سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیوند عقل ناب با عرفان و تعبد

گفتاری پیرامون جایگاه عقل در اندیشه علمی امام خمینی(ره)
اشاره
انقلاب امام فلسفی بود یا فقهی یا عرفانی؟ این سوالی است که این روزها در میان برخی صاحب نظران به اختلافی حل نشدنی بدل شده است. طیف نوظهور متحجران که از اساس با فلسفه و عرفان مخالف هستند و آن را مخالف دین و اسلام می دانند، بر فقهی بودن انقلاب تأکید می کنند و برخی دیگر که فلسفه را پذیرفته اند از فلسفی بودن انقلاب سخن می گویند. در این میان برخی هم عرفان امام را برجسته می کنند و انقلاب را انقلابی عرفانی می-دانند! به نظر آنچه سبب نزاع های این گونه می شود انحصارگرایی و اصرار بی مورد در قضیه «یا این»، «یا آن» است، در حالی که چه بسا ممکن است راه سومی برگزید و یا آنکه این گزاره ها قابل جمع با یکدیگر باشند. حضرت امام(ره) در تفسیر سوره حمد بیانی دارند که علت این امر را روشن می کند: «انسان از باب اینکه خودخواه هست، ... هر علمی را که یافته است، ادراک کرده و خوانده، همه کمالات را منحصر به آن می داند. فقیه خیال می کند غیر فقه چیز دیگر نیست در عالم؛ عارف هم خیال می کند غیر عرفان چیزی نیست؛ فیلسوف هم خیال می کند غیر فلسفه چیزی نیست؛ مهندس هم خیال می کند غیر هندسه چیزی نیست ... مابقی را دیگر علم نمی دانند. این حجاب بزرگی است برای همه ...» آنچه که در فهم این موضوع نقش اصلی دارد و معیار فهم صحیح از انقلاب ایران است اینکه این انقلاب، اسلامی بوده و باید همه آثار اسلام به عنوان یک کل و اجزایش را در آن یافت.
نوشتار پیش رو حاصل گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا تقوایی است که در مورد رویکرد علمی و عملی امام(ره) و توجه ایشان به علوم عقلی و نقلی سخن گفته است. تقوایی استاد درس خارج حوزه علمیه مروی تهران است و سطوح بالای فلسفه و عرفان را تدریس می کند.

جایگاه علوم عقلی و علوم نقلی
علوم عقلی، در مورد قوانین و قواعد کلی بحث می کند و از یک دیدگاه خاصی اشیا و عوالم را مورد بررسی قرار نمی دهد. مثل قانون علیت که یک قانون اساسی در فلسفه است، در مورد همه اشیا از جهت عامه بحث می کند و جهت مخصوصی را مدنظر قرار نمی دهد، لذا در محمولات مسائل فلسفی، یا مساوی با موجود است یا با مقابلش، مساوی با موجود است.
از طرف دیگر غایت فلسفه شناخت حقایق عالم و تمییز موهومات و امور باطل از امور حقیقیه است. علوم عقلیه جایگاه بسیار مهمی در علوم، دارند و نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند و از یک جهتی همه علوم به فلسفه نیاز دارند؛ ولی فلسفه به علوم دیگر نیاز ندارد. به دلیل همین جایگاه مهم است که مقام معظم رهبری به آن تأکید کردند.
شاید از این حیث است که علوم عقلی کاملاً برای تمام اقشار می تواند قابل استفاده باشد. چون قواعد عقلی، مورد شناخت عقل است و عقل، حقیقتی است که همه گروه های علما و غیرعلما از آن استفاده می کنند. مخصوصاً طریقه فلسفه که طریقه برهانی است، قابل استفاده برای تمام مخاطبان است.
البته حرف ابن رشد که فلسفه برای خواص است از یک جهت درست است، چرا که منظور او فلسفه اصطلاحی و علمی است، ولی اگر فلسفه را به صورت کلی در نظر بگیریم، بین مردم جایگاه دارد و همه مردم از عقل شان استفاده می کنند. قواعد کلی فلسفه در شرع به طور وسیعی استفاده شده است. در مورد قانون علیت روایت داریم، البته مدلول مطابقی اش را دقیقاً منظور نیست ولی به نوعی به این قانون اشاره دارد که می فرماید: «الله یجری الامور باسبابها»
مردم اگر چه عوام باشند تفکر می کنند، امام در این مسائل به مردم بسیار اتکا می کرد و می فرمود مردم فهم شان از خواص بالاتر است. در سخنرانی های امام معمولاً خطابه و جدل و شعر کم وجود دارد، بلکه بیشتر مخاطب را به تفکر و تدبر و تعقل وادار می کند. قرآن کریم که مخاطبش عموم مردم و همه اقشار است مدام فریاد می زند: «افلایتفکرون»، «افلایتدبرون»، «افلایعقلون» و ... در مورد تفکر، آیه و روایت بسیار داریم. اگر مخاطب توانایی تفکر نداشت تا این اندازه به صورت فراگیر به آن توصیه نمی شد.
در کتب روایی معمولاً شروع شان با کتاب عقل و علم است. نهایتاً علوم عقلی به این دلایل، جایگاه عالی و گسترده و مهم و ریشه ای در میان علوم دارد. علوم دیگر به عنوان تقویت کننده و تأیید علوم عقلی است. استوانه و اصل، علوم عقلی است. در روایت داریم «اول ما خلق الله العقل ثم قال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر فادبر» معلوم است اساس دین ما را عقل تشکیل می دهد.
منقولات ولو جزیی باشند ختم به مسائل کلی می شوند. در اجتهاد چه اتفاقی می افتد؟ رد الفروع الی الاصول است. در دین جایی نداریم از محدوده عقل خارج باشد. ممکن است عقل مان به اندازه کافی کامل نشده باشد که آن را درک کنیم نه اینکه عقل درک نمی کند. نکته دیگر اینکه حتی وجه الله و مطالب عرفانی که عرفا می فرمایند و درست هم می گویند که جبرئیل گفت: «لو دنوت انمله احرقت» جبرئیل عقل کلی است و توانایی رسیدن به شهود اسما و صفات را که بالاتر از عقل است، ندارد حتی این اسما و صفات و حقایق اعیان ثابته تنزل شان در مقام عقل وجود دارد. اصولاً عوالم مثلاً عالم ملک تنزل عالم مثال است، عالم مثال تنزل عالم عقل است و عالم عقل تنزل عالم اسما و صفات است. عقل که واسطه عالم اسما و صفات و دو عالم دیگر است همه حقایق را دارد یا به نحو حقیقت (نسبت به عالم پایین تر) یا به نحو رقیقت (نسبت به عالم بالاتر).
اما علوم نقلی مربوط به فعل مکلف و مسائل جزیی تر است و جایگاه محدودتری را در دین اشغال می کند، لذا به آن «فقه اصغر» اطلاق می شود. این نکته مهم است که فقه اصغر در مورد فعل مکلف است، در واقع ظواهر انسان را به تکامل می رساند، اما این دلیل بر بی اهمیتی آن نیست ولو اینکه محدوده اش پایین تر است ولی پایه است و اگر این پایه اشتباه باشد تا ثریا می رود دیوار کج! لذا از این جهت جنبه مقدمیت و جایگاه مهمی دارد.

تبعات فهم ناقص دین
کسانی شاید اینجا تصور کنند اهمیت بیش از حد به عقل موجب تضعیف قرآن و حدیث و بی توجهی به نقل می شود. اینها در واقع قرآن و حدیث را خوب نفهمیده اند. فقط یک قسمتی از دین را متوجه شدند.
علوم نقلی در حین اهمیت زیادی که دارد، اما قسمت محدودی از دین ما و شریعت مقدس را شامل می شود. اگر چه این نکته دقیق است که در واقع در دین یک وحدت بسیط و حقیقی وجود دارد که قابل انفکاک از هم نیست. اینکه شریعت، طریقت و حقیقت را از هم جدا می کنند کار درستی نیست. مثلاً می گوید در مسائل فقهی از هر کسی می خواهی تقلید کن، مهم معنویت است برای آن بیا اینجا، فقه را بی اهمیت جلوه می دهند. یا برخی فقها قداست را در فقه می دانند و عرفان را خارج از دین می-دانند !
غرض اینکه فقه تنها، عرفان تنها و اخلاق تنها نقص است. برای همین هدف ما باید فردی جامع باشد و بین ظاهر و باطن، تخلق به اخلاق الهی، سیر مدارج عرفانی و فقه جمع کند، مثل امام که فقه و فلسفه و تفسیر و عرفانش همه یک حقیقتی بود که دارای وجه کامل بود. همه دین را پذیرفته بود. تسلیم و یکی از منازل سالک است و این تسلیم به صورت کامل در امام(ره) تجلی کرد، نه به صورت ناقص و یک جهته!

نقش علوم عقلی در تحول علوم نقلی
نه فقط فلسفه، بلکه عرفان و اخلاق در علومی که فقیه به آن می پردازد، تأثیر مستقیم دارد. مثل امام(ره) است که هم در تعبد یگانه است، با فقه اصغر توانسته است اعضا و جوارحش را نورانی کند تا بتواند این بدن نورانی پایه ای برای تجلی حقایق ملکوتی در وجود باشد هم تخلق به اخلاق داشت و قلبش را مهذب کرد و هم با عرفان روحش و یا فلسفه عقلش را سیراب کرد و به بالاترین درجات رشد و تعالی رساند. چنین کسی در فقه خیلی خوب می تواند نظر بدهد.
دید وسیع عرفانی، عقلی، فقهی اخلاقی امام سبب می شود همه علما و همه اقشار جامعه علمی کشور همه را در راهی که باید بروند هدایت می کند و به همه محبت می کند.

درس های فلسفه امام
امام با جمع بین فلسفه، عرفان و تعبد و تخلق، به لحاظ نظری کتاب هایی که نوشته است در نهایت استحکام است. کسی نتوانسته بود به قوت امام این کار را انجام دهد، البته تا حدودی حاج آقا مصطفی بود. امام به عقل توجه خاصی داشت، حتی در عرفان در تعبد توجه داشت. در فقه نظراتش متین و اساسی است، به خاطر اینکه به عقل بهای قابل توجهی داده است. در عرفان گاهی برخی علما دین را منحرف کردند و به سمت عزلت و تصوف و حتی فجیع تر از آن به سمت وابستگی به کشورهای خارجی خواسته یا ناخواسته سوق دادند. ولی امام توانست عرفان پویا را معرفی کند که نه تنها به عزلت و تصوف به وابستگی منتهی نشود بلکه دنیا اسلام را زنده کرد. دقیقاً به دلیل این بود که این عرفان، با عقل منطبق است. امام عقلش عقل فعال بود. خصوصیت عقل فعال این است که از یک طرف کاملاً مرتبط با عقل اول یعنی اسماء و صفات است. ارتباط کاملی با اراده عالم و تدبیر و نفس کلی -که با عالم ماده مرتبط است- دارد. کامل ترین ارتباط با عالم ملک را دارد و از آن طرف با عالم اسما و صفات. به همین خاطر به آن عقل فعال می گویند چون از همه جهت فعلیت دارد یک جهت قوه هم ندارد. این عقل زمان مند و مکان مند نیست با اینکه تمام جزییات مکان و زمان را در بر می گیرد. قیام امام هم این گونه است، لذا کهنه نمی شود چون با عقل ارتباط دارد، لذا زمان مند و مکان مند نیست. روز به روز جمهوری اسلامی زنده تر می شود. چون عقل فعال در امام کاملاً متجلی شده بود و هم رابطه با عالم اسما و صفات داشت و هم در ظاهر را به نحو کامل پوشش می دهد.
مقام معظم رهبری شاخصه مهم مکتب امام(ره) را معنویت و عقلانیت معرفی کردند، چرا که معنویت با عقلانیت متجلی می شود، بعضی اینها را ضد می دانند. عشق و عقل را دو چیز ضد می دانند در حالی که درست بر عکس است تجلی عشق حقیقی در عقلانیت حقیقی است.
امام جایگاه عقل حقیقی را توانست حفظ کند. عقل حقیقی، تجلی تمامی اسماء و صفات در انسان است. ملاصدرا کار عظیمی کرد و در فلسفه نقطه عطف کاملی را بنا گذاشت، اما آثار او عظمت آثار امام را ندارد!او می خواست بین فلسفه و عرفان جمع کند، اما به طور کامل نتوانست، امام توانست عرفان ناب و حقیقی را با تعقل و فلسفه ناب گره بزند و آن را با تعقل ناب بیامیزد.
مثلاً در آیه «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»، علمای ظاهری می گویند تسبیح زمین همان چرخش آن به دور خورشید است. ملاصدرا می گوید هر شیئی در عالم، عقلی دارد، حتی جمادات که آن حقیقت عقلی، خدا را تسبیح می کند. امام تیر خلاصی را زده است گفته است هم حرف صدرا درست است و حقیقت عقلی تسبیح می کند هم اینکه چرخش زمین تسبیح است که تجلی همان تسبیح عقلی است، اما یک امر را باید مد نظر قرار دهید و همان ظاهر ملک هم تسبیح می گوید!چون آیه فرمود هر چیزی یعنی هم ظاهر و باطن، عقل و مثال و ملک همه تسبیح می کنند. منتهی این تسبیح کردن را شما نمی بینید، چرا در قرآن دست می برید؟ درست بر عکس آنهایی که می گویند عرفا از خارج مطالبی را به قرآن چسبانده اند، اهل ظاهر دین را از حقیقت خالی کردند. امام نقل و عقل را این گونه به هم گره زد.
این نوآوری امام است. همین نوآوری در عالم نظر را در عالم عمل و در خارج نیز پیاده کرد این انقلاب را پدید آورد. در نتیجه عارف از امام استفاده می کند، فیلسوف و فقها از امام استفاده می کنند، مردم استفاده می کنند چون ارتباط حقیقی که بین اینها وجود داشت را بارز کرد.

