سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بر صدیق اکبر و فاروق اعظم

شرح واره ای بر زیارت حضرت علی(ع) در روز مبعث

یکی از اعمال پر فیضی که در روز مبعث به آن سفارش شده است، زیارت حضرت امیرالمومنین(ع) است. همان گونه که آخر رسالت حضرت رسول(ص) در غدیر با نام علی(ع) پیوند خورده است، آغاز رسالت نیز با نام علی(ع) همراه است تا اول و آخر رسالت همراه ولایت باشد. شیخ عباس قمی(ره) که در مفاتیح الجنان در روز مبعث سه گونه زیارت امیرالمومنین(ع) را بیان کرده است در بیان سر این امر گفته است: به جهت اتصال این دو بزرگوار و کمال اتحاد این دو نور پاک با هم است که هر کسی امیرالمومنین(ع) را زیارت کند گویا حضرت رسول را زیارت کرده است. این بیان شیخ عباس، مستند به آیات و روایات است، چنانچه در آیه مباهله (آل عمران:61) از امیرالمومنین(ع) با عنوان «انفسنا» یاد شده و در روایات متعدد به این امر اشاره شده است. از جمله حضرت رسول(ص) درباره قبیله بنی ولیعه فرمود: بنی ولیعه دست از خلاف کاری اش بردارد و گرنه مردی را به سرکوبشان می فرستم که چون نفس من است و منظورش علی بن ابی طالب(ع) بود و یا اینکه فرمود: «ای علی هر که تو را بکشد مرا کشته است و هر که با تو دشمنی کند و ناسزا گوید گویا با من دشمنی کرده و به من ناسزا داده است، چرا که تو از من هستی، مثل نفس من، روح تو از روح من است و سرشت تو از سرشت من.» (تفسیر نورالثقلین 1: 350)
در یکی از زیارتهای حضرت امیر(ع) در روز مبعث می خوانیم: «السلام علیک ایها الصدیقُ الْأکبرُ السـلامُ علیْک ایها الْفارُوق الأعظم» در این فراز از این زیارت نامه، حضرت امیر(ع) را با دو عنوان «صدیق اکبر» و «فاروق اعظم» سلام می دهیم؛ القابی که کمتر در مورد ایشان به کار می رود اما روایت وارده از شیعه و سنی نشان می دهد پیامبربزرگوار(ص) نیز بارها این القاب را به وجود مبارک حضرت امیر(ع) داده اند و حتی در برخی آیات قرآن به این امر اشاره ای شده است.

