سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقایسه فرمایشات امام خامنه ای با دو دولت

یک- شعارهای دولت:

در هشتم شهریور سال 84 در اولین دیدار دولت نهم با  امام خامنه‌ای ایشان شعارهای دولت را ستود:

1-دولت اسلامی

یک نکته در باب دولت اسلامى عرض کنیم. یکى از شعارهاى خوبى که آقاى رئیس جمهور، هم در دوره ى انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسأله دولت اسلامى است.

2-عدالت:

یکى از شعارهاى این دولت، عدالت است. عدالت یقیناً محور انقلاب بود؛ در این شکى نیست. هیچ دولتى هم از اول نیامده صریحاً بگوید من نمى‌خواهم طبق عدالت رفتار کنم؛ لیکن من باید از آقاى احمدى‌نژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدى کردند؛ عدالت‌محورى را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلى بزرگى بود. وقتى که ایشان تبلیغات انتخاباتى مى‌کردند، به افراد خانواده ى خودم مى‌گفتم اگر آقاى احمدى نژاد رأى هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محورى را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشى سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأى دادند. این کار، کار مهمى است.

3-تحول در مدیریت:

یکى از حرفهاى خوب آقاى رئیس جمهورمان در تبلیغات انتخاباتى -که به نظر من این حرف، عده زیادى را جذب کرد- تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسى باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم.

4-ساده زیستی:

یکى از شعارهاى خوب آقاى احمدى نژاد مسأله ساده‌زیستى است. این شعار، شعار بسیار مهمى است؛ این را نباید دست کم گرفت.

اما ایشان در سال 92 از شعار اصلی دولت که اعتدال است حرفی به میان نیاوردند و در عوض سه شعار عدالت، کار جهادی و اقتصاد مقاومتی بدان تاکید کردند.

دو- مبارزه با فساد:

بخش دیگری که می توان بدان پرداخت بحث مبارزه با فساد است. در سال 84 امام خامنه‌ای در مورد بحث فساد در دولت فرمودند:

«مبارزه با فساد، یکى دیگر از وظایف بسیار مهم است. من درباره مبارزه با فساد این قدر در صحبتهاى عمومى و خصوصى حرف زده‌ام که فکر مى‌کنم تکرارى است. البته بحمداللَّه ارکانى در این دولت هم خودشان به این مسأله کاملاً توجه دارند». 

 

اما در سال 92 ایشان در این رابطه هشداری جدی به دولت دادند: «منصب حکومتی جایگاه وسوسه انگیز قدرت و منابع مادی است، مانند یک چشم بصیر و یک نورافکن قوی و دائم، مراقب باشید دستگاه تحت مدیریت شما از وسوسه فساد، دور و در امان بماند. فساد همچون موریانه است، با قاطعیت و تدبیر جلوی رخنه  فساد، پارتی بازی، رشوه و اسراف را بگیرید تا اصولاً نیازی به ورود دستگاهای نظارتی به حیطه مدیریتی شما، پیش نیاید».


» نظر

قوه چهارم سال81 بد است سال 92 خوب؟

گذر زمان باعث تغییر و دگرگونی در برخی افراد می‌شود البته این تغییرات تا حدودی طبیعی و عقلانی است. اگر این تغییرات منجر به تعالی و پیشرفت انسان گردد و با تلاش و کوشش همراه باشد امری پسندیده و ممدوح است که هم عقل و هم دین به آن توصیه می کند چنانچه در روایات داریم اگر شخصی دو روزش مانند هم باشد زیانکار است. اما برخی تغییر مواضع اشخاص، از جنس این تغییرات نیست بلکه نوعی دورویی، منفعت‌طلبی، سیاسی‌کاری، عوام‌فریبی و این گونه امور است که غالبا سیر قهقهرایی دارد.

چند سالی است در اردوگاه موسوم به اصلاح‌طلبان از این جنس تغییرات در موضع بسیار دیده می‌شود! عبور از آقای عارف و حمایت از آقای روحانی عضو شاخص جناح راست که روزگاری اصلاح‌طلبان او را محافظه کار می‌دانستند شاید آخرین نمونه این جنس تغییرات باشد! رویکرد اصلاح‌طلبان در قبال آقای هاشمی رفسنجانی و نحوه تعامل با ایشان نمونه دیگری از این دست مواضع است. این جماعت زمانی که بر اریکه قدرت سوار بودند از هر گونه اهانت و توهین و اتهام بر آقای هاشمی دریغ نکردند او را عالیجناب سرخ پوش، عامل قتلهای زنجیره‌ای و مسبب اختناق و مخالف آزادی به مردم معرفی می‌کردند و حتی در انتخابات مجلس ششم آنچنان بر ایشان تاختند که آقای هاشمی عطای نمایندگی را به لقایش بخشید و از نمایندگی استعفا داد.

فهرست اهانتها و هجمه‌های جماعت موسوم به اصلاح‌طلب علیه آقای هاشمی مثنوی هفتاد من کاغذ است. البته آن زمان اغلب این حملات به شخص آقای هاشمی نبود بلکه اصلاح‌طلبان آمریکایی، ایشان را بهانه‌ای برای حمله به نظام قرار داده بودند. اما روزگاری گذشت اصلاح طلبان قدرت را از دست دادند و به خاطر هم‌نوایی با دشمنان ملت توسط مردم کنار گذاشته شدند و تنها راه بازگشت به قدرت را جمع شدن زیر عبای آقای هاشمی دانستند به خصوص در تیر ماه سال 84 که برای شکست احمدی‌نژاد راهی جز حمایت از شیخ سیاستمدار نیافتند. به هر حال و به هر دلیل رفتار و اظهارت این افراد امروز متفاوت با گذشته خود است اینان امروز عالیجناب سرخ پوش را نماد اعتدال و مرجع و ملجا همه گروههای سیاسی می‌دانند!