امام و متحجران
امامی که ریشه استبداد و استعمار را کند، حکومت اسلامی را در تمام دنیا مطرح کرد، نفوذ داد و صادر کرد. همین آقایان متحجر، امام را مروج استعمار دانستند! کسی که به اسلام ضربه می زند همین ها هستند. عوام خیلی ضربه نمی زنند! مقدس مآب های متصلب مخصوصاً اگر وارد دنیا شوند، کامل ریشه دین را می کنند. لذا امام(ره) را خیلی زجر دادند. مثلاً انقلاب در اوج لحظه های حساس خود بود و خیلی شکننده بود همین ها به بخشی از کشور ضربه زدند! الان هم همین طور است! بعد از رحلت امام چه کسانی صدمه زدند؟

استغفار امام از فلسفه؟!
برخی از همین آقایان می گویند افرادی مانند ملاصدرا و امام خمینی(ره) که سال ها فلسفه کار کردند در اواخر عمر خود از اینکه عمرشان را در فلسفه صرف کردند استغفار کردند! اما باید توجه داشت امام(ره) از چه استغفار کرد؟ ملاصدرا(ره) از چه چیز استغفار کرد؟ او می گوید از خیلی تدقیقات خود استغفار می کنم! نقطه ای که فلسفه به خاطر دقت های علمی محض از عرفان و تعبد جدا می شود، این نقطه آزار علماست، چرا که اینها فضل است و علم نیست. ملاصدرا شرح اصول کافی را بر اساس مبانی عرفانی و فلسفی نوشته است. امام در اواخر عمرش تفسیر سوره حمد می گوید که عرفانی ترین تفسیر است. هیچ عالمی از این استغفار نمی کند، بلکه از عقلیات محضیه ای که نقض و ابرام بیش از حد بشود که از معرفت و نقل جدا است که این هم ترک اولی است. امام از شرح دعای سحر و مصباح الهدایه استغفار نکرده است، بلکه به آن افتخار هم می کنند.

