سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزنامه حزب الله یا حزب بعضی ها؟

روزنامه حزب الله که اصرار دارد وابسته به جریان خاصی نیست در شماره امروز (16 دی) در صفحه اول خود در حالی دو تیتر را برای تخریب دولت اختصاص داده است که هیچ اشاره ای به رحلت استاد اخلاق و مرجع بزرگوار تقلید حضرت آیت الله تهرانی نکرده است! جالب است این روزنامه دعوت احمدی نژاد از پاپ را تحقیر مرجعیت دانسته است اما خود در صفحه اول روزنامه هاشمی را ابر مرد نامیده است ولی جایی برای تشییع باشکوه پیکر آیت الله تهرانی توسط مردم تهران و نماز ولی امر مسلمین جهان بر ایشان و حتی مجلی ترحیم اما امت برای این عالم عامل ربانی نداشته است!! 

شایسته است با این روزنامه عجیب و غریب که مشخص نیست چگونه توسط یک موسسه می تواند خود را اداره کند برخورد جدی شود تا نام مبارک حزب الله این گونه به توسط عده ای سیاسی باز به استهزا گرفته نشود. به یقین امت حزب الله این حق را دارد که سوء استفاده این روزنامه از نام حزب الله را پیگیری کند.. 


» نظر

مرثیه ای برای استاد...

مرثیه ای برای استاد...

هر سال این ایام آماده بودیم دهه اخر صفر بریم مدرسه نور پای درس استاد.. سلوک عاشورایی بیاموزیم... اما امسال .. استاد نداریم!!

انا لله و انا الیه راجعون.... 


» نظر

درسهایی از امام خمینی برای طلاب امروز

حاشیه ای بر بیانات آیت الله مجتبی تهرانی در مراسم آغاز سال تحصیلی حوزه علمیه تهران

