گفتاری از مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی
ریاضت یعنی تمرین برای تغییر اخلاق بد
منشأ فساد در اخلاق بد قوه غضب و شهوت است که اگر این قوا در حد اعتدال نگه داشته نشوند و به طرف افراط و تفریط گرایش پیدا کنند، این فساد در اخلاق است. تهذیب اخلاق یعنی انسان، شهوت و غضب خود را مهار کند و تحت اختیار عقل و شرع بیاورد. هر جا که عقل و شرع اجازه می دهد و اقتضا می کند از آنها استفاده کند و هر جا اجازه نمی دهد آنها را به کار نبرد. مقدمه تعدیل اخلاق به این کنترل کردن است. انسان پیش از آنکه انسان باشد حیوان است هنگام تولد مظاهر حیوانیت در آن بیشتر از آثار انسانیت است تا آنکه عاقل و بالغ شود آن زمان اگر مجاهده با نفس کند انسان می شود و اگر مجاهده نکند از حیوان بدتر می شود. انسان تا زمانی که تحت قوه شهوت و غضب است حیوان است تا آنکه تهذیب و تربیت شود و بوسیله تربیت انسانیت و اخلاق انسانی پیدا کند. این امر تصدیق می کند دشواری مجاهده و مبارزه با نفس را. چرا که انسان سال ها با حیوانیت خوگرفته است. البته ماده انسانیت در همه وجود دارد ولی فعلیت، فعلیت حیوان است و اینکه این فعلیت را برگردانیم به فعلیت انسانی کار ساده ای نیست. برای واضح شدن مطلب و اینکه این مجاهده کار دشواری است ولی در عین حال ممکن است باید عوامل موثر در ساختن شخصیت انسان را از نظر بگذرانیم. چه عواملی در شخصیت صوری و معنوی انسان موثر است؟ این عوامل را تحت سه عامل مندرج می کنیم وراثت، محیط و تربیت. اساساً این سه عامل در سازمان دادن ساختمان اخلاقی و حتی صوری و شکلی انسان دخالت دارند.
1- وراثت
یعنی ارث بردن از پدر و مادر بلکه اجداد. در اخلاق و صفات و شکل و اندام و چهره و ... این اولین عاملی است که این صورت را به ما بخشیده است و نقش بسزایی در ساختن روحیات اشخاص دارد.
هر کس را که نگاه کنید و چهره و اندام و سکنات و خلقیات او را با پدر و مادر و اجدادش مقایسه کنید اثری از آنها را در این فرزند می بینید. مثلاً عکس جوانی پدر شبیه جوانی فرزندش است تا جایی که حتی ممکن است اگر کسی دقت نکند آنها را اشتباه بگیرد. در خلقیات هم این گونه است. اگر خانواده ای اهل صفات ذمیمه یا حمیده باشد فرزندانشان هم این صفات را ارث می برند. «الولد سر ابیه» فرزند یک رمز و نقش از والدین خود است. اگر طایفه ای شجاع یا اهل سخا باشند فرزندان آنها هم این طور هستند. فرزندان هم صورت ظاهری را ارث می برند هم صورت باطنی را. این عامل تحت اختیار ما نیست ما خواه ناخواه از پدرمان ارث می بریم.
2- محیط
محیط دو گونه است طبیعی و اجتماعی و هردوی اینها در ساختن شخصیت صوری و معنوی اثر دارند. محیط طبیعی مثل آب و هوا. کسانی که در آب و هوای مناطق مختلف زندگی می کنند هم از نظر شکل صورت با هم تفاوت دارند هم در اخلاقیات و روحیات. برخی مناطق انسان را نرم خو بار می آورد. اخلاق مردم کوهستان با مردم دشت فرق دارد. این هم دست انسان نیست. البته نسبت به عامل وراثت یک فرقی دارد محیط را می توان عوض کرد. یکی هم محیط اجتماعی است. اجتماع فاسد، فسادش سرایت می کند و در اجتماع صالح فرد اهل صلاح می شود. فرد و اجتماع بر هم تأثیر متقابل دارند. جامعه ای که مبتلا به سوءاخلاق باشد فساد آن دامن انسان را می گیرد. از این محیط اجتماعی می توان فرار کرد و تحت اختیار ماست البته اینکه در آن جامعه باشی این تحت اختیارت نیست که اثر نپذیری مگر اینکه فرار کنی. مادامی که در اجتماع فاسد باشی متأثر می شوی هر چند نخواهی. لذا در اسلام هجرت در برخی موارد واجب شده است. اگر کسی در شهری است که نمی تواند دین خود را حفظ کند باید هجرت کند. محیط اجتماعی در ساختمان روحی انسان اثر می کند و آن را خراب یا صالح می کند.