صبح صادق، ش.554، ص.6


» نظر

خسروپناه: کلام میتواند مبانی علوم انسانی و طبیعی را تامین کند

محفل: مقام معظم رهبری در سفر اخیرشان به قم در مورد ضرورت علوم عقلی برای حوزه‌ها تاکید کردند و یک بخشی که ایشان فرمودند، بخش کلام بود، با توجه به این که حضرت عالی در بحث کلام و خصوصا کلام جدید تخصص دارید سوال پیش آمده این است.
با توجه به اینکه کلام جدید یک هویت میان رشته‌ای دارد متکلمین امروز- چون وظیفه متکلمین است که به هر حال به چنین مسائلی پاسخ بدهد - چه مقدار باید با علوم تجربی، ریاضی، فیزیک و روانشناسی آشنا باشند. آیا امروزه یک متکلم باید حتما خودش در این علوم متخصص باشد یا اینکه می‌تواند با مشاوره با متخصصین دیگر این ضعفش را برطرف بکند؟
این تعبیر که علم کلام یک هویت میان رشته ای دارد، تعبیر دقیقی نیست، دانش کلام، دانشی است که به تبیین و اثبات عقاید دینی می‌پردازد و به شبهات آنها پاسخ می‌دهد. در واقع سه ماموریت اصلی بر عهده متکلمان است: 1- تبیین 2- اثبات 3- دفاع
این سه ماموریت هم در حوزه عقاید دینی انجام می‌شود یعنی در حوزه مسائل دیگر متکلم ماموریتی ندارد. در حوزه فقه یا حوزه اخلاق یا علوم تجربی، طبیعی و انسانی دخالتی ندارد. میخواهد عقاید دینی که از قرآن و سنت استخراج کرده را با عقل و نقل تبیین کند، اثبات کند، و به شبهات پیرامون آن را پاسخ بدهد.
محفل: این هم شامل کلام جدید و هم کلام قدیم می‌شود؟
چه قدیم چه جدید تعریف واحد است.
در واقع در کلام جدید یک سری پرسشهای جدیدی وارد حوزه کلام شدند، که البته باید مسائل قدیم با مسائل جدید یک ساختار و نظام منطقی نوینی پیدا بکنند. یعنی من این شیوه را قبول ندارم که بگویند مثلا چند واحد کلام قدیم تدریس بشود. چند واحد کلام جدید و کلام جدید از کلام قدیم بریده است.
البته توجه داشته باشیم که دو تلقی در کلام جدید است.
1-کلام جدید یا مدرن تئولوژیک یعنی همان پارادایم‌های جدیدی که از فلسفه معاصر و جدید غرب وارد کلام شد و کلا ناسخ کلام قدیم شده است. در واقع الاهیات مدرنی که کلام قدیم را نسخ، و نفی کرده است، وحی را به معنی تجربه دینی و خدا را به معنی مجموعه‌ای از خوبی ها تلقی می‌کند، دیگر وجود حق تعالی را نمی‌پذیرد. معاد را به تناسخ معنا می‌کند و مانند اینها. خوب طبعا چنین کلام جدید با چنین معنایی اصلا کلام نیست چون کلامی هویت دفاع از باورهای دینی را باید داشته باشد، باید بگوییم الاهیات است، الاهیات مدرن است. کلام جدید تعبیر غلطی است به این معنا می‌شود الاهیات مدرن.
کلام جدید به معنای نسخ کلام قدیم اگر گفته شود، مثل آن قصه امام جمعه کافر می‌ماند. کلام اصلا هویت دفاع از دین را دارد. توجه داشته باشید جدید که می‌گوییم یعنی می‌خواهد آن باور دینی را نفی کند.
کلام به این معنا را باید الاهیات مدرن یا بگوییم فلسفه دین، نه کلام. یک برداشت دیگر از کلام جدید هست آن هم عبارت از مسائل جدید کلامی که وارد شده است و باید یک متکلم به مقتضیات زمان و نیازهای مناسب به آن پرسشها پاسخ بدهد.
در واقع مسائل جدید، کلام را فربه و بالنده می‌کند و تکامل می‌بخشد. یک دانش جدیدی نیست، یک دانش است به نام علم کلام اسلامی که قبلا با مسائلی مثل اثبات وجود خدا، نبوت، امامت و معاد شکل می‌گرفت، الان مسائل جدیدی مثل علم و دین، عقل و دین، پلوارالیزم دینی و انتظارات بشر از دین هم اضافه شده است.
ما به این معنا کلام جدید را قبول داریم. پارادوکس هم نیست و معتقدیم که باید مسائل کلام جدید با مسائل قدیم یک ساختار جدیدی پیدا کند.
شما اگر به تاریخ تطور علم کلام توجه کنید، ساختار شیخ مفید در «اوائل المقالات» با ساختار سید مرتضی که شاگردش بوده در کتاب «الذخیره» و بعد کتاب «تمییز الاصول» شیخ طوسی که شاگرد سید مرتضی است، ساختاری متفاوت دارد، تا خواجه نصیرالدین طوسی که ساختارهای متنوع دیگری را ارائه می‌کند و این علم متناسب با مسائل و پرسش‌های جدید، یک ساختار کاملتری پیدا می‌کند.
الان هم ما باید یک ساختار نویی را ارائه کنیم که خود من این کار را انجام دادم در کتاب «کلام جدید با رویکرد اسلامی» که در واقعه ویرایش جدید کتاب کلام جدید است.
آنجا ساختار نویی پیشنهاد داریم و بعد عملا آمده ایم یک کتاب و تحقیقی انجام دادیم به نام «کلام نوین اسلامی» که جلد اولش درحال چاپ می‌باشد. به طور کل گفته‌ایم که کلام جدید و قدیم باید با چه ساختار و بافت نویی ارائه بشود که منطقی باشد. این طور نشود که مسائل کلام، اول مسائل کلام قدیم و بعد مسائل کلام جدید باشد، نه آنجا که از حقیقت وحی صحبت می‌کنیم همان جا هم تکلیف تجربه دینی را حل کنیم. یا مثلا یک فصلی در کلام ما باید باز کنیم به نام دین شناسی، یک فصلی باید باز کنیم به نام اسلام‌شناسی که بحث هایی مثل جامعیت اسلام، زبان اسلام، رابطه اسلام و علم و مانند اینها بحث بشود.
بعد از این توضیحی که دادم علم کلام هویت اصلی‌اش تبیین و اثبات و دفاع از عقاید دینی است. و عقاید دینی را از قرآن وسنت می‌گیرد. یک دانش میان رشته‌ای نیست، خودش یک دانش تولید‌کننده است. تئوری ساز است؛ در واقع حتی مبانی علوم دیگر اسلامی مثل اخلاق و فقه را تامین می‌کند و حتی می‌تواند مبانی علوم طبیعی و علوم انسانی را هم تامین بکند؛ اما به این نکته توجه کنیم که چون برخی از وظایف علم کلام دفاع از مسائل دینی است یک سری شبهاتی در علم کلام مطرح می‌شود. این شبهات گاهی منشا درون دینی دارد. مثلا شخصی آیهای از قرآن خوانده بعد شبه‌های برایش پیش آمده، یا منشا بیرونی دارد مثلا فرض کنید یک مکتب دینی دیگری آمده مثل مسیحیت، یهودیت، بودیسم، هندویسم، کونفسیوس منشا شبه شده است. زرتشت مثلا شبهه ثنویت را مطرح کرده و مسیحیت شبهه تثلیث، یا شبهه جدید که منشاش علوم جدید است مثلا در فیزیک نظری مثلا نسبیت انیشتین مطرح می‌شود یا بحث عدم قطعیت هایزنبرگ که در فیزیک کوانتوم مطرح می‌شود. یا مثلا نظریه تکامل داروین یا تبدل انواع که از زیست شناسی است. و بعضی منشا یک شبهه کلامی خواهد شد که مثلا آیا با پذیرش فرضیه داروین یا نظریه کوانتوم، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ می‌شود برهان نظم را پذیرفت یا نه؟ در واقع بعضی از علوم منشا یکسری شبهاتی می‌شوند و البته متکلم چون وظیفه‌اش پاسخ به شبهات اعتقادی هم است باید به این شبهات پاسخ بدهد و آنها را حل کند.
اما حل این شبهات منوط به این نیست که حتما متکلم برود و در فیزیک و علوم دیگر و مکاتب دیگر متخصص بشود این اصلا امکان پذیر نیست و اگر کسی این ادعا را بکند که ادعای گزافی است که اصلا تحقق خارجی ندارد.
محفل: مثلا علمای قدیم که در چندین علم متخصص می‌شدند.
نه، فرق می‌کند، اصلا علمای قدیم این طوری نبودند و حتی علمای قدیم هم به قول شیخ بهایی می‌گویند: من در همه علوم جامعیت دارم اما اگر یک متخصص پیدا می‌شد او بر من غلبه می‌کرد. مثلا کسی که تخصص محض آن ریاضی بود خوب غلبه پیدا می‌کرد بر شخصی که علامه بود و جامعیت در علوم مختلف داشت.
الان هم که در علوم آن قدر گسترده شده که اصلا ممکن نیست، نه مطلوب نیست بلکه ممکن نیست مثلا زمانی طبیعیات یک علم بود بعد فیزیک از آن جدا شد امروزه فیزیک چندین علم شده است: فیزیک نظری، اخترشناسی، هسته‌ای و...، خود همین ها هم دارند انشعاباتی پیدا می‌کنند.
لذا امکان ندارد یک کسی در همه علوم متخصص باشد و لکن یک متکلم وقتی که با شبه‌های رو به رو می‌شود باید آن شبهه را بشناسد یعنی باید بفهمد اشکال (مثلا) اصل عدم قطعیت چیست؟ نظریه تبادل انواع داروین چیست؟ تا نداند اینها را شبهه را نمی‌فهمد و اگر نفهمد نمی‌تواند جواب دهد.
پس در فهم شبهه باید این نظریه را از متخصصان استفاده کند و یاد بگیرد و در حل تعارض هم راه حلهای (یعنی حل شبهه) متعددی وجود دارد:
1- یک وقت از طریق عقاید و معارف دورن دینی می‌توان جواب داد. متکلم وقتی که متخصص در معارف دینی است می‌تواند شبهه را جواب دهد.
2- از طریق علوم دیگر به این شبهه پاسخ داد. یعنی از طریق فیزیک کوانتوم باید شبهه اصل عدم قطعیت که بر برهان نظم وارد شده است پاسخ داده شود. خوب اینها را باید از متخصصین کمک بگیریم.
لازم نیست خودش فیزیکدان باشد آن قدر این علوم گسترده است که ممکن نیست. پس بنابراین سه فرض شد:
1- متکلمان ما اصلا به این علوم جدید ورودی پیدا نکنند و هیچ اطلاعی پیدا نکنند. این قطعا باطل است چون باعث می‌شود بسیاری از شبهاتی که منشاء آن علوم جدید است دیگر نتوانند پاسخ بدهند.
2- متکلم خودش متخصص در این علوم شود که اصلا نه مطلوب است و نه ممکن
3- متکلم متخصص در شناخت عقاید دینی و تبیین و اثبات و دفاع از عقاید دینی باشد هر موقع با یک شبهه ای رو به رو شد که منشاش از علوم جدید است برود از عالمان متخصص کمک بگیرد و آن علوم را خوب بفهمد در پاسخ آن هم از دانشمندان آن علم کمک بگیرد و بهره ببرد. این مفروض ماست. در واقع بنده معتقد به این فرض سوم هستم.
البته تنها متکلم در پاسخ به شبهات جدید محتاج به عالمان علوم جدید نیست. عالم علوم جدید هم محتاج متکلمین هستند. یعنی این احتیاج طرفینی است هم متکلمان محتاج عالمان علوم تجربی هستند، هم عالمان علوم جدید محتاج متکلمان هستند. احتیاجی که متکلمان به عالمان علوم تجربی دارند از جهت همین فهم نظریه علمی، فهم شبهه و کمک گرفتن از عالمان برای پاسخ دادن به شبهه است. نیازمندی که عالمان علوم تجربی مثل فیزیک و شیمی و زیست شناسی، و علوم انسانی مثل جامعه شناسی و روانشناسی و اقتصاد و علوم سیاسی و غیره و ذلک به متکلمین دارند از آن جهت است که علوم اینها نیازمند مبانی اعتقادی و مبانی متافیزیکی است. یعنی هیچ علمی ما نداریم که در خلاء به وجود بیاید و با تجربه آغاز شود، تمام علوم تجربی مبتنی بر یکسری مبانی غیر تجربی و مبانی هستی شناختی و انسان شناختی و اعتقادی‌اند و از این جهت عالمان علوم تجربی و علوم طبیعی و انسانی محتاج متکلمانند. بنابراین باید متکلمان و عالمان علوم جدید باید یک ترابط و ارتباطی باشد هر دو محتاج همدیگرند بنابراین وحدت به معنی تعامل است، وحدت حوزه دانشگاه که می‌گوییم یعنی تعامل حوزه و دانشگاه حالا کجا باید متولی این تعامل باشد، می‌شود سازمان و نهادهایی را فرض کرد که متولی اجرای این تعامل باشند. اما به نظر من قبل از تحقق این نوع سازمان و نهادها آنچه اهمیت دارد و ضرورت دارد یافتن یک فهم و آگاهی بالایی است از حوزه و دانشگاه که بدانند و متوجه بشوند که محتاج یکدیگر هستند و یک تعاملی این علوم با هم دارند تعاملی که علوم جدید با کلام دارد به لحاظ تاییدپذیری نظریه های علمی از مبانی متافیزیکی هست نیازمندی که متکلمان نسبت به علوم جدید دارند و به لحاظ پاسخ یابی نسبت به شبهاتی است که منشاءاش علوم جدید است.
محفل: آیا ضرورت می‌بینید بین حوزه و دانشگاه کلاس‌های مشترکی وجود داشته باشد تا بتوانند به تعامل لازم دست یابند.
البته لازم نیست کلاسی گذاشته شود، ولی به هر حال نیاز به یک سری جلسات مشترکی هست. چندی پیش یک جلسه‌ای داشتیم در دانشگاه شریف بحث مفصلی پیرامون نسبت فلسفه و فیزیک. البته فلسفه که می‌گوییم، چونکه فلسفه ما با عقاید ما خیلی در هم تنیده‌اند در واقع فلسفه و کلام تقریبا می‌شود گفت به یک دانش تبدیل شده اند اگر تعامل فلسفه و فیزیک را بپذیریم در واقع تعامل کلام و فیزیک رو هم پذیرفته‌ایم. به هر حال باید اساتید علوم جدید با اساتید کلام جلسات مشترک داشته باشند تا این تعامل را هم درست تعریف بکند هم ثمرهای این تعامل را در بالندگی علوم‌شان مشاهده کنند.
محفل: با توجه به تعریفی که از علم کلام کردید، گویا کلام همواره باید منتظر شبهه باشد و در غیر این صورت باید به سمت ایجاد شبهات رفت تا کلام دچار افول نشود، آیا با این حرف موافق هستید؟
نه من این سخن رو فی الجمله قبول دارم نه بالجمله؛ طبیعی است که هر دانشی در معرض یک پرسشهایی قرار می‌گیرد و پرسش‌ها پاسخ داده می‌شود و دانش بالنده می‌شود اصلا دانش زاییده پرسش‌هاست و بالندگی دانشها زاییده پرسش‌های نو است.
هم کلام و هم فقه، هم اخلاق هم فیزیک، شیمی، زیست شناسی و همه علوم همین ویژگی رو دارند اما درباره‌ی علم کلام باید عرض کنم که این پرسشهای نویی که منشا بالندگی علم کلام می‌شوند به دو نحو به دست می‌آید:
نحوه اول:شبهاتی است که منشاءشان علوم جدید است. یعنی علوم جدید یه سری شبهات کلامی ایجاد میکنند متکلم به این شباهت پاسخ می‌دهد و علم کلام بالنده می‌شود. همون حالت انفعالی، که البته نقصی هم نیست و خیلی هم خوب است مهم این است که متکلمان عالم به زمان باشند و جدیدترین شبهاتی که منشا علمی دارند اینها رو پاسخ بدهند. ولی همیشه بالندگی علم کلام از این طریق حاصل نمی شود.