البته در چهار سال اخیر برخی مواضع و رویکردهای خود آقای هاشمی نیز تغییر کرده است و شاید همین امر باعث برخی حمایتهای اصلاح طلبان و حتی ضد انقلاب از ایشان شده است اما یقینا این همه بحث نیست و تنها بخشی از ماجراست که نفاق و دورویی برخی اصلاح طلبان را نفی نمی‌کند. یکی دیگر از این تغییر مواضع که روزهای اخیر اتفاق افتاده است واکنش این افراد به اظهارات حضرت آیت‌الله مظاهری است. ایشان در دیدار با رییس مجلس شورای اسلامی پیشنهاد کرده‌اند: «جلسات قوای سه‌گانه به چهارگانه تبدیل و با حضور آقای هاشمی‌رفسنجانی تشکیل شود.» ایشان در این جلسه از مجمع تشخیص به نوعی به عنوان قوه چهارم نام برده است. سایتها و روزنامه‌های طرفدار هاشمی و اصلاح طلبان از این پیشنهاد حضرت آیت الله مظاهری استقبال کرده‌اند به طوری روزنامه‌های آرمان و اسرار به عنوان تیتر یک و روزنامه‌های آفتاب یزد، همبستگی، اعتماد و سایتهای انتخاب و عصر ایران این مطلب را پوشش دادند.

اما جالب اینجاست در آذر ماه سال 81 مرحوم حضرت آیت الله مشکینی(ره) در خطبه‌های نماز جمعه قم با اشاره به اهمیت جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام عنوان کرد که این مجمع در حد یک قوه است و می‌تواند قوه چهارم باشد. در واقع ایشان با بیان لطیف خود، با اشاره به راهگشا بودن مجمع، تأکیدات امام راحل و بن بست‎زدایی از طریق این نهاد، اهمیت مجمع را در حد سایر قوا دانستند که همین اظهارنظر، حجم انبوهی از حملات را علیه ایشان روانه کرد، برخی نویسندگان روزنامه‌های زنجیره‌ای این اظهارات را بر خلاف قانون اساسی و تهدید آمیز نامیدند. دلیل این اعتراضات به نظر ابتدائا حمله به شخص رییس مجلس خبرگان وقت و شخصیت انقلابی حضرت آیت الله مشکینی بود و در مرحله دوم هجمه به آقای هاشمی که آن زمان مغضوب و مبغوض اصلاح‌طلبان بود!

اکبر اعلمى نماینده مجلس ششم با اجازه ریاست مجلس آن زمان به بیانات آیت الله مشکینی واکنش نشان داد: «زمانیکه جناب آقاى هاشمى رفسنجانى از تهران رأى لازم را براى ورود به مجلس نیاوردند و زمانیکه جناب آیت الله مشکینى نور چشم ما از مجمع تشخیص مصلحت بعنوان قوه چهارم یاد کردند، ما پیش‌بینى مى کردیم که مجمع تشخیص مصلحت در مقام مجلس سنا عمل بکند، با این توضیح که متأسفانه حتى در زمان شاه هم مجلس سنا مصوبات مجلس را به این شکل وتو نمى‌کرد و در قلمرو وظایف قانونى مجلس به هیچ وجه وارد نمى شد.» آقای مهدی کروبی نیز در مقام ریاست وقت مجلس، بخشی از وقت جلسه 10 آذر سال 81 را به تقویت این فضاسازی اختصاص داد. او گفت: «یکى از بزرگان و عزیزانى که براى ما بسیار چهره‌اش ارزشمند است و همه ما به او احترام داریم و نوع دوستان روحانى از محضر ایشان در قم استفاده کرده اند در رابطه با قوا تعبیر قوه چهارم دارد که من فارغ از شخصیتها ... خلاصه تاریخ این نکته را عرض مى‌کنم. همه بزرگانى که در رأس این نهادها هستند، قواى سه گانه، سه تاست و دیگر قوه چهارم نداریم این در قانون اساسى طبیعى است و اگر خداى ناکرده از بزرگانى این حرفها طرح و مطرح بشود، کم کم ممکن است قوه پنجم، قوه ششم اینها هم شروع بشود. خود آیت‌الله مشکینى سلمه الله الان رئیس خبرگان است، نمى‌خواستند بیایند با اصرار هم ایشان را آوردند، خوب دنیاست و حوادث است فردا او نخواست یا بعد از 120 سال مرگ و میر براى همه ماست و یک عنصر سیاسى شد رئیس قوه خبرگان اصلًا او مى‌گوید، دیگر من قوه اولم، نمى‌گوید که جزو قوه پنجم هستم، براى اینکه مى‌گوید من، منى هستم که رهبر تعیین مى‌کنم، منى هستم که ناظر رهبرم، منى هستم که مى‌توانم رهبر را عزل کنم. بنابراین باید بدانیم فردا سپاه مى‌گوید، دیگرى مى‌گوید هر کدام مى‌گوید ... من اصلًا دستاورد انقلاب را حفظ مى‌کنم اصلًا اساس با من است». (مشروح مذاکرات مجلس شوراى اسلامى، دوره‏6، ص: 8831) فارغ از درستی یا نادرستی این سخن که آیا مجمع تشخیص مصلحت نظام قوه چهارم کشور هست یا نه و این سخن چه معنایی می تواند داشته باشد، واکنش متفاوت اصلاح‌طلبان در مورد یک واقعه مشابه در دو زمان متفاوت است. استقبال برخی اصلاح‌طلبان از «قوه چهارم» و سکوت برخی دیگر در این رابطه با توجه به عقبه این عده جالب توجه می‌باشد! به نظر می‌رسد دفاع از قانون و قانون‌مداری در قاموس این جماعت نوعی بازی سیاسی است که به تناسب ضرر و منفعت جناح آنها معیار و ملاک آن مشخص می‌گردد! 

رسانیوز


» نظر

توضیحاتی در مورد فهرست نخست جلسات اخلاق تهران

حجت الاسلام مهدی عامری، عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، اظهار داشت: پس از رحلت آیت‌الله مجتبی تهرانی در جمعیت طلاب انقلاب اسلامی موضوع ارجاع جوانان به کلاس‌‌های اخلاق مطرح شد که جوانان شرکت کننده در درس اخلاق آیت الله تهرانی را به کجا ارجاع دهیم، زیرا این موضوع در جوانان یک نیاز بود.

