفَـتِـکـمْ وَ مَـعْـرِفَــةِ اَوْلِـیـائِـکـمْ»؛ درخواست می کنم به معرفت شما و دوستان شما مرا گرامی سازد. در این فراز کرامت شیعه مبتنی بر معرفت معصومین و دوستان آنها شده است. پس برای رسیدن به کرامت، ابتدا باید به اهل بیت و اولیای ایشان(علیهم السلام) معرفت داشت و این معرفت سبب محبت و دوستی شده و شخص را به سعادت می رساند.
در باب محبت به معصومین (علیهم السلام)، آنچه در ظاهر میان مسلمین و خصوصاً شیعیان مشاهده می شود، عشق سرشار و خالصانه به ساحت این بزرگواران است. حضور انبوه در مشاهد مشرفه و سفرهای زیارتی بسیار به قصد زیارت مضاجع شریف ایشان و برگزاری مراسم موالید و عزاداری برای ایشان نشانی از این ارادت و محبت مردم به حضرات معصومین(علیهم السلام) است. نمونه بارز این ارادت در ماه محرم و عزاداری امام حسین(علیه السلام) و نیمه شعبان در ولادت حضرت حجت(عج) دیده می شود، اما مرتبه دیگر تولی که به آن اشاره شد مع الاسف در میان شیعیان صبغه و شور کمتری دارد.
به طور نمونه - و به مناسبت این نوشتار- نواب اربعه حضرت ولی عصر(عج) در دوران غیبت صغری تا چه میزان میان شیفتگان آن حضرت شناخته شده هستند؟ 15 شعبان سالروز وفات نایب چهارم ایشان «علی بن محمد سمری» و 18 شعبان سالروز رحلت نایب سوم ایشان «حسین بن روح نوبختی» (رضی الله عنهما) است. چه تعداد هیأت و محفل مذهبی این مناسبت ها را گرامی می دارند؟ چه تعداد کتاب و اثر مکتوب در معرفی این بزرگواران چاپ شده است؟ نام چند هیأت، میدان، خیابان، مدرسه، مسجد و ... در کشور امام زمان(عج) به نام نواب خاص ایشان نام گذاری شده است؟
مزار مطهر این چهار مرد پاک شیعه در کاظمین است. آیا خیل زائرینی که به سفر عتبات عالیات مشرف می شوند به زیارت این قبور مطهر می روند؟ آیا مطلع هستند نایبان خاص و امین مولای شان در این شهر مدفون هستند؟ برای اینکه این امور به عنوان دغدغه و سپس برنامه در بیاید لازم است در دل محبتی نسبت به ایشان ایجاد شود؛ محبتی که بیان شد متفرع بر معرفت است و متأسفانه در معرفت بخشی در این باره آن چنان که شایسته است همت و حمیت نشده است. شیخ عباس قمی محدث بزرگ شیعه در کتاب شریف مفاتیح در باب زیارت نواب اربعه حضرت حجت(عج) در تجلیل و تعظیم ایشان می نویسد: «بدانکه از جمله تکالیف زائران در ایام توقف در شهر مقدس کاظمین رفتن به بغداد، برای زیارت این چهار نایب خاص امام عصر (صلوات الله علیه) است که حتی اگر قبر هر یک از آنها در شهرهای دوردست قرار می داشت، شایسته بود انسان راه های سخت و طولانی را طی کند و رنج و سختی سفر را به جان بپذیرد و به فیض زیارت آنها نائل شود، زیرا در میان همه اصحاب خاص امامان (علیهم السلام) کسی به بزرگی و جلالت قدر ایشان نمی رسد. اینان نزدیک هفتاد سال به منصب سفارت و وساطت میان امام (علیه السلام) و مومنان فائز شدند و بر دست ایشان کرامات بسیار و خوارق عادات بی شمار جاری گردید و گفته شده بعضی از علما قائل به عصمت ایشان شده اند.»
سپس، نکته ناب و جالبی که شیخ عباس به آن اشاره و تأکید می کند لزوم توسل به نواب اربعه است. ایشان با بیانی تأثیرگذار می نویسد: «مخفی نیست که همچنان که این بزرگواران در زمان حیات خود، واسط میان ولی عصر (صلوات الله علیه) و مردم بودند و از جمله مناصب ایشان، رساندن درخواست ها و نامه های حاجات مردم به آن حضرت بود، اکنون هم به همان منصب شریف مفتخرند و باید نامه های حاجات که در سختی ها نوشته می شود توسط ایشان، به آن حضرت برسد... خلاصه، فضایل و مناقب ایشان بیشتر از آن است که ذکر شود و همین اندازه برای ترغیب زائران، برای درک فیض زیارت شان کافی است.» در واقع همان گونه که در دوران غیبت صغری شیعیان حضرت برای درخواست حاجات و پاسخ سوالات خویش رو به نواب اربعه می آوردند و آنها را واسطه می کردند، اینک و در دوران غیبت کبری نیز این چنین است و برای عرض حاجات باید به این چهار عالم بی بدیل توسل کرد. برای این منظور باید اعتقاد و اعتماد به ایشان داشت و شأن و منزلت آنان را شناخت، آنگاه با محبت و ارادت رو سوی آنها کرد.
باید توجه داشت این بزرگواران امین و یار صدیق حضرت ولی عصر(عج) بوده اند و اگر کسی در دل محبت امام زمان(عج) را دارد باید محبت نواب او را نیز در دل بپروراند که این امر بی شک سبب رضایت و خشنودی حضرت نیز خواهد بود. چه بسا در دوران غیبت صغری افرادی که در نیابت اینان تشکیک و تردید کردند، مورد غضب و حتی لعن حضرت قرار گرفتند.