و به نحو دیگر: گاهی اوقات خود متون دینی و اعتقاد دینی ما منشا پرسش‌ها می‌شوند، توجه دارید مثلا وقتی ما در مورد امامت تحقیق می‌کنیم می‌بینیم امام رضا علیه‌السلام امامت را اساس حکومت معرفی می‌کند یعنی معلوم می‌شود اینجا یک بحثی مطرح می‌شود به نام رابطه امامت و حکومت. یا در فرمایشات دیگر امام رضا علیه‌السلام یک پیوندی بین امامت و عدالت برقرار می‌شود. اینجا سوالات جدیدی مطرح می‌شود که چه نسبتی بین امامت و عدالت و امامت و سیاست و حکومت وجود دارد؟ اینجا شبهه‌ای از بیرون پدید نیامده تا بحث امامت بالنده شود، خود فرمایش امام رضا علیه‌السلام مباحثی در چارچوب امامت مطرح کرده که بحث امامت‌شناسی در علم کلام رشد پیدا می‌کند و بالنده می‌شود. تبیین های جدید، اثبات جدید و منشا این، شبهاتی بیرونی نیست بلکه خود معارف دینی و در واقع باورهای دینی و فرمایشات قرآن و سنت باعث شده علم کلام بالنده شود و رشد پیدا کند.
سومین نحوه: انسان دین دار معاصر مثلا انسان متدین معاصر متوجه شده که علوم انسانی و طبیعی موجود مبتنی به یکسری مبانی متافیزیکی سکولار است، این مبانی متافیزیکی سکولار باعث شبهاتی می‌شود در علوم جدید و این شبهه کلامی را به متکلم می‌دهند و متکلم جواب می‌دهد این می‌شود همان قسم اول، اما یک کار دیگر این است که متکلم می‌گوید من چه قدر منتظر باشم این علم متاثر از مبانی متافیزیکی سکولارش گرفتار بشود و من جواب بدهم، می‌اندیشد که کاری اساسی بکند و آب را از سر چشمه ببندد؛ اول کار این است که بیایم اصلا علوم جدید مبتنی بر مبانی متافیزیک و مبانی کلامی اسلامی تولید می‌کنیم، اینجا متکلم فعالانه می‌آید نهادسازی می‌کند و نظام چارچوب اعتقادی علوم رو تبیین می‌کند بعد می‌گوید این چارچوب اعتقادی چگونه باید در علوم طبیعی و علوم انسانی تاثیر بگذارد که اصلا منشا تولید علوم دینی بشود. یعنی فیزیک اسلامی، شیمی اسلامی، زیست‌شناسی اسلامی، روان شناسی اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی و سرانجام علوم طبیعی و انسانی اسلامی بشود. اینجا متکلم دارد فعالانه عمل می‌کند دارد حتی منشا تولید علوم انسانی طبیعی، اسلامی می‌شود.
پس بنابراین علم کلام با سه شیوه رشد و بالندگی پیدا می‌کند:
1- از طریق پاسخ به شبهاتی که منشاش علوم جدید است.
2- از طریق پرسشهایی که از نصوص دینی به دست می‌آید.
3- از طریق تاسیس پارادایم (نظام های) اعتقادی جهت تولید علوم انسانی و طبیعی اسلامی.
یک مثلث سه ضعلی که یک ضلعش فقط حالت انفعالی و دو ضلع دیگرش حالت فعالانه داشت.
محفل: آیا بررسی ضعف یا حمله به فرق و ادیان دیگر از وظایف متکلم می‌باشد.
بله، این هم یکی از وظایف است. وقتی می‌گوییم که متکلم وظیفه اش دفاع است، دفاع دو گونه است. گاهی دفاع پاسخ به شبهه است، گاهی دفاع حمله به رقیب است یعنی وظیفه متکلم تبیین، اثبات و دفاع است دفاع یک شکلش این است که به شبهه ادیان دیگر، مکاتب دیگر و علوم جدید پاسخ دهد ادیانی مثل مسیحیت، زرتشت، یهود شبهاتی را وارد می‌کنند بر اسلام یا فرق ثلاثه اهل سنت و وهابیت بر تشیع شبهاتی وارد میکنند و متکلم جواب می‌دهد، گاهی شبهات از سوی مکاتب اجتماعی فلسفی است مثل لیبرالیسم، سوسیالیسم و.. زمانی اینها منشا شبهه است و متکلم جواب می‌دهد، اما گاهی منشا شبهات علوم جدیدند مثلا فیزیک جدید و متکلم جواب می‌دهد. جواب این سه دسته شبهات یک کار دفاعی است. اما یک شکل از دفاع این است که متکلم خودش هجوم بیاورد و نقد بکند. مثلا یک اشکالی بگیرد بر مسیحیت بگوید این تثلیث با توحید جمع نمی‌شود، به زرتشتی ها بگوید این ثنویت که شما می‌گویید با توحید جمع نمی‌شود و پارادوکسیکال است، یا مثلا به وهابیت اشکال کند بگوید شما که ما را متهم به شرک و کفر می‌کنید، قائل به تجسیم هستید و عقایدی که قائل به جسمیت خدا - معاذالله- هستند را علیه خودشان مطرح بکند، اینها کارهای دفاعی است اما به شکل تهاجمی. به تعبیر دیگر ببینید متکلم گاهی اوقات نقش پاسبان را بازی می‌کند، گاهی نقش دیده بان را و دشمن را رصد می‌کند و گاهی نقش یک پزشک اورژانس را بازی می‌کند که زود باید درمان کند. گاهی نقش یک رزمنده‌ای را بازی می‌کند که باید به دشمن حمله کند یعنی همه اینها نقشها و کارکردهایی است که متکلم به مقتضیات و نیازهایی که احساس می‌کند ایفا می‌کند و متکلم این نقشها و فعالیت‌ها رو باید عهده دار شود.
محفل: در ابتدا اشاره ای به کلام قدیم داشتید، آیا امروزه نیازی به این بخش از کلام هست و نهایتا کدامیک از متون قدیمی لازم به تدریس و مطالعه می‌باشد؟
بدون شک ما به مباحث کلام سنتی نیازمندیم عمیق هم باید کار بکنیم یعنی بحثهای خداشناسی از اثبات وجود خدا، صفات خدا، افعال خدا گرفته تا بحث‌های نبوت و امامت و معاد همه اینها لازمند، به چند دلیل لازمند: اول: اینها مبانی اعتقادی ما هستند. اگر توحید که اساس تفکر اسلامی است کار نشود تحقیق نشود، متخصصانی نداشته باشد، خیلی از بحثهای دیگر نابود می‌شود لذا ما مرتب باید متخصصانی داشته باشیم که این مبانی را بدانند و تبیین کنند.
دوم: به همین مباحث کلام سنتی شبهات متعددی وارد شده یعنی ما خیال نکنیم با آمدن شبهات جدید شبهات جدید رخت بر بسته‌اند، نخیر، هنوز هم شبهه جبر و اختیار یا رویت الاهی هم از سوی متکلمان اهل سنت هم از سوی ادیان دیگر مطرح است؛ حتی وقتی بررسی می‌شود شبهات سنتی هنوز حجم و گستردگی شان بیشتر از شبهات جدید است. یعنی از لحاظ کمیت مردم بیشتر شبهات کلام سنتی را مطرح می‌کنند مثلا بیشتر الان بحث جبر و اختیار را می‌پرسند تا بحث پلورالیسم دینی! لذا از این جهت هم ما نیاز داریم که روی بحثهای کلام سنتی کار بکنیم، ولی اگر خواستیم تولید بکنیم علوم طبیعی و انسانی اسلامی را عمده مبانی متافیزیکی علوم همین کلام سنتی است. لذا کار اساسی و مبنایی است پس بنابراین مباحث کلام سنتی را باید حتما خواند و کار کرد و تحقیق کرد و تدریس کرد اما این که چه کتابهایی مورد بررسی قرار بگیرد، اگر حوزه می‌توانست آثار جدیدی تولید کند حتی در حوزه کلام قدیم آثار خیلی قوی وزین و مرتب که هم آرای اشاعره، معتزله ماتریدیه باشد و هم آرای شیعه و کار خیلی جامع و گسترده‌ای برای سطوح مختلف خیلی عالی بود. خوب در این زمینه هم کتابهای ارزشمند بعضی از بزرگان و اساتید ما نوشته‌اند مثلا کتاب «الاهیات» آیت‌الله سبحانی کتاب بسیار ارزشمند و ذی‌قیمتی است و آثار دیگری که وجود دارد. من خودم هنوز بین کتابهای موجود به نظرم دو کتاب شاید مناسب تر باشد. یکی کتاب کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی. یکی هم کتاب الاهیات آیت‌الله سبحانی. به نظرم همین دو کتاب خوب است درس گرفته شود البته طبعا کتابهایی مثل آموزش عقاید استاد مصباح هم در کلام سنتی کتاب ارزشمندی است.
در کلام جدید هم کتابهای مختلفی نوشته شده دوستان می‌توانند مراجعه کنند. ولی این را توجه داشته باشید که به هر حال علم کلام با فلسفه خیلی پیوند دارد هر کسی می‌خواهد در علم کلام تبحر پیدا کند حتما باید فلسفه اسلامی را خوب بخواند که من معمولا در مطالعه فلسفه اسلامی کتاب آموزش فلسفه استاد مصباح را پیشنهاد می‌دهم یا البته فلسفه مقدماتی هست که جناب آقای عبودیت نوشته از مجموعه فرمایشات استاد مطهری اگر آن خوانده شود و بعد آموزش فلسفه استاد مصباح و بعد کتاب نهایه الحکمه علامه طباطبایی و بعد الشواهد الربوبیه ملاصدرا به این ترتیب اگر خوانده بشود ولی باز فلسفه هم محتاج منطق است. منطق رو هم باید خوب کار کرد یعنی انواع اقسام قیاس را طلبه ها بلد باشند انواع و اقسام استدلال‌های مباشر و غیرمباشر را بلد باشند که خوب کتابهایی مثل منطق مظفر و حاشیه ملاعبدالله کتابهای ارزشمندی هستند، به هر حال منطق و فلسفه و کلام به یک معنا در هم تنیده‌اند و یک ارتباط وسیعی بین شان هست.
محفل: در علت نامیدن کلام جدید فرمودید به خاطر بوجود آمدن مسائل جدید بوده است کما اینکه در علوم دیگر مثلا فقه هم مسائل جدیدی پیش می‌آید ولی فقه جدید نمی‌گویند.
خب این اصطلاح چون از غرب آمده، غربیهای از رنسانس به بعد مخصوصا از قرن هجده یک شبهات جدیدی در مباحث کلامی مطرح شد که اصلا علم کلام قدیم را کنار گذاشت آنها ازش تعبیر کردند به الهیات مدرن بعد این اصطلاح الهیات مدرن از قبل در ایران اسلامی که مطرح شد از زمان قاجار حتی شاید قبل از آن در شبه قاره میرزا سید احمدخان هندی اولین اصطلاح کلام جدید را مطرح کرد بعد نعمانی این اصطلاح را مطرح کرد و کتاب کلام جدید نوشت بعد هم در ایران اولین بار آقای مطهری این اصطلاح را به کار برد در واقع اصطلاح کلام جدید نبود، اصطلاح الهیات مدرن بود بعد که این ترجمه شد به زبان عربی و ایرانی شد کلام جدید؛ یک نوع ترجمه الهیات مدرن است الهیات مدرن هم که اصلا ناسخ الهیات قدیمی مسیحی است مثل فیزیک جدید که طبیعیات قدیم را کنار گذاشت و دیگر الان می‌گویند طبیعیات قدیم و فیزیک جدید، الهیات مدرن هم همین کار را انجام داده همین بلا را سر الهیات قدیم در آورده است فلذا عرض کردم به این معنا کلام جدید اصلا تعبیر غلطی است. چرا؟ چون کلام یعنی دانشی که می‌خواهد باورهای دینی را تبیین و اثبات کند ولی کلام جدید یعنی ناسخ کلام قدیم.
محفل: یعنی ما تسامحا می‌گوییم کلام جدید؟
در واقع ما باید بگوییم کلام جدید به معنای جدیدی مقصود ما هست. منظور از کلام جدید یعنی مسائل جدید کلامی که وارد کلام شد البته فقط هم مسائل جدید وارد نشده من این جدید بودن رو به معنای روش‌ها و ساختارهای جدیدی به کار رفته هم می‌دانم لیکن این جدید بودن به معنای تکامل کلام سنتی است نه ناسخ آن پس این که چرا این تعبیر به کار رفته به خاطر همان الهیات مدرن ترجمه شده به زبانهای غیر انگلیسی و طبیعی است که یک معنای دیگری هم از او ارائه شده است.
محفل: در آخر این مباحث کلام جدید چه ضرورتی دارد که طلبه‌ها با آن آشنا بشوند؟
من فکر می‌کنم ضرورتش روشن باشد ضرورت به شرط محمول است یعنی وقتی ما امروزه به هر حال در دنیای معاصر زندگی می‌کنیم کسی که در عصر جدید زندگی می‌کند با مسائل جدید رو‌به‌رو می‌شود. باید عالم به مسائل جدید باشد تا این شبهات و مسائل رو حل بکند العالم بزمانه لایهجم اللوابس که در روایت هست اقتضا می‌کند که ما با آنچه باورهای دینی مان را به چالش می‌اندازند به آنها بپردازیم و جواب بدهیم من به طور کلی می‌خواهم عرض بکنم که علم کلام فقه اکبر است و این که حوزه‌های علمیه ما به فقه اصغر بیشتر می‌پردازند گرچه لازم ضروری است تردیدی نیست ولی نباید باعث شود از اخلاق و علم کلام که فقه اکبر است غفلت کرد و باید همه این علوم را در حوزه‌ها رونق داد و مرتب متکلمان به روزی تربیت کرد مثل هشام بن حکم و حضرت عبدالعظیم حسنی که به این شبهات پاسخ بدهند، دفاع کنند، تبیین کنند. خیلی ضرورت دارد. امروزه هجمه های ضددینی بسیاری مطرح می‌شود. عرفانهای کاذب مکتب‌های الحادی، انحرافی و ماتریالیستی اینها را باید متکلم بیاید به میدان و از باور دینی دفاع بکند.
به هر حال ما ممنون هستیم از اینکه دوستان طلبه و فاضل حوزه علمیه تهران این دغدغه را پیدا کرده‌اند، این مباحث را مطرح می‌کنند. انشاء‌الله باید کاری کرد که نظام مند و به طور جدی متخصصانی در این زمینه تربیت شوند. اگر این تخصص حاصل نشود در مقابل انحرافات نمی‌شود مقاومت کرد. مسیحیت کاتولیک وقتی گرفتار شبهات شدند اواخر قرون وسطی پروتستانتیسم به وجود آمد و کاتولیک آسیب دید، باورهای اعتقادی اگر تقویت نشوند شبهات آن پاسخ داده نشود، منشا یکسری انحرافات در خود حوزه‌ها خواهد شد بنابراین ما ممنونیم از این که این جور بحثها را دنبال می‌کنید انشاء‌الله که خدا به همه شما توفیق بدهد و خدا مدیریت حوزه علمیه تهران را توفیق دهد تا بتوانند با برنامهریزی و تدبیر عده ای از متکلمان و متخصصان تربیت بکنند معلوم باشد که حوزه علمیه تهران می‌خواهد ده سال دیگر مثلا صد متکلم متخصص داشته باشد.
محفل: خود حضرت عالی وقتی که به انجمن حکمت آمدید اعلام کردید قصد دارید این مرکز را به مرکز تولید فلسفه اسلامی تبدیل کنید در این راستا از طلاب و حوزه ها هم استفاده خواهید کرد؟
من اینجا اعلام آمادگی میکنم که با مدیریت حوزه علمیه تهران تعامل داشته باشیم. ما الان داریم با موسسات بین‌المللی مختلفی، تعامل برقرار می‌کنیم. موسسه‌ای در برلین موسسه‌ای در دانشگاه پاریس یا هلند، در سفر اخیر که به گرجستان داشتم با انجمن فلسفه در گرجستان، تعامل با این کشورها برقرار می‌کنیم خب اولویت قطعاً مجموعه‌های داخلی خود ماست. این موسسه یکسری قابلیت‌ها و توانمندی‌ها در علوم مختلف دارد در فلسفه اسلامی، در کلام، در فلسفه غرب، در منطق و... موسسه اساتید فرهیخته‌ای دارد. حوزه علمیه تهران می‌تواند برنامه‌ریزی کند عدهای از فضلایی که علاقه‌مندند منطق را خواندهاند و می‌خواهند منطق جدید را هم کار کنند ما این آمادگی را داریم توسط اعضای هیئت علمی این موسسه، یک یا چند دوره منطق جدید را به طلبه‌ها آموزش بدهیم. یا مثلا در حوزه علمیه اساتید و فضلایی که مدرس فلسفه اسلامی‌اند علاقه دارند فلسفه غرب را هم بشناسند، ما حاضریم کل دوره‌ها را در اینجا بر ایشان بگذاریم. مدیریت حوزه یک برنامه‌ریزی کند، یک تفاهم‌نامه نوشته شود ما کاملا اعلام آمادگی می‌کنیم.

