سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هادی غفاری:منظور من احمدی‏نژاد بود،او ریشه فتنه‏هاست!

یکی از حاشیه­های جالب مراسم آغاز سال تحصیلی حوزه­های علمیه تهران حضور هادی غفاری در میان جمعیت بود! وی در مدت مراسم کنار حجت­الاسلام صدیقی امام جمعه تهران نشسته بود. برخی طلاب نسبت به حضور او دراین مراسم اعتراض کردند که حجت الاسلام رشاد با صحبت با آنها توصیه کرد آرامش مراسم حفظ شود.

در پایان این مراسم گفتگویی با هادی غفاری در باره موضع­گیری­هایش در زمان فتنه و فایل صوتی مشهوری که از او منتشر شده بود انجام دادم ...

او در پاسخ به این سوال که آیا هنوز هم تمایل به مناظره دارید یا نه؟ گفت: فتنه اصلی احمدی­نژاد است و تا وقتی او هست وضع همین است و منظور من در آن صحبتها احمدی­نژاد بود که همه فتنه­ها زیر سر اوست...

از غفاری پرسیدم: یعنی منظورتان در آن صحبتها این بوده که مرده­شور ترکیب احمدی نژاد را ببرد؟ وی با بیان اینکه خدا لعنت کند هر کس آن نوار را منتشر کرده گفت: آن نوار را حذف کردند من در آنجا گفتم مرده شور انتخاباتتان را ببرد که کلمه انتخابات را حذف کردند..

وی وقتی با این سوال موجه شد که آیا منظور شما از اینکه ما با ولایت فقیه مشکل نداریم بلکه با مصداق مشکل داریم، احمدی­نژاد بوده است؟ گفت: بله او با اسم بردن افراد در مناظرات فتنه را شروع کرد. من امروز احمدی­نژاد را می­دیدم و اعتراض می­کردم. به حمدالله آقای خامنه­ای که انسان با تدبیری است جلوی او را گرفت و الا احمدی­نژاد رهبر و نظام و انقلاب را نابود می­کرد!

هنگامی که به غفاری گفتم ما از شما توقع داریم مانند پدر بزرگوارتان شهید غفاری در دفاع از ولایت همواره فریاد بزنید نه اینکه در جمع کسانی که شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه می­دهد با دست بند سبز شرکت کنید با عصبانیت گفت: هر کس آن عکس را پخش کرده پدر سوخته است من هیچ جا بدون همسرم نمی­روم! عکس مرا در کنار یک دختر با وضع نا مناسب گذاشتند و پخش کردند اینها دین ندارند...من صد بار اینها را همه جا تکذیب کردم.

وی با بیان اینکه من هنوز اعتقاد دارم رای احمدی­نژاد غیر طبیعی بوده است در مورد موسوی و کروبی سخنی نگفت و اعلام کرد من سخنگوی کسی نیستم ولی ریشه فتنه احمدی­نژاد بود! او در مناظره همه را دزد کرد و حرفی را چند سال دشمنان می­گفتند تکرار کرد که سی سال است دزدان بر ایران حکومت می­کنند!

و در پایان گفت دنبال اعتراف و توبه­نامه از افراد نباشید و احتمال بدهید شاید نظرات طرف مقابل هم درست باشد..

------

یادداشت مربوط

آقای غفاری! دشمن خامنه ای کافر است!


» نظر

احترام به استاد از زبان حجت الاسلام آقاتهرانی

امام صادق (علیه السلام)می فرمایند: «تواضعوا لمن طلبتم منه العلم»؛در پیشگاه کسی که از او دانش می آموزید، فروتن باشید. (اصول کافی1: 36) استاد داشتن و از علم و نصایح او بهره بردن همواره جزء توصیه های اخلاقی بزرگان دین بوده است، چنانچه مشهور است استاد العارفین آیت الله قاضی(ره) بیان داشته است اگر کسی نیمی از عمرش را جست وجو کند و استادی کامل بیابد تا نیم دیگر را با ارشادات او سپری کند ارزش دارد! سیره علمای بزرگوار نیز همواره این گونه بوده که علم و حتی زندگی خود را با مشورت و هدایت یک استاد پیش می برده اند. افزون بر این همواره نهایت کوشش را در تکریم و تعظیم اساتید خویش ابراز می داشتند و برکت علم را در همین احترام می دانستند. تکبر در برابر استاد و اظهار وجود کردن در ساحت او یکی از آفات دانش است شاگرد باید همواره خود را پایین تر و مدیون استاد بداند و هیچ گاه خود را بی نیاز از او تلقی نکند. چنین شاگردی حتی اگر به مدارج بالای علمی هم برسد باز هم با اتکای به استاد سخن می گوید و این را مایه عظمت خود می داند. >در همین رابطه بیان مطلبی از استاد اخلاق دولت خالی از لطف نیست. جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی در جلسه ای که تعدادی از طلاب و دانشجویان حضور داشتند در مورد شیوه بیان مطالب خود در هیأت دولت نکته ای آموزنده بیان کرد.
حجت الاسلام آقاتهرانی هم تحصیلات بالای حوزوی و هم تحصیلات عالیه دانشگاهی دارد. او در زمان تحصیل در غرب مسئولیت امامت جمعه و جماعت، اداره موسسه اسلامی نیویورک را هم به عهده داشت. ایشان نزد اساتید بزرگی مانند آیات عظام علی صافی، مظاهری، مصباح، جوادی آملی، بهجت و ... تلمذ کرده اند و اکنون از اساتید درس خارج حوزه است.