فاروق اعظم
گفته شده «فرقان» چیزی را گویند که بین حق و باطل جدایی اندازد و فاروق باشد. (مخزن العرفان 12 :3) فاروق هم معنای فرقان است، یعنی آنچه و آن کس که مرز حق و باطل را نشان می دهد و معیار حق است و با تمسک به او می توان باطل را از باب «تعرف الاشیا باضدادها» شناخت. چنانچه متواتر است که «الحق مع علی و علی مع الحق» هم چنین نقل شده است: رسول الله(ص) فرمود: «سیکون بعدی فتن، فذا کان ذلک فالزموا علی بن ابی طالب، فنه فاروق بین الحق والباطل» به زودی پس از من فتنه هایی خواهد آمد در آن زمان همراه علی(ع) باشید که او فاروق بین حق و باطل است و در جایی دیگر فرمود: در میان امت من جدایی خواهد افتاد و این (یعنی علی) و اصحابش با حق هستند.
و نیز در کافی از حضرت امام باقر(ع) روایت کرده که امیر المومنین(ع) فرموده: من به فرمان خداوند در روز قیامت قسمت کننده بهشت و جهنم هستم و کسی بدون اجازه من داخل آنها نمی شود و من فاروق اکبرم و امام مردمان پیش از خود و بعد از خود می باشم و احدی بر من سبقت و پیشی نمی گیرد مگر برادرم احمد پیغمبر مکرم(ص) و رسول خدا(ص) و من بر یک طریق و راه هستیم، فقط حضرت را به نام خود و مرا به نام خویش می خوانند و خداوند از روز الست و اول آفرینش جهانیان علوم منایا و بلایا و وصایا و فصل الخطاب را به من عطا فرموده ... (تفسیر جامع 5: 135)
صدیق اکبر
در تفسیر أطیب البیان( 4: 131) ذیل آیه «و منْ یُطِعِ الله و الرسُول فأُولئِک مع الذِین انْعم اللهُ علـیْهِمْ مِن النبِییـن و الصدیقِین و الشهداءِ و الصالِحِین و حسُن أُولئِک رفِیقاً» (نساء:69) مصداق اتم و اکمل صدیقین را امیر المومنین(ع) دانسته است. از «انس بن مالک مروی» است که: در صبح یکی از روزها نماز را با رسول الله(ص) بجا آوردیم سپس آن حضرت متوجه ما گردید و من به حضورش عرض کردم اگر مایل هستید تفسیر آیه «و منْ یُطِعِ الله و الرسُول» را برای ما بیان فرمایید، حضرت فرمود: مراد از نبیین من هستم و صدیقین برادرم علی بن ابی طالب...(أنوار العرفان 8: 479)
و در تفسیر آیه «و الذی جاء بِالصدْقِ و صدق بِـهِ أُولئِـک هُمُ الْمُتـقُـون» (زمر:33) «صدق به» را به أمیر المومنین(ع) تفسیر کرده اند (تفسیر نور الثقلین 4: 487 و الدرالمنثور 5 : 325) و در خبر است که روزی رسول الله(ص) سپاهی را به جنگی می فرستاد، علی(ع) را بر ایشان امیر کرد، آنگاه فرمود: کیست از شما که فضل و صدق پسر عم من از قرآن بیاورد؟ عمار بر پای خاست، گفت: من بگویم یا رسول الله؟ گفت: بیاور.
گفت، «قوله تعالی: و الذ ی جاء بِالصـدْقِ و صدق بِهِ » رسول(ص) گفت: «کفاک الله یا عمار کل مهم» (روض الجنان و روح الجنان 16: 325)
برخی گفته اند در شب معراج بر رسول اکرم(ص) امر شد، ای محمد(ص) از آنچه مشاهده نمودی قومت را خبر ده. عرض کرد پروردگارا! مرا تکذیب کنند و دروغگو بدانند. خطاب رسید تو را صدیق اکبر، علی بن ابی طالب(ع) تصدیق کند. (تفسیر جامع 6: 87) و این یعنی لقب صدیق اکبر اعطایی خدا به امیرالمومنین(ع) است.
و نیز از فریقین روایت شده است، پیغمبر(ص) فرمود: صدیقان سه اند: مومن آل فرعون و مومن آل یاسین و علی بن ابی طالب- و او بهترین و سید ایشان است. بیان دیگر آن که فرمود: «یا أیها اأیها الذِین آمنُوا اتقُوا الله و کـونُوا مع الصادِقِیـن، صادقین یعنی حمزه و جعفر و علی» (روض الجنان و روح الجنان 16: 325)
صدیق فاروق
در خبر است که روزی ابوذر غفاری(رض) از پیغمبر(ص) حدیثی روایت می کرد. جمعی آن را باور نداشته، تکذیب نمودند. ابوذر دلخور شد و خدمت پیغمبر(ص) شکایت کرد. حضرت(ص) فرمود: آسمان سایه نیفکند و زمین بر نداشت کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد. سپس نظر مبارک به امیرالمومنین(ع) افتاد، فرمود: «الا هذا الرجل المقبل فانه الصدیق الاکبر و الفاروق الاعظم»: مگر این مرد که رو به ما دارد، پس به درستی و به تحقیق او صدیق اکبر و فاروق اعظم می باشد. (تفسیر اثنا عشری 2: 500) و نیز فرمودند: «برای هدایت، فاروق و صدیقی است و صدیق و فاروق این امت علی بن ابی طالب است» و یا آنکه بیان داشتند: «یا علی انت اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیمه و انت الصدیق الاکبر و الفاروق الاعظم تفرق بین الحق و الباطل و انت یعسوب المسلمین و المال یعسوب الظالمین»؛ یا علی تو اول کسی هستی که ایمان آوردی به من و تو اول کسی هستی که مصافحه می کنی مرا در روز قیامت و تو صدیق اکبری و فاروق اعظمی و تو جدا می کنی میان حق و باطل و تو یعسوب مسلمینی و حال آنکه مال یعسوب ظالمان است. » (تفسیر منهج الصادقین 9: 142)
حضرت باقر(ع) می فرماید: پیامبر اعظم اسلام(ص) فرمود: دامن این (علی بن أبی طالب) را بگیرید! چرا که او صدیق اکبر است، وی فاروقی می باشد که بین حق و باطل فرق می گذارد. کسی که به این علی محبت داشته باشد خدا او را هدایت می کند و کسی که بغض او را داشته باشد خداوند، او را گمراه می نماید. کسی که از وی تخلف نماید خدا او را دشمن خواهد داشت.(تفسیر آسان، ج 12، ص: 44)