مراسم آغاز سال تحصیلی حوزه علمیه تهران امسال در مدرسه عالی شهید مطهری و با بیانات مرجع عالی قدر تقلید آیت الله مجتبی تهرانی برگزار شد. در بیانات آیت الله تهرانی نکات قابل توجه و آموزنده ای وجود داشت که در این نوشتار به بخشی از این موارد اشاره شده است. یکی از مشخصات بارز سخنان این مرجع تقلید که افتخار شاگردی حضرت امام خمینی(ره) را در کارنامه زندگی علمی خود دارد بیان خاطرات و نکته های کمتر شنیده شده از استاد خویش بود که بیان فرمود.
1- تکریم استاد
یکی از سنتهای رایج حوزه های علمیه احترام به استاد و تکریم مدرس بوده است و علما بر این موضوع تأکیدات فراوانی داشته اند، به گونه ای که علمای بزرگ در این باره و در مورد اخلاق بین شاگرد و استاد کتاب نوشته اند که مشهورترین آنها کتاب شهید ثانی، با عنوان «منیه المرید فی آداب المفید و المستفید» است؛ به این معنا که استاد و شاگرد آداب شان در مقابل هم چگونه باید باشد. کتاب دیگر «آداب المتعلمین» نوشته خواجه نصیرالدین توسی می باشد. توصیه علما به طلاب همواره تکریم اساتید بوده و اصولاً برکت علم و دانش را در همین احترام و تواضع به استاد عنوان می کرده اند، چنانچه در روایت مشهوری از معصوم آمده است: «تواضعوا لمن طلبتم منه العلم؛ نسبت به کسی که از او علم می آموزید، فروتن باشید.»
امام خامنه ای(مدظله العالی) در این باره سخن شگفت انگیزی دارد و می فرماید: «شاگرد بایستی مثل نوکر استاد باشد. واقعاً هم ماها در حوزه های علمیه همین گونه بودیم. حقیقتاً اگر استادی اجازه می داد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود.» ایشان در ادامه این سخنان آن چنان احترام به استاد را با اهمیت می داند که یکی از مظاهر دانشگاه اسلامی را این مهم دانسته و می فرماید: «اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامی است، یکی از بزرگ ترین مظاهرش بایستی احترام بیش از حد معمول دنیا به اساتید باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد باید به استاد، بی قید و شرط احترام کند. اگر آن استاد بد هم است، باید او را احترام کنند. به هرحال، احترام استاد در محیط دانشجویی و دانشگاهی بایستی خیلی محفوظ باشد.» (01/08/1369) در این کلام به روشنی جایگاه احترام و تواضع به استاد بیان شده است.
البته احترام به استاد مربوط به زمان حیات او نیست و شاگردان حتی پس از مرگ او نیز باید حرمت استاد خویش را حفظ کنند و این گونه رفتارهاست که سبب بزرگی و عظمت افراد می شود. مشهور است حضرت امام در میان اساتید خود، احترام خاصی برای استاد عرفانش، مرحوم شاه آبادی قائل بود و با اینکه مرتبه کمال در عرفان را برای او حدی از مردم می داند در تألیفات عرفانی شان، از مرحوم شاه آبادی غالباً به عنوان «شیخ عارف کامل ما شاه آبادی روحی فداه» یاد می کند.
علامه طهرانی نقل می کند: «جناب علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم، به «قاضی» معروف بودند، چون از سلسله سادات قاضی مشهور در آذربایجان هستند؛ لیکن از نقطه نظر آنکه ایشان از سادات طباطبایی هستند، خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند و اخیراً برای حقیر چنین منکشف شده است که شاید ایشان خواسته اند لقب قاضی منحصراً به یگانه استاد ارجمندشان مرحوم حاج سیدعلی آقای قاضی منحصر شود و ایشان از جهت تکریم و تجلیل از مقام استاد، در شهرت و معروفیت، با وی شریک نباشند!»
این گونه است که امروزه نیز مرجعی بزرگ که سال ها ممارست و زحمت داشته است در یک سخنرانی عمومی با افتخار و نیز تواضع کامل بیان می دارد: «من هرچه دارم از استادم دارم.» و سخنان استاد خود را محور بیانات خویش قرار می دهد تا نشان دهد همچنان که در بالاترین سطح علمی حوزوی قرار دارد خود را شاگردی از شاگردان حضرت امام می داند که بایستی از میان سخنان او مطالبی را بیان کند. سیره آیت الله تهرانی و نیز علمای دیگر همواره این بوده است که در طول تدریس خود نیز همواره از اساتید خویش به نیکی یاد می کنند، چنانچه آیت الله جوادی آملی که شاید کرسی تفسیرش در قم و بلکه جهان اسلام در حال حاضر بی نظیر باشد هرگاه می خواهد کلامی از علامه طباطبایی نقل نماید از عبارت «سیدنا الاستاد» استفاده می کند.
2- توصیه های جاودان امام
حضرت امام از همان دورانی که در نجف مشغول به تدریس بودند همواره توصیه های اخلاقی و اجتماعی و ... فراوانی به طلاب و تلامیذ خود داشتند. منشور روحانیت شاید عصاره این وصایا باشد که حاوی نکات قابل تأملی برای سازمان حوزه و فضلا و علما است. مجموعه سخنان حضرت امام در مورد حوزه و روحانیت در کتاب «روحانیت و حوزه های علمیه از دیدگاه امام خمینی(ره)» جمع آوری شده است که آیت الله تهرانی در مراسم آغاز سال تحصیلی حوزه تهران از این کتاب جملاتی را برای طلاب خواندند. این کتاب دفتر دهم از آثار موضوعی تبیان است که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) استخراج و تنظیم شده و توسط موسسه چاپ و نشر عروج به چاپ رسیده است.
بازخوانی این توصیه ها پس از سال ها، توسط یک مرجع تقلید در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی حوزه که همه مدیران، فضلا، اساتید و طلاب حوزه در آن حضور داشتند نشان از این دارد که فرمایشات حضرت امام همچنان می تواند موجبات پیشرفت و ترقی حوزه ها را فراهم کند و سخنان آن عارف فقیه امروزه نیز کاربردی است و اگر مورد مداقه و تأمل قرار گیرد، ثمرات مبارکی به همراه خواهد داشت.
3- عظمت حضرت امام
یکی از راه های شناخت یک شی، شناختن آن از روی آثار و تجلیات آن است. در مورد اشخاص نیز این گونه است اگر قرار بر شناخت و درک ابعاد وجودی یک فرد باشد یکی از راه های مناسب بررسی آثار باقی مانده از اوست، چرا که در این صورت می توان صاحب اثر را بهتر درک کرد. در مورد حضرت امام نیز اگر این امر را اجرا کنیم به عظمت وجودی و جایگاه والای شخصیتی ایشان پی خواهیم برد. جدای از سخنان و آثار مکتوب حضرت امام، نگاهی به شاگردانی که ایشان تربیت کرده اند، شخصیت والای ایشان را بیشتر نمایان می کند. شاگردان امام امروز از بزرگترین علمای زمان هستند که هر کدام به اندازه خویش سهم بسزایی در حوزه و انقلاب داشته اند. حضرات آیات مجتبی تهرانی، حسین مظاهری، جعفر سبحانی، عبدالله جوادی آملی که امروز از مراجع تقلید هستند در اخلاق و کلام و فلسفه اسلامی سرآمد و مجتهد هستند. گل سر سبد شاگردان حضرت امام نیز حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است که انصافاً امروزه همچون استاد خویش شجاعانه و مدبرانه مدیریت جهان اسلام را بر عهده دارد. بزرگانی مانند مرحوم آیت الله فاضل، شهید مطهری، شهید مصطفی خمینی، شهید بهشتی و بسیاری دیگر که هر کدام وزنه ای علمی در زمان خود بوده اند به خوبی عظمت شخصیت حضرت امام را نشان می دهند. علاوه بر این، ویژگی های هر یک از این افراد نشان از همه جانبه و چند بعدی بودن شخصیت امام دارد که در میان شاگردانش هم مجتهد فقه وجود دارد هم مجتهدین اخلاق، کلام و فلسفه و حتی سیاست! امام خامنه ای درباره ابعاد گوناگون حضرت امام می فرماید: «درست است که شاگردان امام و آشنایان با امام، امام را در حد بالایی با عشق و محبت دوست می داشتند؛ اما آنچه درباره امام گفته شده است، منشأش محبت نیست؛ محبت منشأش آن خصوصیاتی است که در امام بود. نکته دوم این است که این شخصیت دارای ابعاد گوناگون، هیچ اصرار و عجله ای نداشت که آن زیبایی ها و درخشندگی های وجود خود را به رخ کسی بکشد. هر وقت هرجا تکلیف شرعی او را وادار به حرکتی کرد، بعدی از ابعاد او آشکار شد.» (14/ 03/ 1378)