ایشان هم چنین به عنوان استاد اخلاق دولت نهم و دهم در هیأت دولت حضور داشته و دارد. ایشان در مورد مباحث اخلاقی ارائه شده در جلسه مذکور نقل کرد: «من برای هر جلسه درس اخلاق دولت یک روز مطالعه می کنم و بسیار به ندرت اتفاق افتاده بی مطالعه به هیأت دولت بروم. مقید هم هستم پس از مطالعه مطالب را مکتوب کنم. هر بار نیز خود را موظف می دانم یادداشت های خود را محضر استادم آیت الله مصباح یزدی برسانم تا رویت کنند. ایشان هم بزرگوارانه یادداشت ها را با دقت می خوانند و مواردی را اضافه یا حذف می کنند. برخی اوقات مطرح می کنند این مطلب گرچه خوب و درست است، اما بیانش در این زمان درست و به صلاح نیست و یا اینکه مطالبی را اضافه می کنند که بیانش را مفید می دانند. تمام حک و اصلاح های ایشان را با خط خودشان هنوز نگه داشته ام! این کار برکات زیادی برای من داشته است و همیشه غیر از درس اخلاق دولت سعی می کنم سایر نوشته هایم را نیز ابتدا به استادی بدهم مطالعه کند و نظر بدهد. این موهبت گرانبها را از مرحوم آیت الله علی صافی یادگار دارم. روزی در محضر ایشان بودم که به من فرمود هیچ وقت به خودت متکی نباش و مقید باش که نوشته هایت را قبل از علنی کردن نزد یک استاد زبردست بفرستی. تا امروز این توصیه ایشان را حتی المقدور عمل کرده ام.»
شاید بخشی از مشکلات در عرصه فرهنگی و سیاسی کشور این باشد که موضع گیری ها بر اساس منطق و عقلانیت صحیح بیان نمی شود. شخصی راجع به مطلبی که درباه آن تخصص ندارد سخن می گوید و از سوی دیگر کسان دیگری نیز که همچون او متخصص نیستند غیر متخصصانه و غیرمنطقی به انتقاد از آن موضع می پردازند و این امر سبب مشوش شدن فضای کشور و جامعه می شود. فرض کنید اگر همه سخنرانها و صاحبان تریبون قبل از بیان مطلبی با بزرگی مشورت کنند حجم وسیعی از ناملایمات سیاسی و فرهنگی حذف می شود. اگر فیلم سازی قبل از شروع کار، فیلمنامه خود را در معرض کارشناسان و اساتید قرار دهد با نمایش فیلم احساسات و عواطف مردم جریحه دار نمی شود؛ چرا که کار بر یک تکیه گاه مستحکمی بنا شده است.
تواضع در مقابل اساتید و با استناد به سخن و نظر بزرگان سخن گفتن هنگامی محقق می شود که تکبر و هوای نفس در وجود آدمی کنترل شده باشد و باد غرور علمی در سر نپیچیده باشد.


» نظر

حضرت عباس را طور دیگری دوست دارم.

راننده تاکسی بود و در ظاهر باید او را در زمره عوام حساب آورد، اما گاه چنانچه مقام معظم رهبری فرمودند بصیرت این عوام به ظاهر از برخی خواص های مدعی بسیار بیشتر است.
با صفای دل می گفت حاج آقا من از بین همه ائمه حضرت ابوالفضل(ع) را طور دیگری دوست دارم. آیا اشکال دارد؟ موجی از پاسخ های کلامی، فلسفی و ... در ذهنم مرور شد و در همین حین ادامه داد. خیلی مرد بوده واقعاً. رشادت های حضرت عباس را که می شنوم مو بر تنم سیخ می شود! این گونه سخن گفتن یعنی برای سوالش دنبال جواب نیست، در واقع سوالش استفهام نیست، استخبار از عشقی سرشار در درون اوست. ادامه می دهد از همان روز اولی که کار را شروع کردم عهد کردم با حضرت عباس شریک باشم! هر روز هر مقداری در آمد داشته باشم با حضرت شریک هستم به داشبرد ماشین اشاره کرد و گفت یک صندوق اینجاست که هر شب سهم شریکم را در آن می ریزم. در ذهنم سوال شد این صندوق ها را چه می کند؟ هنوز سوالم کامل در ذهنم جای نگرفته بود که گفت صندوق ها را خود آقا ابوالفضل(ع) می رساند به اهلش! گاهی شش - هفت تا صندوق پر می شود و من نمی دانم چه کنم تا اینکه موردی پیش می آید و گاهی تا یک صندوق پر می شود ذهنم برق می زند که آن را کجا هزینه کنم به نظرم همه اش کار خودش است...
این رابطه صمیمی و زنده این راننده تاکسی با قمر بنی هاشم(ع) بی شک معنویتی عجیب در دل او پدید می آورد. او از صمیم جان به زنده بودن حضرت عباس(ع) اعتقاد دارد گر چه شاید اصطلاحات نداند، اما طریق عاشقی را به خوبی بلد است و همین حب سبب معرفت بیشتر او هم خواهد شد چه آنکه همواره عاشق دوست دارد از محبوب خود بیشتر بداند! و هر آن قدر معرفت او نسبت به این بزرگواران بالاتر برود محبتش هم به همان نسبت بیشتر خواهد شد. چه آنکه مگر می شود داستان فداکاری و ایثار عباس(ع) را شنید و عاشقش نشد؟ عشق به حضرت عباس(ع) عشق به شخص نیست که عشق به خوبی است و خوبی ها همه در انسان کامل جمع است و حضرت عباس(ع) تنها جلوه ای از انسان کاملی مانند امیرالمومنین و حسنین (علیهما السلام) است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خَلَقَنىَ اللهُ تَبارَک وَ تَعالى وَ اَهْلَ بَیْتى مِنْ نُورٍ واحِدٍ» خداوند من و اهل بیتم را از یک نور آفرید. از آنجایی که ائمه کلهم نور واحد است عشق به یکی از آنها عشق به همه آنهاست. در واقع همانطور که در تاریخ و برشی از زمان هر کدام از این ذوات مقدس به یک طریق جلوه نموده اند یکی کریم اهل بیت(علیهم السلام) شده است، یکی عالم آل محمد و دیگری کاظم و دیگری جواد در جان ها و ارواح و دل ها نیز این چنین است و این انوار الهی در دل و جان هر کس به گونه ای تجلی می کنند از این رو یک دل میلش به امام حسین(ع) بیشتر است و یک دل به امام رضا(ع) و در واقع همه دل ها به خدا! انسان کامل وجه الله و تصویر تمام نمای خداست.راننده تاکسی داستان ما شاید از بسیاری از مدعیان دین داری به خدا و سعادت نزدیک تر است. او به راحتی از مال و در آمدش می گذرد به خاطر حضرت عباس(ع) گویا به این واقعیت رسیده است که مال تصوری پوچ است و آنچه واقعی است حضرت عباس(ع) است و اگر این مال متصل به این حضرت شود او هم رنگ واقعیت می گیرد!