صبح صادق، ش.504، ص6


» نظر

محبت بهشتی

در روایات آمده است حضرت رسول(ص) علاقه شدیدی به دخترش حضرت زهرا(س) داشت و بارها این علاقه را با رفتار و گفتار خویش ابراز می داشت به گونه ای که این علاقه بر کسی پوشیده نمانده است. اما راز این علاقه و محبت چه بوده است؟ آیا جز این است که هر پدری به دختر خود عشق می ورزد و در الفاظ و سکنات خود این محبت را بروز می دهد؟ با این حساب علاقه پیامبر به حضرت زهرا(س) آیا فضیلتی برای ایشان محسوب می شود؟
باید دانست تمام خصوصیات نیک انسانی، به نحو اتم و اکمل و متناسب و متعادل در وجود پیامبر اکرم(ص) که انسانی کامل است وجود دارد و بی تردید عاطفه و محبت به فرزند نیز از این قبیل امور است. لذا ایشان انسانی در اوج مهربانی و شفقت بوده اند. چنانچه روایات فراوانی از ابراز علاقه ایشان نه تنها به فرزندان خویش که حتی به سایر کودکان نیز نقل شده است. منقول است روزی آن حضرت، امام حسن و حسین(علیهما السلام) را می بوسید. «اقرع بن حابس» این حضرت را دید و گفت: «من، 10 فرزند دارم که هرگز یکی از آنان را نبوسیده ام.» رسول خدا(ص) فرمود: «من چه کنم که خداوند، رحمت خویش را از تو گرفته است.»
اما در مورد حضرت زهرا(س) این مسئله را باید متعالی تر از این دانست و فقط آن را در قالب پدر- فرزندی خلاصه ننمود چه آنکه هیچ گاه رسول خدا(ص) تعبیراتی که در مورد حضرت زهرا(س) به کار می برد درباره سایر فرزندان خویش استفاده نکرد.
خداوند متعال در سوره نجم می فرماید: «و ما ینط ق عن الهوی ن هو لا وحی یوحی » علامه طباطبایی در ذیل این آیه بیان داشته است: «منظور از کلمه «هوی» هوای نفس و رأی و خواسته آن است و جمله ما ینطق هر چند مطلق است و در آن نطق به طور مطلق نفی شده و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از مطلق سخنان پیغمبر نفی شده باشد، حتی در آن سخنان روزمره ای که در داخل خانه اش دارد.» (ترجمه المیزان 19: 43) البته با توجه به فحوای آیه شریفه می توان علاوه بر گفتار، رفتار ایشان را نیز مبتنی بر وحی و رضای الهی دانست. با این حساب محبت ها و شفقت های ایشان نیز بر این مبناست و اگر نسبت به یک موضوع یا فردی شدت علاقه بیشتری از ایشان مشاهده شده است بر پایه ربط آن موضوع یا فرد به وحی و دستور خداست. علاقه وافر حضرت رسول به فاطمه(س) نیز این گونه است. در واقع ابراز محبت حضرت رسول به دختر گرامی اش نه تنها به سبب عاطفه پدری است : که در حضرت رسول(ص) به میزان کامل و متناسب وجود دارد- بلکه فراتر از این و نوعی محبت الهی است، چنانچه در فرمایشات حضرت رسول(ص) بر این موضوع اشاره و تأکید شده است.
حضرت فاطمه(س) انسانی بوده است که از جانب خداوند به حضرت رسول(ص) هدیه شده «انا اعطیناک الکوثر» و بر طبق روایات متعدد نوری از بهشت بوده که به وسیله میوه ای بهشتی در صلب پدر قرار گرفته است. چنانچه منقول است قبل از ولادت این بانو، پیامبر(ص) به دستور وحی چهل شبانه روز اعتکاف نمود و پس از این مدت جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و در حالی که طعامی با خود به همراه آورده بود، به پیامبر گفت: به فرمان خداوند با این طعامی که به