وی با اشاره به اینکه در آن زمان آیت‌الله خوشوقت حضور داشت و جوانان می‌توانستند به کلاس وی بروند، تا این‌که خیلی سریع ایشان هم از دنیا رفت و سپس این خلإ بسیار احساس می‌شد، گفت: به‌ویژه تجلیل بسیار زیادی که مقام معظم رهبری با صدور پیام تسلیت و اقامه نماز، پس از رحلت این دو بزرگوار از آنها داشتند، سبب شد که این بزرگواران پس از رحلتشان هم یک برکتی باشند و مردم به‌دنبال استاد اخلاق بیفتند و بپرسند که این بزرگواران تا به حال کجا بودند و چرا آنها را معرفی نکردید؟ 

حجت‌الاسلام عامری در ادامه این مطلب به شیطنت‌های رسانه‌های ضد انقلاب مبنی بر خالی شدن تهران از عالم و تنها شدن رهبر انقلاب در تهران اشاره کرد و بیان داشت: نیاز مخاطبین و شیطنت این رسانه‌ها باعث شد که ما ادعای اینها را بررسی کنیم که آیا تهران از اخلاق خالی شده است؟

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که واقعا اینطور نیست زیرا هم‌اکنون در تهران تعداد زیادی کلاس اخلاق با مشرب‌ها و سبک‌‌های مختلف برگزار می‌شود، افزود: ما تصمیم گرفتیم تا کلاس‌های اخلاق را شمارش کرده و برای مردم معرفی کنیم.

وی شهرت گریزی و عدم تبلیغ برای خود را دعب مجتهدین و علما دانست و با اشاره به این‌که علمایی مانند آیت‌الله مجتبی تهرانی و آیت‌الله خوشوقت همینطور بودند و دوست داشتند که در عین گمنامی کارشان را انجام بدهند، افزود: اکنون هم همین‌طور است؛ واقعا علما کلاس‌ اخلاق دارند و درحال تربیت هستند اما دوست ندارند خودشان را تبلبغ کنند، لذا ما گفتیم آنها وظیفه خود را انجام می‌دهند که گمنام باشند، ما هم با بررسی و معرفی این کلاس‌ها به مردم وظیفه خودمان را انجام می‌دهیم.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که ما برای قابل اطمینان بودن کلاس‌های اخلاق برای مردم چند معیار معین کردیم، اجتهاد یا بسیار قریب به اجتهاد بودن را معیار نخست معرفی کرد و گفت: کسانی که می‌خواهند اخلاق بگویند، باید به تمام جوانب دین مسلط باشند و متأسفانه یکی از مشکلات جامعه امروز ما این است که همه خودشان را استاد اخلاق می‌دانند و داعیه اخلاق دارند، به‌ویژه عرفان‌های جدید و معنویات نوپدید که آنها هم مباحث اخلاقی مطرح می‌کنند منتها جدای از دین، معنویت و حتی خدا.

حجت‌الاسلام عامری با اشاره به این‌که ما فکر کردیم کسانی که می‌خواهیم برای مردم معرفی کنیم، باید نگاه همه جانبه به دین داشته باشند، ابراز داشت: یک استاد اخلاق مانند یک فقیه که مرجع تقلید می‌شود، وقتی حرف می‌زند، باید برای مردم قابل اعتماد باشد که حرف خدا و پیامبر و امام را می‌زند و دلیل مورد اطمینان بودن آیت‌الله مجتبی تهرانی این بود که با سند روایات و آیات، اخلاق را به تحویل مردم می‌داد، لذا این معیار اصلی ما بود.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در دسترس مردم بودن را معیار بعدی عنوان کرد و گفت: عالم اخلاقی کارش این است که مردم و نفوس را تربیت کند، لذا عالمی که با ماشین می‌آید، درس می‌گوید و با ماشین می‌رود و مردم نمی‌توانند از او سؤال کنند و منش و رفتارهایش را ببینند، گرچه می‌تواند عالم و منبری خوبی باشد، اما نمی‌تواند در عرصه تربیت زیاد موفق باشد.

وی ابراز داشت: مردم سلوک، طرز اقامه نماز، راه رفتن و حرف زدن آیت‌الله حق شناس، آیت‌الله خوشوقت، آیت‌الله مجتبی تهرانی و آیت‌الله مجتهدی را می‌دیدند و از نزدیک اخلاق آنها را لمس می‌کردند، لذا در دسترس مردم بودن، یکی از معیارها است.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی داشتن جلسه اخلاق عمومی را معیار دیگر برای معرفی یک استاد اخلاق به مردم دانست و اظهار داشت: ممکن است عالمان بسیاری در تهران باشند که نمازجماعتی دارند، مردم محل هم با آنها در ارتباط هستند و کارتربیت را انجام می‌دهند اما جلسه اخلاق عمومی ندارند.

حجت‌الاسلام عامری افزود: شاید به‌دلیل عدم علاقه خودشان، بالا بودن سن و یا بیماری نمی‌توانند جلسه اخلاق عمومی داشته باشند و ممکن است که ما بعدها از برخی از علما درخواست کنیم که جلسه اخلاق عمومی بگذارند.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با بیان این‌که طبق این سه معیار نزدیک سی تا چهل عالم را در تهران شمارش کردیم که چنین خصوصیاتی را دارند و مردم می‌توانند از اینها استفاده کنند، ابراز داشت: ما هنوز دقیق نتوانستیم آدرس برخی از اساتید اخلاق را  پیدا کنیم که انشاالله پس از انتشار لیست نخست و دیدن واکنش‌ها با کمک مردم، بتوانیم آدرس این بزرگواران و روز جلساتشان را بطورکامل پیدا کرده و این لیست را در شماره بعدی کامل کنیم.

وی این اقدام را صرفا جهت اطلاع رسانی دانست و تأکید کرد: یک موقع این شائبه پیش نیاید که ما یک عالمی را تأیید کردیم و یا تأیید نکردیم زیرا ما اصلا در حد و اندازه‌ آن نیستیم که بخواهیم در مورد علما نظر بدهیم و همچنین اصلا خود را در حد و اندازه کاری که جامعه مدرسین و علما انجام می‌دهند نمی‌دانیم.

دبیر اجرایی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در ادامه این مطلب با تأکید بر این‌که ما نه عالمی را تأیید و نه رد می‌کنیم و اصلا وظیفه و اندازه ما این نیست، بیان داشت: ما چند طلبه جوان هستیم و پیرو فرمایش مقام معظم رهبری در نمازجمعه روز چهاردهم بهمن سال نود که فرمودند یکی از ضعف‌های انقلاب ما این است که در اخلاق به مثابه علم، اقتصاد و سیاست پیشرفت نکردیم وارد عمل شدیم.

