سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیوند عقل ناب با عرفان و تعبد

گفتاری پیرامون جایگاه عقل در اندیشه علمی امام خمینی(ره)
اشاره
انقلاب امام فلسفی بود یا فقهی یا عرفانی؟ این سوالی است که این روزها در میان برخی صاحب نظران به اختلافی حل نشدنی بدل شده است. طیف نوظهور متحجران که از اساس با فلسفه و عرفان مخالف هستند و آن را مخالف دین و اسلام می دانند، بر فقهی بودن انقلاب تأکید می کنند و برخی دیگر که فلسفه را پذیرفته اند از فلسفی بودن انقلاب سخن می گویند. در این میان برخی هم عرفان امام را برجسته می کنند و انقلاب را انقلابی عرفانی می-دانند! به نظر آنچه سبب نزاع های این گونه می شود انحصارگرایی و اصرار بی مورد در قضیه «یا این»، «یا آن» است، در حالی که چه بسا ممکن است راه سومی برگزید و یا آنکه این گزاره ها قابل جمع با یکدیگر باشند. حضرت امام(ره) در تفسیر سوره حمد بیانی دارند که علت این امر را روشن می کند: «انسان از باب اینکه خودخواه هست، ... هر علمی را که یافته است، ادراک کرده و خوانده، همه کمالات را منحصر به آن می داند. فقیه خیال می کند غیر فقه چیز دیگر نیست در عالم؛ عارف هم خیال می کند غیر عرفان چیزی نیست؛ فیلسوف هم خیال می کند غیر فلسفه چیزی نیست؛ مهندس هم خیال می کند غیر هندسه چیزی نیست ... مابقی را دیگر علم نمی دانند. این حجاب بزرگی است برای همه ...» آنچه که در فهم این موضوع نقش اصلی دارد و معیار فهم صحیح از انقلاب ایران است اینکه این انقلاب، اسلامی بوده و باید همه آثار اسلام به عنوان یک کل و اجزایش را در آن یافت.
نوشتار پیش رو حاصل گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا تقوایی است که در مورد رویکرد علمی و عملی امام(ره) و توجه ایشان به علوم عقلی و نقلی سخن گفته است. تقوایی استاد درس خارج حوزه علمیه مروی تهران است و سطوح بالای فلسفه و عرفان را تدریس می کند.