فصلنامه محفل شماره 2و3


» نظر

هادی غفاری:منظور من احمدی‏نژاد بود،او ریشه فتنه‏هاست!

یکی از حاشیه­های جالب مراسم آغاز سال تحصیلی حوزه­های علمیه تهران حضور هادی غفاری در میان جمعیت بود! وی در مدت مراسم کنار حجت­الاسلام صدیقی امام جمعه تهران نشسته بود. برخی طلاب نسبت به حضور او دراین مراسم اعتراض کردند که حجت الاسلام رشاد با صحبت با آنها توصیه کرد آرامش مراسم حفظ شود.

در پایان این مراسم گفتگویی با هادی غفاری در باره موضع­گیری­هایش در زمان فتنه و فایل صوتی مشهوری که از او منتشر شده بود انجام دادم ...

او در پاسخ به این سوال که آیا هنوز هم تمایل به مناظره دارید یا نه؟ گفت: فتنه اصلی احمدی­نژاد است و تا وقتی او هست وضع همین است و منظور من در آن صحبتها احمدی­نژاد بود که همه فتنه­ها زیر سر اوست...

از غفاری پرسیدم: یعنی منظورتان در آن صحبتها این بوده که مرده­شور ترکیب احمدی نژاد را ببرد؟ وی با بیان اینکه خدا لعنت کند هر کس آن نوار را منتشر کرده گفت: آن نوار را حذف کردند من در آنجا گفتم مرده شور انتخاباتتان را ببرد که کلمه انتخابات را حذف کردند..

وی وقتی با این سوال موجه شد که آیا منظور شما از اینکه ما با ولایت فقیه مشکل نداریم بلکه با مصداق مشکل داریم، احمدی­نژاد بوده است؟ گفت: بله او با اسم بردن افراد در مناظرات فتنه را شروع کرد. من امروز احمدی­نژاد را می­دیدم و اعتراض می­کردم. به حمدالله آقای خامنه­ای که انسان با تدبیری است جلوی او را گرفت و الا احمدی­نژاد رهبر و نظام و انقلاب را نابود می­کرد!

هنگامی که به غفاری گفتم ما از شما توقع داریم مانند پدر بزرگوارتان شهید غفاری در دفاع از ولایت همواره فریاد بزنید نه اینکه در جمع کسانی که شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه می­دهد با دست بند سبز شرکت کنید با عصبانیت گفت: هر کس آن عکس را پخش کرده پدر سوخته است من هیچ جا بدون همسرم نمی­روم! عکس مرا در کنار یک دختر با وضع نا مناسب گذاشتند و پخش کردند اینها دین ندارند...من صد بار اینها را همه جا تکذیب کردم.

وی با بیان اینکه من هنوز اعتقاد دارم رای احمدی­نژاد غیر طبیعی بوده است در مورد موسوی و کروبی سخنی نگفت و اعلام کرد من سخنگوی کسی نیستم ولی ریشه فتنه احمدی­نژاد بود! او در مناظره همه را دزد کرد و حرفی را چند سال دشمنان می­گفتند تکرار کرد که سی سال است دزدان بر ایران حکومت می­کنند!

و در پایان گفت دنبال اعتراف و توبه­نامه از افراد نباشید و احتمال بدهید شاید نظرات طرف مقابل هم درست باشد..

------

یادداشت مربوط

آقای غفاری! دشمن خامنه ای کافر است!


