سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرافکنی و کلی گویی در قالب نواندیشی!

آقای محمد مجتهدشبستری در یادداشتی به نقد برخی نظرات رییس محترم قوه قضاییه آیت‌الله آملی لاریجانی پرداخته است. ایشان در این نوشتار با بیان اینکه احکام اسلام ابدی نیست در مورد قرائتهای مختلف از دین سخن گفته است. بخش مهمی از نوشتار آقای شبستری مباحث غیر علمی و ناظر به مسایل سیاسی است لذا یادداشت ایشان در ذو بخش مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. بخشی که قالب علمی و کلامی دارد و سپس بخش سیاسی!

الف) ادعاهای کلامی

آن بخش از سخنان رییس قوه قضاییه که مورد نقد آقای شبستری قرار گرفته است این است: «ما یک اسلام بیشتر نداریم که مرجع معتبر و صحت و تفسیر آن هم فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است»

جناب شبستری در بند چهارم نقدش می‌نویسد: «در باب قرائت جدید از احکام قرآن که آقای لاریجانی به آن حمله می‌کند سه موضوع کاملا متفاوت زیر را باید از یکدیگر جدا کرد .

الف- در متون دینی اسلام چه حکم‌هائی موجود است؟

ب- آیا مسلمانان مکلفند همیشه به آن احکام عمل کنند؟

ج- قرائت جدید متون دینی چگونه شکل می‌گیرد؟

مغالطه عظیمی که امثال آقای لاریجانی آن را ترویج می کنند خلط ناروای دو موضوع نخست با یکدیگر است. آنان می‌گویند چون حکم قصاص (اعدام) در قرآن موجود است مسلمانان این عصر هم مکلفند حتما مجازات اعدام را اجرا کنند. این سخن به این جهت مغالطه است که از وجود یک حکم در قرآن، وجوب عمل به آن حکم در هر عصر را نمی‌توان استنتاج کرد. این «باید» از آن «است» در نمی‌آید».

آقای شبستری با استفاده از مغالطه «این که مغالطه است» (خندان، علی اصغر، مغالطات، بوستان کتاب، قم،1386، ص193) کوشیده است تا به نوعی یک بار روانی منفی ایجاد کند، چرا که ایشان در حالی از ترویج «مغالطه‌ای عظیم» توسط امثال آقای لاریجانی سخن می‌گوید که هیچ اشاره‌ای به نوع مغالطه و اشکال در استدلال طرف مقابل نمی‌کند. صرفا با بیان اینکه شما مغالطه می‌کنید مغالطه شکل نمی‌گیرد! عبارت «از وجود یک حکم در قرآن وجوب عمل به یک حکم در هر عصر نمی‌توان استنتاح کرد» هم نمی‌تواند دلیل بر مغالطه باشد چرا که این گزاره، خود محل نزاع است و در واقع آقای شبستری به نوعی مصادره به مطلوب کرده است.

وی در ادامه می نویسد: «واضح است که تا آیه قصاص تفسیر نشود هیچ حکمی از آن به دست نمی‌آید. مسأله اساسی این است که آیه قصاص و امثال آن تفسیر واحد ندارد. از آیات احکام قرآن می‌توان دو گونه تفسیر ارائه کرد «تفسیر تاریخی و تفسیر غیر تاریخی» تفسیر سنتی فقیهان ما از آیات احکام تفسیر غیر تاریخی است (احکام موجود در قرآن را ابدی می دانند) اما تفسیر الهی دانان نو اندیش از آن آیات تفسیر تاریخی است (آن احکام را ابدی نمی‌دانند و بر اساس این تفسیر اعدام و مانند آن را کنار  می گذارند). هر کدام از این دو گروه هم از نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر سود می‌جویند. عملاً دو خط تفسیری متفاوت وجود دارد.»

خوب است جناب شبستری پاسخ دهد آیا تمام احکام اسلامی این چنین قابل قرائتهای مختلف هستند یا تنها بخشی از آنها این گونه است و برخی دیگر احکام ثابت و ابدی هستند؟

اگر به نحو موجبه کلیه قایل به موقتی بودن احکام باشیم، در این صورت این پرسش اساسی به وجود می‌آید که با پذیرش این نظریه، چه چیزی از دین باقی می‌ماند؟ جایگاه سیره و سنت معصومین در اجتهاد چه می‌شود؟ اگر همه دین مربوط به زمان گذشته است فایده دین برای امروز چیست؟ اگر قرار است عقل بشری دین را به روز و تفسیر کند، بود و نبود دین چه تفاوتی می‌کند؟ با این نگاه آیا لغویت ارسال رسل و انزال کتب لازم نمی‌آید؟

پس از احکام نوبت به اخلاق می‌رسد؛ با توجه به نظر حسن و قبح ذاتی افعال، اخلاقیات هم توسط بشر قابل فهم است! در مورد عقاید هم همین گونه است چه بسا گزاره‌های اعتقادی از تفسیر بیشتری برخوردار هستند و ممکن است بتوان از آنها فهم دیگری ارائه داد. به این ترتیب جایی برای دین باقی می‌ماند؟

اما در مورد ابدی بودن و جاودانگی اسلام باید گفت به نظر می‌رسد اصولا دینداری در هر دینی با پیش فرض جاودانگی آن دین شکل می‌گیرد و اصل دل سپردن و تعهد عملى به دین بر همین مبناست. لذا هر دینی ادعای جاودانگی دارد و استمرار دین مبتنی بر اصل جاودانگی است در غیر این صورت دین‌داری معنا پیدا نمی‎کند. برای نمونه هندوها دین خود را سناتنه‌ دهرمه‌ (آیین‌ ابدی‌) می‌نامند.

اما اگر آقای شبستری قایل به این باشد که برخی از احکام دین ثابت و ابدی و برخی دیگر این گونه نیست باید مشخص شود معیار تشخیص این دو از هم چیست؟ نواندیشانی شبیه ایشان چه ملاکی برای احکام قابل تفسیر به روز دارند؟ به نظر می‌رسد با توجه به نظریات قبل آقای شبستری اعلامیه حقوق بشر و دموکراسی معیار این آقایان باشد، که در این صورت باید علت این امر را پرسید، همچنین برای تناقضات بین دین و اعلامیه حقوق بشر راهکار ایشان چیست؟

درباره این ادعا که احکام اسلام باید با گذر زمان تغییر کنند، علامه طباطبایی در المیزان نوشته است:

«اسلام در تشریعش تنها کمالات مادى را در نظر نگرفته، بلکه حقیقت وجود بشر را نیز منظور داشته، و اصولا اساس شرایع خود را بر کمال و رشد روحى و جسمى هر دو با هم قرار داده، و سعادت مادى و معنوى هر دو را خواسته است، و لازمه این معنا آن است که وضع انسان اجتماعى متکامل، به تکامل دینى معیار قرار گیرد، نه انسان اجتماعى متکامل به صنعت و سیاست و بس، و همین جا است که امر بر دانشمندان مشتبه شده، از بس در مباحث اجتماعى مادى غور و تعمق کرده‏اند، ... پنداشته‏اند که اجتماع مورد نظر دین هم همان اجتماعى است که مورد نظر آقایان است، لاجرم گفته‏اند: باید قوانین اجتماعى با تحول اجتماع متحول شود و هر چندى یک بار نسخ گردد، و قوانینى دیگر جایگزین قوانین قبلى شود». (موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم، 1374، ج‏2، ص 200)

ایشان در جایی دیگر بیان می‌دارد: «اختلاف میان دو عصر از جهت صورت زندگى مربوط به کلیات شؤون زندگى نیست بلکه راجع به جزئیات و موارد است، به عبارت دیگر آنچه انسان در زندگیش بدان نیازمند است، غذایى است که سوخت‏ بدنش را با آن تامین کند و لباسى است که بپوشد، خانه‏اى است که در آن سکنى کند و لوازم منزل است که حوائجش را برآورد، و وسیله نقلیه‏اى است که او را و وسایل او را جابجا کند، و جامعه‏اى است که او در بین افراد آن جامعه زندگى کند، و روابطى جنسى است که نسل او را باقى بدارد، روابطى تجارى و یا صنعتى و عملى است که نواقص زندگیش را تکمیل نماید، این حوائج کلى او هیچوقت تغییر نمى‏کند، مگر در فرضى که انسان، انسانى داراى این فطرت و این بنیه نباشد، و حیاتش حیاتى انسانى نبوده باشد و در غیر این فرض انسان امروز و انسانهاى اول هیچ فرقى در این حوائج ندارد.

اختلافى که بین این دو جور زندگى هست در مصداق وسایل آن است، هم مصداق وسایلى که با آن حوائج مادى خود را بر طرف مى‏سازد، و هم مصداق حوائجى که او را وادار به ساختن وسایلش مى‏سازد. ... همانطور که اختلاف شکل زندگى در دیروز و امروز لطمه‏اى به اتحاد کلیات آن در دو دوره نمى‏زند و تحول شکل زندگى در هر عصر ربطى به اصل آن کلیات ندارد، همچنین قوانین کلیه‏اى که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضاى سعادت او هم وضع شده، در هیچ عصرى مختلف و دستخوش تحول نمى‏شود و صرف پیدایش ماشین به جاى الاغ و یا وسیله‏اى دیگر به جاى وسایل قدیمى، باعث تحول آن قوانین کلیه نمى‏گردد. البته این تا زمانى است که در شکل و روش زندگى مطابقت با اصل فطرت محفوظ باشد، دچار دگرگونى و انحراف نشده باشد و اما با مخالفت فطرت البته سنت اسلام موافق هیچ روشى نیست، نه روش قدیم و نه جدید.