صبح صادق، ش.506، ص.6


» نظر

جامعه وعاظ ولایی چگونه شکل گرفت؟

مقدمه: یکی از اتفاقات نامیمون سال 89 انشعاب عجیب در جامعه وعاظ بود که امروز خاستگاه این انشعاب به خوبی روشن است! از آنجایی امروز بسیاری از جنبه های مخفی این ماجرا آشکار شده و ارتباط اعضای آن با برخی اشخاص خاص روشن گشته است شایسته است برخی دیگر از جوانب پنهان این ماجرا روشن شود تا جلوی مظلوم نمایی برخی گرفته شود! اگر فرصتی دست داد این نوشتار ادامه خواهد یافت.

ایجاد یک تشکل و جمعیت برای تحقق اهداف نظام اسلامی و مسیر ولایت بدون شک امری پسندیده و در خور تقدیر است چرا که هر تشکلی می­تواند با توجه به عقاید و افکاری که دارد سنگری در برابر دشمنان این نظام باشد. اما این مهم زمانی تحقق می­یابد که ایجاد یک تشکل دارای اهداف و کارکردهای مشخص و مغایر با تشکلهای دیگر باشد والا چنین کاری یا به ایجاد اختلاف منجر خواهد شد یا به موازی­کاری و هدررفت نیروها می­انجامد، که البته این نقض غرض خواهد بود و ارتکاب آن از یک حکیم قبیح است!

این مقدمه برای بررسی چگونگی تشکیل «جامعه وعاظ ولایی» تقریر شد تا بیان شود این تشکل در کدام مسیر است. سعی در آن است که آنچه بیان می­گردد با منطق و استدلال و هم چنین نیت خالصانه و به دور از هر گونه شائبه غرض­ورزی باشد.

روز یکشنبه 23خرداد89 از شماره 9830007227001165+ حدود ساعت 20:50 پیامکی با این متن برای بسیاری از روحانیون ارسال شد. («جلسه جامعه وعاظ» دوشنبه 24 خرداد89، سخنران وزیر اطلاعات، مکان: میدان 7تیر- سالن سیدالشهداع ساعت: 21:30 الی23 دبیر اجرایی جامعه وعاظ عباس امیری­فر) البته قبل­تر از آن پیامک دیگری با همین متن اما بدون ذکر ساعت ارسال شده بود. طبق این پیامکها جلسه هفتگی «جامعه وعاظ» طبق معمول و فقط با تغییر مکان برگزارمی­شود! تغییر مکانی که در جلسه قبلی جامعه وعاظ، توسط دبیر اجرایی پیش­بینی شده بود!

اما بررسی متن پیامک                       

در این پیامک قید شده بود «جامعه وعاظ»! که انصراف و تبادر ذهن آن به تشکلی است مشخص که هر هفته در خیابان ولی­آباد با حضور جمعی از علما و طلاب با دبیر کلی حاج آقای شجونی برگزار می­شود. یعنی افرادی که پا به این جلسه نهادند با این پیش فرض آمدند که قرار همان جلسه با همان نام و محتوا فقط در جایی دیگر برگزار گردد؛ به عبارت دیگر ظرف تغییر کرده والا مظروف همان است (طبق قاعده استصحاب)! آیا کسی غیر از این می­پندارد؟ آیا کسی به ذهنش خطور کرده است این جامعه وعاظ ممکن است تشکلی دیگر غیر از آن جامعه وعاظ مشهور باشد؟ (اصاله عدم التقیید) اما فردای آن روز یعنی دوشنبه 24 خرداد پیامکی دیگر ارسال شد با متن:  (با سلام مهمانان محترم همایش جامعه وعاظ جهت پارک خودرو می توانند به پارکینگ روبروی سالن سیدالشهدا(ع) مراجعه فرمایند دبیر اجرایی جامعه وعاظ!) همانگونه که ملاحظه می­شود همچنان برای دعوت مدعوین از عبارت «جامعه وعاظ» استفاده شده است!