همان گونه که حضرات معصومین (علیهم السلام) باب الله هستند و دروازه همه معارف الهی، دری که خداجویان برای ورود به ساحت قدس الهی، قصدش می کنند، چنانچه در زیارت آل یاسین است: «السلام علیک یا باب الله و دیان دینه» برای ورود به ساحت مقدس حضرت حجت (عج) نیز ادب اقتضا می کند شخصی آبرومند را واسطه قرار دهیم، چنانچه در زیارت نامه نواب اربعه نیز می خوانیم: «أَشْهَدُ أَنک بَابُ الْمَوْلَى»؛ گواهی می دهم که تو دروازه فیض مولایی و باز در اثنای آن، این گونه به ایشان سلام می دهیم: «السلاَمُ عَلَیْک مِنْ بَابٍ مَا أَوْسَعَک وَ مِنْ سَفِیرٍ مَا آمَنَک وَ مِنْ ثِقَةٍ مَا أَمْکنَک» سلام بر تو، سلام بر تو به خاطر دریچه فیض امام بودن، چقدر پهناور است آن دریچه و چه نیکو سفیر امینی بودی و چه پا بر جا مورد وثوقی بودی.» این همان مطلبی است که شیخ عباس با ظرافت آن را بیان کرده است. در واقع همان گونه که باب و در وسیله ارتباط است که هر کسی بخواهد به طور صحیح وارد خانه ای شود باید از آن وارد گردد، نواب اربعه هم باب و در هستند، هر کسی می خواهد بهره ای از کمالات امام زمان(عج) ببرد، باید از این طریق قدم بردارد و از این باب و در بیاید و الا با دیوارها برخورد می کند و به حریم امام راهی نمی یابد. از سوی دیگر گاهی انسان می خواهد به محضر شخص بزرگی شرفیاب شود و بوسه ای بر دست عالم ربانی بگذارد و ادای احترامی نسبت به شخصیتی داشته باشد ولی به دیدار خود او موفق نمی شود؛ بر آستان و در خانه او بوسه ای می زند و به باب او ادای احترامی می کند و از آستان او تبرک می جوید. ادای احترام و توسل به نواب اربعه در واقع احترام و تکریم و ابراز ارادت به حضرت بقیه الله(عج) است. همین مطلب در زیارت نامه ایشان این گونه عنوان می شود: «یَا حُجةَ الْمَوْلَى وَ بِک إِلَیْهِمْ تَوَجهِى وَ بِهِمْ إِلَى اللهِ تَوَسلِى»؛ ای حجت مولا، روی من به وسیله تو به سوی ایشان است و به سبب آنان است توسلم به سوی خدا. یعنی توجه به یکی از نواب اربعه در واقع توجه به حضرت حجت است و توجه به حضرت حجت توسل به خداست. به این ترتیب پیوند زیارت و توحید مشخص می شود.
در فراز دیگر این زیارت نامه که آن را به جناب ابوالقاسم حسین بن روح(ره) نسبت داده اند می خوانیم: «جِـئْتُـک مُخْلِصاً بِتَوْحِیـدِ اللهِ وَ مُوَالاَةِ أَوْلِیَائِهِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ وَ مِنَ الذِینَ خَالَفُوک»؛ به خدمتت آمدم، در حال اخلاص به یگانگی خدا و دوستی با اولیای خدا و بیزاری از دشمنان ایشان و از کسانی که با تو مخالفت کردند. در این فراز زیارت نواب اربعه توأمان با توحید خالصانه و دوستی با دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا عنوان شده است تا همان گونه که در صدر نوشتار بیان شد نشان از این باشد که تولی و تبری ریشه در توحید و محبت الهی دارد و اگر به عنوان مثال به زیارت جناب حسین بن روح یا سایر نواب می رویم در واقع نوعی عبادت و تقرب به خداست. بیان پایانی این فراز نشان می دهد مقام و منزلت نائب حضرت تا حدی است که حتی باید از مخالفان او هم اعلام برائت کرد؛ چرا که همان گونه که گذشت مخالفت با نواب خاص یا عام حضرت حجت به معنای مخالفت با حضرت حجت(عج) و در نهایت مخالفت با خداست !
اما سر این همه بزرگی و تکریم یاران حضرت در چیست؟ با توجه به آنچه در زیارت نامه آمده است تبعیت محض از امام زمان(عج) و تکلیف مداری و ولایت مداری دلیل اوج گرفتن ایشان است.
«أَدیْتَ عَنْهُ وَ أَدیْتَ إِلَیْهِ مَا خَالَفْتَهُ وَ لاَ خَالَفْتَ عَلَیْهِ ...أَنک مَا خُنْتَ فِى التأْدِیَـةِ وَ السفَارَةِ»؛ از جانب او انجام وظیفه کردی و نسبت به او ادای تکلیف کردی، با او مخالفت نکردی و علیه او به مخالفت برنخاستی ... و اینکه در ادای وظیفه و سفارت خیانت نکردی.» از این روست که ایشان بندگان خاص خداوند می شوند؛ «أأَشْـهَـدُ أَن الـلـهَ اخْتَصک بِـنُورِهِ حَتى عَایَنْـتَ الشخْصَ فَأَدیْتَ عَنْهُ وَ أَدیْتَ إِلَیْه»؛ گواهی می دهم که خدا تو را به نورش اختصاص داد، تا آن حضرت را به وضوح دیدی پس از جانب او و نسبت به او ادای وظیفه کردی.
معرفت به یاران خاص حضرت حجت(عج) علاوه بر اینکه جزء تولی و تبری است این خصوصیت را دارد که می تواند ما را با وجود بی نهایت مولای آنها نیز تا حدودی آشنا کند. اگر شاگردان و خادمان و یاران مولا که ریزه خوار خوان اویند این گونه عظیم و والامقام هستند، امام و مقتدای آنان چه جایگاه و منزلتی دارد؟ از سوی دیگر این معرفت به ما این امید را می دهد که رسیدن به مقامات بالای معنوی و شخصیتی برای غیر معصومین(علیهم السلام)- به معنای خاص- نیز ممکن است و این مقامات دست نیافتنی نیست.