اما احکام جزئیه که مربوط به حوادث جاریه است و روز بروز رخ مى‏دهد و طبعا خیلى زود هم تغییر مى‏یابد، از قبیل احکام مالى، انتظامى و نظامى مربوط به دفاع و نیز احکام راجع به طریق آسان‏تر کردن ارتباطات و مواصلات و اداره شهر و امثال اینها، احکامى است که زمان آن بدست والى و متصدى امر حکومت است، چون نسبت والى به قلمرو ولایتش نظیر نسبتى است که هر مردى به خانه خود دارد، او مى‏تواند در قلمرو حکومت ولایتش همان تصمیمى را بگیرد که صاحب خانه در باره خانه‏اش مى‏گیرد، همان تصرفى را بکند که او در خانه خود مى‏کند، پس والى حق دارد در باره امورى از شؤون مجتمع تصمیم بگیرد، چه شؤون داخل مجتمع و چه شؤون خارج آن، چه در باره جنگ باشد و چه در باره صلح، چه مربوط به امور مالى باشد و چه غیر مالى، البته همه اینها در صورتى است که این تصمیم‏گیریها به صلاح حال مجتمع باشد و با اهل مملکت یعنى مسلمانان داخل و ساکن در قلمرو حکومت مشورت کند، هم چنان که خداى تعالى در آیه شریفه: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» ، هم به ولایت حاکم که در عصر نزول آیه، رسول خدا(ص) بوده اشاره دارد، و هم به مساله مشورت، همه اینها که گفته شد در باره امور عامه بود.

و در عین حال امورى بود جزئى مربوط به عموم افراد جامعه، و امور جزئى با دگرگون شدن مصالح و اسباب که لا یزال یکى حادث مى‏شود و یکى دیگر از بین مى‏رود دگرگون مى‏شود و اینگونه امور، غیر احکام الهیه است که کتاب و سنت مشتمل بر آن است چون احکام الهى دائمى و به مقتضاى فطرت بشر است و نسخ راهى به آن ندارد (هم چنان که حوادث راهى به نسخ بشریت ندارد)» (همان، ج‏4، ص 190 و 191)

از سوی دیگر روایاتی که به صورت قضیه حقیقیه بیان شده‌اند و دلالت بر فرا زمانی و ابدی بودن اسلام می‌کند نیز وجود دارد که از آن جمله می‌توان به این روایت اشاره کرد:

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الْحَلَالِ‏ وَ الْحَرَامِ‏ فَقَالَ حَلَالُ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ‏ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجِی‏ءُ غَیْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع مَا أَحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَةً إِلَّا تَرَکَ بِهَا سُنَّةً». (کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی،دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ: چهارم، 1407ق، ج‏1 ، ص58)

پس اجمالا می‌توان احکامی ثابت و ابدی را فرض کرد و فهم مشترک مسلمین اعم از عالم و غیرعالم از برخی مفاهیم دینی در طول تاریخ موید این مطلب است.

افزون بر این، اصولا فلسفه خاتمیت انبیا کمال و بقای دین اسلام تا قیامت است و یقینا در سایه همین دین مبین عقل بشر نیز پیشرفت خواهد کرد و از آنجایی که اسلام دین الهی است، توجه به آن می‌تواند عقول بشری را به بلوغ بیشتری برساند و البته روشن است هر اندازه عقل بیشتر رشد داشته باشد، شریغتی که از جانب خداوند علیم و حکیم آمده است، از قدرت عقلی بیشتری برخوردار است. اگر چنین مطلبی را قبول نکنیم یا باید به نزول شریعتی تازه حکم دهیم که چنین چیزی با ادله فراوانی منتفی است و یا آنکه باید در بیان تکالیف به عقل بشری تکیه کنیم که روشن است عقل بشری از تفاصیل جزییات شریعت عاجز است؛ فلذا باید ابدی بودن احکام اسلامی را بپذیریم چرا که در غیر این صورت بلاتکلیفی بشر د مسیر کمال و سعادت لازم می‌آید که طبق قاعده لطف محال است. (ن.ک. حیدری، سیدکمال، الدروس شرح الحلقه الثانیه، دار فراقد للطباعه و النشر، قم، 1428، ج1، ص21 و همچنین مطهری، مرتضی، مجوعه آثار، صدرا، تهران، ج3، ص178)

با این توضیحات سخنان رییس قوه قضاییه در واقع اجمال تفاصیل فوق الذکر است؛ «مخالفت با اعدام در واقع مخالفت با حکم اسلام است زیرا قصاص نص قرآن کریم است در برابر نصوص اسلامی همانند حکم قصاص نمی‌توان گفت که کدام قرائت چه می‌گوید زیرا ما یک اسلام بیشتر نداریم که مرجع معتبر و صحت و تفسیر آن هم فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است». (خبرگزاری ایسنا)

آقای شبستری پرسیده است: «در این معرکه آراء پرسش جدی نواندیشان از فقیهان این است که به چه دلیل آنان باید نظریات و ضوابط روشمند فهم و تفسیر خود را کنار بگذارند و تابع نظریات و روش‌های فقیهان شوند؟»

پاسخ به این پرسش این است که چون فهم فقها و علمای دین بر مبنای عقل و سنت بوده و مدلل و مستدل است و اتفاقا سوال اینجاست که چرا نباید این روش ضابطه‌مند و عقلانی را پذیرفت؟ و در مقابل ادعاهای کلی و مبهم روشنفکران غربگرا را که همواره با نقص و مغالطه و بعضا اهانت به دین و علما همراه است مورد پذیرش قرار داد؟

جدای از این امر همانگونه که آیت‌الله لاریجانی در ادامه همان سخنانش بیان داشته است: «در کشورهای مدعی حقوق بشر که با این ادعای نسبی گرایی و اباحه گری پیش می آیند نیز، در هنگام بروز اختلاف درباره فهم متون تقنینی، مرجعی وجود دارد که حرف آخر را می‌زند» حال آقای شبستری و هم نظران ایشان باید پاسخ دهند بر فرض با پذیرش قرائتهای مختلف از دین در عمل و در نهایت برای اجرای یک حکم کدام فهم باید مرجع تصمیم گیری قرار گیرد؟ آیا در هر صورت این پرسش پیش نمی آید که چرا فهم آنها را باید پذیرفت و نه فهم ما را؟ آیا باید فهم از دین را به رای گذاشت؟ در این صورت حجیت رای از کجا اثبات می‌شود؟

آقای شبستری در ادامه نوشتارش «جان کلام» خود از قاضی القضاه را این پرسش می‌داند که «آقای لاریجانی به صراحت می‌گوید «مرجع معتبر و صحت تفسیر آن (اسلام) فهم روشمند و مضبوط مراجع تقلید و علمای دین است» ما می‌پرسیم منحصر کردن اعتبار و صحت به فهم و روش مراجع و علمای رسمی چه دلیل قانع کننده‌ای دارد. مگر اسلام کلیسای کاتولیکی دارد تا آن کلیسا بگوید همه در تفسیر متون دینی باید از ما پیروی کنند؟!»

درپاسخ ایشان باید گفت خیر اسلام کلیسای کاتولیک ندارد و اصولا در کنار هم قرار دادن این دو موضوع قیاسی مع الفارق است. چرا که آن چیزی که در مد نظر آقای شبستری است اعتقادنامه‌های کلیسا (creed)است. در سنت مسیحی اعتقادنامه یعنى بیانیه‌اى فشرده، رسمى (قانونى) و معتبر که حاوى نکات مهم اعتقادات مسیحى است و توسط شورایی که از (تقریبا) تمامی الهی‌دانان مسیحی تشکیل یافته، صادر می‏گردد و کل جامعه مسیحی، با آنها آشنا بوده و ملزم به اجرای آن است؛  اعتقادنامه­ها به لحاظ اعتبار، در رتبه پایین­ترى در قیاس با کتاب مقدس قرار دارند؛ ولی با این حال از اعتبار و ارزش خاص و بى­بدیلى برخوردارند The Oxford dictionary of the Christian Church, (Oxford, 1997, 3rd ed.), p.430.) نگاه کنید به سایت  (pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=42391#_ftn2)

در واقع شوراهای کلیسای کاتولیک (دو شورای مقبول این کلیسا) عقایدی را دیکته می‌کند که به آنها دگما گفته می‌شود که ممکن است برای آنها دلیلی آورده شود و یا دلیلی ارائه نشود، در هر صورت تخلف از این اعقادنامه‌ها موجب تکفیر افراد می‌شود حال این جزم‌اندیشی کلیسا کجا و فقه و کلام اسلامی و به خصوص فقه پویا و مستدل شیعی کجا؟

برای فرق فهم علمای شیعه و دگمای مسیحی خوب است آقای شبستری به سخنرانی خود در سمینار «جمهوریت و انقلاب اسلامی» در خرداد ماه سال 77 که در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین در صفحه 96 چاپ شده است رجوع نماید، ایشان در این سخنرانی بیان کرده است:

«1-دگما شامل اعتقادات دینی و فتواهای عملی مسیحیت است، اما فتوا در اسلام شامل اعتقادات دینی نیست، در باره اعتقادات دینی کسی نمی‌تواند فتوا دهد. فقط در مورد مسائل عملی می‌توان فتوا داد.