» نظر

جهش پژوهش در حوزه‏ها

اشاره: قریب دوسال است که مرکز مدیریت حوزه‌‏های علمیه تهران آغاز به کار کرده است و در همین مدت کوتاه، در زمینه‌‏های مختلف توانسته است ارتباط خوبی با حوزه‌‏ها برقرار کند. این مرکز در این مدت دو مدیر به خود دیده است و پس از آنکه مدتی آیت‌‏الله حمیدی عهده‌‏دار مدیریت این مرکز مهم بود، حدود یکسال است آیت الله سید باقر خسروشاهی در این منصب فعالیت می‌‏کند. وی که سالها مسئول مدرسه شیخ عبدالحسین بوده است، طلاب و حوزه را خوب می‌‏شناسد و بسیار امیدوار است تجربه‌‏هایش در مرکز مدیریت حوزه تهران اثربخش باشد.
* در ابتدا مختصری پیرامون نحوه شکل‌‏گیری مرکز مدیریت تهران و اهمیت وجود این تشکیلات برای حوزه‌‏ها و طلاب توضیح دهید.
بعد از پیروزی انقلاب یکی از نهادهایی که احساس شد باید نظم بیشتری بگیرد و از حالت بی‌‏برنامگی سابق خارج شود سازمان حوزه‌‏های علمیه قم بود. در زمان امام با معرفی مراجع و حضور خود ایشان، مجمعی تشکیل شد که مدیریت حوزه علمیه قم را بدست گرفتند و این روند به صورت تکاملی ادامه پیدا کرد تا به تشکیل شورای حوزه‌‏های علمیه انجامید. شورای عالی با تعیین رهبر معظم انقلاب اسلامی و تایید مراجع تشکیل شد و چون حوزه علمیه فقط در چارچوب شهر قم نمی‌‏تواند باقی بماند، قهراً در دیگرشهرها و استان‌‏ها هم می‌‏بایست سیاست‌‏های کلی شورای عالی پیاده شود و اگر قرار باشد این سیاست‌‏های کلی در تمام استان‌‏ها و مراکز حوزوی کشور پیاده شود نیاز است در استان‌‏ها، مرکزی مدیریت و اجرای سیاست‌‏های شورای عالی را به عهده بگیرد. در تهران هم مرکز مدیریت با این مبنای کلی بوجود آمد که اول به عنوان نمایندگی بود و سپس مدیریت خود استان محقق شد. البته مدیر را همان شورای عالی تعیین می‌‏کند. تهران و دیگر استان‌‏ها علاوه بر مدیریت، شورایی هم دارند متشکل از افرادی است که جزء علمای آن استان هستند، با تجربه‌‏های حوزه علمیه هستند، و می‌‏توانند تاثیر‌‏گذار در کلیت حوزه‌‏ها باشند. پس از تشکیل شورای عالی اعضای آن شورا یک نفر را به عنوان مدیر معرفی و انتخاب می‌‏کنند و با تایید شورای عالی آن مدیر در آنجا سیاست‌‏های کلی که شورای عالی پیشنهاد می‌‏کند را به اجرا در می‌‏آورد. این اقدام شورای عالی، حدود یک یا دو سال پیش شروع شد و در استان تهران با توجه به مشکلات داخلی که وجود داشت و هم چنین مسائلی مانندچگونگی انتخاب شورا و مدیر آن بالاخره سال گذشته این امر انجام شد.
*شورای عالی در واقع نوعی اتاق فکر است؟
به یک معنا شبیه هیئت دولت می‌‏ماند برای کارهای اجرایی مملکت که آن سیاست‌‏های کلی و مبانی کلی که به نفع روحانیت و به نفع حوزه‌‏های علمیه هست را اجرا می‌‏کند و می‌‏تواند در سطح بالا با کلیه مراکز در تماس باشد. آنها سیاست‌‏های کلی را برنامه‌‏ریزی می‌‏کنند و به ما ابلاغ می‌‏کنند و ما آنها را با فرهنگ خود استان بومی و اجرا می‌‏کنیم.
*در مورد بومی‌‏سازی فرمودید، با توجه به مشکلات و شرایط خاص و طلاب شهر و استان تهران چه برنامه‌‏ریزی و تمهیداتی برای این مهم در نظر گرفته‌‏اید؟
به عنوان مثال شورای عالی برای تهذیب طلبه‌‏ها، سیاستی پیشنهاد می‌‏کند. این سیاست، سیاست کلی است. در شهرهای کوچکی مثل قم پیاده شدن این برنامه‌‏ها مشکل نیست ولی در سطح استان‌‏های بزرگ -مخصوصاً در تهران- محیط به گونه‌‏ای است که جنبه تهذیب اهمیت بیشتری پیدا می‌‏کند، نظارت بیشتری می‌‏طلبد و لذا ما در مدارس تهران تلاش می‌‏کنیم که معاونت تهذیب حتماً وجود داشته باشد و نظارت بیشتری نسبت به جنبه‌‏های اخلاقی طلبه‌‏ها داشته باشد. این نسبت به استان‌‏ها فرق می‌‏کند. در تهران مشکلات کاری مانند این امور خیلی زیاد است و فقط جنبه تهذیبی نیست و چون محیط باز است و تاثیر گذاری فرهنگ‌‏های مختلف در تهران بیشتر است ما باید نظارت و دقت بیشتری داشته باشیم البته از همه تجربه‌‏ها و نظرات استفاده خواهیم نمود. من خودم حدود 25 سال است که مسئول مدرسه هستم و دیگر دوستانمان که در شورای عالی تهران هستند غالبا تجربه کاری دارند. بنابراین به لطف خدا ان‌‏شاءالله در پیاده کردن سیاست‌‏های کلی شورای عالی موفق خواهیم بود و امیدوارم که در 2-3 سال آینده نتایج کارهایمان را بگیریم.
*آیا فهرستی از مشکلات طلبه‌‏ها احصا شده است که با توجه به آن مسئولان بتوانند برنامه‌‏ریزی نمایند؟
تا حدودی این کار صورت گرفته است. یکی از مشکلات ما در مدارس مخصوصاً در پایه‌‏های پائین، با توجه به سیاست کلی حوزه‌‏های علمیه، این بود که طلبه‌‏ها آزاد بودند. مثلاً یک نفر از استان چهارمحال بختیاری می‌‏آمد تهران ثبت نام می‌‏کرد و در مدرسه‌‏ای درس می‌‏خواند. ثبت نام هم آزاد است یعنی کسی که دوران راهنمایی را تمام کرده می‌‏تواند ثبت نام کند. یک محصل راهنمایی حدود 14 سال دارد. این هنوز عواطف خانوادگی را احساس می‌‏کند. یعنی باید تحت تکفل پدر و مادر باشد. او ناگهان می‌‏آید در فضای شهر تهران و می‌‏خواهد زندگی کند. ما مشکلات زیادی داشتیم. در داخل خود مدرسه و در سطح شهر و خارج از مدرسه. یکی از دغدغه‌‏های مهم ما این است که چه نوع برخوردی با این بچه‌‏ها و این محصلین بکنیم که آن احساسات خانوادگی را که در شهر خودشان داشتند، حال آن خلاء در وجود اینها بوجود نیاید؟ چون خلاء که بوجود می‌‏آید او به عواطف کاذبی پناه می‌‏برد که در استان‌‏ها وجود دارد و این ممکن است باعث فساد اخلاقی شود. مانند این مشکلات بسیار است.
نمونه دیگر جنبه‌‏های ورزشی است. چرا که بچه‌‏ها عادت کردند که در مدارس ورزش کنند و هنگامی که وارد حوزه می‌‏شوند مشاهده می‌‏کنند در حوزه‌‏ها ورزش جنبه رسمی ندارد! پس ما باید به ورزش در مدرسه رسمیت بدهیم. البته ورزشی که به سنخ طلبگی بخورد نه هر ورزشی. قهراً ما باید سالن‌‏های ورزشی مخصوص طلاب داشته باشیم. سالن‌‏های ورزشی که مربیان خاصی هم داشته باشد. الحمدالله در بعضی از مدارس چنین چیزی هست مثل ورزشهای رزمی که خود استاد هم از روحانیون است. ما آرام آرام باید گام برداریم به این سو که آن خصوصیات جوانی را که هر جوانی احتیاج دارد و در مدارسو دانشگاه‌‏ها مقداری اشباع می‌‏شود در چارچوب حوزه‌‏های علمیه هم بتواند با توجه به ویژگی‌‏های مخصوص حوزه آن را بوجود بیاورد و اشباع کند. خوب است استخرهای خاصی داشته باشیم چون آنها قبلا در محیط‌‏های خودشان آزاد بودند و ما در حد امکان باید بتوانیم فضایی فراهم کنیم که این جا هم مقداری این آزادی و ورزش را در چارچوب فرهنگ روحانیت و فرهنگ اسلامی تامین کنیم.
یکی دیگر از مشکلات ما در تهران، ماهواره‌‏ها و یا سایت‌‏های مختلف هستند. نمی‌‏توانیم به طلبه‌‏ بگوییم که رایانه نداشته باش! در هر حجره‌‏ای یک رایانه وجود دارد که می‌‏توانند به سایت‌‏ها متصل شوند و کل سایت‌‏هایی که در سطح دنیا هست را استفاده کنند. جوان است و گاهی ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرند. نمی‌‏شود از جوان 14- 15 ساله انتظار داشته باشیم که از نظر دینی مانند شیخ مفید یا مثل شیخ انصاری باشد. باید یک راه چاره‌‏ای برای آنها داشته باشیم. ما باید فرهنگ اسلامی و فرهنگ روحانیت را در آنها بیشتر زنده کنیم. درس‌‏های اخلاق، اساتید بزرگ اخلاق، ما در تهران انشاالله تصمیم گرفتیم اگر بتوانیم پیاده کنیم هر ماه یک درس اخلاقی عمومی در سطح تهران با شرکت اساتید بزرگ مثل آیت‌‏الله جوادی داشته باشیم. این کارها را انجام می‌‏دهیم تا بلکه بتوانیم آن جوانی را که از اول وارد حوزه می‌‏شود و انگیزه اسلامی زیادتری نسبت به سایر جوانان دارد و انگیزه خدمت دارد، را در مجرای خاص اسلامی هدایت کنیم و به او کمک کنیم که هم از ترقیات روز استفاده کنند و هم از مفاسد اینها جلوگیری ‌‏بکنیم مخصوصاً این که دنیای غرب می‌‏خواهد ما را فاسد کند و جوان‌‏های ما را از بین ببرد.
*این مشکلاتی که فرمودید توسط کارگروه‌‏های تخصصی صورت گرفته است یا تجربیات شخصی بزرگان شورای عالیست؟
ما در معاونت‌‏هایمان معاون تهذیب داریم. به تناسب معاونت در شورای تهران ما داریم کار گروه تشکیل می‌‏دهیم. یعنی کار گروه تهذیب، کارگروه موزش،که نحوه آموزش چگونه باشد؟ آیا ما باید در آموزش تابع جریانات سنتی قبلی باشیم یا می‌‏توانیم روش‌‏های آموزشی قبلی که امتحان پس داده و موثر است را در مدرسه‌‏مان پیاده کنیم. در آینده یک گروه آموزش تشکیل می‌‏دهیم که با تناسب معاونت‌‏ها، یک شورای سیاست‌‏گذاری بومی، کل این معاونت‌‏ها را به عهده بگیرد.
*در مورد افق پیش رو و برنامه‌‏هایی که دارید- البته در صحبت‌‏هایتان تا حدودی فرمودید- اما یک مقدار منسجم‌‏تر بیان کنید؟
نسبت به آینده با توجه به تجربیاتی که داریم و با توجه به امکاناتی که شورای عالی برای ما فراهم می‌‏کند امیدواریم. یکی از مشکلات ما در مدارس اساتید هستند. ما اساتید حوزه علمیه که شغلشان استادی باشد خیلی کم داریم. در دانشگاه‌‏ها حقوق مکفی به اساتید می‌‏دهند، زندگی طرف را تامین می‌‏کنند، این تمام زندگی‌‏اش استادی است. حتی در سطح دکترا هفته‌‏ای چهار ساعت تدریس دارد. این خیلی برای این فرد مغتنم است و می‌‏تواند مطالعه وتفحص می‌‏کند، کل دریافتی خودش را می‌‏آید در هفته‌‏ای چهار ساعت به دانشجو القا می‌‏کند. لذا سطح درس بالا می‌‏رود. اما در حوزه‌‏ها این طور نیست. در بعضی از حوزه‌‏ها شغل درجه دوم یا حتی سوم آقایان، تدریس است. چرا؟ چون اینها باید زندگی‌‏شان را تامین کنند. امام جماعت هست، منبر می‌‏رود، تدریس هم می‌‏کند و یا یکی دیگر دانشگاه هم تدریس می‌‏کند و رتبه چهارم برای تدریس می‌‏آید حوزه‌‏های علمیه. یکی از کارهای مهمی که شورای عالی تدارک دیده و تقریبا موثر هم بوده است کمک مالی به اساتید است. البته خود مدارس که حقوقی می‌‏‌‏‌‏دهند که بسیار ناچیز است و شورای عالی می‌‏آید و آن را تکمیل می‌‏کند تا اساتید ما با فراغ بال بیشتری به درس پچسبند و مطالعه کنند و بتوانند طلاب را تربیت کنند.
در کل استان‌‏های ایران دولت کمک‌‏های فرهنگی دارد حتی در انجمن‌‏های موسیقی- چون که موسیقی را جزو علم و فرهنگ حساب می‌‏کنند- کمک‌‏های مالی می‌‏کند. اما دولت‌‏های ما چقدر به جنبه‌‏های فرهنگی حوزه‌‏های علمیه کمک می‌‏کرده‌‏اند؟. ما نمی‌‏خواهیم بگوییم که حوزه تابع دولت باشد، نه، حداقل اینکه ما یک مرکز و انجمن فرهنگی هستیم. در قم آمار گرفتند اکثریت مستاجرهایی که در زیر زمین‌‏ها زندگی می‌‏کنند طلبه‌‏ها هستند. طلبه های ما که ازدواج می کننداحتیاج به مسکن دارند کدام نهادی است که به اینها جواب بدهد که مسکن را از کجا بیاورند؟ اکثر اینها قدرت مالی ندارند. ما می‌‏بینیم شهرداری، وزارت خانه‌‏ها و... خودشان برای اعضا و محصلینشان- مثلاً برای ازدواج دانشجوها وام می‌‏دهند، کمک می کنند – ولی در طلبه‌‏ها چنین چیزی نیست. الحمد الله شورای عالی شروع کرده و به تبع آن شورای استان‌‏ها و مرکزهای مدیریت! شروع کردیم به حل این نکته‌‏هایی که بسیار در زندگی طلبه‌‏ها موثر است. البته ما اول کارمان است. انشاءالله دولت هم کمک خواهد کرد. امیدواریم مراجع معظم هم کمک کنند. بعلاوه همه اینها باکمک مقام معظم رهبری که در راس برنامه‌‏های ما هست امید داریم بتوانیم این نواقص را برطرف کنیم و برای ساختن حوزه‌‏های علمیه ایده آل و برای حوزه‌‏های علمیه‌‏ای که مقام معظم رهبری ترسیم کردند بتوانیم قدمی برداریم.
*یکی از دلایلی که اساتید سراغ منبر و اشتغالاتی از این قبیل می‌‏روند شاید به دلیل کمبود این موارد در تهران باشد. آیا برنامه‌‏ای برای حضور فعال و تاثیر گذار طلاب در عرصه‌‏های سیاسی و فرهنگی تهران در نظر دارید؟
الان دیگر زمان آن گذشته که روحانی‌‏ای باشد که بحث سیاسی نکند الان عمامه به سر باید یک شم سیاسی داشته باشد. نمی‌‏توان طلبه یا روحانی را از بحث‌‏های سیاسی جدا کرد. لذا در اغلب مدارس که مراجعه بکنید میزی مخصوص روزنامه‌‏ها هست. خود طلبه‌‏‌‏‌‏ها در بعضی مدارس تلویزیون گذاشته‌‏اند برای اینکه اخبار را گوش کنند. اینها مفروغ عنه است. احتیاج به سیاست‌‏گذاری خاصی نیست. چیزی است که جزو فرهنگ ماست.
* تا این حد بله اما آیا حوزه‌‏‌‏ها و طلاب روی بافت فرهنگی- سیاسی شهر تاثیر می‌‏گذارند؟
من حوزه‌‏های علمیه را تشبیه می‌‏کنم به درمانگاه‌‏هایی که در مناطق مختلف شهر وجود دارد. الان وزارت بهداشت در هر منطقه‌‏ای که یک جمعیتی باشد یک درمانگاه تاسیس می‌‏کند چون ممکن است مردم مریض شوند و باید مراجعه کنند. حوزه‌‏های علمیه سنتی همین طور بود در کل شهرها و در منطقه‌‏های مختلف پخش بود. این امر اکنون نیز باید در سیاست‌‏های کلی ما وجود داشته باشد. لذا به شورای عالی پیشنهاد شد در کل مناطقی که جمعیتی وجود دارد حوزه تاسیس کنیم. حوزه‌‏های علمیه در هر منطقه تاثیر مستقیمی در دین مردم دارد. مدارس امام جماعت می‌‏خواهند، می‌‏توانند امامت جماعت آنجا را تامین بکنند. مساجدی هست که حوزه می‌‏توانند امام جماعت آنجا را تامین کنند و بسیاری از سوالات و مشکلات دینی و اسلامی را می‌‏توانند پاسخ‌‏گو باشند و به عهده بگیرند. لذا سیاست کلی ما این است که در کل مناطق ما بتوانیم حوزه علمیه تاسیس کنیم و تا حدودی هم شروع کردیم. الان در شهرک غرب چندین مدرسه دارند شروع بکار می‌‏کنند. در چیذر آقای صدیقی مدرسه امام خمینی را شروع کرده است. در جنوب شهر ما مدارسی را داریم. آقای جوادی آملی در خیابان پاسداران مدرسه بزرگی خواهند ساخت. البته اینها زمان می‌‏خواهد تا محقق شود. امیدوارم زمانی برسد که کل مناطق شهرهای بزرگ، حوزه علمیه داشته باشد. با وجود اینکه بعد از انقلاب این همه تبلیغات کردند علیه روحانیت و اسلام، استقبال جوانها برای ورود به حوزه‌‏ها و طلبه شدن کم نشده است و حتی من در صحبت‌‏های خیلی از مسئولین شنیدم که ما دیگر ظرفیت نداریم و باید ظرفیت ها را بالا ببریم. این علامت استقبال جوان از روحانیت است. استقبال خیلی زیاد است. حال بستگی به ما دارد چقدر بتوانیم کار کنیم و چقدر بتوانیم امکانات داشته باشیم.
*یکی از اموری که سبب می‌‏شود حوزه در مسائل فرهنگی و سیاسی حضور مثمر ثمر داشته باشد این است که با یکسری از سازمان‌‏ها و نهادها مثل امور مساجد، اوقاف، شهرداری حتی خود دولت که در پایتخت است تعامل داشته باشد. این تعامل به وجود آمده است؟
تعاملاتی را که در چهارچوب وظایف ما باشد داریم. البته بیشترتعاملات مردمی داریم. الان اکثریت هزینه‌‏های مدارس بوسیله مردم تامین می شود
*در بخش فرهنگی حتی سازمان تبلیغات که مخصوص روحانیت تشکیل شده است بعضی از کارهای فرهنگی‌‏شان در اختیار روحانیون نیست...
آن ضعف مسئولین اینهاست. این بر می‌‏گردد به تشخیص روسای آنها. مثلاً دفتر تبلیغات قم این طور نیست. این اشکال را ندارد. من 4 سال مدیر گروه دانشگاه تهران و حدود20 سال مسئول گزینش اساتید معارف در دانشگاه تهران بودم. 85 استاد لازم داشتیم ما در دانشگاه تهران که دانشکده‌‏های مختلفی دارد. حدود 75 استاد را من از طلبه‌‏ها استفاده کرده بودم. تلاش می‌‏کردیم که عمامه سر بیاوریم. من می‌‏گفتم که یک عمامه در دانشگاه مثل پرچم می‌‏ماند. این مانده به تشخیص مسئولین