اما بعد از آن جلسه (که در ذیل به تفصیل به آن خواهیم پرداخت) روز چهارشنبه (یعنی فقط دو روز بعد از برگزاری این جلسه) پیامکی از همین شماره و با متنی جالب ارسال شد! (با عرض تسلیت شهادت امام هادی(ع)، از حضور جنابعالی در جلسه «جامعه وعاظ ولایی» تقدیر و تشکر می­گردد. دبیر جامعه وعاظ ولایی عباس امیری­فر) حال سوال این است کسانی که در جلسه روز دوشنبه مورخ 24/3/1389 شرکت کردند قصد شرکت در کدام جلسه را داشتند؟ جلسه «جامعه وعاظ» معمول و یا جلسه­ای با عنوان «وعاظ ولایی»؟؟ یعنی اگر همان روز یکشنبه در پیامک ذکر می­شد قرار است در جلسه جامعه وعاظ ولایی شرکت کنید واکنش مخاطبین پیامک چه بود؟

آنچه در جلسه جامعه وعاظ ولایی(؟!) رخ داد!                          

جالب است بدانید در حالی که بسیاری از افراد به خاطر انصراف و تبادر و استصحابی که ذکر شد با نیت شرکت در جلسه «جامعه وعاظ» در خیابان هفت تیر، سالن سید الشهدا(ع) گرد هم آمده بودند؛ در خیابان ولی آباد نیز جلسه هفتگی جامعه وعاظ «اصلی» با حضور پیشکوستان برگزار شده بود! در سالن سیدالشهدا(ع) در ابتدای ورود از شرکت کنندگان شماره حساب گرفته می­شد! آقای امیری­فر گزارشی از جلسات جامعه وعاظ ارائه کرد و از جهانی شدن جامعه وعاظ ابراز خرسندی نمود! وی از ثبت تشکل جامعه وعاظ خبر داد و افزود قرار است بزرگانی به این جامعه بپیوندند. تا این لحظه هنوز هم در اذهان شرکت­کنندگان این گونه بود که در جلسه جامعه وعاظ شرکت کرده­اند! آقای طلایی سخنران بعدی این جلسه به کار تشکیلاتی و سازماندهی شده اشاره نمود و از ناکارآمدی مجمع روحانیون مبارز و بی اثری جامعه روحانیت مبارز سخن گفت و تاکید کرد روحانیون باید در مناصب اصلی کشور باشند و با بیان اینکه خودش در اوقاف 300 روحانی را مقام و منصب داده است ادامه داد: ما روحانیون باید تشکل و حزب و جامعه­ای تشکیل بدهیم! او با اشاره به جمعیت حاضر افزود از میان شما باید در انتخابات شورا و مجلس نامزد شوند و آنگاه از تغییر نام جامعه وعاظ هم سخنی کوتاه بیان نمود!! سخنان طلایی با احسنت عده­ای همراه شد! اما... از حضور وزیر اطلاعات خبری نبود و این در حالی بود که عدم حضور وزیر اطلاعات از ساعتها قبل محرز شده بود!

در پایان جلسه عده­ای از عدم حضور آقای شجونی سوال کردند که دبیر اجرایی پاسخ داد: شجونی بازی هاشمی را خورده؛ قالیبافی شده است!! همان شب طی تماسی که با حاج آقا شجونی گرفته شد، این ادعا از سمت ایشان به شدت تکذیب شد! لکن به خوبی روشن است در همان جلسه برگزار شده، عده­ای از تغییر نام و بلکه هویت- جامعه وعاظ مطلع بوده­اند! پر واضح است جلسه مذکور برای توطئه و تمهید و زمینه­سازی همین امر انجام شده است! بی­شک برای کشاندن خیل عظیمی از روحانیون نمی­تواستند از نام جعلی «جامعه وعاظ ولایی» استفاده کنند! لذا با نام جامعه وعاظ اما به کام ....

ظاهرا در طی دو روز، شورایی تشکیل می­گردد و دبیر کل جامعه ولایی نیز انتخاب می­شود! آیا این نشان از این ندارد که این ماجرا بیش از دو روز فکر و اندیشه به دنبال داشته است و از قبل قصد انشقاق از جامعه وعاظ را داشته­اند؟ اگر چنین است چرا صادقانه و شفاف اعلام ننموندند ما قصد تشکیل شاخه­ای جداگانه از جامعه وعاظ داریم که ولایی باشد و اصولا فرق ما با آنها در این موارد است؟ آیا به خود حق نمی­دهید که بپرسید آیا این حرکت زیر زمینی، استفاده ابزاری از جمعی از علما و طلاب نبوده است؟ اصولا در هنگامی که جبهه انقلاب به شدت نیازمند وحدت گروههای اصولگراست این انشعاب عجیب چه معنایی دارد؟ اگر دریافت شماره حساب و وعده ورود به مناصب و سفرهایی با هواپیمای اختصاصی را تطمیع و تحریض ندانیم که نمی­دانیم- آیا جای این سوال نیست چه کسی ناگهان پشتیبان این تشکل روحانی شده است؟ آیا این اقدام (کشاندن جمع کثیری از علما و طلاب به جلسه­ای با نام جامعه وعاظ اما در پس آن به طور غیر شفاف دست زدن به تحرکاتی مرموز)، مصداق تغریر و فریب نیست؟ روحانیت معظم حق دارد بداند در چه گروهی شرکت می­کند و پشتیبان مالی و ... این تشکل کجاست، چرا که اگر قرار است تاثیری در جامعه اسلامی داشته باشد باید از مجرای صحیح و پاک صورت گیرد. آیا قصد این جماعت تحت الشعاع قرار دادن جلسه جامعه وعاظ اصلی است؟ اگر چنین نیست چرا جلسات آنها در روز دوشنبه برگزار می­شود؟ چرا مانند آقای ابوترابی جلسات را در روزی دیگر برگزار نمی­کنند؟ شایعه­سازی علیه آقای شجونی با چه نیتی است؟ آیا باید جمع زیادی از علما و طلاب بی خبر از پشت پرده ابزار بازی عده­ای شوند که به خاطر اختلافات جزیی اگر نگوییم هوای نفس- دست به این گونه اقدامات ناروا می­زنند؟