2-فتوا یک نظر استنباطی و اجتهادی است که بر یک سلسله علوم بشری مبتنی است، اما دگما فوق استنباط و اجتهاد است و محصول حضور روح القدس در کلیساست.

3-حجیت دگما ذاتی است، اما حجیت فتوا مشروط به حصول اطمینان مقلد به حکم خدا بودن آن فتواست. اگر مقلدی اطمینان حاصل نکند که آن چه در فتوا ابراز شده حکم خداوند است، هیچ الزامی برای تبعیت از آن فتوا وجود ندارد.

4-فتواها می‌توانند در موضوعی واحد متعدد ومتنافی با یکدگر باشند؛ مثلا ده مجتهد می‌تواند ده فتوای متفاوت بدهند، ولی در یک عصر یک دگما بیشتر نمی‌تواند وجود داشته باشد.

5-عدول از فتوا برای مجتهد ممکن است، اما عدول از دگما برای کلیسا ممکن نیست و به همین جهت است که پیشوایان مسیحیت کاتولیکی تحولات تاریخی دگماها را که اتفاق افتاده، عدول تفسیر نمی‌کنند و می‌گویند فقط بیانها عوض شده است و یا می‌گویند کلیسا در هر عصری حقیقتی را بیان می‌کند که در عصرهای قبل بیان نشده است اما هیچ گاه مجموعه حقایق بیان شده (مجموعه دگماهای بیان شده) یکدیگر را نفی نمی‌کنند.»

چنانچه مشاهده می‌شود بنا بر نظر خود ایشان هم می‌توان یک روش ضابطه‌مند ولی دور از جزم‌اندیشی داشت و یقینا منظور آقای لاریجانی هم همین بوده است که چنین فهمی از اسلام قابل قبول است که ضمن پذیرش ابدیت احکام اسلام، جای بحث و بررسی و اجتهاد و تفکر در آن باز است.

آقای شبستری در ادامه نوشتار خود نوشته است: «تاریخ ادیان نشان می‌دهد هر قرائت جدید، نخست با مقاومت شدید و حمله عنیف بنیادگرایان و محافظه کاران روبرو می‌شود و بدعت یا کفر به حساب می‌آید. در جامعه‌هائی که قدرت دینی و سیاسی یکی شده است اصحاب قدرت از شنیده شدن صدای نوآوران با تمام قوا و لطایف الحیل جلوگیری می‌کنند، وضعی غوغا آمیز پدید می‌آورند تا داوری منصفانه فلسفی و الهیاتی درباره آن قرائت میسر نگردد و توانایی‌ها و کارآمدی‌های آن قرائت در بیان حقیقت و معرفت دینی و کارکردهای آن در زندگی اجتماعی آشکار نشود. ...

اما گاهی بخت، قرائت نواندیشان را یاری می‌کند، علل و عوامل گوناگون تاریخی به کمک و تقویت آن می‌شتابند، آن قرائت علیرغم همه حمله‌ها سرپا می‌ماند و دوام می آورد و رشد می کند، بسط تاریخی پیدا می‌کند و در فرهنگ و سنت جامعه ریشه می‌دواند و به صورت یک قرائت رسمی شناخته می‌شود. واقع این است که به هر اندازه قدرت دینی و قدرت سیاسی از یکدیگر جدا شده باشند به همان اندازه امکان بررسی مبانی و دلائل نظری آن قرائت جدید با انصاف علمی، محتمل تر می‌شود، الهیات با منطق خودش سنجیده می‌شود و سیاست با منطق خودش. ظهور پروتستانیسم در اروپا یک مثال بارز برای این روند تاریخی است که توضیح دادم.

آنچه گفتم به وضوح نشان می‌دهد که ممکن است در مقام داوری علمی یک قرائت کاملا قابل دفاع باشد اما قدرتمندان بنیادگرا و محافظه کار آن را در نطفه خفه کنند و مانع از بسط تاریخی آن و مقبول افتادن آن در فرهنگ و سنت جامعه گردند.»

آنچه به عنوان روند تاریخی یک نظر و بیان جدید توسط ایشان بیان شده است شاید به صورت کلی حرف درستی باشد چنانچه دین اسلام هم هنگام ظهورش با محرومیتهای بسیاری مواجه شد. اما نمی‌توان از این مطلب یک نتیجه کلی بگیریم و آن را به تمامی نظریات و قرائتهای جدید تعمیم دهیم و آنگاه سخنان امثال شبستری هم در همین مورد بگنجانیم و قبول کنیم که آن حق است! از سوی دیگر این نوع نگاه یک نگاه درجه دوم به مساله است که همراه با استدلال و تفکر نیست؛ چه آنکه چه بسا جا افتادن یک نطریه در بین اکثر مردم دلیل بر حقانیت آن نیست. به عنوان نمونه، همین پروپستان مورد نظر آقای شبستری لزوما تفسیر به حقی از دین ارائه نمی‌داد، منتهی به دلیل ظلم و ستم کلیسای آن زمان مورد استقبال مردم واقع شد و مردم به خاطر گریز از استبداد دینی حاکم بر کلیسا به دامن پروپستانها رفتند. ملاک حق و ناحق بودن یک نظر علمی پذیرش مردم نیست و این استدلال و برهان است که حقانیت آن را تایید را رد می‌کند.

ب) ادعاهای سیاسی

اما بخش عمده‌ای از نوشتار آقای شبستری اتهام زنی‌های سیاسی به اشخاص و نظام است. ایشان نوشته است:

«وظیفه قاضی القضاة پاسداری بی‌طرفانه از حقوق معنوی و مادی همه شهروندان کشور بدون کوچکترین تبعیض است. اما قاضی القضاة ما مدتی است خود، یک طرف دعوا قرار می‌گیرد و آتشی را که 35 سال است افراد و گروه‌هایی با ترور معنوی و گاهی فیزیکی متفکران دگر اندیش در این کشور روشن کرده‌اند هر روز شعله ورتر می‌سازد.»

بایسته و شایسته این بود آقای شبستری به جای کلی‌گویی در مورد ترور معنوی و به خصوص ترور فیزیکی توضیح می‌داد که در این چند ساله کدام دگراندیش و نواندیش دینی مورد ترور قرار گرفته است؟ چطور ایشان به خود اجازه بیان چنین اتهام بزرگی را می‎دهد؟ اگر منظور ایشان ترور آقای حجاریان باشد آن اتفاق هم که به خاطر مسایل سیاسی خاص بود نه مباحث علمی و روشنفکری که بیشتر یک مساله شخصی می‌نمود و بعدها همان تروریست در ستادهای اصلاح طلبان رفت و آمد می کرد!

ایشان باز می‌نویسد: «آقای قاضی القضات با تریبون یک طرفه‌ تهاجمی که در اختیار دارد هر چند وقت یک بار ضمن سخنانش گریز به صحرای کربلا می‌زند و به الهی‌دانان نو اندیش و حقوق‌بشر خواه ایران حمله می‌کند، آنان را به غزب زدگی، تهاجم فرهنگی، روشنفکر نمایی، نسبی‌گرائی باطل و مانند این‌ها متهم می‌سازد و با این کار فضای بسیار محدود نفس کشیدن آنان را در این جامعه هر روز بیش از پیش محدود می‌کند.» و ادامه می دهد: «متأسفانه پس از پیروزی انقلاب در ایران اقتدارگرایان نگذاشته‌اند صدا و منطق الهی دانان نواندیش در جامعه به درستی شنیده شود. با تمام توان و با لطائف الحیل فراوان جلو تبدیل شدن این تفکر به جریان فرهنگی را گرفته‌اند تا اصلاً معلوم نشود مدعای طرفداران آن چیست، تا مبانی و دلائل آنان  در آزمایشگاه زندگی واقعی مردم ایران چکش نخورد، تا توانایی‌ها و کارآمدی‌های آن آشکار نگردد و همیشه به صورت نوزاد ناقص الخلقه باقی بماند و عاقبت بمیرد و دفن شود! این آن چیزی است که در این 35 سال اتفاق افتاده است. آقای لاریجانی اگر می‌گفت نگذاشته‌ایم و نخواهیم گذاشت تا قرائت جدید از اسلام شکل بگیرد سخن صد در صد مطابق واقع گفته بود. اما ایشان (به اصطلاح) آدرس عوضی می‌دهد و می‌گوید دین اسلام که قرائتهای گوناگون ندارد!