دستور خدا از بهشت برای تو آورده ام افطار کن. پس رسول خدا با آن غذا افطار نمود و پس از افطار به سوی خانه خدیجه روان شد و همان شب نطفه پاک فاطمه(س) منعقد گردید و یا در روایت دیگری از پیامبر اعظم(ص) آمده است: فاطمه حوریه ای در لباس انسان است و آنگاه ادامه می دهند؛ جبرئیل سیبی از بهشت برای من آورد و گفت این سیب تحفه ای است که خداوند مهربان آن را از بهشت برای تو فرستاده. خداوند می فرماید که این سیب را بخوری. هنگامی که آن سیب را تکه کردم نوری از آن ساطع گردید که موجب تعجب من شد و جبرئیل که تأخیر و تأمل مرا در خوردن سیب مشاهده کرد، گفت: ای رسول خدا! چرا آن را نمی خوری؟ بخور و نترس، زیرا آنچه دیدی نور بانویی است که در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» خواهد بود. گفتم: چرا در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است؟ گفت: در زمین فاطمه نامیده شد برای اینکه پیروان و شیعیان خود را از آتش نجات می دهد و دشمنانش از محبت او محروم خواهند بود و در آسمان به این جهت منصوره است که خدا فرمود: «در روز قیامت، مومنان از نصر و یاری خدا خشنود می شوند و خداوند هر که را خواهد یاری کند» و مقصود از نصرت خدا برای مومنان، همانا شفاعت و امداد فاطمه برای شیعیان و دوستدارانش می باشد.
این سخنان قبل از ولادت ظاهری حضرت زهراست؛ روایات دیگری نیز بیانگر این امر است که پس از ولادت نیز بانوان بهشتی مانند مریم و آسیه، خدیجه (علیهن السلام) را در به دنیا آوردن دخترش یاری کردند و حوریه های بهشتی با آب کوثر نوزاد خدیجه را شست وشو دادند.
از این روایات مشخص می گردد فاطمه(س) موجودی از جانب ملکوت و بهشت خداست و چنین موجودی بی شک مورد محبت رسول خدا قرار خواهد گرفت، چنانچه از امام باقر(ع) روایت شده است:
«به پیامبر خدا گفته شد: ای رسول خدا! چگونه است که این قدر فاطمه را می بوسی و او را در آغوش می گیری و نزدیک خود می نشانی و به او لطف و محبتی روا می داری در حالی که سایر دخترانت از آن[لطف و محبت مخصوص] بی بهره اند؟! رسول خدا فرمود: جبرئیل سیبی از سیب های بهشت برای من آورد و من آن را خوردم و از آن سیب نطفه ای در صلب من پدیدار گشت، پس فاطمه بوی بهشت می دهد و من هر گاه او را می بویم بوی بهشت به مشامم می رسد.» (علل الشرائع 1: 183)
نیز مانند این روایت به گونه ای دیگر از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر دخترش فاطمه(س) را خیلی دوست داشت و هر وقت او را می دید می بوسید، یکی از همسران ایشان از این موضوع اظهار ناراحتی می کرد، پس رسول خدا(ص) به او فرمود: در آن شبی که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت، جبرئیل دست مرا گرفته نزدیک درخت طوبی برد و مقداری از میوه آن را به من داد، پس از خوردن آن میوه، نطفه ای در پشت من به هم رسید، پس هیچ گاه فاطمه را نبوسیده ام مگر اینکه بوی درخت طوبی را از او استشمام کرده ام. (تفسیر القمی1: 365)
از امام رضا(ع) قریب به این مضمون نیز روایتی آمده است(عیون أخبارالرضا1 : 93). با دقت در این روایات باطن محبت بی دریغ حضرت رسول(ص) به دختر گرامی اش تا حدودی روشن می-گردد.