رسم تشکیل یک تشکل آن است که عده­ای در یک مجمع عمومی حتی به طور صوری- شورایی را با انتخاب اعضای مجمع عمومی انتخاب می­کنند و آنگاه مدیر و دبیر و غیره و سپس در یک مصاحبه مطبوعاتی و یا شبیه آن اعلام موجودیت می­کنند! آیا به خود حق نمی­دهید بپرسید چرا در آن جلسه آقای طلایی اعلام می­کند همه می­توانند پشت این تریبون سخن بگویند! یا آقای امیری­فر با بغض و اشک اعلام می­کند همه جان فدای رهبریم و کسی اینجا کاره­ای نیست اما در انتخاب شورا و دبیر و حتی نام تشکل، کسی جز عده­ای خودی و خاص- خبر­دار نمی­شود؟ آیا علما و طلاب سیاهی لشکر این جماعت هستند؟ آیا تشکلی که این چنین با حرف و حدیث شکل بگیرد حتی اگر از نام مقدس ولایی هم سوء استفاده کند عاقبت خوشی خواهد داشت؟ غرض از این نوشتار صرف روشنگری است و اینکه کسی حق استفاده ابزاری از احدی به خصوص علمای اعلام را ندارد گرچه نگارنده در قبال این نوشته مورد اهانت و تهدید قرار گرفته است. پندار ما این است با این روشنگری ناقص وظیفه خود در قبال سربازان امام زمان را انجام داده­ایم و البته ما مامور به وظیفه­ایم و نتیجه را به خدا و درک و نظر مخاطب گرامی وا می­گذاریم!   

 

پس از این یکی از اعضای این جامعه در مصاحبه با خبرگزاری مهرصحبتهای جالبی را بیان کرد:

حجت الاسلام بهاری که خود را عضو ارشد جامعه (مجمع) وعاظ ولایی معرفی کرده است در بیان دلیل جدایی از جامعه وعاظ گفته است: «مقرر شد در جلسه­ای مصلحی وزیر اطلاعات به جلسه جامعه وعاظ دعوت شود. کارهای دعوت نیز صورت گرفت اما حجت الاسلام جعفر شجونی اعلام کرد که چون امیری­فر با ما هماهنگی لازم را انجام نداده است، این جلسه لغو می شود. با این وجود این جلسه به دلیل کثرت حضار تشکیل و مقرر شد در مکان جدیدی برگزار شود. از آیت الله مهدوی­کنی سئوال شد چقدر می­توان از محل جامعه روحانیت مبارز استفاده کرد که اعلام شد تنها به عنوان محل جلسات. به همین دلیل هماهنگی­هایی لازم برای حضور در ساختمان سید الشهداء در هفت تیر صورت گرفت. آقای شجونی در این زمینه نیز مخالفتهایی کردند و انگ حمایت از آقای مشایی را به بخشی از جامعه وعاظ زدند.  این اظهارنظرها موجب انشعاب جامعه وعاظ به جامعه وعاظ تهران و جامعه وعاظ ولایی کشور شد که ما در جامعه وعاظ ولایی کشور به همراه 200 تا 250 نفر اعلام موجودیت کردیم».

با بررسی سخنان آقای بهاری موارد خلاف واقع و ناصحیح بسیاری یافت می گردد اما قبل از بررسی این موارد اگر قبول کنیم تمام ادعاهای فوق صادقانه است این سوال پیش می آید اگر دبیر یا مسئول یک تشکل یا نهاد در یک حرکت عرف و معمول با برخی رفتارها و اقدامات عناصر زیر دست خود مخالفت کرد آیا این امر دلیل موجهی برای جدایی از آن تشکل است؟ اگر چنین باشد روزانه باید شاهد پدیدار شدن صدها تشکل جدید باشیم! اگر این منطق را بپذیریم آیا نباید رفتارهای سران فتنه پس از انتخابات را نیز توجیه کنیم؟ آیا این امر با ولایت پذیری و ولایی بودن منافات ندارد؟ با این استدلال به نظر باید به زودی شاهد انشقاق های فراوانی در همین مجمع وعاظ ولایی هم باشیم!

