سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیوه مناظره امام جواد(ع)-پرهیز از کلی گویی و بی بندوباری در گفتا

یحیی بن اکثم از دانشمندان نامدار زمان مامون بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد بود. با آنکه مامون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، ولی چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و حتی، مقام قضا را نیز به وی واگذار کرد. یحیی علاوه بر اینها دیوان محاسبات را نیز عهده دار بود. او چنان در دربار مامون تقرب یافته بود که گویی نزدیکتر از او به مامون کسی نبود. یحیی، گرچه از نظر علمی ظاهرا مقام بزرگی داشت، اما از نظر معنوی چندان پر مایه نبود. او علم را برای رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشی و برتری جویی فراگرفته بود. هر دانشمندی به دیدار او می رفت، آنقدر از علوم گوناگون از وی سوال می کرد تا طرف به عجز خود در مقابل وی اقرار کند!
در طی جریانی که ماجرای مفصل آن در کتب تاریخی و روایی آمده است، مامون جلسه مناظره ای را با حضور حضرت امام محمد تقی الجواد(ع) و یحیی ترتیب داد. بنی عباس امام جواد را جوان خردسال دانسته که از علم و دانش بهره ای ندارد و خود را پیروز از قبل این کارزار علمی می دانستند.
در آن مجلس یحیی از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه می خواهی بپرس. یحیی گفت: درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می گویید؟
امام جواد(ع)فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ برای اولین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟
یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام برای این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانی و زبونی در چهره اش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد، به طوری که حضار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند. پس از آن حضرت امام جواد پاسخ تک تک فروعات مذکور را بیان فرمودند.
این رفتار امام نهم در مقابل دانشمند بی اخلاق عباسی بسیار قابل تامل است و نشان می دهد که در بحث و سخن می بایست از کلی گویی و مجمل بافی و ابهام سرایی بر حذر بود. این گونه سخن گفتن زیبنده اهل علم و سخندانی نیست. پرهیز از کلی گویی و اهتمام به شفاف سخن گفتن از ویژگی های رفتار حکیمانه و مدبرانه است و سخن آنگاه اندیشمندانه و قابل توجه است که دور از ابهام باشد. چنین رفتاری آن گاه که سخن از مناظره و انتقاد منصفانه به میان می آید بیشتر می بایست مود توجه قرار گیرد. متاسفانه در جامعه سیاسی ما این شیوه کم به چشم می خورد و غالبا سخنان و نقدها و راهکارها با بیان کلی و غیر شفاف بیان می شود بدون اینکه جوانب گوناگون و ابعاد مختلف مسئله بررسی شود. دلیل این امر ناپسند یا جهل به مسئله است یا تعصب و تصلب جناحی و حزبی و یا نوعی لجبازی سیاسی!! در این چنین فضای نسنجیده و ابهام آلود است که سخنان غیرمنطقی، غیرمنصفانه، شایعه، دروغ، تخریب افراد و... رواج می یابد. وظیفه اخلاقی و علمی افراد در هنگام اظهارنظر این است که سخن را منقح نمایند و امکان سوء استفاده و برداشتهای ناصواب از گفتار و نوشتار خود را سلب کنند. سخن گفتن و اظهارنظر نمودن اگر همراه دقت و ژرف نگری نباشد و فقط در آن منکوب کردن طرف مقابل لحاظ شود سبب بی بندوباری فکری و رسانه ای در فضای جامعه می شود. چرا که سخنان و انتقادات حد و مرز علمی و منطقی نداشته و هدف از بیان آن نه روشن شدن حق و حقیقت که فقط غلبه بر خصم است. چنانچه یحیی بن اکثم به خاطر غرور و نخوت علمی خود از ابتدای بحث فقط به شکست امام جواد می اندیشید و غیر آن در سر نداشت! بی بندوباری در سخن و نقادی در هر محیط اجتماعی مثل خانواده، دانشگاه، حزب، رسانه ها، گروههای سیاسی و... فضا را تیره و تار و کینه و عقده گشایی را حاکم می کند و کم کم این حقد و حسد جامعه را به تباهی می کشاند. از آن سو عکس این امر نیز صادق است. از این رو در قرآن کریم بعد از سفارش مومنین به تقوا آنها را به قول سدید و گفتار سنجیده و موعظه حسنه و جدال امر می کند و نتیجه این رفتار را باعث عمل صالح و در نتیجه غفران گناهان می داند «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً یصلح لکم أعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم» (احزاب، 70و71)
مفسرین در تبیین این آیه گفته اند: قول سدید از ماده «سد» به معنی محکم و استوار و خلل ناپذیر و موافق حق و واقع است، سخنی است که همچون یک سد محکم جلو امواج فساد و باطل را می گیرد و اگر بعضی از مفسران آن را به معنی صواب و بعضی به معنی خالص بودن از کذب و لغو یا هماهنگ بودن ظاهر و باطن و یا صلاح و رشاد و مانند آن تفسیر کرده اند همه به معنی جامع فوق بر می گردد.
با توجه به این آیات در حقیقت تقوا پایه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است و گفتار حق یکی از عوامل موثر اصلاح اعمال و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است. (تفسیر نمونه، ج17، ص447) در حدیث است که: هرگز پیامبر(ص) بر منبرش ننشست مگر اینکه این آیه سوره احزاب را تلاوت می فرمود.
کوتاه سخن این که ملازمت قول سدید انسان را به سوی صلاح اعمال کشانیده و به اذن خدا به آمرزش گناهان منتهی می شود.
با توجه به این آیه شریفه و آنچه در ذیل آن مرقوم داشته اند سخن باید بحق بموقع، سالم و همراه با تفکر و آینده نگری باشد و همین امر تمایز مهمی بین مومنین و منافقین می باشد چه آنکه یک فرد مومن کلامی که از دهان خود خارج می کند برای خود مسئولیتی می داند که می تواند سعادت آخرت را برای او همراه داشته باشد اما یک منافق که بی تقوا لب به سخن می گشاید از سخن گفتن برای نفع دنیایی و مقطعی خود بهره بر داری می کند. چنانچه از امیر کلام علی نقل شده است: «ان لسان المومن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه» در کلامی دیگر از امیرالمومنین همین امر را مشخصه میان انسان عاقل و احمق معرفی کرده و بیان می دارد: انسان عاقل ابتدا فکر می کند و تمام جوانب را می سنجد و تامل می کند، آنگاه سخن می گوید. اما یک فر د احمق که بی بندوباری در گفتن شیوه اوست ابتدا حرف را بیان و بعد پیرامون آن اندیشه می کند، چنانچه یحیی اگر فکر می کرد و سخن می گفت این گونه مفتضح تاریخ نمی شد!

صبح صادق، ش.377، ص.6


» نظر
title=