حجت‌الاسلام عامری با بیان اینکه این دغدغه مقام معظم رهبری باید محقق شود، ابراز داشت: حس کردیم اگر این جلسات اخلاق تبلیغ شود و مردم در این جلسات شرکت کنند، به‌تدریج می‌توانیم از این بداخلاقی‌هایی که در جامعه است، به اخلاق اصیل اسلامی و اسلام نابی که دغدغه امام خمینی(ره) بود، نزدیک شویم، لذا لیست شماره یک که 9 نفر از علما با مشرب‌های مختلف هستند را معرفی کردیم و مردم می‌توانند در کلاسی که به مذاقشان خوش می‌آید شرکت کنند.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی در ادامه این مطلب گفت: ما از علمای اخلاق اینطور شنیدیم که حلقه اول اتصال کلاس اخلاق این است که بین انسان و استاد اخلاق محبت ایجاد شود، لذا کلاس‌های اخلاق با سبک‌های مختلف عرفانی، حدیثی، ذوقی و دلی، تاریخی و تفسیر قرآن وجود دارد.

وی خاطرنشان کرد: انشاالله این اقدام قدم خیری شود و کلاس‌های اخلاق رونق پیدا کند تا دیگر اینطور نشود که مردم پس از رحلت برخی از این بزرگواران بیایند، مراجعه کنند و بگویند چرا  ما اینها را تا زنده بودند، نمی‌شناختیم.

این عضو جمعیت طلاب انقلاب اسلامی ادامه داد: اکنون در بخش قله‌های تهذیب بیست و یکمین نمایشگاه بین‌الملی قرآن کریم تهران، یکی از مراجعات اساسی که مردم به ما داشتند این بود که ما پس از رحلت استادان مذکور برای کلاس اخلاق باید کجا برویم.

حجت‌الاسلام عامری درخواست‌های مردم را یکی از دلایل منتظر نشدن برای تکمیل لیست قبل از انتشار عنوان کرد و اظهار داشت: ما صبر نکردیم که این سی تا شود و تصمیم گرفتیم فعلا این لیست 9 نفره را منتشر کنیم.

عضو شورای مرکزی جمعیت طلاب انقلاب اسلامی با تأکید بر این‌که مراجعات نشان می‌دهد که مردم متدین هستند و ما واقعا این حرف‌ها که مردم از دین زده شده‌اند را قبول نداریم، بیان داشت: مردم واقعا متدین و به‌دنبال اخلاق هستند، منتها نسخه اصلی‌اش را پیدا  نمی‌کنند و در این صورت بعضا به‌دنبال نسخه‌های بدلی می‌روند و آنها هم با فریب و اغواگری مردم را جذب می‌کنند.

عامری خاطرنشان کرد: انشاالله خداوند توفیق بدهد که بتوانیم این بزرگواران را معرفی کنیم و مردم هم از آنها استفاده کنند.


» نظر

ابن عربی: علی سر جمیع انبیاست..

ثم إنه سبحانه تجلى بنوره إلى ذلک الهباء و یسمونه أصحاب الأفکار الهیولى الکل و العالم کله فیه بالقوة و الصلاحیة فقبل منه تعالى کل شی‏ء فی ذلک الهباء على حسب قوته و استعداده کما تقبل زوایا البیت نور السراج و على قدر قربه من ذلک النور یشتد ضوءه و قبوله قال تعالى مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ فشبه نوره بالمصباح فلم یکن أقرب إلیه قبولا فی ذلک الهباء إلا حقیقة محمد صلى الله علیه و سلم المسماة بالعقل فکان سید العالم بأسره و أول ظاهر فی الوجود فکان وجوده من ذلک النور الإلهی و من الهباء و من الحقیقة الکلیة و فی الهباء وجد عینه و عین العالم من تجلیه و أقرب الناس إلیه علی بن أبی طالب و أسرار الأنبیاء أجمعین و أما المثال الذی علیه وجد العالم کله من غیر تفصیل فهو العلم القائم بنفس الحق تعالى فإنه سبحانه علمنا بعلمه بنفسه و أوجدنا على حد ما علمنا و نحن على هذا الشکل المعین فی علمه و لو لم یکن الأمر کذلک لأخذنا هذا الشکل بالاتفاق لا عن قصد لأنه لا یعلمه و ما یتمکن أن تخرج صورة فی الوجود بحکم الاتفاق فلو لا إن هذا الشکل المعین معلوم لله سبحانه و مراد له ما أوجدنا علیه و لم یأخذ هذا الشکل من غیره إذ قد ثبت أنه کان و لا شی‏ء معه فلم یبق إلا أن یکون ما برز علیه فی نفسه من الصورة فعلمه بنفسه علمه بنا أزلا لا عن عدم فعلمه بنا کذلک فمثالنا الذی هو عین علمه بنا قدیم بقدم الحق لأنه صفة له و لا تقوم بنفسه الحوادث جل الله عن ذلک

نام کتاب: الفتوحات المکیة (4 جلدى )  الفتوحات (4-ج)، جلد1، ص: 120ناشر: دار صادر - بیروت

 

(در حال تکمیل)


» نظر

امام خامنه ای و فلسفه

فلسفه در انسان اخلاق به وجود می آورد!

مهجوریت فلسفه
فلسفه‏ هم اگرچه در حوزه‏ها رایج است،اما در حقیقت باید گفت که مهجور است.فلسفه‏ باید در حوزه‏ها رواج پیدا کند.فلسفه‏ فقط این نیست که ما کتاب منظومه یا اسفار را بگیریم و از اول تا آخر بخوانیم؛ نه،تبحر در فلسفه‏ به این معناست که ما بتوانیم از تمام افکار فلسفى موجود دنیا که به شکل ساعت‏نگارى پیش مى‏رود و ساعت ‏به ‏ساعت فکر فلسفى مطرح مى‏شود و از مادّه‏ فلسفه‏ موجود خودمان مطلع باشیم و در مقابل فلسفه‏هاى غلط و انحرافى،خودمان رادر حال آماده‏باش نگهداریم و احیاناً اگر نقطه‏ مثبتى در آن‏ها هست،از آن نقطه‏ مثبت استفاده بکنیم.فلسفه‏ ما این‏طورى پیشرفت مى‏کند؛ و الا در حد شناخت افکار و کلامات بزرگان به این اندازه ارزشى ندارد.فلسفه‏ باید ما را به معرفت کامل برساند.باید دید در وادى معرفت در سطح بشرى،چه‏کار دارد مى‏شود.بایستى پى‏درپى کارهاى جدید،افکار جدید،روشها و متدهاى جدید در حوزه مطرح بشود.