*می‌‏خواهم به صراحت بپرسم که قدرت مرکز مدیریت چقدر است؟ آیا آن قدر است که بر برخی از این سازمانها فایق آید؟ مانند حوزه علمیه قم که به همه سازمان‌‏هایی که در قم هست توفق دارد. حتی به استان داری آیا در تهران اینطور هست یا نه؟
باید از لحاظ قانونی تعامل داشته باشیم. در قم حوزه از نظر معنوی بالاتر است منتها از نظر قانونی چنین نیست.
ما تعامل خوبی داریم با سازمان تبلیغات حتی من جلساتی داشتم؛ با رئیس سازمان تبلیغات تهران آقای خاموشی که جزو شورای ماست و انصافاً تعامل خوبی می‌‏کنند گاهی کمک‌‏های مالی به ما می‌‏کنند. تعامل داریم.
*اما در مورد بحث پژوهش که کار نشریه ماست! پژوهش در تهران خیلی ضعیف است. کتابخانه مخصوص و تخصصی طلاب در تهران کم است. بعضی از حوزه‌‏ها آنقدر کوچک است که جای کتابخانه ندارد! برای تقویت بحث پژوهش در تهران که کار اصلی طلبه‌‏ها هست چه اقدامی کردید؟
در روحانیت پژوهش یک امر ذاتی است. در قدیم، در روحانی‌‏های سنتی‌‏ماناز مرحوم شیخ طوسی گرفته، شیخ مفید، شیخ کلینی، مرحوم علامه، مرحوم محقق و تا آقایان مجلسی‌‏ها و مرحوم فیض، اینها علمای بزرگی هستند که صاحب تحقیق و پژوهش بودند. شما سطرهای کتابهایی که مرحوم مجلسی نوشته تقسیم بر عمرش بکنید. مرحوم مجلسی در حدود 72یا 74 سال عمر کرده. 15سال اولش را بگذارید کنار بقیه‌‏اش را تقسیم بر سطرهای کتاب‌‏هایی که نوشته بکنید. معلوم می‌‏شود چقدر تحقیق و پژوهش کردند. مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی مسئله پژوهش نمود بیشتری دارد. نهایت حضیض حوزه‌‏های علمیه در زمان رضا شاه بود. در زمان رضا شاه سالی 2-3 تا کتاب در حوزه چاپ می‌‏شد! از عدد انگشتان دست بیشتر نبود ولی الان بعد از انقلاب اسلامی ما حدود 70-80 مرکز علمی در قم داریم. طبق آمار حوزه قم بالاترین پژوهش‌‏ها را در ایران دارد حتی در جهان اسلام، شما اگر تشریف برده باشید دانشگاه‌‏های دیگر کشورها، -من سوریه و مصر رفتم. حدود سه ماه قاهره بودم دانشگاه الازهر مفصل رفت و آمد داشتم- پژوهشی که الان در قم دارد در هیچ جای دنیا ندارد. این خاصیت روحانی شیعه است و این فرهنگ را ما از ائمه اطهار داریم. ائمه اطهار در زمان امام صادق(ع) حدود چهارصد اصل بوسیله شاگردان حضرت که اصول اربعه مائه مشهور است استخراج شد. پژوهش، فرهنگ و ذات اسلام است. اسلام فرهنگش با پژوهش گره خورده است. الان هم در حوزه‌‏های علمیه مخصوصاً در تهران پژوهش حالت اقتضا را دارد کافی است شما طلاب را تربیت کنید و تذکر بدهید. جایزه به آنها بدهید. زمینه پژوهش را آماده کنید. کتابخانه و رایانه فراهم کنید، این حالت اقتضایش از بین نرفته است. اگراستاد پژوهشی باشد طلاب آمادگی دارند. بستگی به این دارد ما چقدر تلاش بکنیم. الحمدلله معاونت پژوهش ما دارد تلاش می‌‏کند. مثلاً جشنواره علامه حلی را که راه انداخته بودند چقدر طلبه‌‏ها مقاله داده بودند. ما مدارسی داریم که حالت اقتضا را به فعلیت درآوردند. مثل مدرسه امام صادق(ع) در دماوندکه توانستند این حالت اقتضا را به فعلیت درآورده و پژوهش زیادی داشته باشند و این کار مشکلی نیست. ما انشاء الله شروع کردیم و ادامه خواهیم داد که در مدارس معاونت پژوهشی داشته باشیم. مشکل ما این است که مسئولین و معاونت‌‏ها چون کار زیادی دارند به این مسئله نمی‌‏رسند. انشاء‌‏الله با انتخابمعاونین پژوهشی به این کار خواهیم پرداخت و امیدوارم که در سالهای آینده شاهد جهش پژوهشی در مدارس باشیم. الآن روحانیت‌‏های تهران پژوهش‌‏های زیادی دارند. حتی در مدارس فعلی ما. مثلاً مدرسه شیخ عبدالحسین ما معاونت پژوهش ندارد ولی ما تا به حال 5-6 کتاب در مدرسه چاپ کردیم. اصلاً هیچ آماری وجود ندارد که مدرسه شیخ عبدالحسین چنین کاری کرده است. مدارس دیگر هم همین طور است که اگر آمار بگیریم خیلی بیشتر است. به هر حال یعنی در ذات روحانیت پژوهش وجود دارد.
*ظاهراً منظور شما این است کمیت پژوهش در میان طلاب بسیار است اما به وسیله مسئولین درست جمع آوری نمی‌‏شود...
هم جمع‌‏آوری نمی‌‏شود هم تشویق نمی‌‏شود. الآن در قم روی روال عادی افتاده است. در تهران هنوز این روند به حالت عادی بدل نشده است. چاپش مشکل است من چون اهل فن هستم می‌‏دانم. چاپ و انتشار و پخشش مشکل است. ما مرکز پخش نداریم. در روحانیت کم است. طلبه‌‏ای یک عمر زحمت کشیده کتاب خوبی نوشته ولی ناشر برای چاپ اذیت می‌‏کند. کتابی هست بنام اصحاب امام صادق(ع)، من این کتاب را در آثار شهید مطهری دیده بودم که ایشان از آن تعریف کرده بود که نوشته مرحوم آقا میرزا علی محدث‌‏زاده پسر شیخ عباس قمی. این کتاب خیلی کتاب عالی است اصلاً من از خانواده‌‏اش گرفتم در بازار پیدا نکردم. هرچی سعی کردم که چاپ بشود، یک موانعی بوجود آمد که نمی‌‏شود چاپ کرد. اگر ما امکاناتی داشته باشیم که آثار روحانیت را چاپ بکند، آثار خیلی زیادی داریم. این یکی از کتاب‌‏های مرحوم محدث زاده است؛ خلفایی که در زمان امام صادق(ع) به خلافت رسیدند، علمای زمان امام صادق(ع)، افرادی‌‏که از امام صادق(ع) حدیث روایت می‌‏کنند، اینها کتاب‌‏های پر ارزشی است که چاپ آنها مشکل قانونی دارد. ما اگر بتوانیم راهکارهایی برای چاپ آنها پیدا کنیم آثار بسیار زیادی داریم. آیت الله سید رضی شیرازی دنیایی است برای خودش؛ کتاب ها و آثار ایشان هنوز آن چنان که حق ایشان است معرفی نشده است.
من یک دفعه به کتابخانه امام موسی صدر در بیروت رفتم،گریه‌‏ام گرفت. اینها کتاب‌‏خانه را در یک زیر زمین نمور نگه داشته بودند. قفسه کتاب را موریانه خورده بود و تمام این کتاب‌‏ها سوراخ بود. خود دست خط امام موسی صدر که درس‌‏های اساتیدش را نوشته بود. من رفتم اینها را استخراج کردم. نسخه خطی عجیبی ازسید احمد زنجانی پیدا کردم که گفتند این اصلاً معجزه است. مرحوم آیت الله آقا سید احمد زنجانی پدر آقای شبیری زنجانی از علمای بزرگ قم بود و مورد قبول همه بود. امام تمام نمازهایشان را در مدرسه فیضیه پشت سر ایشان می‌‏خواند از نظر اخلاقی منحصر به فرد بود. فردی بود که در عمرش دروغ نگفته بود. حالت خاصی داشت. عالم بسیار سطح بالای اخلاقی بود. نمی‌‏خواهم شرح زندگی ایشان را بیان کنم سخن اینکه من از ایشان یک نسخه خطی پیدا کردم که امام موسی صدر به سبب آشنایی‌‏اش با آقا سید احمد زنجانی این کتاب را از او گرفته و با خودش به لبنان برده و آنجا مانده است. کتابی نوشته الفقه علی المذاهب خمسه که منحصر به فرد است منظورم این است که اگر انسان بگردد ما آثار بسیار زیادی داریم. الحمدلله امروزه طلبه‌‏ها هم آمادگی دارند و این پژوهش برای روحانیت شیعه بسیار نکته مثبتی است که ما می‌‏توانیم ارزش روحانیت و فرهنگ اهل بیت را بوسیله پژوهش‌‏مان نشان بدهیم.
*فکری شده که این پژوهش‌‏ها در مجامع علمی و بحث‌‏های علمی کشور تاثیر گذار باشد؟
اکنون در حوزه علمیه پژوهش‌‏ها را هر سال دفتر تبلیغات و جاهای دیگر جمع آوری می‌‏کنند و آثار برجسته را جایزه می‌‏دهند. این روند از اول کم بوده و الان زیاد شده یا آثاری که در حوزه‌‏های علمیه و مدرسه روحانیت چاپ می‌‏شود جمع آوری می‌‏‌‏کنند. من خودم در 2-3 تا از این کنگره‌‏ها جایزه گرفتم.
*یعنی طلبه‌‏ها در این قضیه باید وصل به قم باشند؟ پژوهشی بصورت مستقل در تهران نداریم؟
بله زود است فعلاً، البته ما در برنامه‌‏ها داریم که اگر عمری باشد انجام خواهیم داد. بستگی دارد به فعالیت آقای سماوات.
*در این دو سالی که مرکز مدیریت تشکیل شده به نظر شما با قبلش که نبود در حوزه‌‏ها تفاوتی رخ داده است؟ به نظر شما مدیران و طلاب احساس رضایت می‌‏کنند یا نه؟
همه انتقاد می‌‏کنند که پلیس امنیت ایجاد نمی‌‏کند، پزشکان آن طور که باید و شاید کار نمی‌‏کنند. من می‌‏گویم از آنطرف بگوییم. اگر پلیس نباشد چه می‌‏شود؟ اگر دکترها نبودند چه می‌‏شد؟ اگر شورای مدیریت و مرکز مدیریت در این دو سال نبود چه می‌‏شد؟ مدارس از یک حالت بلاتکلیفی درآمدند. یک سازمان‌‏دهی را احساس می‌‏کنند که خود یک مرحله‌‏ای‌‏ است. که خودشان را وابسته به اینجا می‌‏دانند و مشکلاتشان را دارند حل می‌‏کنند. اگر کمک‌‏های شورای عالی نباشد مدارس لنگ خواهند بود. کمک به کارکنان مدارس هست و موارد بسیار دیگر که شما اگر اینها را منها کنید چیزی باقی نمی‌‏ماند فلذا از آن طرف سوال را مطرح کنید که اگر در این دو سال مرکز مدیریت نبود آیا هیچ خلائی احساس نمی‌‏شد؟ الان ما با کل مدیران در ارتباط هستیم مشکلاتشان را با ما مطرح می‌‏کنند. مشکلات و نواقص اینها را حل می‌‏کنیم. ما هم با دیگر ارگان‌‏ها تعامل داریم و هم در تعامل با خود مدارس هستیم، این روند شروع شده است. سابقاً هر کس برای خودش سازی می‌‏زد. الان می‌‏دانند که سازمانی هست و باید به آن مراجعه کنند. نسبت به اساتیدمان از نظر اخلاقی حساسیت داریم همچنین نسبت به طلبه‌‏ها حساسیت داریم. به مدیران تذکر می‌‏دهیم که فلان طلبه یا استادتان چگونه‌‏اند؟ یا نسبت به حضور و غیاب حساسیت داریم. اینها چیزهایی است که در زمان کوتاه قابل تحقق نیست و زمان می‌‏خواهد و امیدوارم که در آینده شاهد این تحقق مفاهیم باشیم.
*به نظر می‌‏رسد بیشتر تلاش شما معطوف به جنبه سخت‌‏افزاری است گرچه فرمودید در مورد اخلاق و تهذیب و ... هم در فکر هستید؟
بله! ما جنبه سخت افزاری هم داریم مثل کمک به ساختمان مدارس. الان حوزه شورای عالی بازسازی حوزه‌‏های قدیمی را در برنامه دارد. هر نهادی در اول تاسیسش باید سخت افزاری باشد و نمی‌‏تواند صد در صد نرم‌‏افزاری باشد. ما نسبت به اخلاق طلبه‌‏ها حساسیم. ما نسبت به پذیرش مدارس حساس شدیم. فرض کنید که مدرسه‌‏ای هست که 9 تا اتاق داشت. 270 طلبه قبول کرده بود. طلبه در این محیط بد اخلاق بار می‌‏آید. جای درس خواندن نیست. امتحانش چگونه است؟ کلاس درس چطور است؟ ما با اینها وارد تعامل شدیم سطح آمار اینها را آوردیم پائین. دقت داریم که استاد اخلاق در این مدارس حضور پیدا کند.
ما با مدیریت مصلی صحبت کردیم و آنها قبول کردند که ماهانه یک کلاس اخلاق برای طلاب خواهر و برادر تشکیل بدهیم. این برای شهر تهران هم خیلی برکت است ولی مهم این است که راه بیافتد و شروع به حرکت کند. ولی آنها اعلام کردند در اردیبهشت ماه نمایشگاه داریم و نمی‌‏توانیم برگزار کنیم. یا سالنی که ما می‌‏خواهیم حداقل پنج هزار نفر گنجایش داشته باشد و ما غیر مصلا جای دیگری را نداریم. هیچ حوزه‌‏ای نداریم که الان سالن بزرگی داشته باشد. الان در کارهای اجرایی قضیه هستیم که از اساتید هم وعده گرفتیم. ما خدمت آقای جوادی آملی و بقیه مراجع رسیدیم از آنها وعده گرفتیم. حتماً برگزار می‌‏کنیم و اقدام خوبی خواهد بود. من عقیده‌‏ام این است که حتی دانشجوها هم استقبال می‌‏کنند.
*موضوع این شماره نشریه ما «شروع» است در مورد شروع طلبگی خودتان و اوایل طلبگی‌‏تان صحبت ‌‏کنید...
بهتر است به جای این سوال قواعد کلی طلبگی را خدمتتان بگویم. ما در روحانیت تشیع موقعی که طلبه‌‏ می‌‏آید درس بخواند به اضافه تعهد و ایمان است و این در تمام دنیا منحصر به فرد است حتی نسبت به کشورهای اسلامی. گر چه آنها هم احساس مسئولیت دارند ولی این احساس مسئولیتی که در روحانیت شیعه هست در هیچ جای دیگر وجود ندارد. من در مدرسه حجتیه درس می‌‏خواندم. آنجا لوله‌‏کشی آب نداشت و افرادی که نماز شب می‌‏خواندند فوق‌‏العاده بود من خودم اهل نماز شب نبودم ولی افرادی که نماز شب را در مسجد می‌‏خواندند مسجد پر می‌‏شد. این معنویت کمک می‌‏کرد سطح درسی آنها بالاتر برود. یعنی طلبه از خود می پرسد اگر من کم درس بخوانم وقتی شهریه می‌‏گیرم آیا حلال است از این شهریه استفاده کنم یا نه؟ در روحانیت تشیع این معنویت با علم گره خورده است. این بهترین عامل ترقی روحانیت است باید بتوانیم این را حفظ کنیم که طلبه یعنی مجسمه دین و اخلاق به علاوه تدرس و تعلم. ما باید بتوانیم این را جا بیاندازیم که بزرگان ما این جور بار آمده‌‏اند. مرحوم فیض کاشانی، مرحوم آیت‌‏الله خوئی و یا خود امام را ببینید. مکاسب شیخ انصاری 150 سال است در حوزه‌‏ها حاکم است. زندگی او چگونه بوده است. توام با معنویت بود حالا کاری به قناعت ندارم ولی معنویت که داشت.
قناعت شیخ جزو ضرب‌‏المثل‌‏هاست. البته وظایف فرق می‌‏کند پول معیار نیست ممکن است یک روحانی پول داشته باشد ولی آن تدینش با تعلمش گره خورده باشد. گره خوردن دین با سواد. ما این را در اکثر روحانیت داریم. آشتیانی‌‏ها در تهران خانواده بزرگی بودند. خانواده مرحوم فلسفی، مرحوم آقای فلسفی، برادرش آقای حاج میرزا علی و برادر بزرگشان آقای میرزا ابوالقاسم تنکابنی، پدر این‌‏ها شیخ محمد رضا تنکابنی یک خانواده بزرگی بودند. اصلاً علم در خانواده اینها بود. مرحوم آقای شیخ تقی آملی از علمای تهران بود. آقای سید احمد خوانساری در بازار راه می‌‏رفت مردم می‌‏ایستادند نگاه می‌‏کردند. می‌‏گفتند ایشان در مسجد در کنار حوض می‌‏خواستند وضو بگیرند همه ایستاده بودند نگاه می‌‏کردند. مردم به چشم معصوم به این‌‏ها نگاه می‌‏کردند که چطور وضو می‌‏گیرد. این معنویت که درحوزه‌‏ها وجود داشت اگر تداوم داشته باشد، حوزه‌‏های ما تحت تاثیر فرهنگ غربی و تشریفات زائد قرار نمی‌‏گیرد. درست است که چهار پایه‌‏ها تبدیل به میز و صندلی شده ولی باید مراقب باشیم فرهنگ غرب وارد اینها نشده باشد. نمی‌‏گویم همان حجره‌‏های ساده باشد. من یادم است در مدرسه حجتیه بودیم زیر کرسی می‌‏خوابیدیم. شب کاسه گذاشته بودیم روی کرسی کاسه یخ زده بود! الان نمی‌‏شود اینطور زندگی کرد. الان شوفاژ و وسائل دیگر هست ولی نباید کنارش فرهنگ خاص خودش را بیاورد. ما باید فرهنگ اسلام را به همراه آن داخل حجره‌‏ها ببریم. اگر ما این را داشته باشیم هیچ مشکلی نداریم ولی آن جنگ نرم غربی‌‏ها درست است که جامعه ایران و تشیع را نشانه گرفته ولی دارد دامن جوان‌‏های طلبه ما را هم می‌‏گیرد. ما باید مواظب باشیم.
*با توجه به اینکه چند سالی در دانشگاه تهران حضور داشتید برخی طلاب دغدغه دارند که آیا صلاح است به دانشگاه بروند و ادامه تحصیل بدهند یا نه؟
دانشگاه رفتن گاهی واجب، گاهی مستحب و گاهی مکروه و گاهی هم حرام است. طلبه که قصد دارد به دانشگاه برود فکر کند برای چه به دانشگاه می‌‏رود. اگر برای زندگی‌‏اش می‌‏رود مکروه است، اگر برای فرهنگش می‌‏رود حرام است، اگر برای تبلیغ می‌‏رود یا مستحب است یا واجب، اگر می‌‏خواهند تحت تاثیر قرار بگیرد حرام است، هرکسی هم نباید برود دانشگاه همان طور که هرکسی نباید امام جماعت بشود هرکسی نباید منبر برود، یک شئوناتی می‌‏خواهد. مرحوم فلسفی می‌‏گوید کسی که مطالعه نمی‌‏کند منبر نباید برود. در دانشگاه هم خصوصیاتی می‌‏خواهد من مدیر گروه بودم نوع پوشش اساتید روحانی خیلی مهم است. تذکر می‌‏دادم در الفاظشان دقت کنند با جوانان باید با زبان خودشان صحبت کرد ما باید راه را نشانشان بدهیم. مخصوصاً در دانشگاه‌‏های سطح بالا مانند دانشگاه پزشکی تهران جزو نوابغ هستند که در آنجا قبول می شوند.