اما جدای از این موارد چند مسئله دیگر نیز وجود دارد:

اول: در جلسه شورای مرکزی جامعه وعاظ مورخ 13خرداد 89 به دلیل برخی خودسری ها و اقدامات بدون هماهنگی دبیر اجرایی وقت جامعه پیرامون ادامه کار او و سایر برنامه­های جامعه مشورتهایی صرت می­گیرد و با اکثریت آرا مصوب می­گردد جامعه وعاظ سخنگو نیاز ندارد و آقا امیری­فر دیگر نقشی در جامعه نخواهد داشت افزون بر این برای دعوت مهمانان و سایر هماهنگی­ها باید با آقای شجونی و یا نماینده­ای از جانب ایشان هماهنگی صورت گیرد به اضافه اینکه مجری جلسات در هفته به طور گردشی یکی از اعضای شورا خواهد بود! چنانچه ملاحظه می­گردد طبق یک حرکت معمول و عادی برای جامعه برنامه­هایی تصویب شده است. اما آقای امیری­فر در حالی که در جلسه حضور نداشته است مصوبات آن جلسه را غیر­قانونی می­داند و باز به شیوه قبل در کار خود فعالیت می­کند و اقدام به دعوت مهمان و حتی تغییر مکان جلسه می­نماید! این در حالی است که ایشان در این موقع تنها یک عضو عادی جامعه وعاظ بوده است و اگر هم این را چشم­پوشی کنیم طبق مصوبه دیگر شورا باید اقدامات او با هماهنگی دبیر جامعه صورت می­گرفته است. در تاریخ 23 و 24 خرداد آقای امیری­فر با ارسال پیامکی باز هم با عنوان مجعول دبیر جامعه وعاظ از روحانیون و وعاظ برای شرکت در جلسه دعوت می­کند این در حالی است که تغیر مکان بدون هماهنگی دبیر صورت گرفته بوده است. افزون بر این شواهد و قرائن پیداست از همان جلسه بنا بر این بوده تا آن تشکل جامعه (مجمع) وعاظ ولایی شکل بگیرد. واقعا پشت پرده این که از نام جامعه وعاظ استفاده شده تا تشکلی تازه شکل بگیرد چیست؟ لذا آنچه مشخص است علت اصلی این جدایی تمرد و عدم خضوع در برابر تصمیم جمعی و دبیر جامعه وعاظ بوده است. امری که بسیار طبیعی به نظر می رسد که تشکلی که سی سال سابقه دارد برای جلوگیری از افراط و خودسری در پی کنترل اعضای خود بر آمده باشد. بعد از آن نیز آقای امیری فر در 25 خرداد (فردای جلسه کذایی) با خبرگزاری فارس با عنوان دبیر جامعه وعاظ مصاحبه می­کند و از مراجع عظام میخ واهد در خط ولایت باشند!

دوم اینکه اعلام موجودیت جامعه (مجمع) وعاظ ولایی توسط یک پیامک در تاریخ 26 خرداد اعلام شد و هیچ­گاه این تشکل در یک جلسه با حضور 200 تا 250 نفر اعلام موجودیت نکرد به علاوه اینکه همان 200 نفری هم که در جلسه اول خود کشانده بود به نام جامعه وعاظ بود. راستی چرا این تشکل از صداقت و شفافیت در مورد پس پرده خود خوف دارد و اعضای آن نباید از آنچه در پس پرده می­گذرد مطلع باشند؟ نقش این 200 نفر در این تشکل چیست؟ آیا فقط سیاهی لشگرند؟

سوم اینکه جامعه وعاظ تهران منشعب نشده است بلکه جمعی از اخراجی­های این تشکل با سوء استفاده از نام جامعه وعاظ و اسم و رسمی که در این تشکل داشتند این تشکل را خلق کردند.  تشکلی که بهاری هم اذعان دارد هنوز قانونی نیست!                   

 

 