همه نباید فقیه شوند!
در همین زمان خود ما،مرحوم علامه‏ طباطبایى(رض) درحدى بود که اگر منحصر به فقاهت مى‏شد،یقیناً به مرجعیت تقلید مى‏رسید.ایشان از علماى زمان خودش،اگر بیشتر نبود،کمتر نبود؛ اما فقاهت را به کسانى سپرد که مشغول فقاهت بودند.آن زمان در قم مرحوم آیت‏اللّه بروجردى  با آن عظمت،و اساتید بعد از آن بزرگوار،مشغول کار فقاهت بودند؛ اما ایشان آمد مشغول فلسفه گردید و رکنى شد،و بعد از آنکه در قم هیچ نشان قابل توجهى از فلسفه نبود،آن را احیا کرد؛ شاگردانى تربیت نمود،معارف فلسفه را راه انداخت و گسترش داد.البته قبل از ایشان امام فلسفه مى‏گفتند،لیکن در دایره‏ محدودى و با شاگردان مخصوصى؛ اما ایشان گسترش داد،درس را وسیع کرد و عمرش را به فلسفه صرف نمود.حوزه‏ها باید این‏طور باشند.این‏گونه نباشد که همه باید رشته‏ فقاهت را بگیرند؛ نخیر،طلبه باید بداند که اگر رشته‏ تاریخ یا تفسیر یا فلسفه یا کلام یا علوم قرآن یا بقیه‏ علوم اسلامى را پیمود،ارزشى در انتظار اوست و ارزش‏گذارى مناسبى مى‏شود.(آغاز درس خارج فقه 31/06/70)

...استاد غربیم
ما که در فلسفه‏ استاد غربیم.همه قبول دارند که در فلسفه‏،شرق استاد غرب است و ایران جزو پیشروان فلسفه‏ در دنیاست؛ کسى که دیگر در این بحث ندارد...درعین‏حال فلان فیلسوفِ نصفه‏کاره‏ ناقصِ غربى،با شرح حالش،تماماً در همه‏ مراحل معرفت عمومى در اینجا حضور دارد؛ در حالى که یک فیلسوف ایرانى،یک شاعر بزرگ ایرانى،یک عارف ایرانى،اصلًا شناخته‏شده نیست؛ حالا فقیه که هیچ!

(شروع درس خارج فقه20/06/73)

چطور می‌خواهید مقابله کنید؟
چقدر در زمینه‏ فلسفه‏ و کلام و کلامِ جدید و فلسفه‏ دین و مباحث دین‏شناسى و سایر زمینه‏ها،مطلب نوشته‏اند و چقدر کار کرده‏اند! ممکن است همه‏ این‏ها هم غلط باشد؛اما بالاخره یک متاع فکر وموج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد.شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مى‏خواهید با این‏ها مقابله کنید؟
امروز دنیا،دنیاى امواج است.با امواج و رایانه،همه‏ مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل مى‏شود.الآن دورترین کتابخانه‏هاى دنیا مى‏توانند در ظرف مدّت پنج دقیقه،مطالب کتابى را که در کتابخانه‏ کنگره‏ امریکاست،روى صفحه‏ کاغذ خود چاپ کنند! این‏گونه،مطالب منتقل مى‏شود.ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعى است که حوزه‏ى امروز ما،آن را دارد.(آغاز درس خارج فقه 28/06/78)

فلسفه جزء لوازم حوزه‌ها
امروز اهمیت حوزه‏هاى علمى فقط در این نیست که مى‏توانند و مى‏باید تبلیغ دین بکنند که البته این یکى از وظایف مهم و عمده است بلکه اهمیت بیشتر از آن،یا لااقل معادل اهمیت تبلیغ،اهمیت آموزش علمى و فنّى و مبانى و معارف دینى است؛ اعم از فقهش،یا کلامش،یا فلسفه‏اش،یا بقیه علومى که احتیاج دارد در درجه بعد قرار گیرد.لذا اهمیت حوزه‏ها و اهمیت علماى دین و مدرّسین علوم دینى و اهمیت کار و تلاشى که طلبه علوم دینى مى‏کند،روزافزون است.البته در این زمینه که چه مباحثى را باید در حوزه‏ها اصل دانست،ما بارها مطالبى عرض کرده‏ایم؛ حالا هم عرض مى‏کنیم: رشته‏هاى اصلى در حوزه‏هاى علمیه،به ترتیب،اوّل فقه است؛ دوم کلام است؛ و سپس فلسفه‏ است.فقه،ستون فقرات حوزه‏هاى علمیه است؛ علم کلام،جزو پایه‏هاى حوزه‏هاى علمیه است؛ فلسفه‏،جزو لوازم حتمى حوزه‏هاى علمیه است.

گسترش جریان فلسفی
در گذشته در حوزه‏ قم با فلسفه‏ و وجود مرحوم آقاى «طباطبایى» مخالفت مى‏شد.درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید وایشان مجبورشد شفا تدریس کند.دردوره‏ اخیر،قم مرکز حوزه‏ فلسفى ما بوده است؛ آقاى طباطبایى هم انسان‏کاملًا متشرّع،مواظب،دائم‏الذّکر،متعبّد،اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآبهاى آن‏طورى نبوده است- البته جلسات خصوصى را کارى نداریم- مراتب علمى و فقه و اصولش هم طورى نبوده که کسى بتواند آن‏ها را انکار کند؛ درعین‏حال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد،این‏طور مورد تهاجم قرار گرفت.نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین محدود است.با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى،جا داشت امروز تعداد زیادى استاد درجه‏ یک از تلامذه‏ ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم.آقاى طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفى‏اى که به وسیله‏ ایشان پایه‏گذارى شد،باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مى‏کرد،که نکرده است.البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بودیم و الآن هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه مى‏کنیم؛اما بالاخره هرچه بود،نتیجه‏اش این شد.این نباید تکرار شود.