آیا می‌توان امیدوار بود که نه قرن‌ها بلکه تنها 2 دهه این شمشیرهای آویزان که همیشه بالای سر اصحاب قرائت انسانی از دین نگاه داشته اند کنار رود تا آن‌ها نظراً و عملاً کاملاً فعال شوند، آنگاه معلوم شود این قرائت چه در چنته دارد و محتوا و اثر و نتایج نظری، سیاسی و اجتماعی آن کدام است؟!»

به نظر این قسمتهای سخنان ایشان بیشتر نوعی فرافکنی و به معنی واقعی کلمه آدرس عوضی دادن، باشد چرا که با اندکی مرور تاریخی این چند سال اخیر به خوبی در می‌یابیم که ادعاهای ایشان نادرست است. این جریان در سالهای پس از انقلاب در دانشگاهها و مطبوعات حضور جدی داشتند و به خصوص در دوران دولت آقای خاتمی یکه‌تازی هم می‌کردند و اگر این نوزاد ناقص الخلقه مانده است به دلیل آن است که لقاح آن درست صورت نپذیرفته است و این به خاطر مشکل جدی مولدان این نوزاد یعنی روشنفکران است که می‌کوشند عقلانیت ابزاری مدرن را با دین جمع کنند و تا کنون در این تلاش خود ناکام بوده‌اند. به واقع این نوزاد ذاتا دچار مشکل است و ناقص الخلقه بودن آن مربوط به کسی جز خود روشنفرکان نیست!

برای نمونه جناب شبستری تا سال 85 در دانشگاه مشغول تدریس بوده است، به ایراد سخنرانی در همایشهای مختلف و نشر مقالات در روزنامه‌های زنجیزه‌ای می‌پرداخته، همچنان وب سایت ایشان فعال است و فیلتر نشده است. تا به حال کتابهای «تاملاتی در قرائت انسانی از دین»، «نقدی بر قرائت رسمی از دین؛ بحران ها، چالش ها، راه حل ها» (جالب است کل این کتاب در سایت تبیان که متعلق به سازمان تبلیغات اسلامی است موجود است)، «ایمان و آزادی»، «هرمنوتیک، کتاب، سنت» از ایشان چاپ شده است. همچنین پس از سال 85 تاکنون  با فراغ بال بیشتری در کلاسهایی که در نشریات اصلاح طلب تبلیغ می شود و همچنان در حسینیه ارشاد «درس گفتارهای» خود را برگزار می‌کند و به نشر افکار خود می پردازد.

خوب است ایشان به جای مظلوم نمایی توضیح دهد چه کسی نگذاشته است ایشان آنچه را که در چنته دارد رو کند و کدام شمشیر تیز بالای سر ایشان بوده است؟ به نظر باید از آزادی بیش از حدی که این جماعت از آن برخوردارند و با ایجاد سخنان شبهه‌ناک و مغالطه‌آمیز خویش ایمان مردم را به مخاطره می‌اندازند، لب به انتقاد گشود.

جدای از ایشان، روشنفکران خارج‌نشین با چه محدودیتی مواجه هستند؟ چرا هیچ وقت روشنفکران به جای کلی‌گویی و سخنان شعارگونه به تفصیل در مورد یک باب فقهی یا کلامی سخن نمی‌گویند تا معلوم شود چه در چنته دارند؟ به عنوان نمونه همین مساله قصاص را جناب شبستری با قرائتی که داعیه‌دار آن هستند برای جامعه علمی تبیین کند و به جای فرافکنی و توهین به منتقدان یک بحث ایجابی علمی ارائه کنند و محتوا تولید کند و در سایت خویش بگذارد و یا در حسینیه ارشاد به بحث بگذارد. در دوران گسترش رسانه‌های جمعی مثل اینترنت سخن از نمی گذارند و اجازه نمی دهند نوعی مزاح تلقی می شود و باور پذیر نیست.

آقای شبستری در ادامه مرقوم داشته است: «به نظرم آن تحولات سیاسی که در سال‌های اخیر در کشورهای مسلمان چون مصر، تونس، لیبی و .. اتفاق افتاده و می‌افتد در مسیر پیدایش یک قرائت انسان محور از دین اسلام قرار دارد. دلیل من این است که آنچه مردم مسلمان و غیر مسلمان این کشورها می‌خواهند نه کنار گذاشتن اسلام بلکه زیستن با «حقوق بشر» است، زیستن با «شرافت شایسته انسان» است. این مطالبه مهم برای مسلمانان چیزی غیر از مطالبه قرائت انسان محور (و نه قدرت محور) از اسلام نیست. مطالبه مردم ایران هم همین است و نه جز این.» خوب است آقای شبستری روند بیداری اسلامی را مطالعه کند و ببیند مردم تونس چگونه برای اینکه حاکمان دیکتاتور آن حجاب رامنع کرده بود اعتراض میکردند در واقع انچه در این کشورها بود اسلام نبود و شبیه آنچه در ایران قبل از انقلاب بود. البته روشن است با تفکرات آقای شبستری دیکتاتوری و منع حجاب و فساد و ... می‌تواند قرائتی از اسلام باشد!! در ثانی شایسته است ایشان خود را نماینده ملت ایران معرفی نکند و از زبان ملت مطالبات خویش را بیان ننماید.  

 

به نظر روشنفکران باید بپذیرند که «روشن‏فکرى در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشن‏فکرانْ در چنگ همان بیمارى است‏» و درمان این بیماری، اتهام زنی به دیگران، فرافکنی و مظلوم نمایی نیست بلکه درمان آن عدم وابستگی به غرب و عدم تحقیر داشته‌های خودی و بومی است. 


» نظر

«قانون» افراطی علیه احکام اسلامی!

در ادامه موج جدید توهینهای روزنامه‌های حامی دولت به ارزشهای دینی و اسلامی، روزنامه قانون در مطلبی توهین‌آمیز و بر خلاف نص صریح قرآن مدعی شد در بحث شهادت زنان تبعیض جنسیتی وجود دارد! (اول دی 1392، شماره 323، صفحه 5) در این مطلب آمده است: «شهادت برای اثبات جرم فی‌نفسه موضوعیت ندارد بلکه طریقت دارد، به عبارتی شهادت شهود تنها راهی است برای ایجاد علم و اطمینان در قاضی. یعنی می‌توان به آن اهمیت داد یا آن را فاقد اعتبار دانست. از سویی دیگر به نظر بسیاری از علما احکام اسلام به دو دسته‌ کلی احکام مولوی و احکام ارشادی تقسیم می‌شوند. برخلاف احکام مولوی نمی‌توان عمل کرد اما احکام ارشادی از انعطاف بیشتری بهره‌مندند. بحث نصف بودن ارزش شهادت زنان نسبت به شهادت مردان که در صدر اسلام مطرح بود به گفته بسیاری از علمای نواندیش جزو احکام ارشادی است و می‌توان با مقتضای زمان و مکان آن را دستخوش تغییر و تحول کرد. به عبارتی در شرایط اجتماعی امروز ایران که به حکم هر عقل سلیمی بسیار متفاوت از شرایط صدر اسلام است منطقی به نظر نمی‌رسد که شهادت یک بانوی دندانپزشک، جراح یا وکیل در مراجع قضایی، از شهادت یک کارگر ساده ساختمانی که مذکر است کم اهمیت‌تر تلقی‌شود. تصور کنید یک بانوی حقوقدان در کنار یک مرد بی‌سواد در یکی از معابر در حال تردد هستند. از قضا در آن معبر به طریقی یک سرقت حدی رخ می‌‌دهد در اینجا مسئولان دادسرای محل وقوع جرم می‌توانند به شهادت آن مرد فاقد سواد ارزش و اعتبار دهند و شهادت وی را حجت تلقی کنند اما در خصوص شهادت و گواهی آن بانوی حقوقدان از چنین اختیاری بهره‌مند نیستند. از این رو به نظر می‌رسد قانون‌گذاران محترم از یک سو و مدیران قوه مجریه که خوشبختانه در میان آنها وکلا و حقوقدانان نیز وجود دارند از سوی دیگر باید نسبت به تغییر چنین قوانینی با توجه به مقتضیات زمانی اقدامات مقتضی را انجام دهند». این سخنان پیشتر از این در دوران اصلاحات از زبان افرادی مانند شیرین عبادی نیز شنیده می‌شد (برای نمونه نگاه کنید به سایت آفتاب aftabnews.ir ، 24 خرداد 1384 کد خبر: 5959) و گویا دوران اعتدال فضا را برای بازگشت این گونه سخنان ضد دین هموار کرده است و از منظر آقایان اعتدال فقط به معنای مبارزه با افراط در دین‌داری و انقلابی‌گری است و افراط در بی دینی شامل برخورد داس اعتدال با آن نمی‌شود!

در مورد مصاحبه روزرنامه قانون چند نکته قابل ذکر است:

1- گوینده از مغالطه مسموم کردن چاه بهره جسته است. این مغالطه در جایی است که کسی ادعایی کند و برای جلوگیری از اعتراض دیگران، صفت مذمومی را به مخالفان آن مدعا نسبت دهد، بطوریکه اگر کسی بخواهد اعتراض کند گویا خود را مصداقی از آن صفات مذموم دانسته است. گوینده با عبارت «هر غقل سلیمی می فهمد» می‌خواهد این گونه القا کند هر کس به این حرف انتقاد کند عقل سلیم ندارد!!