» نظر

حسین قدیانی: روی مخ دشمن راه رفتم!

اشاره: حسین قدیانی سی سال از عمرش می گذرد. این جوان سی ساله سی سال بعد از انقلاب خمینی قلم به دست گرفته است و در برابر سیاسیونی که بعد از سی سال رنگ عوض کرده اند به دفاع از نظام و رهبر می کوشد. رویشی در برابر ریزشها!! با انکه طولانی می نویسد ولی آن قدر خوب می نویسد که تا شروع می کنی به خواندن تا آخرش را نه اینکه میخوانی نوشته تو را می برد که بخوانی! کتاب نه ده را در حالی منتشر کرد که نوشته های کتاب را بسیاری قبل از جاپ خوانده بودند ما این امر سبب نشد کتابش تکراری به نظر بیاید و در یک ماه به چاپ هفتم رسید! او معتقد است سر این همه توجه به نوشته های او اول عنایت پدر شهیدش اکبر قدیانی و بعد دعاهای بچه بسیجی ها و مادران شهداست البته به اضافه حماقت دشمن! حسین در وبلاگش که قطعه 26 نام دارد هم مخاطبان فراوانی دارد و در همین دوم خردادی گذشت بیش از 10 هزار نفر از وبلاگش دیدن کردند. در سر برگ وبلاگش این جمله هک شده اینجا قطعه ای است از بهشت نه با قلم که با خون باید نوشت! وبلاگی که در هشت ماه دفاع مقدس نه تنها فقط مدافع ولایت بود که بر دشمن و فتنه گران هجوم هم می برد. محمد حسین صفار هرندی در مقدمه ای که برای کتاب نه ده نوشته است بیان نموده که ادبیات غیرت، این روزها مدیون جوانی است که به کلمات، جان و معنایی تازه بخشید و در آخر عنوان کرد ه است این سطرها را به مثابه شکر به درگاه حضرت حق به خاطر «تولد یک پروانه» و به نیابت از خیل عظیم خوانندگان و دوستداران قلم فرزند خوب ملت نوشتم تا شاهدی باشد بر صدق این ادعا که «شاگرد از استاد سر آمده است!» اما خود حسین می گوید صفار هرندی نه استاد روزنامه نگاری ام که معلم عمرم بود! قدیانی در هنگام گفتگو با ما نوشته ای در دست چاپ داشت با این عنوان خامنه ای که شد رهبر بیمه شد خون بابا اکبر .ادامه مطلب...

» نظر
   1   2   3   4   5   >>   >
title=