فلسفه اسلامی فقه اکبر
فلسفه‏ اسلامى...فقه اکبر است؛ پایه‏ دین است؛ مبناى همه‏ معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد.
مرکز فلسفه هم باید حوزه‏ علمیه باشد.یکى از بزرگترین خسارتهایى که ما کردیم،این بوده که مرکز فلسفه‏ اسلامى از حوزه‏ى علمیه به مناطق مختلف منتقل شده است.بعضى از آقایانِ اساتید فلسفه،ماه رمضان پیش من بودند؛ مى‏گفتند برخى از آقایانى که اصلًا اهلیّت ندارند،در مساجد فلسفه تدریس مى‏کنند و ناقص و سطحى و به عمق نرسیده و جویده جویده مطالبى را دست افراد مى‏دهند.این‏ها خسارت است؛ ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند.

قم قطب اصلی فلسفه
من خدمت آقاى جوادى و آقاى مصباح مکررا گفته‏ام باید کارى کنیم که قم از مرکزیّت و مرجعیّتِ فلسفه نیفتد و قطب اصلىِ فلسفه‏ اسلامى همچنان باقى بماند.بنابراین در این زمینه هرچه شما تلاش کنید،بجا و بحق خواهد بود.همه باید تلاش کنند؛مدیریّت حوزه و اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند.طلّابِ فلسفه را باید تشویق کرد.
اینکه گفته مى‏شود امتیازات آخوندى و روحانى مال فقهاست،نه مال فلاسفه و عرفا و متکلّمین،امروز خیلى مثل سابق نیست.سابقاً «ملّا اسماعیل خواجویى» در اصفهان- که جزو تلامذه‏ به واسطه‏ى ملاصدرا بوده- با آن مقام علمى و عظمت،جرأت نمى‏کرده فلسفه تدریس کند.سرنوشت بعضى از اقران ایشان- مثل مرحوم «بیدآبادى» و دیگران- طورى براى این‏ها تجربه‏هاى تلخ درست کرده بود که جرأت نمى‏کردند فلسفه تدریس کنند

فلسفه یک افتخار است
امروز این‏طور نیست؛ فلسفه یک امتیاز و یک افتخار است؛ نه فقط در چشم حوزوى‏ها،بلکه در چشم مردم هم همین‏طور است.بعضیها که حتى اهل فلسفه هم نیستند،براى همین امتیازات ظاهرى،ادّعاى استادىِ فلسفه مى‏کنند.بنابراین،این‏طور هم فضا را مأیوس‏کننده نبینید که حالا مثلا باید خود را فدا کنیم و وارد عرصه‏ فلسفه شویم؛ نه،امروز فلسفه امتیاز دارد.باتوسعه‏ فضاهاى دانشگاهى وباگسترش علم و معرفت دربین جوانان،امروز وقتى یک طلبه‏ فاضلِ فلسفه‏خوان یا فلسفه‏دان در جامعه مطرح مى‏شود،امتیاز احترام کسب مى‏کند.به نظر من همین جریان را باید تقویت کرد.نگذارید حوزه از مرکزیت فلسفه بیفتد.در این زمینه هر کارى مى‏شود کرد،باید انجام داد.

نقص فلسفه ما
...یکى مسأله‏ امتداد سیاسى- اجتماعى فلسفه است که من مکرر به دوستان گفته‏ام...منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفى؛ نباید به این معنا مطرح شود...نقص فلسفه ما این نیست که ذهنى است- فلسفه طبعا با ذهن و عقل سروکار دارد- نقص فلسفه‏ ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد.فلسفه‏هاى غربى براى همه‏ مسائل زندگى مردم،کم‏وبیش تکلیفى معیّن مى‏کند:سیستم اجتماعى را معیّن مى‏کند،سیستم سیاسى را معیّن مى‏کند،وضع حکومت را معیّن مى‏کند،کیفیت تعامل‏ مردم با همدیگر را معیّن مى‏کند؛ اما فلسفه‏ ما ب‏طور کلّى در زمینه‏ ذهنیّاتِ مجرد باقى مى‏ماند و امتداد پیدا نمى‏کند.شما بیایید این امتداد را تأمین کنید،و این ممکن است؛ کما اینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد.«لا إله إلا اللّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‏ماند؛ وارد جامعه مى‏شود و تکلیف حاکم را معیّن مى‏کند،تکلیف محکوم را معیّن مى‏کند،تکلیف مردم را معیّن مى‏کند.مى‏توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد،جریانهاى بسیار فیّاضى رادر خارج از محیط ذهنیّت به وجود مى‏آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مى‏کند.دنبال این‏ها بگردید،این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‏گاه یک دستگاه فلسفى درست کنید.از وحدت وجود،از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»،از مبانى ملّاصدرا،- اگر نگوییم از همه‏ این‏ها،از بسیارى از این‏ها- مى‏شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى،سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلًا از آن،فلسفه‏هاى مضاف،فلسفه‏ اخلاق،فلسفه‏ اقتصاد و ....،(این) یکى از کارهاى اساسى است.

فلسفه و قرب الهی
فلسفه‏ اسلامى،پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین،خدا و معرفت دینى نزدیک مى‏کرده است.فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه‏ ما -مثل ابن سینا و ملّا صدرا- عارف هم بوده‏اند.اصلا آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه‏ جدید- یعنى فلسفه‏ ملّاصدرا- بخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مى‏رساند؛ پالایش مى‏کند و در انسان اخلاق به وجود مى‏آورد.ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود.راهش هم تقویت فلسفه‏ ملاصدراست؛ یعنى راهى که ملّا صدرا آمده،راه درستى است.آن فلسفه است که انسان را وادار مى‏کند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‏ زخارف دنیوى بى‏اعتنایى کند.البته نمى‏خواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد،اهل دنیاست؛نه،اما این راه خوبى است.راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه،در تدوین کتاب فلسفى،در درس فلسفى و در انجمن فلسفه- همین که به آن اشاره شد- رعایت کرد.اهل فلسفه‏اى که ما قبلا دیده بودیم،همه همین‏طور بودند؛ کسانى بودند که از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند،از بقیه‏ افرادى که در زمینه‏هاى علمىِ حوزه کار مى‏کردند،بهتر و زبده‏تر و شفّافتر بودند.