صبح صادق، شماره 568، ص.6


» نظر

پرتویی از نور فضایل و کرامات امام علی النقی(ع)

در گداخانه نیستیم!
صالح بن سعید گفت خدمت امام علی النقی(ع) رسیدم، عرض کردم فدایت شوم در هر موردی تصمیم دارند پرتو درخشان شما را خاموش و به شما اهانت کنند، حتی در این مورد که شما را در این گداخانه جا داده اند.
فرمود: پسر سعید تو همین قدر نسبت به ما معرفت داری؟! ناگاه با دست اشاره کرده فرمود: نگاه کن، چشم انداختم، دیدم باغ های بسیار زیبا و سبز و خرم، حوریه ها و غلامان که پیکر آنها از صفا همچون گوهر شاهوار می درخشید، پرندگان و نهرهای جاری و آهوان چشم مرا خیره کرده بود و حیران در تماشای آنها بودم. سپس فرمود: ما هر کجا باشیم چنین چیزها برای ما آماده است، ما در گداخانه نیستیم.
در این روایت چون سوال کننده فهم و درکش کم بود، نمی توانست لذات روحی و مقامات معنوی آنها را درک کند و خیال می کرد این پیشامدها موجب خواری و کوچکی ایشان می شود. او متوجه نبود که بر عکس، چنین احوالی باعث افزایش مقام و درجات واقعی آنها و لذت روحی ایشان می شود و آنها از لذات زودگذر دنیا تنفر دارند، اما راوی به نعمات و لذات زودگذر دنیای فانی توجه داشت، به همین جهت مقامات و درجات آخرت را به او نشان دادند چون بیش از این اطلاعی نداشت.