2- مغالطه بعدی گوینده اشاره به نظر «بسیاری از علمای نواندیش» است که به نوعی «بزرگنمایی» است، چرا که باید مشخص شود منظور از علمای نواندیش چه کسانی هستند و تعداد این افراد چقدر است تا مشخص شود عبارت مبهم بسیاری از علمای نواندیش به چه معناست.

3- اما خانم حقوقدان شهادت بینه را با شغل افراد پیوند می‌زند این در حالی است که شهادت یک امر حسی است که به طبقه اجتماعی افراد ربط ندارد. چنانچه در مثالی که خود ایشان زده است در دیدن صحنه سرقت چشم بینا ملاک است نه سواد و مدرک! چه آنکه آنچه در محکمه مهم است رویت صحیح است.

4- اگر سخن ایشان را قبول کنیم این سوال در مورد مردان نیز پیش می‌آید شهادت یک مرد دندانپزشک یا وکیل باید از شهادت یک مرد کارگر ساده بالانر باشد! اگر چنین باشد مثلا شهادت یک مرجع تقلید باید مساوی چندین مرد بی سواد باشد!! در مورد زنان هم همین است بر فرض شهادت زن و مرد مساوی باشد اگر دو زن بخواهند شهادت بدهند شهادت زن حقوقدان از زن خانه‌دار ارزشمندتر است؟ معیار این طبقه‌بندی در قانون چه چیزی می‌تواند باشد؟ آیا قانون‌گذار می‌تواند بر اساس شغل و مدرک و طبقه اجتماعی افراد بینه تعیین کند؟

5- به نظر می‌رسد آنچه اسلام به آن نظر افکنده نوع خلقت زن است چنانچه امروزه در روانشناسی تفاوت خلق وخوی زن و مرد اثبات شده و کتب فراوانی نوشته شده است در این کتابها به خصوصیات خاص زنان اشاره شده است که در واقع خصوصیتهای غالبی افراد است و هیچ جا بیان نشده مثلا این موارد برای زنان بی‌سواد یا با سواد است. نحوه ارتباط کلامی، محاسبات ریاضی، رازداری، علاقه به آرایش و نمایش دادن زیبایی، عاطفی و احساسی بودن و ... از جمله این موارد است که به طور تکوینی مخصوص زنان است و یقینا همین خانم حقوقدان که این گونه اظهار فضل می‌کند در بسیاری از این خصوصیات با زنان خانه‌دار شریک است و این ربطی به سواد و طبقه افراد ندارد و کسی به روانشناسان ایراد نگرفته است که سخنان شما تبعیض جنیستی است! این تفاوت در تکوین می‌تواند ملاکی برای تفاوت در تشریع گردد حال اگر در شهادت منظور شارع حکیم همین خصوصیات باشد می‌توان به راحتی گفت نوعی تبعیض جنسیتی است؟ این با عنایت به این نکته است که ممکن است صدها مورد از این دست تفاوتها که هنوز برای ما کشف نشده است، مورد نظر شارع بوده باشد و بر مبنای این مصالح و مفاسد حکم به شهادت این چنینی زنان کرده است.

6- روزنامه قانون در شماره روز سه شنبه خود مدعی شده است آنچه در شماره قبل آن اتفاق افتاده یک روی داد علمی و تخصصی بوده است و به جای عذرخواهی قیافه حق به جانب گرفته است که کسانی که از ما انتقاد می‌کنند سیاسی‌کار هستند! اگر بتوان با تسامح بسیار و نوعی حمل بر صحت، از توهین این روزنامه به احکام اسلامی چشم‌پوشی نمود، ادعای جدید این روزنامه توهین به ساحت علم و تخصص است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. بی‌تردید نخبگان و فرهیختگان به خوبی فرق بین کار سیاسی و ژورنالیستی با مطلب علمی را تشخیص می‌دهند و این ادعای روزنامه افراطی قانون در واقع نوعی بی‌توجه به سطح فکری مخاطب نیر هست چرا که در مطلب منتشر شده در این روزنامه جز کلی‌گویی و ابهام که در سطور فوق به بخشی از آن اشاره شد هیچ گونه استدلال علمی و تخصصی دیده نمی‌شود. در ثانی مگر جای بحثهای تخصصی و علمی در روزنامه عمومی است با این وصف کارکرد نشریات تخصصی و علمی پژوهشی و ... کجاست؟ گویا مجددا مشکلی که در دوران اصلاحات وجود داشت بار دیگر دارد بروز می‌نماید و آن کشیدن بحثهای پیچیده علمی و آکادمیک به سطح عموم مردم و نازل نمودن آنها به اسم جریان آزاد اطلاعات است. اتفاقی که با انگیزه‌های غیر علمی و دینی رخ داد و ثمرات ضد فرهنگی بسیاری را به ارمغان آورد. یقینا کسی با بحث علمی و تخصصی مخالف نیست منتهی بحث اینجاست که این گونه مباحث باید در دانشگاه و حوزه و در محل خودش انجام شود نه آنکه با یک مصاحبه کوتاه و مبهم در نشریات عمومی که مخاطب عام دارند منتشر گردد. همه علاقه مندان به مطبوعات در کشور از وضعیت بغرنج مطبوعات آگاه هستند باید توجه داشت که این گونه اقدامات راه مناسبی برای شهرت و فروش بیشتر نیست و بهتر است نشریات کشور ابتکارات دیگری را به خرج دهند!