» نظر

به بهانه سالروز وفات حضرت ام البنین(س)

انتخاب همسر یا انتخاب مادر؟!

در تاریخ مشهور است امیرالمومنین(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه(س) برادرش عقیل را که در علم انساب و شناسایی قبایل مهارت داشت فراخواند و از او خواست از میان طوایف مختلف برایش همسری برگزیند. حضرت امیر(ع) به عقیل توصیه کرد «ولدتها الفحوله من العرب لیتزوجها فتلد له غلاما فارسا» (اعیان الشیعه 8 : 389) زنی برای من انتخاب کن که از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد می خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید. البته در متن تاریخ این وجود ندارد که علی(ع) گفته باشد هدف و منظور من چیست، اما آنها که به روشن بینی علی(ع) معترف و مومنند می گویند علی(ع) آن آخر کار را پیش بینی می کرد. عقیل پس از تأمل، «فاطمه بنت حزام بن خالد بن ربیعه» از قبیله بنی کلاب را پیشنهاد کرد و گفت این زن از نوع همان زنانی است که تو می خواهی، در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود. به گواه تاریخ پدران و داییان حضرت ام البنین(س) از دلیران عرب بوده و از آن ها به هنگام نبرد، دلیرمردی های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعت، بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند. از این بانوی بزرگوار، چهار پسر متولد می شوند که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس(ع) است، هر چهار پسر او با رشادت در کربلا در رکاب اباعبد الله حرکت می کنند و شهید می شوند.
در این سیره امیرالمومنین(ع) درس ها و نکات آموزنده ای نهفته است که یکی از این موارد در شیوه انتخاب همسر است که امروز می تواند الگویی شایسته برای جوانان باشد.
حضرت(ع) در توصیه به برادرش دو نکته را مورد توجه قرار می دهد؛ اول طایفه و نسب زن و بعد فرزندانی که از او به دنیا خواهد آمد.
این امر پیام روشنی دارد و آن اینکه در انتخاب همسر باید توجه داشت که قرار است او مادر فرزندانی باشد که ادامه نسل و اعقاب هستند و باید از همان قبل از تولد کودک به مسائل تربیتی او حساس بود و یکی از مهم ترین موارد تربیتی، مادر فرزند است. اسلام برای صفات اخلاقی و خصوصیات خانوادگی و درونی اهمیت بسیاری قائل شده است؛ زیرا صفات مادر در تکوین آینده کودک نقش موثری دارد، لذا امام صادق(ع) می فرماید: «طوبی لمن کانت امه عفیفه؛ خوشا به حال کسی که مادرش پاکدامن باشد.»
