سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فتنه جمل از زبان علی(ع)

در ابتدای حکومت امیرالمومنین(ع) در سال 36 نزاعی داخلی میان مسلمانان در گرفت که در یک طرف آن صحابه بزرگ پیامبر مانند طلحه و زبیر و... قرار داشت.
زمینه پیدایش این فتنه چنین بود که طلحه و زبیر به امیرالمومنین(ع) پیشنهاد کردند تا حکومت بصره، کوفه و یا شام به آنها سپرده شود، اما این هدف برآورده نشد. در جریانی طلحه و زبیر به امیرالمومنین اعتراض کردند که چرا با آنها مشورت نکرده است، حضرت امیر در پاسخ آنها فرمود: برای امور ناچیزی خشم گرفتید و خوبیهای فراوان را نادیده انگاشتید آیا ممکن است مرا آگاه سازید که شما چه حقی داشته اید که آن را از شما بازداشته ام؟ یا کدام سهم بوده که من متصرف شده ... و بر شما ستم روا داشته ام؟ ... هنوز حکمی پیش نیامده که آن را ندانم و نیاز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پیدا کنم. اگر چنین پیشامدی می شد از شما و دیگران روی گردان نبودم. و اما [اعتراض] شما در مورد اینکه [چرا بین شما و سایر مسلمانان] به تساوی رفتار کرده ام ... این همان دستورالعملی است که پیامبر(ص) آورده و انجام داده است. به خدا سوگند نه شما و نه دیگری نمی تواند به من اعتراضی داشته باشد. (خطبه 205)
همین امور و سهم خواهی این دو نفر سبب شد تا علیه خلیفه شورش کنند! همراهی عایشه، موفقیت مهمی برای آنان بود. طلحه در خطبه خود در بصره گفت: «خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. می دانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا(ص) داشته و می دانید که پدر او(ابوبکر) چه جایگاهی در اسلام داشته است.» آنها توانستند سه هزار نفر را راهی بصره کنند.
آنها برای همراهی افکار عمومی دست به یک ادعای دروغ و ثابت نشده زدند. حضرت امیر اساس این دروغ گویی و شایعه سازی را این گونه توضیح می دهد: به خدا سوگند او ]طلحه[ برای خونخواهی عثمان با عجله دست به کار نشد جز اینکه می ترسید از او خون عثمان مطالبه شود زیرا او خود متهم به قتل عثمان است و در میان مردم از او حریص تر بر کشتن عثمان یافت نمی شد، اما او برای به شک انداختن مسلمانان و اشتباه اندازی و مغالطه کاری گروهی را ]به عنوان خونخواهی او[ اطراف خویش گرد آورد. (خطبه 174)
آنها وقتی دیدند علی حاضر نیست از عدالت در حکومت بگذرد و به کسی باج دهد، حکومت او را غیر قانونی و غیر مشروع دانستند و گفتند باید کار خلافت «شورایی» باشد و آنها با اجبار بیعت کرده اند و آن بیعت درست نبوده است. حضرت امیر درباره این ادعای سران فتنه جمل می گوید: «شما می دانید گر چه کتمان می کنید که من به دنبال مردم نرفتم آنها به سراغ من آمدند... شما دو نفر از کسانی بودید که مرا خواستید و با من بیعت کردید... حال شما دو نفر اگر از روی میل با من بیعت نموده اید باید برگردید و فوراً در پیشگاه خداوند توبه کنید و اگر از روی اکراه و نارضایی بوده یعنی در قلب خود به این امر راضی نبوده اید شما با دست خود این راه را برای من گشوده و بیعت مرا به گردن خود ثابت کرده اید زیرا اطاعت خویش را آشکار و نارضایی خویش را پنهان داشته اید هر گاه از آغاز کناره گیری کرده بودید کار شما آسان تر بود تا اینکه نخست بیعت کنید و بعد به بهانه ای سر باز زنید.» (نامه 54) «به خدا سوگند که از انتساب هیچ منکری به من خودداری ننمودند و در رفتار میان من و خود رعایت انصاف نکردند. ...در میان ایشان گل سیاه فتنه است و زهر کژدم گزنده و کارشان به شبهه افکندن است.» (خطبه137)
در این میان برخی از امویان نیز به تحریک مردم پرداختند. بدین ترتیب فتنه جمل شکل گرفت.