هفتادوسه زبان در یک ریگ!
ابوهاشم جعفری گفت خدمت حضرت هادی(ع) رسیدم به زبان هندی با من صحبت کرد ولی من نمی توانستم جواب بدهم، جلوی امام(ع) یک ظرف بود پر از ریگ، یک ریگ از میان آنها برداشت و در دهان خود گذاشت مدتی مکید، سپس آن را به من داد من نیز در دهان گذاشتم، به خدا سوگند از خدمت امام(ع) مرخص نشده بودم که می توانستم به هفتادوسه زبان صحبت کنم، اولی آنها زبان هندی بود.

آگاه از اسرار درون
گروهی از اهالی اصفهان از آن جمله ابوالعباس احمدبن نضر و ابوجعفر محمدبن علویه گفتند که در اصفهان مردی به نام عبدالرحمن بود که مذهب شیعه داشت، از او پرسیدند علت تشیع تو چه بود و چه باعث شد که معتقد به امامت علی النقی(ع) شدی؟
گفت: من چیزی مشاهده کردم که موجب این اعتقادم شد. من مردی فقیر بودم ولی زبان آور و با جرئت. یک سال اهالی اصفهان مرا با چند نفر دیگر برای شکایت به دربار متوکل فرستادند. روزی جلوی خانه متوکل ایستاده بودیم، دستور داد علی بن محمد، پسر حضرت رضا(ع) را بیاورند.
من به یکی از اشخاصی که پهلویم ایستاده بود، گفتم: این مرد کیست که متوکل دستور داده او را بیاورند؟ گفت: او مردی از اولاد علی(ع) است که شیعیان معتقد به امامتش هستند و سخنان خود را چنین ادامه داد که ممکن است متوکل دستور داده او را بیاورند برای کشتن.
با خود گفتم از اینجا نخواهم رفت تا این مرد را ببینم چگونه شخصی است، ناگاه دیدم سوار بر اسب است و می آید، مردم از راست و چپ دو صف تشکیل داده اند و او را تماشا می کنند همین که چشم من به آن جناب افتاد محبتش در دلم قرار گرفت، در دل دعایش کردم که خداوند شر متوکل را از سر او رفع کند، مشاهده کردم که از میان جمعیت می گذرد، چشم به یال اسب خود انداخته هیچ توجه به جانب چپ و راست خود از جمعیتی که ایستاده اند، نمی کند. من همین طور در دل مشغول دعا برایش بودم، همین که به من رسید رو به جانب من کرده فرمود: خدا دعایت را مستجاب کرد؛ خداوند به تو عمر طولانی و کثرت مال و فرزند عنایت کند. لرزه بر پیکرم افتاد، از شنیدن این سخنان نتوانستم خود را نگه دارم، به طوری که روی زمین افتادم، دوستانم پرسیدند تو را چه شد، گفتم: چیزی نبود و به آنها در آن مورد حرفی نزدم.
وقتی به اصفهان برگشتم خداوند مرا ثروتمند کرد، به طوری که اکنون در خانه ام بیش از یک میلیون درهم دارم؛ به جز ثروتی که در خارج از خانه دارم. دارای ده فرزندم و عمرم اکنون بیش از هشتاد و چند سال است و معتقد به امامت همان شخصی هستم که از اسرار دلم مرا مطلع کرد و خداوند دعایش را در باره ام مستجاب کرد.