» نظر

ازشباهت تا سعادت

به مناسبت ولادت اشبه الناس به رسول اعظم
1- بر مبنای آیه شریفه «انا اعطیناک الکوثر» نسل مقدس حضرت رسول اعظم(ص) از بانو حضرت صدیقه طاهره(س) است. چرا که مفسران شیعه کوثر را ذریه پیامبر(ص) معنا کرده اند. روشن است در سلسله نسل ها برخی خصوصیات و ویژگی های جسمی، اخلاقی و روحی از آبا و اجداد به فرزندان شان به ارث می رسد. این سنت الهی در ذریه حضرت رسول(ص) نیز جاری است. البته مادران و پدرانی که نسل های بعدی را تشکیل می دهند نیز در این امر نقش بسزایی دارند و چه بسا زنان و مردان پاکی که به نکاح ناصالحان در آمده و این ممکن است به انحراف نسل آنها منجر شود و از آن سو نیز ممکن است همین امر سبب نورانیت جمعی دیگر باشد.
2- در میان ذریه پیامبر(ص) با توجه به آیه شریفه «لاینال عهدی الظالمین» (بقره: 124) و بر مبنای عبارت دعای وارث «اشهد انک کنت نُورَاً فِى الاَصْلابِ الشَامِخَه وَ الاَرْحامِ المُطَهَره» کسانی هستند که از اجداد طاهر خود نور به ارث برده اند و هم وارث شمایل شده اند و هم وارث فضایل. ائمه اطهار و حضرات معصومین (علیهم السلام) مصداق اتم و اکمل این سخن و وارث علم و حلم و عصمت و ولایت انبیای گرامی هستند.
3- در روایت از حضرت رسول خدا(ص) آمده است: «قَائِمُ أَهْلِ | بَیْتِى وَ مَهْدِى أُمتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى فِى شَمَائِلِهِ وَ أَقْوَالِهِ وَ أَفْعَالِهِ ...؛ قائم اهل بیت من و مهدی امتم شبیه ترین مردم به من است در شمایل و گفتار و کردار.» (بحارالأنوار36: 283) و در جایی دیگر می فرمایند: «الْمَهْدِى مِنْ وُلْدِى اسْمُهُ اسْمِى وَ کنْیَتُهُ کنْیَتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى خَلْقاً وَ خُلْقاًخَلْقاً وَ خُلْقاً ... مهدی از فرزندان من است، اسمش اسم من و کنیه اش کنیه من و شبیه ترین مردم به من است از نظر خلقت و اخلاق.» (همان: 309)
در صحرای کربلا نیز حضرت اباعبدالله(ع) هنگامی که حضرت علی اکبر(ع) عزم میدان نبرد کرد، فرمودند: «اللهُم اشْهَدْ عَلَى هَوُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامُ أَشْبَهُ الناسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک کنا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِیک نَظَرْنَا إِلَى وَجْهِهِ» خدایا شاهد باش بر این قوم که برای شان نمایان ساختم جوانی را که شبیه ترین مردم است به رسول تو که هرگاه مشتاق زیارت نبی خدا می شدیم به او نگاه می کردیم. (همان : 42) بر مبنای این دو روایت شریفه شباهت حضرت علی اکبر(ع) به رسول خدا را نباید تنها یک شباهت موروثی صرف دانست بلکه این شباهت فضیلتی بزرگ برای ایشان و حتی مادر بزرگوارشان است. سید جوانان بنی هاشم در دشت کربلا به اوج مقامات انسانی رسیده بود تا جایی که شاید بتوان مقام ایشان را تا نزدیکی مقام امامت دانست. همین مقام والای ایشان است که می توان او را مطلقاً و بی قید الگوی جوانان دانست.
4- در روایت شریفه از حضرت امیرالمومنین(ع) آمده است: «أشبه الناس بأنبیاء الله أقولهم للحق و أصبرهم علی العمل به» (غررالحکم:110) شبیه ترین مردم به انبیا حق گوترین و صابرترین آنها در عمل است و نیز مروی است: «الناسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به امیران شان شبیه ترند تا به پدرانشان! (بحارالأنوار75: 46) غرض اینکه جوان امروز می تواند علی اکبر(ع) را با همان خصوصیاتی که در کلام پدر بزرگوارشان بود الگو قرار دهد و با حرکت در مدار حق و صبر و کسب معرفت خود را شبیه انبیا و اولیا کند. اگر کسی امیر و الگوی خود را درست انتخاب کند در «شباهت» به او خواهد کوشید و رفتار و گفتار خود را منطبق با او خواهد کرد. جوانان دوران دفاع مقدس که حضرت امام راحل با وجود تمام مقامات معنوی می فرمود با دیدن آن چهره ها غبطه می خورد نمونه ای روشن بر این سخن است که به جای آنکه هنرپیشه ها و فوتبالیست ها و ... را اسطوره و الگوی خود بدانند راه صحیح سعادت را در اقتدا به جوان حضرت حسین(ع) یافتند و در همین راه با «شباهت» به حضرت علی اکبر(ع) به «شهادت» یا «سعادت» رسیدند.