جایگاه علوم عقلی و علوم نقلی
علوم عقلی، در مورد قوانین و قواعد کلی بحث می کند و از یک دیدگاه خاصی اشیا و عوالم را مورد بررسی قرار نمی دهد. مثل قانون علیت که یک قانون اساسی در فلسفه است، در مورد همه اشیا از جهت عامه بحث می کند و جهت مخصوصی را مدنظر قرار نمی دهد، لذا در محمولات مسائل فلسفی، یا مساوی با موجود است یا با مقابلش، مساوی با موجود است.
از طرف دیگر غایت فلسفه شناخت حقایق عالم و تمییز موهومات و امور باطل از امور حقیقیه است. علوم عقلیه جایگاه بسیار مهمی در علوم، دارند و نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند و از یک جهتی همه علوم به فلسفه نیاز دارند؛ ولی فلسفه به علوم دیگر نیاز ندارد. به دلیل همین جایگاه مهم است که مقام معظم رهبری به آن تأکید کردند.
شاید از این حیث است که علوم عقلی کاملاً برای تمام اقشار می تواند قابل استفاده باشد. چون قواعد عقلی، مورد شناخت عقل است و عقل، حقیقتی است که همه گروه های علما و غیرعلما از آن استفاده می کنند. مخصوصاً طریقه فلسفه که طریقه برهانی است، قابل استفاده برای تمام مخاطبان است.
البته حرف ابن رشد که فلسفه برای خواص است از یک جهت درست است، چرا که منظور او فلسفه اصطلاحی و علمی است، ولی اگر فلسفه را به صورت کلی در نظر بگیریم، بین مردم جایگاه دارد و همه مردم از عقل شان استفاده می کنند. قواعد کلی فلسفه در شرع به طور وسیعی استفاده شده است. در مورد قانون علیت روایت داریم، البته مدلول مطابقی اش را دقیقاً منظور نیست ولی به نوعی به این قانون اشاره دارد که می فرماید: «الله یجری الامور باسبابها»
مردم اگر چه عوام باشند تفکر می کنند، امام در این مسائل به مردم بسیار اتکا می کرد و می فرمود مردم فهم شان از خواص بالاتر است. در سخنرانی های امام معمولاً خطابه و جدل و شعر کم وجود دارد، بلکه بیشتر مخاطب را به تفکر و تدبر و تعقل وادار می کند. قرآن کریم که مخاطبش عموم مردم و همه اقشار است مدام فریاد می زند: «افلایتفکرون»، «افلایتدبرون»، «افلایعقلون» و ... در مورد تفکر، آیه و روایت بسیار داریم. اگر مخاطب توانایی تفکر نداشت تا این اندازه به صورت فراگیر به آن توصیه نمی شد.
در کتب روایی معمولاً شروع شان با کتاب عقل و علم است. نهایتاً علوم عقلی به این دلایل، جایگاه عالی و گسترده و مهم و ریشه ای در میان علوم دارد. علوم دیگر به عنوان تقویت کننده و تأیید علوم عقلی است. استوانه و اصل، علوم عقلی است. در روایت داریم «اول ما خلق الله العقل ثم قال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر فادبر» معلوم است اساس دین ما را عقل تشکیل می دهد.
منقولات ولو جزیی باشند ختم به مسائل کلی می شوند. در اجتهاد چه اتفاقی می افتد؟ رد الفروع الی الاصول است. در دین جایی نداریم از محدوده عقل خارج باشد. ممکن است عقل مان به اندازه کافی کامل نشده باشد که آن را درک کنیم نه اینکه عقل درک نمی کند. نکته دیگر اینکه حتی وجه الله و مطالب عرفانی که عرفا می فرمایند و درست هم می گویند که جبرئیل گفت: «لو دنوت انمله احرقت» جبرئیل عقل کلی است و توانایی رسیدن به شهود اسما و صفات را که بالاتر از عقل است، ندارد حتی این اسما و صفات و حقایق اعیان ثابته تنزل شان در مقام عقل وجود دارد. اصولاً عوالم مثلاً عالم ملک تنزل عالم مثال است، عالم مثال تنزل عالم عقل است و عالم عقل تنزل عالم اسما و صفات است. عقل که واسطه عالم اسما و صفات و دو عالم دیگر است همه حقایق را دارد یا به نحو حقیقت (نسبت به عالم پایین تر) یا به نحو رقیقت (نسبت به عالم بالاتر).
اما علوم نقلی مربوط به فعل مکلف و مسائل جزیی تر است و جایگاه محدودتری را در دین اشغال می کند، لذا به آن «فقه اصغر» اطلاق می شود. این نکته مهم است که فقه اصغر در مورد فعل مکلف است، در واقع ظواهر انسان را به تکامل می رساند، اما این دلیل بر بی اهمیتی آن نیست ولو اینکه محدوده اش پایین تر است ولی پایه است و اگر این پایه اشتباه باشد تا ثریا می رود دیوار کج! لذا از این جهت جنبه مقدمیت و جایگاه مهمی دارد.