عاقبت دشمنی با امام
ابوالقاسم بن ابوالقاسم بغدادی از «زراره» دربان متوکل نقل کرد که شعبده بازی از هندوستان پیش متوکل آمد که حقه بازی هایی می کرد بسیار عجیب و بی سابقه. متوکل نیز مردی علاقه مند به این بازی ها بود. تصمیم گرفت حضرت امام علی النقی(ع) را شرمنده کند به همین شعبده باز گفت: اگر تو او را شرمنده کنی هزار سکه طلای ناب از من خواهی گرفت.
گفت: شما دستور بدهید چند گرده نان نازک بیاورند و در سفره بگذارند، مرا نیز پهلوی ایشان قرار بده. متوکل این کار را انجام داد، شعبده باز نشست، حضرت علی بن محمد(ع) را نیز احضار کرد. یک پشتی در طرف چپ متوکل قرار داشت که روی آن عکس شیری کشیده شده بود شعبده باز کنار همان پشتی نشست.
امام(ع) دست دراز کرد تا نان بردارد شعبده باز کاری کرد که نان به هوا پرید باز دست به جانب گرده دیگری دراز کرد آن هم بالا رفت، مردم خندیدند.
حضرت امام علی النقی(ع) دست بر روی همان عکس شیر نهاده فرمود: بگیر این مرد را. شیر از جای جست و آن شعبده باز را بلعید و دو مرتبه به همان پشتی برگشت، مثل اول. آن موقع امام(ع) از جای حرکت کرد. متوکل گفت تقاضا دارم، بنشینید و آن مرد را دو مرتبه برگردانید. فرمود. به خدا قسم دیگر او را نخواهی دید. دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط می کنی! حضرت از خانه خارج شد و دیگر آن مرد را کسی ندید.

احترام حیوانات به امام
ابوهاشم جعفری گفت: متوکل قصری داشت که دارای پنجره های مختلف بود از هر طرف که خورشید دور می زد پرنده های خوش آواز را در آنجا قرار می داد، روز سلام در همین قصر می نشست، به علت صدای پرنده ها نه حرف کسی را می شنید و نه کسی حرف او را می شنید، ولی وقتی امام علی النقی(ع) وارد می شد همه پرنده ها ساکت می شدند، به طوری که صدایی از آنها شنیده نمی شد تا وقتی امام(ع) خارج می شد. همین که ایشان از درب خارج می شدند باز پرنده ها شروع به خواندن می کردند.
متوکل چند کبک در باغ داشت که روی ایوان در بلندی می نشستند، آنها را به جنگ هم می انداخت و از تماشای آنها می خندید، ولی وقتی حضرت امام علی النقی(ع) وارد این مجلس نیز می شد کبک ها به دیوار می چسبیدند، از جای خود تکان نمی خوردند تا امام(ع) خارج می شد، همین که می رفت دو مرتبه به جنگ می پرداختند. این مسئله نشان از این دارد که معرفت حیوانات در شناخت امام(ع) از برخی انسان نمایان بیشتر است.
¤ منبع: زندگانی حضرت جواد و عسکریین(علیهما السلام)، ترجمه بحار الأنوار، اسلامیه، تهران