رقیب‌سازی
به اعتقاد بنده،قرائن و شواهد نشان مى‏دهد فلسفه‏هایى که در ایران رایج شد- و الآن هم اوج آن است- عادّى نبود.خواستند براى فلسفه‏ اسلامى رقیب درست کنند؛ لذا فلسفه‏هاى غربى را آوردند و ترجمه و ترویج کردند.با غفلت حوزه‏هاى علمیه‏ ما تدریجاً کار به جایى رسید که هر وقت در محیطهاى دانشگاهى اسم فلسفه برده مى‏شد- الآن هم تقریباً همین‏طور است- ذهن به سمت «کانت» و «هگل» و امثال این‏ها مى‏رفت و تصوّر مى‏شد اصلًا فلسفه محصول تفکّر این‏هاست.زمانى که تفکّرات مارکسیستى در ایران خیلى رواج داشت،یکى از قلمهاى عمده‏ تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق ارسطویى و منطق شکلى بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب مى‏شد؛مى‏گفتند این‏ها طرف‏دار منطق ارسطویى‏اند! تا این حد فلسفه‏ اسلامى و مبانى فلسفه‏ اسلامى و از جمله منطق را ضدّ ارزش کرده بودند.این کار،حساب شده صورت گرفته است.البته نمى‏گوییم هر دانشجو یا استادى وارد فلسفه‏ جدید شد،لابد با «سیا» ارتباط دارد؛ نه،اما این یک فکرِ اساسى شد.کسانى که پیشروان این کار بودند- امثال فروغى و دیگران- ارتباطات سیاسى و خارجى و تلاشهایشان مشخص است.امروز هم آدم قرائن و شواهدى را مشاهده مى‏کند که کسانى مى‏خواهند درست نقطه‏ مقابل ما- که فلسفه را یک امر کاملًا خواصى قرار داده‏ایم- حجمهاى قوىِ فلسفى را بیاورند.برخلاف یک فقیه که مثلا مى‏نشیند مسئله مى‏گوید،اصلًا بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بیرون است؛ این تربیتِ حوزه‏هاى علمیه‏ ما بوده؛ اما آن‏ها بعکس،فلسفه رادر سطوح مختلف ترویج کردند.

تشکیل باشگاه فلسفی
خوب است انجمن فلسفه‏ اسلامى یا انجمن حکمت اسلامى تشکیل شود.این جزو طرحهاى بسیار مفید است.بناى خوبى به وجود آید یا از بناهایى که وجود دارد،تصرّف شود و براى این کار تجهیز گردد.سالن سخنرانى ایجاد کنند،محلّ درس بگذارند و میزگرد تشکیل دهند.نهضت آزاداندیشى‏اى که مطرح شد و بعضى از آقایان هم استقبال کردند،یکى از بهترین جاهایش همین‏جاست.افراد بنشینند نظرات و حرفها و استدلالهاى خود را بگویند؛ اساتید فرصت پیدا کنند و بیایند شاگردان فلسفى خود را ببینند؛ ببینند اینهایى که طبقه‏ دوم آنها هستند،چه کسانى‏اند...

فلسفه برای کودکان
یکى از رشته‏هاى تألیف و کار فلسفى،نوشتن فلسفه براى کودکان است.کتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى کودکان نوشته‏اند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفى‏اى که امروز موردپسند لیبرال دمکراسى است،آشنا مى‏کنند.یقیناً در نظام شوروى سابق و دیگر نظامهاى مارکسیستى اگر دستگاه فلسفه براى کودکان و جوانان بود،چیزى‏ بود که مثلا به فلسفه‏ علمى «مارکس» منتهى شود.ما از این کار غفلت داریم.من به دوستانى که در بنیاد ملاصدرا مشغول کار هستند،سفارش کردم،گفتم بنشینید براى جوانان و کودکان کتاب بنویسید.این کارى است که قم مى‏تواند بر آن همّت بگمارد.بنابراین از جمله کارهاى بسیار لازم،بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحکم و ادبیات خوب و جذاب.
(در جمع فضلاى حوزه‏ علمیه‏ قم 29/10/1382)

فلسفه از دبستان
امروز در دنیا به زبان کودکى به کودکان فلسفه‏ مى‏آموزند؛ یعنى چیزى که از نظر بعضى از طراحان کشور ما بى‏معنى است؛ فکر مى‏کنند فلسفه‏ مخصوص آدم‏هاى ریش و سبیل‏دار و کسانى است که یک سنى از آن‏ها گذشته باشد.نگاه مدرن به مسائل حیات،امروز پیشروان علمى دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه‏ را از دوره‏ دبستان به کودکان تعلیم داد.(دیدار با معلمان12/ 02/ 1385)

فلسفه نباشد،علم هم نیست!
پایه‏ علم هم بر فلسفه‏ است؛ فلسفه‏ نباشد،علم وجود ندارد.اگر استنتاج فلسفى نباشد،اصلًا علم می شود بى‏معنا.تولید فکر خیلى مهم است.البته تولید فکر از تولید علم دشوارتر است.متفکرین و نخبگان فکرى در معرض آسیبهائى هستند که نخبگان علمى کمتر در معرض آن آسیبها قرار می‌گیرند.بنابراین کار،کار دشوارى است؛ اما بسیار مهم است.
خوب،فلسفه مال ماست؛ مهد فلسفه،کشور ماست.آنچه که در کشور ما به نام فلسفه وجود دارد،به عنوان فلسفه و به معناى فلسفه بسیار نزدیکتر است تا آنچه که در اختیار غربى‏هاست،که امروز فلسفه‏ آنها سر و صدایش دنیا را پر کرده.خوب،کار کنند.حوزه‏هاى ما مرکز فلسفه است؛ پرورش‏یافتگان حوزه‏ها،اساتید بزرگ فلسفه هستند؛ در دانشگاه‏ها هم خوشبختانه این معنا رسوخ پیدا کرده؛ بنابراین در زمینه‏ى تولید فکر -که منبعث از نگاه فلسفى است- باید کار شود.