» نظر

جهاد اکبر در کلام روح الله

همه جهادها تابع جهاد با نفس است

«عن أبی عبدالله، علیه السلام: أن النبی، صلی الله علیه و آله، بعث سریه فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم، قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأکبر. فقیل: یا رسول الله ما الجهاد الأکبر؟ قال: جهاد النفس»
«سکونی از حضرت ابی عبدالله الصادق(ع)، حدیث کند که فرمود: همانا پیغمبر(ص) فرستاد لشکری را. پس چون که برگشتند فرمود: «آفرین باد به گروهی که بجای آوردند جهاد کوچک را و به جای ماند بر آنها جهاد بزرگ.» گفته شد ای پیغمبر خدا چیست جهاد بزرگ؟ فرمود: «جهاد نفس است.» (شرح چهل حدیث، 5)
کسی [که] بخواهد کمال پیدا بکند، ... بخواهد از این انانیت بیرون برود، باید با مجاهده هجرت بکند، ... [طبق حدیث شریف ] از جهاد اصغر آمدید و بقی علیکم الج هاد الأکبر. [جهاد با نفس]  جهاد اکبر است، همه جهادهای دنیا، تابع این جهادند. اگر این جهاد را موفق شدیم، هر جهادی بکنیم جهاد [الهی]  است، اگر اینجا موفق نشدیم، همه اش شیطانی است، همه جهادها شیطانی است. (تفسیر سوره حمد، 123) مکتب اسلام مکتب تهذیب است؛ قرآن کتاب آدم سازی است؛ اتکال به قرآن بکنید. تعلیم از تعالیم عالیه اسلام بگیرید؛ اسلام انسان درست می کند، همان که اجانب، ابرقدرتها از او می ترسند؛ از انسان می ترسند و اسلام را می کوبند چون مکتب انسان سازی است. (صحیفه امام، 6 : 279)
آسانی تهذیب نفس در جوانی
اساساً اسلام برای سازندگی آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد برای سازندگی. سازندگی انسان خودش، مقدم بر همه جهادهاست. این است که رسول اکرم(ص) «جهاد اکبر» فرموده اند. جهادی بس بزرگ است و مشکل و همه فضیلتها دنبال آن جهاد است. ... جهادی است که با نفس طاغوتی خودش انسان انجام می دهد. شما جوانها از حالا باید شروع کنید به این جهاد. نگذارید که قوای جوانی از دست تان برود. هر چه قوای جوانی از دست برود ریشه های اخلاق فاسد در انسان زیادتر می شود و مشکل تر، جهاد مشکل تر. جوان زود می تواند در این جهاد پیروز بشود؛ پیر به این زودیها نمی تواند. نگذارید اصلاح حال خودتان از زمان جوانی به زمان پیری بیفتد. یکی از کیدهایی که نفس انسانی به انسان می کند و شیطان به انسان پیشنهاد می کند این است که بگذار برای آخر عمر، خودت را اصلاح کن. حالا از جوانی استفاده کن و بعد آخر عمر توبه کن. ... انسان تا قوای جوانی اش هست و تا روح لطیف جوانی هست و تا ریشه های فساد در او کم است، می تواند اصلاح کند خودش را. لکن اگر چنانچه ریشه های فساد در انسان ریشه اش قوی شد، ملکه انسان شد فسادها، آن وقت است که امکان ندارد. شما جوانها که الآن مهیا هستید برای جهاد در راه ساختن، ...(صحیفه امام، 8: 301) در جوانی تهذیب نفس بسیار اسهل است از ایام پیری و ضعف که قدرت از دست می رود و ریشه اخلاق فاسده که اصلش از حب دنیا و نفس است استحکام پیدا می کند و تصفیه و تهذیب بسیار مشکل می شود. مجهز کنید خودتان را برای تحمل ناملایمات و سختی ها در راه خدای تعالی؛ ممکن است خدای نخواسته روزهای سختی پیش آید که اگر هم اکنون خود را مهیا نکنید تحملش بسیار ناگوار و سخت باشد. کوشش کنید حب دنیا و شهرت و جاه را سرکوب کنید که این خطر در ایام پیری بزرگتر[ین] مصایب است.(صحیفه امام، 2: 102)
جهاد نفس که جهاد بزرگ است و از کشته شدن در راه حق تعالی بالاتر است، در این مقام عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای ظاهره خود و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است.(شرح چهل حدیث، 7)
از مملکت باطن تا مملکت ظاهر
بدان که از برای نفس انسانی یک مملکت و مقام دیگر است که آن مملکت باطن و نشئه «ملکوت» اوست که جنود نفس در آنجا بیشتر و مهم تر از مملکت ظاهر است و نزاع و جدال بین جنود رحمانی و شیطانی در آنجا عظیم تر و مغالبه در آن نشئه بیشتر و با اهمیت تر است. بلکه هر چه در مملکت ظاهر است از آنجا تنزل کرده و ظهور در «ملک» نموده و اگر هر یک از جنود رحمانی و شیطانی در آن مملکت غالب آیند، در این مملکت نیز غالب شوند و جهاد نفس در این مقام پیش مشایخ عظام از اهل سلوک و اخلاق خیلی اهمیت دارد، بلکه می توان سرچشمه تمام سعادات و شقاوات و درجات و درکات را آن مقام دانست. انسان باید خیلی ملتفت خود در این جهاد باشد. (شرح چهل حدیث، 13) اگر چنانچه شما ساختید خودتان را و فضایل انسانی را در خودتان ریشه دار کردید، آن وقت در همه مراحل پیروز هستید؛ مملکت تان را می توانید نجات بدهید. اینها که مملکت ما را به تباهی کشیدند برای این بود که ساختمان خودشان فاسد بود؛ خودشان یک اخلاق فاسد داشتند، یک عقاید فاسد داشتند، یک اعمال فاسد. اگر چنانچه خودشان را ساخته بودند، به ملت خیانت نمی کردند، به اسلام خیانت نمی کردند. (صحیفه امام، 8: 302) اگر انسانها توجه به خودشان داشته باشند، جهاد نکرده باشند با شیطان خودشان، اینها واحد واحدهایی هستند که علاوه بر اینکه نمی توانند اصلاح جامعه را بکنند، فساد هم در جامعه می کنند. همه فسادهایی که در عالم واقع می شود، برای این است که ... آن جهاد اکبر واقع نشده. تمام این گرفتاری هایی که بشر دارد از دست خود بشر دارد. بشر است که به بشر جنایت وارد می کند. ... این بشر است که چون اصلاح نشده است و جهاد سازندگی نکرده است، این از همه حیوانات سبع تر است. ...و هیچ حیوان دیگری هم به پای این حیوان نمی رسد. (صحیفه امام، 11: 380)
شرط اول جهاد اکبر
بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی «تفکر» است. ...و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری- و لو کم هم باشد- فکر کند در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده و بدن سالم و قوای صحیحه که هر یک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند، به او عنایت کرده و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده و کتابها نازل کرده و راهنمایی ها نموده و دعوتها کرده، آیا وظیفه ما با این مولای مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم، یا مقصود دیگری در کار است؟ ...
اگر انسان عاقل لحظه ای فکر کند می فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی که سالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی که آن هم به دست نمی آید حتی با زحمتهای طاقت فرسا. قدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که می بینی.
ملاحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی آنها چقدر زیادتر و بالاتر است، در صورتی که برای هر کس هم راحتی و خوشی پیدا نمی شود. آن انسانی که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات می کند و می گوید زندگانی مادی را باید تأمین کرد، قدری در حال خود او تأمل کن، ... ببین آیا خودش از وضعیت راضی است؟ یا آنکه خودش مبتلا است می خواهد بیچاره دیگری را هم مبتلا کند؟و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تمنا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او. امید است این تفکر که به قصد مجاهده با شیطان و نفس اماره است، راه دیگری برای تو بنمایاند و موفق شود به منزل دیگر از مجاهده. (شرح چهل حدیث، 7)
شرط دوم جهاد اکبر
و از اموری که انسان را معاونت کامل می نماید در مجاهده با نفس و شیطان و باید انسان سالک مجاهد خیلی مواظب آن باشد، «تذکر» است و آن در این مقام عبارت است از یاد خدای تعالی و نعمتهایی که به انسان مرحمت فرموده.
بدان که از امور فطریه که هر انسان جبله و فطره بدان حکم می کند، احترام منعم است. ... و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد و منعم در آن انعام بی غرض تر باشد، احترامش در نظر فطرت لازم تر و بیشتر است. ... قدری متذکر شو نعم الهی را از قبیل صحت بدن ]و[ قوای ظاهره از قبیل چشم و گوش و ذوق و لمس و قوای باطنه از قبیل خیال و وهم و عقل و غیر آن که هر یک منافعی دارد که حد ندارد. تمام این ها را مالک الملوک به ما عنایت فرموده بدون اینکه از او بخواهیم و بدون اینکه به ما منتی تحمیل فرماید و به این ها نیز اکتفا نفرموده و انبیا و پیغمبران فرستاده و کتبی فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده و هر چه محتاج به او بودیم در دنیا و آخرت به ما عنایت فرموده، بدون اینکه به طاعت و عبادت ما احتیاجی داشته باشد، یا به حال او طاعت و معصیت ما فرقی کند. فقط از برای نفع خود ما امر و نهی فرموده. بعد از تذکر این نعمتها و هزاران نعمتهای دیگر که حقیقتاً از شمردن کلیات آن تمام بشر عاجز است چه برسد به جزئیات آن، آیا در فطرت شما احترام همچو منعمی لازم است؟ و آیا خیانت نمودن به همچو ولی نعمتی در نظر عقل چه حالی دارد؟ و نیز از اموری که در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص بزرگ و عظیم است. این همه احتراماتی که مردم از اهل دنیا و ثروت می کنند و از سلاطین و بزرگان می نمایند، برای این است که آنها را بزرگ و عظیم تشخیص داده اند. آیا چه عظمتی به عظمت و بزرگی مالک الملوک است که دنیای پست و مخلوق ناقابل آن، که کوچکترین عوالم است و تنگ ترین نشآت است، تا کنون عقل هیچ موجودی به آن نرسیده؟ بلکه به همین منظومه شمسی خودمان، که از منظومات شمسی دیگر کوچک تر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد، مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند. آیا این عظیم که با یک اشاره این همه عوالم و هزاران هزار عوالم غیبیه را خلق فرموده لازم الاحترام نیست در فطرت عقل؟ (شرح چهل حدیث، 11)
نتیجه مجاهده با نفس
چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را سکنای ملائکه الله و معبد عبادالله الصالحین قرار داد، کار سلوک لی الله آسان می شود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح می گردد و ابواب برکات و جنات به روی او مفتوح می گردد ابواب جهنم و درکات آن به روی او بسته می گردد و خدای تبارک و تعالی به نظر لطف و مرحمت به او نظر می کند و در سلک اهل ایمان منخرط می شود و از اهل سعادت و اصحاب یمین می شود و راهی از باب معارف الهیه که غایت ایجاد خلق جن و انس است بر او باز می شود و خدای تبارک و تعالی در آن راه پر خطر از او دستگیری می فرماید. (شرح چهل حدیث، 27)
توصیه به پاسداران
پاسداری از مردم کنید و پاسداری از قوای شیطانی که هست به اینکه آن را رفع کنید. انسان همیشه مبتلای به قدرتهای شیطانی است؛ ... مجاهده کنید: شما الآن مجاهدین اسلام هستید؛ با نفس خودتان مجاهده کنید. نبادا در این پاسداری یک لغزشی پیدا کنید! نبادا مردم از دست شما- خدای نخواسته- آزاری ببینند! شما پاسدارید؛ پاسدار باید حفاظت کند: حفاظت کنید برادران خودتان را، کشور خودتان را؛ به آن قدری که می توانید و حفاظت کنید نفس خودتان را از قوای شیطانی. (صحیفه امام، 7: 189) اگر بخواهید به اسلام و ملت خودتان خدمت بکنید، اگر بخواهید خدمت شما دوام داشته باشد، اگر بخواهید خدمت شما پیش خدای تبارک و تعالی اجر داشته باشد، مقصد را مقصد الهی کنید؛ برای خدا قدم بردارید، مجاهده را برای خدا بکنید، پاسداری را برای خدا بکنید. ... جهاد کنید؛ جهاد نفس کنید


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >
title=