» نظر

حسنات و معنای حجاب اسلامی

اشاره: یکی از راههای موثر و مفید انتقال مفاهیم و معارف دینی به مخاطبان و به خصوص جوانان زبان هنر است، چنانچه در همین رابطه امام خامنه ای اعتقاد دارند: «هرچه ما جلو می رویم، نقش ارتباط گیری با هنر بیشتر آشکار می شود؛ ارتباط گرفتن با ذهن و دل مخاطبان خود، مردم خود، با کمک ابزار بسیار کارآمد هنر. امروز آن کسانی که پیامی برای مردم دارند؛ چه پیام رحمانی، چه پیام شیطانی- فرق نمی کند- بهترین وسیله ای که در اختیار می گیرند، وسیله هنر است، لذا شما می بینید به کمک هنر، امروز در دنیا باطل ترین حرف ها را در ذهن یک مجموعه عظیمی از مردم به صورت حق جلوه می دهند که بدون هنر امکان نداشت، اما با هنر و به کمک ابزار هنر این کار را می کنند... بنابراین هنر این قدر اهمیت پیدا کرده است. (در دیدار با جمعی از مداحان اهل بیت، 4/4/ 1387) در این میان بهره گیری از ادبیات و داستان نویسی از جمله تأثیرگذارترین راه های انتقال این پیام ها است. بانوی شهیده بنت الهدی صدر که حضرت امام راحل(ره) بحق وی را «از مفاخران علم و ادب» یاد کرده اند که از این موهبت الهی برخوردار بود. وی در آثار خود با بیانی شیوا و زیبا توانسته است موضوعات دینی مبتلای زمان خویش را به رشته تحریر در آورد. بانو صدر با امتزاج اصولی منطق و احساس و ترکیب عقل و خیال بسیاری از شبهات اعتقادی را در قالب داستان و مثال های عرفی ساده پاسخ داده و قلب و ذهن مخاطب را آماده پذیرش پیام آسمانی اسلام می کند. کتاب «مرئتان و رجل» که در ایران با نام «سرنوشت دو خواهر» ترجمه شده نمونه ای از آثار این بانوی فاضل و ادیب است.
این کتاب، داستان دو خواهر به نام «حسنات» و «رحاب» است که از نظر فکری و اعتقادی با هم تفاوت هایی دارند. حسنات که دختری فرزانه است نامزدی عاقل و اندیشمند به نام مصطفی دارد و رحاب که دچار تردیدهای اعتقادی است به خواهرش حسادت می کند و تلاش می کند رابطه او و نامزدش را به هم بزند، لذا با فرستادن نامه هایی که حاوی سوالات اعتقادی خاصی است، می کوشد مصطفی را به حسنات بدبین کند، اما مصطفی با سعه صدر پاسخ پرسش های رحاب را می دهد و از آن سو حسنات نیز با راهنمایی خود سبب می شود رحاب از ورطه ظلمانی تردید و حسادت و «سیئات» خارج شود و زندگی تازه ای را با «حسنات» آغاز کند. در ذیل بخش های پایانی این دا ستان زیبا که به کمال رسیدن رحاب را بازگو می کند، آورده شده است.