3- تربیت
تربیت دو قسم است تربیت غیر و تربیتی که خود انسان خودش را تربیت می کند. تربیت غیر تا حد زیادی از اختیار ما خارج است بله همین اندازه تحت اختیار من است که خود را تحت تربیت او قرار ندهم، اما تربیت تحسین و تذهیب اخلاق آنجایی است که خود انسان انجام می دهد و وجودش خودش را تصفیه می کند. تربیت کردن خود به این است که انسان یکی یکی اخلاق سوء را وارسی کند و ببیند منشأ آنها چیست؟ تهذیب اخلاق یعنی انسان خود را زیر تهذیب و تربیت قرار دهد همان طور که باغبان با طرز خاصی درخت و گل را می پروراند و شاخه های زاید را می برد و آفت ها را نابود می کند.
بعد از آنکه آن عوامل سابق که ذکر شد سال ها بلکه قرن ها در کار بودند که ساختمان اخلاقی را بسازند، حالا شخص می خواهد این ساختمان محکم را دگرگون کند. حالا می فهمیم چرا از این به جهاد تعبیر می کنند. آن روایت مشهور است که مسلمانان از جنگ با کفار، پیروز برمی گشتند که حضرت رسول به آنها فرمود از جهاد اصغر برگشتید، «علیکم بجهادالاکبر» سر دشواری این مطلب برای این است که خیلی تلاش می خواهد یک اخلاقی را که از پدر و مادر ارث برده ایم و طبیعت ما شده است، عوض کنیم. عامل سوم دست خود انسان است که عبارت است از تربیت که از آن به ریاضت تعبیر می شود. در لغت ریاضت را این گونه معنا می کنند«راض المهر» ذلله وسخره و جعله مطیعاً یعنی کره اسب را تعلیم دادن و رام کردن تا راهور شود. پیشتر اشخاصی بودند که مختص در تربیت اسب بودند و کره اسب را تعلیم می دادند تا رام باشد و سرکش نشود. دست و پای اسب را می بستند تا حیوان مجبور شود ملایم راه برود به اصطلاح او را چهار کلاف می کردند. بعد از مدتی که با این کلاف ها راه می رفت و تمرین می کرد راهوار می شد. ریاضت یعنی تمرین تغییر اخلاق. اینکه برخی گرسنگی می کشند این ریاضت نیست. ریاضت یعنی برای تحصیل حسنات و تغییر اخلاق سوء. اسبی که رام نبود بوسیله تمرین تحت اختیار شد. ریاضت یعنی کارکردن تا اینکه قوه غضب و شهوت رام شود. قوه غضب در برخی مواضع مثل جنگ لازم است ولی باید تعلیم داده شود تا زیاده روی نکند تا می خواهد زیاده برود جلویش را بگیری. این معنای ریاضت است اخلاقی که یک آدم دارد مقتضیاتی دارد که گاهی درست برخلاف آن مقتضیات عمل می کند. مثلاً اگر کسی بخیل است اقتضایش این است خرج نکند این ریاضتش به این است که به زور به خود تحمیل کند خرج کند ولو اینکه در ابتدا کم باشد، مثل داروی تلخ و شور آن قدر تکرار کند تا عادت کند. دست و پای ما باید در کلاف باشد به زور در راه خیر صدقه دهد تا کم کم سخاوت عادتش بشود.
کلمات کلیدی : متفرقه
» نظر