صبح صادق، ش.507، ص.6


» نظر

بازگشت در دوران ظهور

شرحی بر دعای عهد با نگاه به قرآن

از حضرت صادق(ع) منقول است که هر که چهل صباح دعای عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند. در همین دعا از خداوند تقاضا می کنیم: «اللهُم إِنْ حَالَ بَیْنِى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الذِى جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِک حَتْماً مَقْضِیاً فَأَخْرِجْنِى مِنْ قَبْرِى مُوْتَزِراً کفَنِى شَاهِراً سَیْفِى مُجَرداً قَنَاتِى مُلَبیاً دَعْوَةَ الداعِى فِـى الْحَاضِرِ وَ الْبَادِى؛ پروردگارا اگر میان من و او موت که بر تمام بندگانت قضای حتمی قرار داده ای جدایی افکند. پس مرا از قبر برانگیز در حالی که کفنم را ازار خود کرده و شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم لازم الجابه است اجابت کنم.
بازگشت مومنین در هنگام ظهور و سربازی در رکاب حضرت صاحب الامر یکی از اعتقادات ناب شیعه است که از آن به رجعت تعبیر می شود. چه آنکه امام صادق(ع) فرمود: «یعنی هر کس به هفت چیز اقرار کند او مومن است.» و یکی از آن هفت امر را ایمان به رجعت عنوان کردند. البته این نوعی از رجعت است، رجعت ائمه اطهار و نیز رجعت برخی دشمنان اهل بیت نیز در روایات آمده است. باز از حضرتش در این باره منقول است: «نخستین کسی که قبر به روی او شکافته می شود و به دنیا برمی گردد حسین بن علی(ع) است. رجعت همگانی نیست بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز می گردند که مومن خالص یا مشرک محض باشند.» (بحارالانوار53: 39) در این روایت شریفه هر سه رجعت بیان شده است.
مسئله رجعت را علمای شیعه هم از لحاظ کتاب، هم سنت و هم عقل و اجماع به اثبات رسانده اند و چنان این امر برایشان روشن است که محدث بزرگ شیعه علامه مجلسی صاحب کتاب شریف بحارالانوار پس از بیان روایات رجعت بیان می دارد: «شیعه در همه اعصار بر این مسئله اجماع و اتفاق نظر داشته است و این امر چنان بین آنها مشهور و واضح است که خورشید در میان روز چنین است.» (همان) مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی روایات این باب را بالغ بر 500 عدد عنوان می کند روایاتی که مبتنی بر آیات قرآن می باشد.

آیا رجعت امکان دارد؟
حکما می گویند هر چیز که در ظاهر عجیب و غریب است تا وقتی که دلیلی متقن برای امتناع عقلی آن وجود ندارد را بایستی در ظرف امکان قرار داد. به عنوان مثال وجود دریایی از جیوه امری غریب از ذهن است اما هیچ استدلالی مبتنی بر محال بودن نیست مانند فرد بودن عدد چهار که استحاله عقلی دارد. از این رو دریای جیوه امری ممکن از منظر عقل است گر چه شاید وقوع نداشته باشد. رجعت نیز این چنین است. البته رجعت به معنای بازگشت مردگان و حیات مجدد نه تنها امکان دارد بلکه وقوع خارجی نیز یافته است. در نتیجه رجعت امکان عقلی دارد و امری معقول است که آیات قرآن نیز به آن اشاره دارد. به عنوان مثال هنگامی که کفار، آخرت و قیامت را به دلیل اینکه مردگان و استخوان های پوسیده آنان چطور باز زنده می شوند به استهزا می گرفتند خداوند قادر متعال برای اینکه این استبعاد فکری را پاسخ دهد، فرمود: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْىِ الْعِظامَ وَ هِىَ رَمِیمُ *قُلْ یُحْیِیهَا الذِى أَنْشَأَها أَولَ مَرة» (یس: 79- 78) و یا «وَ هُوَ الذِى یَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُم یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْه» (روم:27) پس اگر کسی نگاه مادی به جهان نداشته باشد و اعتقاد به قدرت لایتنهی خداوند داشته باشد امر رجعت نه تنها برایش نامعقول بلکه امری عقلانی است و از این رو مومنان هر روز در دعای عهد با تضرع و خواهش از حضرت حق تقاضای حضور در رکاب منجی عالم را دارند و به استجابت این طلب نیز امیدوارند.آیاتی که دلیل بر رجعت است:

دم عیسوی
«و احی الموتی باذن الله» (آل عمران: 49) در این آیه که مورد اتفاق همه مسلمین و حتی همه ادیان است به روشنی اشاره به زنده شدن اموات قبل از قیامت دارد که حضرت عیسای روح الله به اذن خدا چنین می کرد. اگر عیسای نبی به اذن خدا می تواند مردگان را زنده نماید چرا در زمان ظهور حضرت حجت(عج) تکرار این امر توسط خداوند و یا ملکی مقرب به اذن الهی دور از ذهن باشد؟ اگر دم عیسوی روح الله می تواند به مردگان جان بخشد چرا دم علوی بقیه الله الاعظم این چنین نباشد؟ چنین معجزه ای در کتب روایی از حضرت رسول و ائمه (علیهم السلام) نیز بیان شده است. پس با توجه به این آیه شریفه بازگشت برخی اموات در زمان رجعت امکان دارد.

عزیر نبی
«أَوْ کالـذى مَـر عَلـى قَرْیَـةٍ وَ هِىَ خاوِیَةُ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنى یُحْیى هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عامٍ ثُم بَعَثَهُ قالَ کمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِک وَ شَرابِک لَمْ یَتَسَنهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِک وَ لِنَجْعَلَـک آیَةً لِلناسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظـامِ کیْ َنُنْشِزُها ثُم نَکسُوها لَحْماً فَلَما تَبَینَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَن اللهَ عَلى کل شَىْ ءٍ قَدیرُ»؛ یا مثل آن مردی که بر دهکده ای گذر کرد که با وجود بناهایی که داشت از سکنه خالی بود، از خود پرسید خدا چگونه مردم این دهکده را زنده می کند پس خدا او را صد سال بمیرانید، آن گاه زنده اش کرد و پرسید چه مدتی مکث کردی؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز خداوند فرمود: (نه) بلکه صد سال مکث کردی، به خوردنی و نوشیدنی خویش بنگر که طعمش در این صد سال دگرگون نشده و به دراز گوش خویش بنگر، (ما از این کارها منظورها داریم یکی این است که) تو را آیتی و عبرتی برای مردم قرار دهیم استخوان ها را بنگر که چگونه آنان را برمی انگیزانیم و سپس آنها را با گوشت می پوشانیم همین که بر او روشن شد که صد سال است مرده و اینک دوباره زنده شده گفت: می دانم که خدا به همه چیز توانا است. (بقره :259)
این آیه داستان ارمیا یا عزیر نبی را بیان می کند که از کنار روستایی در بیت المقدس می گذشت که اهل آن از بین رفته بودند و ده ویران گشته بود، او در حالی که شگفت زده بود با خود پرسید این مردگان چطور زنده می شوند؟ خداوند همان گونه که در آیه آمده است سوال او را به نحو عملی پاسخ داد. آیه بعد این آیه نیز پاسخی به همین سوال است که از سوی حضرت ابراهیم خلیل(ع) مطرح می شود و خداوند با زنده کردن چهار پرنده اطمینان قلبی برای حضرت ایجاد می کند که به دلیل شهرت آن داستان از بیان آن صرف نظر می شود.
برخی گفته اند این آیه اشاره به واقعیت خارجی ندارد و بیان یک تمثیل است و باید آن را تأویل برد و مثلاً آن را با داستان اصحاب کهف مقایسه کرد و بیان داشت که اینجا هم بحث خواب مطرح است نه مردن و زنده شدن! علامه طباطبایی در پاسخ به این شبهه می فرماید: «ما نفهمیدیم چگونه ممکن است «مردن» در آیه شریفه را حمل بر بیهوشی و داستان این شخص را با داستان اصحاب کهف مقایسه کرد، چون به فرض اینکه قبول کنیم داستان اصحاب کهف از قبیل بی هوشی بوده، صرف شباهتی که بین این دو داستان هست مجوز آن نمی شود که این را به آن اقتباس کنیم، با اینکه در داستان اصحاب کهف کلمه «اماته» نیامده، تنها فرموده:«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِى الْکهْف ِ سِنِینَ عَدَداً» ما در آن غار ایشان را چند سال به خواب بردیم (کهف: 11)، (ولی در آیه مورد بحث صریحاً فرموده: خدا او را صد سال میراند.) ... به علاوه اگر این ممکن باشد که خدا به عنوان کار خارق العاده مرد بیهوشی را بعد از صد سال به حال آورد، چرا جایز نباشد که به عنوان کار خارق العاده، مرده صد ساله را زنده کند؟ چون بین خارق العاده ها فرقی نیست. معلوم می شود مفسر مزبور زنده کردن مردگان را در دنیا محال می داند، در حالی که هیچ دلیلی بر محال بودن آن ندارد.» آیت الله جوادی آملی نظری شبیه استادش علامه دارد و در تفسیر این آیه می گوید: «آنچه از ظاهر این آیه برمی آید جریان واقعی است نه تمثیل که برخی آن را محتمل دانسته اند. ... در پاسخ آن سخن باید گفت هرچند قرآن کریم عنوان «توفی» را بر خواب اطلاق کرده و نوم قسمی از وفات است؛ لیکن سخن و احتمال یاد شده را قیاس می توان نامید؛ یعنی تشبیه موضوعی به موضوع دیگر یا حادثه ای به حادثه ای دیگر؛ غافل از آنکه تشبیه، نیازمند وجه اشتراک است و هیچ گونه جهت مشترکی میان دو حادثه یاد شده نیست، زیرا در جریان اصحاب کهف، سخن از «رُقــود» است: «وتَــحــسَـبُــهُــم اَیـقــاظًــا وهُــم رُقــود» (کهف:81) یعنی آنان خفتگانند؛ ولی بیدار پنداشته می شوند. پس قرآن مجید به خواب رفتن آنها را تصریح می کند؛ ولی در آیه مورد بحث به صراحت از مردن شخص یاد شده سخن می گوید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عام» و هیچ دلیلی بر توجیه و برگرداندن لفظی از معنای ظاهر خود نیست.
پس از تصریح قرآن کریم به وقوع مرگ و زندگی مجدد در نشئه طبیعت، انکار آن نشان انحراف فکری و عقیدتی است.» (تفسیر تسنیم12: 266)