چنانچه از رسول خدا(ص) روایت شده است: «انکحوا الاکفاء و انکحوا منهم و اختاروا لنطفکم؛ (وسائل الشیعه14: 295) به هم شأن خود زن بدهید و از هم شان خود زن بگیرید و برای نطفه های خود (جایگاه مناسب) انتخاب کنید.» از سوی دیگر باید دانست که همین امر درباره شخصیت آن زن نیز صادق است، یعنی او نیز در دامان خانواده ای بزرگ شده است که بی شک بر شکل گیری شخصیت و رفتار او موثر بوده اند از این روست که می بایست نیم نگاهی هم به خویشاوندان او نیز داشت. در همین رابطه حضرت رسول(ص) بیان می دارد: «ویژگی های دایی در شکل گیری شخصیت فرزند، اثر می گذارد.» و نیز می فرماید: «ایاکم و خضراءالدمن؛ بر شما باد که پرهیز کنید از گلهایی که در زباله دانها پرورش یافته اند.» از حضرت پرسیده شد: «منظورتان از گل زیبای پرورش یافته در زباله دان چیست»؟ پیغمبر(ص) فرمود: «منظور من دختر زیبایی است که در یک خانواده ناپاک به دنیا آمده است.»
اصالت و ریشه خانوادگی، برای انتخاب همسر از مهم ترین عوامل یک ازدواج موفق است. اگر امیرالمومنین(ع) چنین دغدغه ای داشتند، از این باب بوده است که همسر، کسی است که می خواهد نسل انسان را ادامه دهد. بنابراین، در گزینش فردی که می خواهد ادامه نسل و باقیات صالحات باشد، خیلی باید احتیاط کرد. لذا آن دغدغه ای که امیرالمومنین(ع) در انتخاب همسر داشتند، باید دغدغه همه مومنان باشد و بدون احساسات، گزینشی دقیق و درست داشته باشند تا زمینه مساعدی برای پرورش نونهالان پاکدامن و عفیف، ایجاد شود.
انتخاب حضرت ام البنین(س) با آن همه دقتی که حضرت در این امر داشته اند، ثابت می کند که آن بانوی بزرگوار، به طور حتم از ویژگیهای مد نظر حضرت امیر(ع) برخوردار بوده اند. ام البنین(س) از شخصیتهای بسیار درخشان تاریخ اسلام و از خانواده ای است که در شجاعت و شهامت و پیکار در جبهه ها نظیر نداشته و از خانواده ای نبوده که پس از سالها به اسلام گرایش پیدا کرده باشند، بلکه از همان روزهای نخستین مسلمان شده و به خاندان عصمت و طهارت(ع) ارادت داشتند.
البته حضرت ام البنین(س) ویژگی های ممتاز دیگری هم داشته اند که مورد انتخاب علی(ع) قرار می گیرند و بدیهی است که صرف شجاعت، تنها خصوصیت مد نظر حضرت امیر(ع) نبوده است. ادب و احترام ایشان نسبت به علی(ع) و فرزندان فاطمه(س) از ویژگی های برجسته شخصیت ایشان است. یکی دیگر از خصوصیات ام البنین(س) این بوده که ایشان شاعره ای زبان آور و بزرگ بوده اند و در هنر و شعر و ادبیات بسیار تسلط داشته است.
نگاهی که ام البنین(س) در زندگی خانوادگی به امیرالمومنین(ع) داشت، یک نسبت زن و شوهری نبود، نگاه یک زن خانه به شوهر نبود، بلکه نگاه یک مأموم به امام، نگاه یک شیعه به امام زمان خودش بود، به گونه ای که در تاریخ ثبت نشده حتی یک بار از ناحیه ایشان، حرکتی صادر شده باشد که برداشت دور از ادب از آن بتوان کرد.
بر این مبنا در این دامن پاک فرزندانی تربیت می شوند که یک نمونه آن ابوالفضل العباس(ع) است و این ارزش واقعی مادر را می رساند. اینکه عباس همواره مودبانه با امام حسین(ع) روبه رو می شود، ثمره ادب مادرش در برابر اولاد حضرت زهراست، چنانچه حضرت امام(ع) بیان کرد از دامن زن مرد به معراج می رود.
¤بخشی از این نوشتار برگرفته از سخنان حجه الاسلام سیدکاظم ارفع است.