» نظر

آقای روحانی نسبت شما با افراطیون چیست؟

از روزهای آغازین کار دولت یازدهم یکی از تقاضاهای دلسوزان نظام از رئیس جمهور تعریف و تحدید مفهوم اعتدال بود تا بلایی که روزی سر واژه زیبای اصلاحات آمد دامنگیر اعتدال نشود و خدایی نکرده روزی نیاید که در مورد تفاوتهای اعتدال اسلامی و اعتدال آمریکایی سخن بگوییم.
پس از پیروزی دکتر روحانی برخی از ورشکستگان سیاسی که هیچ اعتقادی به منش آقای روحانی نداشته و اکنون نیز ندارند، برای احیای سیاسیشان، خود را به رئیس جمهور  چسبانده‎اند و با استفاده از سکوت رئیس جمهور هم چنان از نام ایشان ارتزاق می‌کنند. 
پس از مصاحبه عضو «افراطی» حزب «افراطی» و منحله مشارکت با روزنامه «افراطی» اعتماد و بیان اینکه اصلاح‌طلبان از طلب خود گذشتند و مردم 24 خرداد پاداش اصلاح طلبان را دادند!! عضو افراطی‌تر مشارکت و نماینده «افراطی» مجلس «افراطی» ششم در سخنانی عجیب تر بیان کرده است: «کسانی که یوسف ما را در بند و حصر کردند بدانند که اگر یوسف زندان کشید، به عیارش افزوده شد. از یوسف ما طلب توبه نکنید. چگونه می‌خواهید که یوسف ما توبه کند؟ او توبه نخواهد کرد و پیغام داده است که نگران من نباشید. او در حصر باقی ماند تا عیارش بالا رود تا روزی به عزیزی برسد.» شکوری‌راد که فروردین امسال اعلام کرده بود برای ریاست جمهوری گزینه اول ما خاتمی است و بعد از آن هاشمی و غیر از این دو گزینه ای نداریم» (نگاه کنید به خبر گزاری ایسنا کد خبر: 92013112531، شنبه 31 فروردین 1392) حال خود را همراه دولت جا زده و می‌گوید: «امروز پس از همت شما مردم در 24 خرداد دولتی بر سر کار آمده که عقلانیت و اعتدال را شعار خود قرار داده است. با این حال، افراطیون چه در داخل و چه در خارج از کشور در برابر این تدبیر و اعتدال ایستاده‌اند.در انتخابات گذشته به خاتمی و هاشمی اجازه ورود ندادند، اما مردم کسانی را انتخاب کردند که یک خاتمی - هاشمی است او امروز نتیجه شماست و مطالبات شما را نمایندگی خواهد کرد و تا زمانی که این مطالبات را نمایندگی کند، حمایت بی‌دریغ شما همراه او خواهد بود».
بی‌تردید صحبتهای اینان جز زحمت بر سیمرغ و بردن عرض خودشان نیست اما سئوال اینجاست وقتی این گونه عناصر افراطی که تحصن مجلس ششم را رقم زدند و در فنته 88 عقلانیت و قانون را زیر پا گذاشتند امنیت واقتدار ملی را به مخاطره انداختند چرا امروز باید دم از اعتدال بزنند و خود را همراه رئیس جمهور بدانند و متاسفانه رئیس جمهور موضعی در قبال اینها اتخاذ نکند؟
جلسات رای اعتماد به وزرا نشان داد وزرای دولت که در زمان انتخابات 88 در ستاد فتنه گران همکاری می کردند همگی از عملکرد اشتباه سران فتنه برائت می‌جویند. همچنین آقای مجید انصاری معاون پارلمانی دولت  در گفتگو با برنامه تلویزیونی شناسنامه، تحصن مجلس را حرکتی افراطی خواند و گفت: «تندروی هایی مثل جریان تحصن ها صورت گرفت که از دید من زیبنده نبود.» (سایت خبری انتخاب کد خبر: 135359، 10 آبان 1392) افراط در مورد تحصن مجلس ششم را مخالفان دولت بیان نمی کنند بلکه نظر همکاران آقای رئیس جمهور است، اما حال چگونه است آقای شکوری راد که روزی معتقد بود «خدا از تحصن ما راضی بود» (عصر ایران کد خبر: 33249، 20 دی 1386) و  این حرکت افراطی را تایید 
می کند امروز سوار قطار اعتدال است  و سران فتنه را به حضرت یوسف تشبیه می‌کند؟ نعوذ بالله. 
در شرایطی که کشور به آرامش و انسجام داخلی نیاز دارد تا مطالبات اقتصادی مردم از دولت -که به خاطر آن به آقای روحانی رای دادند- محقق شود عده‌ای معلوم الحال با پیشینه مشخص قصد دارند تا بار دیگر فضای سیاسی کشور را به دوران پرتنش و ساختارشکنانه اصلاحات باز گردانند و بار دیگر افراطی‌گری را بر کشور حاکم کنند. 
متاسفانه داعیه‌داران اعتدال که این روزها هم و غم خود را بر انتقاد از دولت قبل گذاشته‌اند در قبال این گونه توهینها و اظهار نظرهای افراطی سکوت پیشه کرده‌اند و نسبت جریان مدعی اعتدال را با این گونه افراطیون مشخص نمی‌کنند.هنوز در یادها مانده است که جریان اصلاحات طیفی از حوزه علمیه تا ضد انقلاب خارج‌نشین را در خود جای می‌داد آیا باید منتظربود لندن‌نشینان هم از اعتدال سخن گویند؟وقتی عناصر افراطی مانند اعضای تندروی حزب افراطی مشارکت داعیه‌دار اعتدال می‌شوند همان گونه که فرزند یادگار امام بیان داشته است دولت باید در مقابل افراطی‌گری بایستد و اجازه ندهد این وصله‌های ناجور خود را به دولت بچسبانند، در غیر این صورت همانگونه که جناب سید حسن خمینی بیان داشته است، با نوعی اعتدال منفی مواجه خواهیم شد؛ «اعتدال منفی یعنی اینکه خودمان معتدل هستیم و به خوبی زندگی خود را می گذرانیم.
اما اعتدال مثبت یعنی اینکه ما هم خودمان معتدلیم و هم مقابل هر تندروی می ایستیم و اعتدال این نیست که اگر معتدلیم چشم بر هر افراطی‌گری ببندیم؛ بلکه اعتدال یعنی در اعتدالمان ثابت قدم هستیم و برای اینکه اعتدال در جامعه تحقق پیدا کند، تلاش می کنیم؛ و الا چه بسا انسانهایی شخصا معتدل باشند، اما وقتی در چارچوبها و شاکله هایی قرار می گیرند، به جریانات بسیار افراطی هم مربوط و منتسب شوند.
 آن چیزی که باید در جامعه در جهت محقق کردن آن تلاش کرد، رفتن بسوی اعتدال مثبت است. اینکه ما معتدل باشیم و هرکس هم سر جای خودش، کارش را انجام دهد صحیح نیست؛ اعتدال گرایان مثبت تلاش می کنند بقیه هم اعتدالگرا شوند و به اعتدال گرایش یایند».
متاسفانه برخی اقدامات و اظهارات همقطاران شعار اعتدال نشان از این امر دارد اعتدال قرار است تنها پوششی برای فعالیتهای افراطیون سکولار و لیبرال باشد همان خطری که برخی از ابتدا به آقای روحانی تذکر دادند.
 مانند اظهارات وزیر ارشاد در مورد روزنامه موهن بهار، فیس بوک و ممیزی کتاب که موجب اعتراض حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی شد. و یا اظهارات سخنگوی دولت درباره اقدامات دولت برای رفع حصر از فتنه گران که به نوعی مداخله در کار قوه قضائیه است.
یکی از نقاط ضعف دولت قبل –که دولت فعلی باید از آن اجتناب نماید- حاشیه‌سازی‌های برخی از منتسبین به دولت بود که برای دولت و کشور هزینه‌ساز می‌شد لذا مقام مظم رهبری در 
توصیه های خود به دولت قبلی فرمودند: «بهانه هم دست دیگران ندهید. من می‏بینم متأسفانه گاهی بهانه‏هایی هم از طرف خودِ شما داده می‌شود که این را هم بایستی توجه کنید که بهانه هم دست دیگران ندهید؛ مراقبت کنید؛ حزم کنید. ...خلاصه اینکه مواظب باشید، مراقبت کنید؛ «اتّقوا من مواضع التّهم»؛ برای خودتان و برای دولت مسئله درست نکنید و برای جنجال‏آفرینی‏ها - که کسانی دنبالش هستند - بهانه ندهید.» (2/6/87) بر این اساس جا دارد جناب آقای روحانی رئیس جمهور محترم  از همین ابتدای کار از نقطه ضعف دولت قبل عبرت گرفته و جلوی جنجال آفرینی افراطیون را بگیرد. شاید برخی از سکوت آقای روحانی تایید این حرکات را برداشت نمایند و اینکه چون دولت در فضای اقتصادی نمی‌تواند کاری از پیش ببرد قصد دارد به وسیله برخی چهره های افراطی افکار عمومی را از مطالبات اقتصادی به سمت مطالبات سیاسی بکشاند تا سرپوشی بر ضعفهای اقتصادی خود باشد!

روزنامه رسالت/ شماره 7988/ صفحه دو


» نظر

نقدی بر سیاهه دکتر زیباکلام خطاب به آیت الله مکارم

اخیرا آقای صادق زیباکلام در نامه سرگشاده با عنوان «استفتاء» از حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی خواسته‌اند دلایل حرمت فیس بوک را برای ایشان شرح دهند!

متن نامه ایشان به این شرح است: «اخیراً تذکری از آن مقام ارجمند در مطبوعات منعکس شده‌است مبنی بر مخالفت با مجاز کردن «فیس‌بوک» که از سوی وزیر محترم ارشاد، آقای علی جنتی، ابراز شده‌بود. در صورت امکان می‌خواستم از جنابعالی استفتاء نمایم که حرمت یا جایز ندانستن فیس‌بوک براساس کدام ادلّه، استنباط شرعی، فقهی و یا حقوقی است؟ اگر اشکال به‌ واسطه بیم سوءاستفاده‌هایی همچون درج صور قبیحه یا مطالبی خلاف عفت عمومی است که، بالتّبع، عکاسی و سینما را هم باید جایز ندانست. البته حضرت آیت‌الله محسنی اژه‌ای، دادستان والامقام کل کشور، مواردی همچون «انتقال اطلاعات به بیگانگان» را هم حجتی بر جایز ندانستن فیس‌بوک اعلام فرموده‌اند (اگرچه که بنده نمی‌دانم کدام اطلاعات را کاربران از طریق فیس‌بوک می‌توانند به دشمن انتقال دهند که از طرق دیگر نمی‌توانند). از آنجا که جدای از میلیون‌ها شهروند عادی، کسر رو به ازدیادی از مسئولین محترم نظام هم وارد این شبکه اجتماعی شده‌اند، استدعا دارم محض تنویر اذهان عمومی ادلّه شرعی حرمت فیس‌بوک را روشن بفرمایید».

 نامه آقای زیبا کلام از چند جهت مورد نقد است؛

یکم: اگر قصد ایشان استفتا بوده است چرا نامه سرگشاده نگاشته است و استفتا را به صورت خصوصی برای آیت‌الله نفرستاده است؟

دوم: گویا ایشان معنای استفتاء را نمی‌داند! استفتا یعنی طلب فتوا و فتوا یعنی اینکه مرجع تقلید حکم خدا را از منابع دین یعنی کتاب و سنت و عقل را برای مقلدین بیان کند. در این میان مرجع وظیفه ندارد شیوه استنباط و دلایل فتوای خود را برای مقلد بیان نماید گرچه ممکن است در برخی موارد به صلاحدید خود اجمالا به این بحث نیز ورود نماید. اصولا بیان دلایل برای مقلد فایده‌ای ندارد چه آنکه بسیاری از دلایل دخیل در یک فتوا مباحث پیچیده و تخصصی اصولی، رجالی، کلامی و فقهی است که بیان این گونه مسائل علمی و تخصصی برای افراد غیرمتخصص که درکی از این گونه مطالب ندارند وجهی ندارد. از سوی دیگر اقای زیبا کلام بیان کرده نظر ایت الله در مورد فیس بوک حرمت است دیگر استفتا تحصیل حاصل است و وجهی ندارد.