اصحاب جمل در بصره پس از کشتن حدود پنجاه نفر و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال، به غارت پرداختند. زمانی که طلحه و زبیر اموال بیت المال را دیدند، گفتند:«هذا ما وعدنا الله و رسوله!» (در خطبه 218 نهج البلاغه به این اقدام اشاره شده و حضرت این عمل را محکوم کرده است)
موقع نماز طلحه و زبیر بر سر امامت جماعت اختلاف پیدا کردند. این درگیری با مصالحه به این که هر کدام یک روز نماز بخوانند موقتاً پایان یافت. حضرت امیر اختلاف طلحه و زبیر را پیش بینی کرده و در بیانی عنوان داشت: «هرکدام از آن دو ]طلحه و زبیر[ امید دارد که زمامداری و حکومت به دست او افتد و آن را به سوی خود می کشد نه بسوی رفیقش ... هر کدام بار کینه رفیق خویش را بدوش می کشد و بزودی پرده از روی آن برداشته می شود. به خدا سوگند اگر به آنچه می خواهند برسند این یکی جان دیگری را می گیرد و آن یکی این را از میان می برد...» (خطبه 148)
زمانی که خبر رفتن شورشیان بصره به اطلاع امام (ع) رسید، شمار زیادی از قبایل بصره، به علاوه جمع کثیری از مردم مدینه که در میان آن ها شمار فراوانی از اصحاب رسول خدا(ص) بودند، امام را همراهی می کردند.
امیرالمومنین(ع) سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیام های مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» باز گردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. (خطبه137) آن حضرت رسماً اعلام کرد که کسی حق شروع جنگ ندارد. حضرت به سران فتنه جمل و برادران و یاران سابق خود این گونه توصیه کردند: «ای دو پیرمرد و ای کسانی که زمام امور عده ای را بدست گرفته اید از رأی و نظریه خود باز گردید چرا که الان بازگشت شما از این راه خلاف،تنها موجب ننگ است ولی ادامه این راه هم ننگ و هم آتش دوزخ را برای شما فراهم می سازد.» (نامه 54)
حضرت گروه فتنه گران را حزب شیطان معرفی کرده بود: «» الا وَ إِن الشیْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَ رَجِلَهُ آگاه باشید که شیطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پیادگانش را بسیج کرده است.» (خطبه10)
با شکست سپاه شورشی، مروان بن حکم تیری بر طلحه زده و وی را به قتل رساند. زبیر نیز به اصرار فرزندش عبدالله در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمی شد. حضرت امیر در مورد زبیر فرمود: اَلْبَیْتِ حَتى نَشَأَ اِبْنُهُ اَلْمَشْئُومُ عَبْدُ اَلله زبیر از ما اهل بیت بود تا پسر نامیمون او عبدالله به جوانی رسید. (حکمت453)
شکست سپاه بصره نشان می داد که علی رغم وجود برخی صحابه در میان آن ها، سپاه شورشی انگیزه های قوی نداشته است.
آنچه که امام در مقابله با این فتنه گران بر آن تأکید دارد بصیرت است و در دو جا فرمود «وَ إن بَصِیرَتى لَمَعى » (خطبه10) «وَ إِن مَعِى لَبَصِیرَتِى» (خطبه137) در معنای بصیرت در ادامه این سخن می گوید «همان بصیرت دیرین هنوز هم با من است. چنان نیستم که چهره حقیقت را نبینم و حقیقت نیز بر من پوشیده نبوده است.» حضرت امیر به شدت با ناکثین و فتنه گران برخورد کرد، چنانچه خودش فرمود: «به خدا سوگند، بر ایشان گودالی پر آب کنم که چون در آن افتند بیرون شدن نتوانند و چون بیرون آیند، هرگز، هوس نکنند که بار دیگر در آن افتند.» (خطبه10) اما با این حال در روز جمل هنگامی که جنازه طلحه را دید فرمود: «ابومحمد (طلحه) در این مکان غریب مانده است سوگند به خدا من نمی خواستم قریش در زیر این آسمان کشته افتاده باشند و من تنها قصاص خون شیعیان را نمودم.» (خطبه219)
منبع: تاریخ خلفاء، رسول جعفریان

صبح صادق، ش.455، ص.6


» نظر
title=