صبح صادق، ش.499، ص.6


» نظر

تفکر برای عمل

حضرت امیر در حکمت 98 نهج البلاغه (ترجمه دشتی) می فرمایند: «عقلوا الخبر ذا سمعتموه عقل رعایه، لاعقل روایه، فن رواه العلم کثیر، و رعاته قلیل؛ هرگاه خبری را شنیدید پیرامون آن تفکر کنید، تفکر برای عمل نه برای نقل کردن، زیرا روایت کنندگان دانش بسیار اما عمل کنندگان به آن اندکند». در این کلام نورانی حضرت وظیفه انسان در برابر شنیده ها را به خوبی تبیین نموده اند. هنگامی که انسان خبری را می شنود و یا می خواند در مرحله اول باید درباره آن بیندیشد و پیرامون آن تفکر نماید و آنگاه در رد یا پذیرش آن اظهار نظر کند. این موضوع می تواند در ساحتهای گوناگون مورد دقت قرار گیرد، به خصوص در عصر کنونی که رسانه های انبوهی افکار عمومی را با اخبار و اطلاعات درست و نادرست و شایعات مورد هجوم قرار داده اند. شبهات دینی، اعتقادی، سیاسی و ... بسیاری در حال انتشار است و با توجه به این سخن امیرالمومنین(ع)، به صرف اینکه مطلبی در کتاب، سایت، سی دی و یا سخنرانی بیان شده است نمی تواند مورد اعتماد باشد بلکه باید در ابتدا در مورد آن اندیشه کرد و بی دلیل و با تعصب به انکار یا حتی پذیرش آن تن در نداد. این سخن در جایی که احتمال کذب بیشتر باشد و مخبر شهرت به بی صداقتی داشته باشد اهمیت بالاتری خواهد یافت، چنانچه در آیه شریفه «یا أَیهَا الذِینَ آمَنوا إن جاءَکمْ فاسِق بِنَبَإٍ فَتَبَینوا أَن تصِیبوا قَوْماً بِجَهالَه فَتصْبحوا عَلى ما فَعلتم نادِمِین» (حجرات:6) خداوند به مومنین دستور می دهد وقتی فاسقی برای شما خبری آورد در مورد آن تحقیق کنید و بی گدار به آب نزنید و تحلیلها و تصمیمات خود را بر پایه آن استوار نسازید که منجر به پشیمانی خواهد شد.
اما کلام حضرت امیر(ع) بیانی فراتر دارد و آن اینکه اگر خبری را از شخص عادل و موثق نیز دریافت کردید در مورد آن اندیشه نمایید آن هم نه تفکر معمولی بلکه ژرف اندیشی کنید. چنانچه در روایت دیگری می فرماید: «علیکم بالدرایات، لا بالروایات، بر شما باد به دانستنها نه به روایت کردنها.» اما حضرت به این هم اکتفا نمی کند و در ادامه عنوان می دارد به گونه ای تفکر کنید که به درد عمل کردن بخورد نه فقط برای نقل نمودن فایده داشته باشد. چه بسا عده ای که سخنان خوب و مفید در ذهن بسیار دارند اما در وادی عمل از آنچه می گویند و حفظ هستند بسیار دور هستند اینان گرچه ممکن است ناقل خوبی باشند اما عامل نیستند. روشن است هنگامی یک سخن خوب تبدیل به عمل می شود که در جان آدمی تبدیل به باور و یقین شود و در قلب و روح رسوخ کند. ایشان در کلامی دیگر می فرماید: «العلم علمان: مطبوع و مسموع و لا ینفع المسموع إذا لم یکن المطبوع. دانش بر دو قسم است: دانش فطری [که در نهاد انسان است] و دانش شنیدنی، دانش شنیدنی هر گاه با دانش فطری نباشد سودی نمی دهد.» (نهج البلاغه: 338 از کلمات قصار)
لذا در این روایت حضرت امیر(ع) بیان می کنند اگر انسان سخنی مناسب و حکمت آمیز هم شنید باید در مورد آن اندیشه کرده و فقط در حفظ کردن آن به منظور نقل نمودن کوشش نکند، بلکه چنان در آن تفکر کند که با فطرت و طبع او آمیخته شود و چنین علمی است که علم سودمند است چرا که چنین عالمی قول و فعلش یکی خواهد شد و موجب رضایت الهی را از خویش فراهم می کند چرا که خداوند کسانی که گفتار و کردارشان با هم یکی نیست را مورد عتاب قرار داده و فرموده است: «کبرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقولوا ما لا تَفْعَلونَ؛ خشم بزرگی نزد خدا منتظر شما است اگر بگویید آنچه را که عمل نمی کنید.» (صف: 3)