سوم: آنچه اقای زیباکلام از آن حرمت فیس بوک را برداشت کرده است فرمایشات آیت الله مکارم در دیدار با اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی است که همان گونه که آقای زیباکلام نیز در ابتدای نامه خویش به آن اشاره کرده است در قالب تذکری فرموده است: «زمزمه این که سئوالی را مطرح می کنند که ممیزی در کتاب نباشد، یا اصرار راجع به این که فیس بوک باز شود اینها مسائل خطرناکی است، اینها مسائل زیان باری است که اگر ادامه یابد خطرناک است» (سایت معظم له) مشخص نیست آقای زیبا کلام چطور از تعبیر «خطرناک و زیان‌بار» به حرمت رسیده است و این گونه برداشت کرده است این تذکر ظهور در حرمت دارد؟ البته کسی که معنای استفتا را به خوبی نمی داند در مورد ظهورات تعابیر نیز ممکن است آشنایی نداشته باشد! اگر آقای زیباکلام به جای آنکه این گونه عجولانه و غیرمودبانه دست به قلم ببرد اندکی تحقیق می نمود و سایت آیت الله مکارم را مشاهده می کرد با این فتوا مواجه می شد که معظم له در پاسخ به استفتایی در مورد مراجعه به فیس بوک مرقوم داشته اند: «چنانچه بر خلاف قوانین و مقررات باشد و مفسده داشته باشد جایز نیست».

همانگونه که روشن است فتوای معظم له به طور مطلق حرمت استفاده از شبکه‌های اجتماعی نیست بلکه آن را مشروط به قانون و مقررات کشور و عدم فساد دانسته است که در مورد دوم تشخیص با خود مکلف است و اصلا آیت الله مکارم به جاسوسی و صور قبیحه اشاره‌ای نکرده است و این دلایل سطحی که آقای زیبا کلام در نامه خود درج کرده است نمونه دیگری از نا آشنایی ایشان با روند فتوا دادن توسط یک عالم مجتهد متقی با ورع است. جای تاسف است که استاد دانشگاهی که ادعای نظریه پردازی هم دارد این گونه سخیف و بی تحقیق دست به قلم می‌شود.

چهارم: به نظر می رسد دغدغه آقای زیبا کلام بیشتر یک مانور سیاسی است تا دغدغه دینی! چرا که اگر بر فرض فتوای آیت‌الله مکارم حرمت باشد برای مقلدین ایشان نافذ است و مسئولین و کسانی که در شبکه‌های اجتماعی هستند ممکن است مقلد ایشان نباشند. از سوی دیگر آقای زیباکلام یا مقلد آیت الله مکارم هست یا نیست. اگر مقلد ایشان باشند این استفتا معنا دارد. یقینا کسانی که با تحقیق و کنکاش آیت‌الله مکارم را برای مرجعیت انتخاب کرده‌اند ایشان را در فقه و اصول و استنباط احکام شرعی «اعلم» می‌دانسته‌اند و به آرای ایشان در استنباط احکام اعتماد دارند لذا لزومی ندارد از ایشان دلیل حکم را بپرسند. اگر هم آقای زیباکلام مرجعشان شخص دیگری است باز هم این استفتا معنا ندارد چرا که ایشان نمی‌خواهد بدان عمل کند اگر هم ایشان قصد یک بحث علمی با حضرت آیت الله را دارد همین چند خط نشان می‌دهد ایشان صلاحیت چنین بحث علمی را با یک مرجع ندارد چرا که ایشان در ابتداییات مباحث علمی لنگ می زند و چنین فرضی بیشتر برای انبساط خاطر مناسب است!

پنجم: نامه نازیبای آقای زیباکلام در سایتها و شبکه‌های اجتماعی پخش شده و خیل بسیاری از جوانان که علم و تخصصشان در زمینه فقه، از آقای زیباکلام کمتر هم هست دچار شبهه شده‌اند و از سوی دیگر جمعی که اصلا برایشان دین و فتوا مهم نیست به توهین به ایشان و نهاد مرجعیت دست زده‌اند آیا اگر نامه آقای زیبا کلام هر چند اندک، موجب تضعیف جایگاه مرجعیت شده باشد ایشان می‌تواند به خاطر این تاثیرات در پیشگاه خدا پاسخی داشته باشد؟

ششم: آقای زیباکلام در آخر نامه خود نوشته است: « از آنجا که جدای از میلیون‌ها شهروند عادی، کسر رو به ازدیادی از مسئولین محترم نظام هم وارد این شبکه اجتماعی شده‌اند، استدعا دارم محض تنویر اذهان عمومی ادلّه شرعی حرمت فیس‌بوک را روشن بفرمایید.» در مورد این قسمت که سیاسی بودن نامه آقای زیباکلام را نشان می‌دهد، ضمن آنکه بیان شد بیان حرمت در کلمات مورد اشاره آقای زیباکلام وجود ندارد باید گفت گویا ایشان تصور کرده‌اند با اگر حضور برخی مسئولین نظام می تواند سبب جواز و حلیت یک عمل گردد. اتفاقا فرمایشات و هشدارهای مورد اشاره آیت‌الله مکارم ناظر به همین بخش است که فارغ از بحث شرعی فیس بوک، ترویج و تشویق و ترغیب برخی مسئولین دولت به این عمل غیر قانونی خود نوعی اشاعه بی قانونی در بین جوانان است و این جدای از پیامدهای سود اجتماعی و اخلاقی این گونه شبکه هاست که هم کارشناسان خارجی و هم محققین داخلی درباره آنها هشدار داده‌اند و این همان خطری است که یک مرجع تقلید بنابر وظیفه شرعی خود دلسوزانه آن را هشدار داده است.

روزنامه رسالت.


» نظر

افراط در نقد و گاف انتخاب!

بی‌تردید یکی از اقدامات قابل قبول و دفاع دولت نهم و دهم ابتکار سفرهای استانی هیئت دولت بود. سفرهای استانی فاصله مسئولین با مردم را کم کرده و راه را برای برطرف کردن مشکلات هموار می‌نمود. این تدبیر اساسی دولت نهم به شدت مورد حمایت رهبری گران‌قدر قرار گرفت و بارها ایشان به طور خاص از سفرهای استانی دولت قدرانی کرد به‌عنوان نمونه ایشان فرمود:

«در رساندن خدمت به افراد محروم جامعه و عدالت، به اعتقاد من این مسئله‏ سفرهاى استانى‏ خیلى مهم است. این کارى که آقایان بر دوش گرفتید و راه افتادید و رفتید و همه جاى کشور را زیر پا گذاشتید و با مردم تماس گرفتید و از نزدیک درد دلهاى مردم را- که از زبان مسئولینشان، ائمه‏ جمعه‏شان و افراد شاخصشان گفته مى‏شود- شنیدید، خیلى به نظر من خوب است. بنده خودم سالهاست در مسائل اجرائى و غیر اجرائى این کشور هستم؛ اما وقتى به یک منطقه‏اى مسافرت مى‏کنم و برمى‏گردم، معلومات من نسبت به آن منطقه چند برابر معلوماتى مى‏شود که انسان از روى کاغذ و در گزارشها و به‏طور کلى مى‏بیند. رفتن به سفر و مواجه شدن با واقعیتهاى زندگى مردم، خیلى چیز مهمى است. چطور ممکن است کسى این را انکار کند یا در باره‏اش تردید کند یا در فایده و سود او تشکیک کند؟ این خیلى کار مهمى است. این کار را شماها دارید انجام مى‏دهید». (در دیدار رئیس‏جمهور و اعضاى هیئت دولت 4/6/86)

«البته این حرکت دولت بسیار حرکت خوب و مبارکى است. بنده قدردانى مى‏کنم از این حرکت مجموعه دولت که به شهرها مى‏روند، به راههاى دور مى‏روند، مشى مردمى‏ اتخاذ مى‏کنند؛ این‏ها باارزش است. با همه‏ شهرها از دور و نزدیک ملاقات مى‏کنند. بعضى از شهرها هستند که مردم آن‏ها یک مدیر کلّ را هم هرگز نمى‏توانسته‏اند ببینند، حالا رئیس‏جمهور را، وزیر را، نزدیکِ خودشان مى‏بینند، با آن‏ها حرف مى‏زنند؛ این‏ها باارزش است. ما باید قدردان این چیزها باشیم. مصوباتى هم که در استانها تصویب مى‏شود، اگر فرض کنیم بعضى از این مصوبات هم اجرا نشود، آنچه که اجرا مى‏شود، براى استانها مغتنم است و باارزش است». (در اجتماع بزرگ مردم یزد 86/10/12)