اجتهاد مخصوص فقه نیست
اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى،در فلسفه‏،در کلام،اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند،امر لازمى است.اگر این اجتهاد نباشد،خواهیم شد آب راکد.
امروز حوزه نباید در صحنه‏هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد.این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد،نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد.فکر نو لازم است،پاسخ به نیازهاى نوبه‏نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح می شود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید...باید پاسخ قوى،منطقى و قانع کننده بیاورید وسط.باید پاسخها در دنیا مطرح شود.دائم بایستى صادرات قم-این قلب معرفتى دنیاى اسلام- پمپاژ بشود.امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سریع در اختیار همه هست.شما می توانید اینجا اقدامى بکنید،در آن طرف دنیا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده کنند.

پرچم فلسفه در دست حوزه
توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه‏ و رشته‏ فلسفه‏ و علم فلسفه‏؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند.رشته‏ فقه مسئولیاتى دارد،فلسفه‏ هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد.پرچم فلسفه‏  اسلامى دست حوزه‏هاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند.اگر شما این پرچم را زمین بگذارید،دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند،این پرچم را برمی دارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مى‏افتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند.امروز اگر نظام و جامعه‏ى ما از فلسفه محروم بماند،در مقابل این شبهات گوناگون،این فلسفه‏هاى وارداتى مختلف،لخت و بى‏دفاع خواهد ماند.آن چیزى که میتواند جواب شماها را بدهد،غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام.اینها لازم است.در حوزه،اینها رشته‏هاى مهمى است.(دیدار با فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ‏29/07/1389)

تجلیل از حکمت متعالیه و ملاصدرا
از تشکیل این مجمع بزرگ علمى و فکرى که بر گرد اندیشه و شخصیّت فیلسوف نامدار ایرانى،حکیم صدر المتألّهین شیرازى فراهم آمده،احساس افتخار و مسرّت مى‏کنم و خداى سبحان را سپاس مى‏گویم.
اگرچه دانسته‏هاى دنیاى غرب و حتى بخشهایى از دنیاى اسلام از این شخصیّت کم‏نظیر چندان وسیع نیست،ولى حوزه‏هاى فلسفى ایران لااقل درسه قرن اخیر یعنى تقریباً از صد سال پس از تألیف کتاب اسفار تاکنون یکسره از آراء فلسفى صدر المتألّهین تغذیه شده و کتابها و آراء مهمّ او که بسیارى از آن‏ها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى‏اش از ابتکارات اوست محور درس و تحقیق و شرح و تنقیح بوده است.از طرفه‏هاى زمانه این است که صدر المتألّهین،هم بیشترین پیروان و منتحلان فلسفى و هم بیشترین منتقدان و مخالفان رادر مدت چهار قرن گذشته داشته است.در این مدت بیشترین مشعل داران فلسفه‏ الهى در ایران،دنباله روان و شارحان فلسفه‏اى بشمار مى‏روند که او با نبوغ و ابتکار خود همچون ناسخ شیوه‏هاى معروف مشایى و اشراقى،و مشتمل بر همه‏ برجستگى‏هاى آن،بنیان نهاد و مبانى آن رادر هزاران صفحه با تقریر رسا و پرجاذبه‏ى خویش،تبیین کرد.و باز در همین مدّت کسان زیادى از منتحلان عقاید او در ابواب وجود و الهیات خاص و معاد و غیره،به همان سرنوشتى دچار شدند که وى در دوران زندگى‏اش آن را به تلخى آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترک کرد.

فاخرترین عناصر معرفت
مکتب فلسفى صدر المتألّهین همچون شخصیت و زندگى خود او،مجموعه‏ در هم تنیده و به وحدت رسیده‏ چند عنصر گرانبها است.در فلسفه‏ او از فاخرترین عناصر معرفت یعنى عقل منطقى،و شهود عرفانى،و وحى قرآنى،در کنار هم بهره گرفته شده،و در ترکیب شخصیّت او تحقیق و تأمّل برهانى،و ذوق و مکاشفه عرفانى،و تعبّد و تدیّن و زهد و انس با کتاب و سنّت،همه باهم دخیل گشته،و در عمر علمىِ پنجاه‏ساله او رحله‏هاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار،با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا،و با هفت نوبت پیاده احرامىِ حج شدن،همراه گردیده است.همان‏گونه که فلسفه‏ صدرایى که خود او بحق آن را حکمت متعالیه نامیده در هنگام پیدایش خود،نقطه‏ اوج فلسفه‏ اسلامى تا زمان او و ضربه‏اى قاطع بر حملات تخریبى مشکّکان و فلسفه‏ستیزان دورانهاى میانه‏ى اسلامى بوده است،امروزه پس از بهره‏گیرى چهار صدساله از تنقیح و تحقیق برجستگان علوم عقلى،و نقد و تبیین و تکمیل در حوزه‏هاى فلسفه‏،و وَرز یافتن با دست تواناى فلاسفه‏ نامدار حوزه‏هاى علمى به‏ویژه در اصفهان و تهران و خراسان،نه تنها استحکام بلکه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و مى‏تواند در جایگاه شایسته‏ خود در بناى فرهنگ و تمدن،بایستد و چون خورشیدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناک سازد.
مکتب فلسفى صدر المتألّهین همچون همه‏ فلسفه‏ها در محدوده‏ ملیت و جغرافیا نمى‏گنجد و متعلق به همه‏ انسانها و جامعه‏هاست.همواره همه‏ بشریت به یک چهارچوب و استخوان‏بندى متقن عقلانى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند.هیچ فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه‏ مستحکم و قابل قبولى نمى‏تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه‏ روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد.و چنین است که به گمان ما فلسفه‏ اسلامى به‏ویژه در اسلوب ومحتواى حکمت صدرایى،جاى خالى خویش رادراندیشه‏ انسان این روزگار مى‏جوید و سرانجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.

دوره با برکت فلسفه اسلامی
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم.دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى که یگانه‏ دین و فلسفه و سیاست و خود یکى از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود،و نیز باحوزه‏ درسى و تحقیقى پربرکت حکیم علامه طباطبایى که استاد یگانه‏ مبانى ملاصدرادر طول سى سال در حوزه‏ قم به شمار مى‏رفت،و تلاش تلامذه و هم‏دوره هاى آنان،بى‏شک دوره‏ بابرکتى براى فلسفه الهى است.
(پیام به کنگره‏ بزرگداشت صدرالمتألّهین 01/03/1378)


» نظر
<   <<   11      
title=