تبعات فهم ناقص دین
کسانی شاید اینجا تصور کنند اهمیت بیش از حد به عقل موجب تضعیف قرآن و حدیث و بی توجهی به نقل می شود. اینها در واقع قرآن و حدیث را خوب نفهمیده اند. فقط یک قسمتی از دین را متوجه شدند.
علوم نقلی در حین اهمیت زیادی که دارد، اما قسمت محدودی از دین ما و شریعت مقدس را شامل می شود. اگر چه این نکته دقیق است که در واقع در دین یک وحدت بسیط و حقیقی وجود دارد که قابل انفکاک از هم نیست. اینکه شریعت، طریقت و حقیقت را از هم جدا می کنند کار درستی نیست. مثلاً می گوید در مسائل فقهی از هر کسی می خواهی تقلید کن، مهم معنویت است برای آن بیا اینجا، فقه را بی اهمیت جلوه می دهند. یا برخی فقها قداست را در فقه می دانند و عرفان را خارج از دین می-دانند !
غرض اینکه فقه تنها، عرفان تنها و اخلاق تنها نقص است. برای همین هدف ما باید فردی جامع باشد و بین ظاهر و باطن، تخلق به اخلاق الهی، سیر مدارج عرفانی و فقه جمع کند، مثل امام که فقه و فلسفه و تفسیر و عرفانش همه یک حقیقتی بود که دارای وجه کامل بود. همه دین را پذیرفته بود. تسلیم و یکی از منازل سالک است و این تسلیم به صورت کامل در امام(ره) تجلی کرد، نه به صورت ناقص و یک جهته!

نقش علوم عقلی در تحول علوم نقلی
نه فقط فلسفه، بلکه عرفان و اخلاق در علومی که فقیه به آن می پردازد، تأثیر مستقیم دارد. مثل امام(ره) است که هم در تعبد یگانه است، با فقه اصغر توانسته است اعضا و جوارحش را نورانی کند تا بتواند این بدن نورانی پایه ای برای تجلی حقایق ملکوتی در وجود باشد هم تخلق به اخلاق داشت و قلبش را مهذب کرد و هم با عرفان روحش و یا فلسفه عقلش را سیراب کرد و به بالاترین درجات رشد و تعالی رساند. چنین کسی در فقه خیلی خوب می تواند نظر بدهد.
دید وسیع عرفانی، عقلی، فقهی اخلاقی امام سبب می شود همه علما و همه اقشار جامعه علمی کشور همه را در راهی که باید بروند هدایت می کند و به همه محبت می کند.

درس های فلسفه امام
امام با جمع بین فلسفه، عرفان و تعبد و تخلق، به لحاظ نظری کتاب هایی که نوشته است در نهایت استحکام است. کسی نتوانسته بود به قوت امام این کار را انجام دهد، البته تا حدودی حاج آقا مصطفی بود. امام به عقل توجه خاصی داشت، حتی در عرفان در تعبد توجه داشت. در فقه نظراتش متین و اساسی است، به خاطر اینکه به عقل بهای قابل توجهی داده است. در عرفان گاهی برخی علما دین را منحرف کردند و به سمت عزلت و تصوف و حتی فجیع تر از آن به سمت وابستگی به کشورهای خارجی خواسته یا ناخواسته سوق دادند. ولی امام توانست عرفان پویا را معرفی کند که نه تنها به عزلت و تصوف به وابستگی منتهی نشود بلکه دنیا اسلام را زنده کرد. دقیقاً به دلیل این بود که این عرفان، با عقل منطبق است. امام عقلش عقل فعال بود. خصوصیت عقل فعال این است که از یک طرف کاملاً مرتبط با عقل اول یعنی اسماء و صفات است. ارتباط کاملی با اراده عالم و تدبیر و نفس کلی -که با عالم ماده مرتبط است- دارد. کامل ترین ارتباط با عالم ملک را دارد و از آن طرف با عالم اسما و صفات. به همین خاطر به آن عقل فعال می گویند چون از همه جهت فعلیت دارد یک جهت قوه هم ندارد. این عقل زمان مند و مکان مند نیست با اینکه تمام جزییات مکان و زمان را در بر می گیرد. قیام امام هم این گونه است، لذا کهنه نمی شود چون با عقل ارتباط دارد، لذا زمان مند و مکان مند نیست. روز به روز جمهوری اسلامی زنده تر می شود. چون عقل فعال در امام کاملاً متجلی شده بود و هم رابطه با عالم اسما و صفات داشت و هم در ظاهر را به نحو کامل پوشش می دهد.
مقام معظم رهبری شاخصه مهم مکتب امام(ره) را معنویت و عقلانیت معرفی کردند، چرا که معنویت با عقلانیت متجلی می شود، بعضی اینها را ضد می دانند. عشق و عقل را دو چیز ضد می دانند در حالی که درست بر عکس است تجلی عشق حقیقی در عقلانیت حقیقی است.
امام جایگاه عقل حقیقی را توانست حفظ کند. عقل حقیقی، تجلی تمامی اسماء و صفات در انسان است. ملاصدرا کار عظیمی کرد و در فلسفه نقطه عطف کاملی را بنا گذاشت، اما آثار او عظمت آثار امام را ندارد!او می خواست بین فلسفه و عرفان جمع کند، اما به طور کامل نتوانست، امام توانست عرفان ناب و حقیقی را با تعقل و فلسفه ناب گره بزند و آن را با تعقل ناب بیامیزد.
مثلاً در آیه «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض»، علمای ظاهری می گویند تسبیح زمین همان چرخش آن به دور خورشید است. ملاصدرا می گوید هر شیئی در عالم، عقلی دارد، حتی جمادات که آن حقیقت عقلی، خدا را تسبیح می کند. امام تیر خلاصی را زده است گفته است هم حرف صدرا درست است و حقیقت عقلی تسبیح می کند هم اینکه چرخش زمین تسبیح است که تجلی همان تسبیح عقلی است، اما یک امر را باید مد نظر قرار دهید و همان ظاهر ملک هم تسبیح می گوید!چون آیه فرمود هر چیزی یعنی هم ظاهر و باطن، عقل و مثال و ملک همه تسبیح می کنند. منتهی این تسبیح کردن را شما نمی بینید، چرا در قرآن دست می برید؟ درست بر عکس آنهایی که می گویند عرفا از خارج مطالبی را به قرآن چسبانده اند، اهل ظاهر دین را از حقیقت خالی کردند. امام نقل و عقل را این گونه به هم گره زد.
این نوآوری امام است. همین نوآوری در عالم نظر را در عالم عمل و در خارج نیز پیاده کرد این انقلاب را پدید آورد. در نتیجه عارف از امام استفاده می کند، فیلسوف و فقها از امام استفاده می کنند، مردم استفاده می کنند چون ارتباط حقیقی که بین اینها وجود داشت را بارز کرد.