«این دولت انصافاً دولت پرکار و در بعضى از خصوصیات نمونه است. اینکه به همه‏ شهرها مى‏روند، این خیلى براى من‏ مهم است؛ خیلى براى من جالب است. رئیس‏جمهور، وزیر و مدیران ارشد اجرائى کشور به شهرهاى مختلف مى‏روند. این رفتن به شهرها خیلى تأثیر دارد. بعضى مى‏گویند آقا ما گزارشها را که مى‏خوانیم؛ نه، گزارش خواندن فرق مى‏کند با رفتن. شاید بیش از اغلب مدیرها براى من گزارش مى‏آید. وقتى انسان مى‏رود به یک شهرى، مى‏رود به یک استانى‏، مى‏نشیند با یک مردمى، مى‏نشیند با یک مجموعه‏ى جوانى، مى‏بیند گزارشها با آنچه که واقعیت است، تفاوتهائى دارد. انسان آنچه که مى‏بیند و مى‏شنود، از گزارش خیلى باارزش‏تر است. این کار را امروز دولت دارد مى‏کند. به همه جاى کشور سفر مى‏کنند. یک گوشه‏اى از این را مى‏گیرند، تبدیلش مى‏کنند به نقطه‏ ضعف و ایراد گرفتن. چرا در این سفر صد تا مصوبه داشتید؛ در حالى که پنجاه‏تایش بیشتر قابل عمل نیست؟ خیلى خوب، حالا پنجاه‏تایش عمل بشود؛ این بهتر از هیچى نیست؟ این‏ها ایجاد یأس است. ایرادتراشى‏هاى بیخود: چرا به فلان سفر رفتید؟ چرا به فلان سفر نرفتید؟ این‏ها اشکال‏تراشى‏هائى است که یأس‏آفرین است». (دیدار دانشجویان دانشگاه‏هاى استان یزد86/10/13)

روحانی زلزله برازجان

آقای روحانی در گزارش صد روزه خود بدون اشاره به ثمرات مبارک سفرهای به بخش‌های عمل نشده سفرهای استانی اشاره کرد و گفت: «در این هشت سال در سفرهای استانی، تعهداتی که داده شده 211 هزار میلیارد تومان است. از این تعهد فقط 32 درصد انجام شده است. 68 درصد برای دولت‌ بعدی باقی مانده است. از آن طرف اعتبارات و تسهیلاتی که در همین سفرهای استانی به مردم تعهد شده، 30 درصد این تسهیلات تحقق یافته و 70 درصد باقی مانده است. در مجموع اگر بگوییم که 30 درصد تعهد داده شده و 70 درصد تعهد باقی مانده، اگر همان پول و امکانات باشد، یعنی 16 سال طول می‌کشد تا آن تعهدات را بخواهیم عملی و اجرایی کنیم. آمار و ارقامی که مسئولین به من داده اند پروژه‌های عمرانی که در کشور، کلنگ زده و شروع شده و فقط بخشی از آن اجرا شده، 400 هزار میلیارد تومان تعهد است».

سفرهای استانی دولت نهم ریشه در شعاری داشت که در ایام انتخابات نهم ریاست جمهوری مردم برای نامزد خود انتخاب کرده بودند و آن مردی از جنس مردم بود. حضور احمدی‌نژاد در متن مردم و سفر به نقاط دورافتاده و نزدیکی با اقشار مردم و بوسیدن دست مردم و خاکساری نسبت به مردم امری بود که دوست و دشمن بدان اذعان داشتند و چنان واضح بود که انکارش به انکار بدیهیات می‌ماند!

امام خامنه‌ای در تبیین امتیازات خاص دولت نهم به مردمی بودن آن تاکید کرده و فرمود: «امتیاز سوم هم روحیه‏ى مردمى‏ و خاکى این دولت‏ است؛ این هم خیلى باارزش است؛ این را قدر بدانید. شما امتیازتان به تشخص ظاهرى و شکل و قیافه نیست؛ امتیازتان به همین است که خودتان را با مردم هم‏سطح کنید، به شکل مردم و در میان مردم باشید، با مردم تماس بگیرید، با آن‏ها انس پیدا کنید، از آن‏ها بشنوید. این امتیاز بزرگى است و در شما هست؛ آن را حفظ کنید و نگه دارید» (دیدار رئیس‏جمهورى و اعضاى هیئت دولت‏87/6/2 )

سفر رییس‌جمهور روحانی به منطقه زلزله‌زده برازجان اقدام شایسته‌ای از سوی رییس‌جمهور بود که نشان داد سنت حسنه سفر به متن مردم هم چنان پا برجا مانده است و بر خلاف بسیاری از اقدامات مثبت دولت نهم در دولت جدید باطل شد این رویه باطل شدنی نیست. همان طور که امام خامنه‌ای در ایام قبل از انتخابات فرموده بود دولت جدید باید نقاط وقت دولت قبل را حفظ کند و گویا آقای روحانی به این توصیه عمل کرده است.

اما برای مردمی که هشت سال رییس‌جمهور خود را در میان مردم دیده‌اند و با او حشر و نشر داشته‌اند، به او دست داده‌اند، با او قدم زده‌اند، صحبت کرده‌اند و … سفر رییس‌جمهور به منطقه زلزله‌زده یک اتفاق طبیعی و معمول است. اما حامیان دولت یازدهم با آب و تاب فراوان این سفر را پوشش دادند تا نشان دهند برای آنها چنین امری چقدر عجیب است که می‌تواند ارزش خبری در حد صفحه یک روزنامه ایران (نگاه کنید به مطلب وقتی رئیس‌جمهور آمد در صفحه اول این روزنامه در تاریخ 10 آذر 92) و تیتر یک سایت انتخاب داشته باشد!

iran-newspaper

اما جالب اینجاست سایت انتخاب در حالی به آن سفر آقای روحانی پرداخته است که عنان قلم از کف داده و در نقد دولت نهم تا جایی افراط کرده است که سفرهای استانی و هزاران دیدار احمدی‌نژاد با مردم را ندید گرفته است و آن قدر در این قضیه از دایره اعتدال و انصاف دور شده است که حاضر به درج اشتباهی فاحش شده است.

سایت انتخاب با اشاره به زلزله ورزقان نوشته است:

«اگرچه در دوره دولت قبل و حتی پیش از آن در زمان شهرداری محمود احمدی‌نژاد صدا و سیما و رسانه‌های رسمی تبلیغ زیادی در مورد مردمی بودن احمدی‌نژاد و همدردی وی با مردم محروم آسیب‌دیده انجام داده و وی را «رجایی زمان» و «مردی از جنس مردم» جلوه دادند اما هرچه زمان پیش‌رفت این شعارهای پوپولیستی رنگ باخت و مردم جز فشار تورم و گرانی و تحریم‌های ناشی از سو مدیریت و افراطی‌گری چیزی را احساس نکردند. این فشار وقتی به اوج خود رسید که سال گذشته و در ماه مبارک رمضان، آذربایجان در سوگ زلزله‌ای خانمان‌برانداز نشست و صدها هم‌وطن ترک زبان جان خود را از دست داده و بسیاری نیز مجروح و بی‌خانمان شدند.
طبیعتاً انتظار این مردم از مسئولین آن بود که بلافاصله به یاری آنان بشتابند اما رییس دولت، حتی از دادن پیامی ساده هم خودداری کرد و نه تنها خود به سفر خارجی رفت بلکه مسئولینی که برای رسیدگی به مشکلات مردم بودند، نظیر وزیر راه و مسکن را به همراه خود برد و جالب تر آنکه چند روز پس از این زلزله ناگوار، به علت فوت چاوز ضمن صدور پیام تسلیت، راهی ونزوئلا شد تا در مراسم تدفین وی شرکت کند». 

این در حالی است که زلزله ورزقان در مرداد 91 رخ داد و چاوز در اسفند 91 از دنیا رفت! به نظر آنچه منظور سایت انتخاب بوده است سفر آن زمان احمدی‌نژاد به مکه برای نشست سازمان همکاری اسلامی بوده است که با دعوت پادشاه عربستان صورت گرفت. البته سایت انتخاب باید توضیح دهد چگونه است امروز ارتباط به کشورهای عربی و همسایگان مهم تلقی می‌شود اما سفر رییس‌جمهور ایران به شرکت در اجلاس فوق‌العاده سران سازمان همکاری کشورهای اسلامی که با بدرقه دکتر ولایتی هم صورت گرفت کم ارزش به حساب می‌آید؟

افراط به نقد کار را به چنین گافهای فاحشی نیز می‌رساند. هم چنین بر خلاف ادعای این سایت هیئت دولت در روز زلزله پیام تسلیتی صادر کرده است   همچنین آقای رحیمی به‌عنوان معاون اول رییس‌جمهور در بین مجروحین حاضر شد.

نکته قابل‌توجه دیگر اینکه که دولت نهم در آبان سال 84 بدون آنکه زلزله‌ای در خراسان جنوبی رخ دهد اولین سفر استانی خود را انجام داد و به میان مردم رفت و در بیش از صد سفر استانی رییس‌جمهور یک خبر از برخورد نامناسب و بی‌احترامی محافظان رییس‌جمهور با مردم شنیده نشد!

به نظر حامیان دولت راست‌گویان و احیاگر اخلاق از هر وسیله و سخنی برای تخریب دولت قبل دریغ نخواهند کرد. شایسته است رییس‌جمهور نسبت خود با این‌گونه اظهارنظرها را روشن کند تا این بداخلاقی‌ها به‌پای ایشان نوشته نشود.

همچنین شایسته است با توجه به این منطق که «حمایتها و تشکرهای رهبری راه را بر اما و اگرها می‌بندد» که توسط آقای هاشمی بیان شده است، دولت جدید و همفکران او در مورد سفرهای استانی و مردمی بودن دولت قبلی اما و اگری نکنند!


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
title=