مرجعی که برای اولین بار نوحه خوان شد...
یادی از عالم عامل ربانی مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
اول- این اواخر صبح ها گاهی در مقابل در ورودی حوزه مروی حاج آقا را می دیدم و لحظه ورودم با ایشان همزمان می شد. آخرین بار که ایشان را دیدم آثار بیماری و کسالت در وجودش به خوبی آشکار بود. رنگ چهره اش تغییر کرده بود و با کمک شخصی دیگر که زیر دستانش را گرفته بود به زحمت قدم بر می داشت. پاهایش روی زمین کشیده می شد و حتی در آوردن آن کفش مشکی ساده که بیشتر شبیه گالش بود نیز برایش مشکل بود. با همین وضع وارد مدرس شد و به کرسی درس رسید. برای نشستن هم باید شخصی کمکش می کرد. گرچه درس از یک ساعت به نیم ساعت تقلیل یافته بود، اما با این حال، درس را تعطیل نکرد و تا آنجا که توان داشت کرسی درسش فعال بود و شاگردی امام صادق(ع) را کرد و برای مکتب امام صادق(ع) شاگردپروری کرد. شاید بیماری اش دلیل موجهی برای تعطیلی درس بود، اما با این حال، او نمی خواست کلاس درس تعطیل شود.
دوم- کلاس های چهارشنبه شب ها چندین جلسه بود که برگزار نمی شد و شاگردان و مریدان حاج آقا امسال بیشتر بی تاب محرم بودند و منتظر بودند بار دیگر، طنین صدای ایشان، سلوک عاشورایی را برای آنها ترسیم کند. شب اول حاج آقا آمد، خیلی ها خوشحال شدند، امسال محرم هم در مدرسه «نور» پای منبر آقا مجتبی برای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری می کنند. امسال بحث در مورد فطرت بود. آقا مجتبی عاشورا را نه عرصه نبرد حق و باطل و نه اسلام و کفر، بلکه، رویارویی فطرت مسخ شده غیرانسانی، با فطرت الهی و انسانی دانست. طرح موضوع به نظر خیلی ها جالب آمد، بحث ها اوج گرفته بود، گویا حاج آقا در این ده سال قدم به قدم دست ما را گرفته و پله پله بالا آورده بود!
اما شب دوم محرم، اوضاع فرق کرد. حاج آقا دیر آمد، همه منتظر نشسته بودند، همه نگران بودند، اما کسی دوست نداشت احتمالی بدهد، فقط منتظر نشسته بودند تا حاج آقا تشریف بیاورد. بالاخره آقا مجتبی آمد، ورود ایشان اشک عده ای را درآورد. دو نفر زیر بغل های ایشان را گرفته بودند و یک نفر هم از پشت مراقب حاج آقا بود. حتی نعلین ایشان را هم کس دیگری درآورد. حاج آقا تا این حد بی توان شده بود. مردمی که سال ها ابهت و عظمت این جبل راسخ را دیده بودند با این صحنه دل شان خالی شد. برای همین عده ای بی اختیار اشک ریختند. با این وجود آقا مجتبی باز رفت روی همان صندلی قدیمی اش نشست و بسم الله گفت. آرام و کلمه کلمه سخن می گفت، اما همچنان لبخند می زد و با نظم مخصوص به خودش بحث را پیش می برد. مثل همیشه نیم ساعت صحبت کرد تا آخر روضه هم نشست. این جلسات آخر بیشتر از استادش، حضرت امام خاطره می گفت. گویا می خواست اسراری را افشا کند. بعد از آن جلسه خیلی ها برای حاج آقا نذر حمد و صلوات کردند. شب سوم دیگر حال حاج آقا مساعد نبود و نیمه کاره صحبتش را تمام کرد، اما تا توان داشت روضه را تعطیل نکرد. تا آنجا که می توانست روی پا بایستد بیرق حسین(ع) را زمین نگذاشت! شاید اگر محرم نمی آمد مردم قبول می کردند و بیماری حاج آقا دلیل موجهی برای مردم بود؛ اما او نمی خواست جلسه روضه تعطیل شود!
سوم- شب اربعین امسال مردم می دانستند دیگر حاج آقا نمی آید! چون صبح همان روز خودشان او را تشییع کرده بودند. نماز امام امت بر پیکر او را دیده بودند و نظاره کردند چگونه در جوار سیدالکریم آرام گرفت. دیدن جای خالی استاد فضای عجیبی را ایجاد کرده بود. حجت الاسلام رشاد نقل کرد در دیداری که چند روز پیش در بیمارستان با استاد داشتم او آرام در گوشم گفت: جلسه جلسه حواس تان به جلسه باشد. روی تخت بیمارستان هم نمی خواست که روضه تعطیل شود.
شب قدر در مسجد بازار مردم آقا مجتبای متفاوتی را دیدند. او گریه کنان فریاد می زد: «من امشب می خواهم کاری بکنم خلاف همه رویه ها... برای اولین بار در عمرم می خواهم این کار را بکنم. چهل سال پیش اولین فاطمیه جلسه گذاشته بودم نوحه خوان ها می آمدند، روضه می خواندند، چند تا جمله خواندند که هنوز یادم است جگر من را کباب کرد. من بلد نیستم نوحه بخوانم، اما امشب؛ مرجعیت به کنار! اجتهاد به کنار! فقاهت به کنار! عرفان به کنار! اخلاق به کنار! امشب می خواهم نوحه بخوانم .. سه تا جمله می خوانم زبان حال علی(ع) است. خواننده علی، خواننده پدر، برای کی؟ این پدر روضه بخواند برای پسر یعنی امام زمان (صلوات الله علیه). آقا تشریف بیاورید آقا تشریف بیاورید، در آستانه مجلس ما. می خواهم برایت نوحه بخوانم زبان حال علی(ع) است، رو می کند به زهرا(س).
وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
چرا شده گوشه چشمت کبود
به من بگو مگر علی مرده بود
وای منو وای منو وای من
میخ در و سینه زهرای من
چهارم- مرجع تقلید هم که باشی اگر خادم درگاه اهل بیت نباشی و با ولایت پیوند نخورده باشی، علم و عرفان و فقاهت و اجتهاد به کار نمی آید. این را «عالم عامل ربانی» حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی به ما آموخت. کسی که کرسی درس سطح عالی فقه و اصول داشت و کارکشته اخلاق و عرفان بود. او که کرسی درسش گرچه برایش مهم بود، اما بر منصب نوحه خوانی و جلسات روضه خوانی تأکید می کرد.
آقا مجتبی رفت و اسرار بسیاری را که در سینه خود داشت با خود برد! شرح خطبه متقین، مباحث تربیت، سلوک عاشورایی و خاطرات و آموخته های بسیاری از حضرت امام همگی با آقا مجتبی دفن شد. این است که نبود عالم را هیچ چیز جبران نمی کند!
صبح صادق، شماره 584، صفحه 11
کلمات کلیدی : گزارش
» نظر