ترسیدگان از مرگ
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَـهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُم أَحْیاهُمْ إِن اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى الناسِ وَ لکن أَکثَرَ الناسِ لایَشْکرُون»؛ مگر داستان آنان که هزاران نفر بودند و از بیم مرگ، از دیار خویش بیرون شدند نشنیدی که خدا به ایشان گفت بمیرید، آن گاه زنده شان کرد که خدا بر مردم کریم است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.» (بقره: 243)
این آیه اشاره به سرگذشت قومی از بنی اسرائیل دارد که به خاطر شیوع بیماری طاعون در میان آنها، از شهر و دیار خویش فرار کردند و به بیابانی پناه بردند ولی خداوند آنان را به همان بیماری نابود ساخت. سپس خداوند آنان را زنده کرد تا عبرت بگیرند و بدانند که از حکم خدا گریزی نیست. این آیه هم به زنده شدن اموات قبل از قیامت تصریح دارد. در اینجا نیز برخی شبهه بالا را مطرح کرده اند و باز علامه طباطبایی در مقام نقد می گوید: «این گفتار زمانی قابل قبول است که اولاً یا به طور کلی معجزات و خوارق عادات را منکر شویم و یا بعضی از انحای آن را (چون مرده را زنده کردن). ... خود قرآن ظهور در این دارد که مرده زنده کردن و امثال آن را اثبات کرده است و به فرض اینکه ما نتوانیم معجزه را از راه عقل اثبات کنیم، هیچ مسلمانی نمی تواند ظهور قرآن را در اثبات آن، انکار نماید... پس حق مطلب این شد که ظاهر آیه مورد بحث می رساند که در مقام بیان یک سرگذشت است.»

شهادت مقتول
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادارَأْتُمْ فیها وَ اللهُ مُخْرِجُ ما کـنْتُمْ تَکتُمُـونَ *فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کذلِک یُحْىِ اللهُ الْمَوْتى وَ یُریکمْ آیاتِهِ لَعَلکـمْ تَعْقِلُون» ؛ و چون کسی را کشته بودید و درباره او کشمکش می کردید و خدا آنچه را نهان می داشتید آشکار کرد گفتیم پاره ای از گاو را بکشته بزنید خدا مردگان را چنین زنده می کند و نشانه های قدرت خویش به شما می نمایاند شاید تعقل کنید.» (بقره:73-72) این آیه هم در مورد کشته ای از بنی اسرائیل است که در مورد قاتل او اختلاف شد و به اذن خدا و فرمان حضرت موسی(ع) مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. باز هم در این آیه برخی خدشه نموده اند و آن را حمل بر حیات معنوی کرده اند که آیت الله جوادی در نقد این عده می گوید: «ناصوابی این پندار در این است که ظاهر احیا همان حیات بخشی حقیقی است و منظور از آن، حیات متعارف و محسوس است و حمل آن بر حیات معنوی، نظیر «من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعاً» یا حمل آن بر حفظ حیات محسوس و جلوگیری از هدر دادن آن به وسیله نزاع، مانند: «ولکم فی القصاص حیوه یا أولی الألباب»، نیازمند قرینه است.» (تفسیر تسنیم5 :206)

صاعقه بر قوم موسی
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُوْمِنَ لَک حَتى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکمُ الصاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ *ثُم بَعَثْناکمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلکـمْ تَـشْکرُونَ؛ و چون گفتید: ای موسی تو را باور نکنیم تا خدا را آشکار ببینیم در نتیجه صاعقه شما را بگرفت در حالی که خود تماشا می کردید آن گاه شما را از پس مرگ تان زنده کردیم شاید سپاس بدارید.» (بقره 56- 55) هفتاد نفر از بنی اسرائیل به موسی گفتند تا خدا را بالعیان نبینیم هرگز سخن تو را که این الواح همان تورات است که از طرف خدا نازل شده است باور نمی کنیم. آنگاه صاعقه ای از آسمان آمد و همه آنها مردند و با دعای موسای کلیم باز زنده شدند.