محمد جواد رحمت آبادی/ صبح صادق، ش.498، ص.6


» نظر

بهار قلبها

امیرالمومنین حضرت علی(ع) می فرماید: «وَ تَعَلمُوا الْقُرْآنَ فَإِنهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ تَفَقهُوا فِیهِ فَإِنهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنهُ شِفَاءُ الصدُورِ و...»(خطبه 110) قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته هاست! و در آن بیندیشید که بهار قلبهاست! از نور آن شفا و درمان بطلبید که شفای دلها(ی بیمار) است!

«و تفقهوا فیه» تفقه یعنی فهم دقیق و کامل. یعنی برای این که شفای دلها شود و این اثرات و فواید عالی را داشته باشد باید هم آن را خوب آموخت و هم در محتویات آن خوب تفکر کرد و پژوهید و هم از تاریخ انسانها که در آن آمده است پند و عبرت گرفت تا این که بتوان از نور آن در بیماری دل طلب شفا نمود و به نتیجه رسید زیرا قرآن در محتویات آن مانند بهار دل ما را پرورش می دهد و بذر ایمان را می رویاند.

اینکه حضرت مولا قرآن را بهار دلها تعبیر نموده اند می تواند چند وجه داشته باشد: چنانکه بهار باعث نشو و نمای نباتات و شکفتگی و خرمی طبایع می شود همچنان خواندن قرآن باعث شکفتگی و خرمی دلها می شود.

همچنین می توان گفت همان طور که با آمدن بهار، طبیعت حیات تازه ای یافته و نشاط می گیرد برای زنده شدن قلب و طراوت آن بهترین راه کنکاش در قرآن است. امیرالمومنین(ع) در کلامی دیگر بیان می دارد: «وَ إِن اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنهُ ...َ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ ...» (خطبه 176) یعنی خداوند قرآن را برای موعظه و پند انسان نازل نموده است و وعظ و پند سبب زنده نمودن دل می گردد، چنانچه حضرت در وصیت خویش به فرزندش می فرماید: «احی قلبک بالموعظه» یعنی قلبت را به وسیله موعظه زنده کن. حال اگر واعظ خداوند باشد که مقلب القلوب است و کلام، کلام این خدا باشد قلب و دل آدمی حیاتی نورانی خواهد یافت. چرا که به فرموده حضرت علی(ع) قرآن ناصحی امین و عاری از هرگونه غش و نیرنگ است و به همین سبب کاملاً قابل اعتماد است.

و یا اینکه همان گونه که در فصل بهار، شکوفه ها و گل ها و سبزه ها همه جا می روید، به برکت قرآن مجید نیز گل های فضایل اخلاق و شکوفه های معارف الهیه بر صفحه دل ظاهر می شود و آن کس که حیات انسانی از آن نگیرد، همچون درخت خشکیده ای است که در فصل بهار، تکان نمی خورد.

شاید ربیع القلوب استعاره از این است که همان طور که در بهار شاهد انواع اسرار عجیب و نکات تازه و لطیف هستیم قرآن نیز دارای اسرار و عجایب الهی و لطیف است که سبب پاکی قلوب خواهد شد. همچنین چنانچه در بهار انواع گلها و شکوفه ها سبب نوازش چشمها می شود نکات موجود در قرآن سبب رویش ایمان و معنویت در انسان می گردد. پس همان گونه که بهار فواید روحی و معنوی و جسمی زیادی دارد قرآن نیز برای قلب این چنین است.

نیز آنکه وقتی مردم با دیدن بهار لذت می برند و احساس فرح می کنند کسی که با تفقه سراغ قرآن می رود از حلاوت و عظمت معانی قرآن احساس التذاذ و مسرت خاطر می کند و حیات قلب به همین معناست.

صبح صادق، ش.493، ص.6


» نظر
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
title=