رحاب احساس کرد که احتیاج دارد تا بیشتر درباره حجاب آگاه شود؛ چون او می خواست با حجاب شود، ولی نمی دانست چرا و چگونه؟
درست سر جایش نشست و با آرامش تمام، به سخنان حسنات گوش فرا داد، سپس گفت: آیا حجاب یک رسمی نیست که از ایران [قبل از اسلام] وارد اسلام شده؟
حسنات در پاسخ گفت: نه، هرگز، قبل از اینکه مسلمین، ایران را فتح کنند و یا تماس و آشنایی بین آنان و ایران به وجود آید، آیه حجاب نازل شده بود. از این گذشته، آن حجابی که اسلام واجب کرده است با حجابی که در ایران [قدیم] معمول بوده است، فرق دارد.
به تعبیر صحیح تر، آنچه اسلام می خواهد، ستر و پوشش بدن است، نه حجاب به معنی بازداشتن و محروم کردن زن از زندگی، چنانچه حجاب در ایران قدیم، به معنی محروم کردن زن از زندگی بود. اگر به سوره نور و آیات حجاب مراجعه کنی، از گفتار من مطمئن خواهی شد.
روی این آیه کریمه (نور:30)، تأمل و دقت کن که می فرماید: «قل ل لموم نین یغضوا م ن ابصار ه م؛ به مردان با ایمان بگو، چشم خود را فرو نهند و نگاه نکنند.» تا آنجا که می-فرماید: «وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن؛ و به زنان با ایمان بگو که چشم خود را فرو نهند و نگاه نکنند.» اگر حجاب و پوششی که اسلام واجب کرده است به منزله محروم کردن زن از زندگی است، پس چرا، اسلام امر به نگاه نکردن زنان به مردان می-کند؟ چون نگاه نکردن مرد به زن، یعنی در جایی که مرد در کنار زن باشد و نگاه نکردن زن به مرد نیز یعنی در جایی که زن در کنار مرد باشد، (از این دستور فهمیده می شود که زن نیز می تواند در کنار مرد در جامعه کار کند، بنابراین حجاب اسلامی، به معنی برکنار کردن زن از زندگی اجتماعی نیست : مترجم) ولی به خاطر جلوگیری از تحریک احساسات و بی بندوباری جنسی و اجتماعی از طرفی و محبوس داشتن و محرومیت از طرف دیگر، که هر دو سبب بیماری های گوناگون روانی و عصبی می شوند، برای پیشگیری از تهییج دائمی و برای امکان زندگی اجتماعی زن و مرد در کنار یکدیگر، اسلام دستور به پوشش داده است که موجب حفظ زن و مرد به طور یکسان است. آیا نمی بینی که بیشتر بدبختی ها و مشکلات اجتماعی از همین اختلاط بی قید و شرط زن و مرد است؟
در اینجا حسنات ساکت شد و منتظر پاسخ خواهرش ماند.
رحاب، با آرامی به سخنان او گوش می داد و وقتی که او خاموش شد، گفت: من شنیده ام که حجاب در اسلام نوعی تفکر رهبانی و مقدس مآبی و ترک لذت است. به جهت اینکه زن که یکی از مهم ترین لذت های زندگی برای مرد است، حجاب را مانند سایر واجبات خشن دیگر، بر خود تحمیل کرده و واجب شمرده است.
حسنات گفت: متأسفم از اینکه چیزهایی شنیده ای که مفهوم حجاب را در نظرت زشت و ناپسند جلوه داده است. از جمله همین مسئله ای که ذکر کردی، در صورتی که اسلام هیچ گاه به افکار رهبانی گری و ترک لذات زندگی، دعوت نکرده است، بلکه کاملاً بر عکس به اینها دستور داده است.
رسول خدا(ص) مردی را با موهای ژولیده و لباس های کثیف و ظاهری بدنما و زشت دید، فرمود: «برخورداری و تمتع جزء دین است». «برخورداری ای» که مورد نظر رسول خدا(ص) بود، برخورداری از لذت های زندگی است که خداوند برای بندگانش آفرید.
و اما، امیرالمومنین(ع) فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» و امام صادق(ع) به اصحابش قریب به این مضمون فرمود: «خداوند به شما نعمت عطا کرده است، نعمت های خدا را مخفی نکنید.» اصحاب گفتند یابن رسول الله(ص)، چگونه و چطور؟ امام فرمود: «سزاوار است لباس هر یک از شما تمیز و بدنش خوشبو و دیوارش سفید و خانه اش نورانی و روشن باشد؛ زیرا بدین وسیله روزی اش گسترش می یابد.»
سه زن نزد رسول خدا(ص) از شوهران خود شکایت بردند، یکی از آنان گفت: شوهرم گوشت نمی خورد. دومی گفت: شوهر من عطر و بوی خوش به کار نمی برد. سومی گفت: شوهر من از آمیزش با زنان خودداری می کند.
آثار ناراحتی بر پیامبر(ص) ظاهر شد، از خانه اش به سوی مسجد رفت، بر منبر نشست و فرمود: «به من خبر دادند که بعضی از اصحاب من گوشت و بوی خوش و آمیزش با زنان را ترک کرده اند، در صورتی که من گوشت می خورم و عطر به کار می برم و از زنان بهره مند می شوم و هر کس که از این روش من پیروی نکند، او از من نیست.»
رسول خدا(ص) قبل از رفتن پیش اصحابش، مویش را شانه می زد و به جای آینه، به یک ظرف آب نگاه می کرد و می فرمود: «خدا دوست دارد که بنده با ظاهری آراسته و زیبا نزد یاران خود برود.» آیا در این مثال ها، چیزی که بیانگر تفکر رهبانی و ترک لذت در اسلام باشد، دیدی؟ پس چگونه ممکن است که حجاب اسلامی را به رهبانیت و ترک لذات، نسبت دهیم؟ همانگونه که می بینی اسلام با تفکر گوشه گیری و ترک دنیا مبارزه می کند.
کتاب «العفاف بین السلب والایجاب» نوشته زین الدین را به تو می دهم تا هر چه بیشتر از فواید حجاب و ضررهای بی حجابی آگاه شوی. یک هدیه ای برایت آماده کرده بودم که می خواستم بدون اطلاع قبلی تو و ناگهانی باشد، ولی ضرر ندارد که همین حالا به تو بگویم که من یک دست حجاب کامل برایت تهیه کرده ام تا هر وقت که خواستی با حجاب شوی، به تو بدهم. امیدوارم که انتظارم به طول نکشد و هر چه زودتر، به حجاب متمایل گردی ...


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >
title=