حشر قبل از قیامت
«وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کل أُمةٍ فَوْجاً مِمنْ یُکذبُ بِآیـاتِنا فَهُمْ یُوزَعُون»؛ به یادآور روزی را که ما از هر امتی گروهی از کسانی را که آیات ما را انکار می کردند محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند. (نمل: 83)
علامه طباطبایی ذیل این آیه به طور مفصل اثبات می کند: «آیه شریفه نمی تواند مربوط به وقایع قیامت باشد، بلکه از حشری خبر می دهد که قبل از روز قیامت واقع می شود» و در بحث روایتی تفسیر می آورد: در تفسیر قمی آمده که پدرم از ابن ابی عمیر، از حماد و از امام صادق(ع) روایت کرده که به من فرمود: مردم درباره آیه «یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کـل أُمةٍ فَوْجاً» چه می گویند؟ گفتم: می گویند: این آیه درباره قیامت است، فرمود: نه، این طور که آنان می گویند نیست، بلکه درباره رجعت است، مگر خدای تعالی در قیامت از هر امتی فوجی را محشور می کند؟ و بقیه آن امت ها را رها می کند؟ با اینکه خودش فرموده: « وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آنان را محشور کردیم و احدی را از قلم نینداختیم.

نتیجه
آیات دیگری در قرآن هستند که می توان آنها را در مورد رجعت تفسیر کرد و نیز آیاتی که در مورد قیامت است نیز گاه در روایات به رجعت تفسیر شده اند و گاه به روز ظهور. علامه طباطبایی در سر این مطلب می گوید ظهور حجت و رجعت و قیامت هر سه مراتب یک حقیقت هستند، روایاتی که رجعت را اثبات می کند ... در یک جهت اتحاد دارند و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می شود، روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود، بلکه به خلوص عبادت می شود، عبادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست، عبادتی که شیطان و اغوایش هیچ سهمی در آن ندارد، روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند، یا ولی خدا بودند و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر می گردند تا میان حق و باطل حکم شود و این معنا به ما می فهماند روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه ای امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثری از شر و فساد نمی ماند و باز به همین جهت روز ظهور مهدی(عج) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می شود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بیت نیز روایت شده که فرموده اند ایام خدا سه روز است؛ روز ظهور مهدی (عج) و روز رجعت و روز قیامت. این معنا یعنی اتحاد. این سه روز بر حسب حقیقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه (علیهم السلام) بعضی آیات گاهی به روز قیامت و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز ظهور مهدی تفسیر شود. (ترجمه المیزان2: 163)


» نظر

یادش بخیر گویا همین دیروز بود..

«اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر». گویا «همین دیروز» بود که در میان شعارهایی با رنگ و لعاب روشنفکرانه و گاه سکولار، این عبارت، زینت‌بخش سخنان شخصیتی بود که پیروز صحنه انتخابات از آب درآمد. بلی «دولت اسلامی» با تکیه بر ارزش‌های دینی از سوی مردم برای خدمت‌گزاری برگزیده شد. آنچه سبب می‌شود با حلاوت از آن ایام یاد کنیم همین امر است که در حالی که دشمنان تبلیغ می‌کردند، دوران افول ارزش‌های انقلابی و اسلامی در ایران فرا رسیده است، مردم با روی آوردن به کاندیدایی که شعارهایش انقلابی‌ترین شعارها بود، قبل از هرچیز بر دشمنان قسم خورده نظام سیلی زدند.

در میان انبوه انتخابات‌های پس از انقلاب، انتخابات نهم ریاست جمهوری گونه‌ای متفاوت داشت. از ثبت نام داوطلبین، تأیید صلاحیت‌ها، تنوع کاندیداها گرفته تا نظرسنجی‌ها، ائتلاف‌های انجام نشده، شعارها و وعده‌های انتخاباتی و در آخر، نتیجه شگفت‌انگیز آن، همه و همه، حاکی از نوعی گوناگونی و «تغییر» داشت.

سخن از «تغییر»، گفتمان غالب بود اما اینکه این «تغییر» باید «کجا» و «چگونه» صورت گیرد، نقطه افتراق سخنان بود. نکته‌ای که تبیین آن از سوی کاندیداها و هوادارانشان نقش به سزایی در انتخاب شدن یا نشدنشان توسط مردم داشت.

برخی تغییر را از خود شروع کردند، از نوع لباس، نوع صحبت و … حتی گاهی کار به تغییر مواضع و عقاید کشید. افراطی‌ها دم از تغییر قانون اساسی هم زدند، تغییر در شیوه‌ی انتخاب وزرا تا جایی که حتی از مطرودین امام و ملت برای کابینه خود نام بردند. برخی هم عرصه اقتصاد را مناسب‌ترین عرصه تغییرات دانسته و برخی پرداخت یارانه مستقیم را پیشنهاد دادند. اما هیچکدام برای مردم جذابیت غالب نداشت. از 27 خرداد تا سوم تیر برخی افراد و گروه‌ها و احزاب چنان دچار «دگردیسی» شدند و گروه‌هایی با هم زیر یک سقف قرار گرفتند که نزدیک بود «اصل استحاله اجتماع نقیصین» زیر سؤال برود!

