حاج آقا من جلوتر از شما می رم بهشت!
تا به حال هر وقت رفته بودم بهشت زهرا(س)، زیارت قبور شهدا، یا در مراسم میهمانی لالهها بود یا بعدازظهر پنجشنبهها! اما صبحهای پنجشنبه زیارت قبور شهدا آن هم در یک روز ملس زمستانی صفای دیگری دارد...
خلوتی قطعات شهدا غربت خاصی در دلت میاندازد، اما داخل که میشوی، میبینی برخی از قبور که تعدادشان هم کم نیست مرطوب شدهاند و گویا کسی آنها را شسته است. روی برخی قبور :به خصوص شهدای گمنام- هم گلبرگهای قرمز و صورتی گل همراه نسیم خنک بهشت زهرا جابه جا میشوند. کمی از آن غربت کاسته میشود که هستند کسانی که این وقت صبح هم یاد مزار شهدا باشند، اما سر که میچرخانی افراد کمی را میبینی. خانم جوانی روی نیمکت بالای سر یکی از قبرها سر به زیر چادر برده و تنها با پدر، برادر ، عمو یا ... یک شهید راز و نیاز میکند. پیرمردی عصازنان قدم میزند و زیرلب زمزمه فاتحه و ذکر دارد. همین تعداد اندک همدیگر را که میبینند با هم چنان سلام و احوال پرسی میکنند که گویی سالها است آشنای هم هستند.
همان طور در میان مزار شهدا پرسه میزنیم. در قطعه 26 پیرزنی که پر چادرش را از پشت به گردنش گره زده است و چکمه لاستیکی سیاهی به پا دارد به من میگوید:« حاج آقا من جلوتر از تو میرم بهشت.» ابتدا درست متوجه حرفهایش نمیشدم حرفش را تکرار میکند. میخندم و سلام میکنم . همگی میایستیم او سخنانش را ادامه میدهد:« 28 ساله هر هفته میام اینجا قبرها رو میشورم از خونه خودم تمیزترشون میکنم.» تو برف اومدم، تو بارون اومدم... میان صحبتهایش میرویم فاتحهای برای فرزندش شهید «حسین خراشادی» بخوانیم، مادرانه میگوید:«صبر کن پاهات گلیه! نرو، کار منو زیاد نکن...»
من و دوستان در برابر این مادر شهید شروع میکنیم به حرفهای شعاری: ما هر چه داریم از شهدا داریم! ما مدیون شهدائیم! خدا شما را از ما نگیرد و ... حالا میفهمم همین تعداد اندک به اندازه ده تا بلکه بیشتر مرد پر ادعا همت دارند و اگر قبور شهدا صبح پنجشنبه با طراوت و شاداب است به برکت امثال این پیرزن و همت اوست! از دامان این زنان مردان به معراج میروند! دوباره حرف اولش را تکرار میکند:«حاج آقا من جلوتر از تو میرم بهشت. نماز صبحم رو اینجا خوندم.» و بعد با لحنی زیبا و همراه کنایه به من میگوید:«ای آقای پیش نماز...»
به او خسته نباشید گفتیم. خالصانه و بدون پیرایه گفت:«امروز فشار آب کم بود اذیت شدم خیلی خسته شدم...» خداحافظی میکنیم و میرویم و معلوم نیست دوباره کی توفیق زیارت مزار شهدا نصیبمان شود!! خدا کند لااقل پشت سر همین مادر شهید هم که شده به بهشت راهمان دهند!
حجتالاسلام م-ع
صبح صادق، ش.440، ص.5
کلمات کلیدی : گزارش
» نظر