امام و متحجران
امامی که ریشه استبداد و استعمار را کند، حکومت اسلامی را در تمام دنیا مطرح کرد، نفوذ داد و صادر کرد. همین آقایان متحجر، امام را مروج استعمار دانستند! کسی که به اسلام ضربه می زند همین ها هستند. عوام خیلی ضربه نمی زنند! مقدس مآب های متصلب مخصوصاً اگر وارد دنیا شوند، کامل ریشه دین را می کنند. لذا امام(ره) را خیلی زجر دادند. مثلاً انقلاب در اوج لحظه های حساس خود بود و خیلی شکننده بود همین ها به بخشی از کشور ضربه زدند! الان هم همین طور است! بعد از رحلت امام چه کسانی صدمه زدند؟

استغفار امام از فلسفه؟!
برخی از همین آقایان می گویند افرادی مانند ملاصدرا و امام خمینی(ره) که سال ها فلسفه کار کردند در اواخر عمر خود از اینکه عمرشان را در فلسفه صرف کردند استغفار کردند! اما باید توجه داشت امام(ره) از چه استغفار کرد؟ ملاصدرا(ره) از چه چیز استغفار کرد؟ او می گوید از خیلی تدقیقات خود استغفار می کنم! نقطه ای که فلسفه به خاطر دقت های علمی محض از عرفان و تعبد جدا می شود، این نقطه آزار علماست، چرا که اینها فضل است و علم نیست. ملاصدرا شرح اصول کافی را بر اساس مبانی عرفانی و فلسفی نوشته است. امام در اواخر عمرش تفسیر سوره حمد می گوید که عرفانی ترین تفسیر است. هیچ عالمی از این استغفار نمی کند، بلکه از عقلیات محضیه ای که نقض و ابرام بیش از حد بشود که از معرفت و نقل جدا است که این هم ترک اولی است. امام از شرح دعای سحر و مصباح الهدایه استغفار نکرده است، بلکه به آن افتخار هم می کنند.

صبح صادق، ش.554، ص.6


» نظر
title=