در میان خیل رنگارنگ نظرات و شعارها، اما احمدی‌نژاد، «تغییر تغییرات» را سرلوحه شعارهای خود قرار داد. تغییراتی که بعد از گذشت دو دهه از انقلاب در آرمان‌ها و ارزش‌های امام راحل پدید آمده بود و گاه به انحراف و ضدیت با مبانی اصیل انقلاب اسلامی رسیده بود. احمدی‌نژاد با این اعتقاد پا به عرصه انتخابات گذاشت که: «اولین جایی که باید در آن تحول اتفاق بیفتد نگرش به دین و اسلام است. … دین اسلام یک دین کامل است و تنها راه سعادت بشر اجرای احکام نورانی اسلامی است. اقتباس و قرض کردن برنامه‌های دیگران نه تنها ملت ایران را جلو نخواهد برد، بلکه مشکلی بر مشکلات خواهد افزود» . این، نگاه انتقادی نسبت به افکار التقاطی‌ای بود که در بدنه‌ی حاکمیت شکل گرفته بود و باید «تغییر» می‌کرد و به مسیر اصلی خود که همان تفکرات حضرت امام خمینی بود، بازمی‌گشت. سخن از انقلاب سوم که از جنس انقلاب اول و دوم است در سخنان احمدی‌نژاد را باید در هیمن راستا ارزیابی کرد.

باز آفرینی مفاهیمی مثل عدالت، مبارزه با فساد و تبعیض، ساده‌زیستی و دوری از تجمل‌گرایی به خصوص در رده مسئولین، استکبارستیزی و توجه به جنبه‌های جهانی انقلاب اسلامی ایران، تأکید بر خدمت رسانی به مستضعفین و پابرهنه‌ها و از این دست مفاهیم، تغییراتی بود که دولت اسلامی، خود را مأمور به انجام آنها می‌دانست. مردم گرچه با این تعبیرات، ناآشنا و غریب نبودند و بارها در سخنان حضرت امام و مقام معظم رهبری آنها را شنیده بودند ولی با این حال، برایشان نو و تازه می‌نمود. از این رو نه به شعارهای افراط‌گرایانه سیاسی وقعی گذاشتند نه به وعده‌های وسوسه کننده اقتصادی.

احیای این ارزش‌های مغفول، توسط آقای احمدی‌نژاد، بزرگترین پیروزی این نامزد اصولگرا بود و «اگرچنانچه ایشان رأی هم نمی‌آورد، خدمت بزرگی به انقلاب کرد و آن احیای عدالت‌خواهی و عدالت طلبی بود».

از دیگر ویژگی‌های سوم تیر این بود که عملکرد مردم، «نخبگان کشور را به چالش کشید». شکاف احزاب و گروه‌های سیاسی و مردم چنان به فراخی گراییده بود که نه احزاب صدای مطالبات و خواسته‌های واقعی را می‌شنیدند و نه مردم، وعده‌های احزاب را! خودخواهی و تبختر این گروه‌ها باعث شده بود «خواسته‌های خود» را خواسته‌های مردم تلقی کنند و از این رو گویا در اتاق‌های دربسته تصمیم می‌گرفتند و برنامه‌ریزی می‌کردند و حتی نظرسنجی‌های آنها نیز با نظر واقعی مردم تفاوت بسیار داشت!

آنان که ادعای نخبگی داشتند، مخالفان افکار و عقاید خودشان را «غیر خودی» و «غیر نخبه» و «دارای افکار عوام‌پسند» نامیدند، اما برخلاف تصور آنها سوم تیر را باید «چرخش نخبگان» نامید. اگر یک گام به پیش گذاریم، به واقع، سوم تیر، تعریف «نخبه» را با «تغییر» روبرو ساخت و اعلام کرد «مردمی بودن» و «درک نیازهای توده‌ها» را باید از این پس در معیار و ملاک‌های شناخت «نخبگان» اضافه کرد و اینکه نه تنها «نخبه بودن» با «مردمی بودن» تنافری ندارد، بلکه آن که دور از مردم و جدای از توده‌ها است را باید مسامحتاً نخبه نامید چرا که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نخبگی ـ ارتباط با قشر فرودست جامعه ـ را ندارد. اتفاقا همین نکته یعنی غفلت از درک مطالبات واقعی مردم، جزو اعترافات برخی افراطیونی بود که در تبیین شکست خود برآمده بودند: «اما پرسش آنجا بود چرا این تصمیم این سان دیر گرفته شد تا آن سان بی‌تأثیر بماند؟»

شاخصه برجسته دیگر سوم تیر این بود که کاندیدای پیروز جز لطف خدا و محبت و حمایت مردم، منتی دیگر بر گردن نداشت حتی منت اجماع دوستان و هم قطاران را. در واقع، دولت اسلامی با تکیه بر مردم روی کارآمد در حالی که آماج تهمت‌ها و تخریب‌ها قرار داشت. پس از یک سال از آن حماسه هنوز هم مستحکم‌ترین تکیه‌گاه دولت اسلامی، مردمند. البته هنوز هم تخریب‌ها و انتقادهای غیر منصفانه وجود دارد، «یادش بخیر گویا همین دیروز بود …».

 این مطلب در سال 85 در روزنامه رسالت چاپ شد و سال 86 در وبلاگ محذوفم نیز آمد. البته از سال 86 تا کنون شاید کمی این یادداشت باید تغییر بکند...


» نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
title=