حسین قدیانی: روی مخ دشمن راه رفتم!
اشاره: حسین قدیانی سی سال از عمرش می گذرد. این جوان سی ساله سی سال بعد از انقلاب خمینی قلم به دست گرفته است و در برابر سیاسیونی که بعد از سی سال رنگ عوض کرده اند به دفاع از نظام و رهبر می کوشد. رویشی در برابر ریزشها!! با انکه طولانی می نویسد ولی آن قدر خوب می نویسد که تا شروع می کنی به خواندن تا آخرش را نه اینکه میخوانی نوشته تو را می برد که بخوانی! کتاب نه ده را در حالی منتشر کرد که نوشته های کتاب را بسیاری قبل از جاپ خوانده بودند ما این امر سبب نشد کتابش تکراری به نظر بیاید و در یک ماه به چاپ هفتم رسید! او معتقد است سر این همه توجه به نوشته های او اول عنایت پدر شهیدش اکبر قدیانی و بعد دعاهای بچه بسیجی ها و مادران شهداست البته به اضافه حماقت دشمن! حسین در وبلاگش که قطعه 26 نام دارد هم مخاطبان فراوانی دارد و در همین دوم خردادی گذشت بیش از 10 هزار نفر از وبلاگش دیدن کردند. در سر برگ وبلاگش این جمله هک شده اینجا قطعه ای است از بهشت نه با قلم که با خون باید نوشت! وبلاگی که در هشت ماه دفاع مقدس نه تنها فقط مدافع ولایت بود که بر دشمن و فتنه گران هجوم هم می برد. محمد حسین صفار هرندی در مقدمه ای که برای کتاب نه ده نوشته است بیان نموده که ادبیات غیرت، این روزها مدیون جوانی است که به کلمات، جان و معنایی تازه بخشید و در آخر عنوان کرد ه است این سطرها را به مثابه شکر به درگاه حضرت حق به خاطر «تولد یک پروانه» و به نیابت از خیل عظیم خوانندگان و دوستداران قلم فرزند خوب ملت نوشتم تا شاهدی باشد بر صدق این ادعا که «شاگرد از استاد سر آمده است!» اما خود حسین می گوید صفار هرندی نه استاد روزنامه نگاری ام که معلم عمرم بود! قدیانی در هنگام گفتگو با ما نوشته ای در دست چاپ داشت با این عنوان خامنه ای که شد رهبر بیمه شد خون بابا اکبر .
*شما قبلا هم نویسندگی می کردید چه اتفاقی افتاد که از نه دی به بعد قلم شما جلوه بیشتری پیدا کرد؟
- حجم هجمه ای که به اصل نظام شد ضرورت کار مضاعف و همت مضاعف می طلبید گرچه آن سال سال الگوی مصرف بود و من احساس کردم قلمم باید بیشتر پا به رکاب انقلاب باشد
*قبول دارید سبک جدیدی را وارد عرصه نویسندگی مطبوعات کردید که در آن با زبان خاصی علاوه بر تحلیل به انتقاد هم می پردازید.
نوشته های من ممکن است چهار خطش طنز باشد چهار خطش جدی باشد چهار خطش دلی باشد چهار خطش هم چرت و پرت باشد قصدی برای این نداشتم که شیوه خاصی را حتما در نظر بگیرم یا یک سبک جدید در نوشته هایم ارائه بدهم ولی فکر می کردم صحبت کردن با زبان دل با زبان درد دل بیشتر از اثر دارد تا اینکه ما بخواهیم فقط مسائل را تحلیل کنیم مثلا اتفاقی از جنس 9 دی یک اتفاق دلی بود مردم با دلشان آمدند پای نظم وایستادند من هم سعی کردم زبان همان دل مردم و دل سوخته مردم باشم و سینه پر سکینه اما پر دردشان.
بیش از اینکه چنین ادعایی داشته باشم دوست دارم در مورد کیفیت کتاب بحث بشود تا اینکه مثلا از نظر ادبی چه سبکی است قبل تر از من کسانی بودند که سبکهای دیگری را آوردند بعد من هم سبکهای بهتر می آورند این سبکها می آید و می رود آن چه که می ماند و من به آن افتخار می کنم چیز دیگری است که این خیلی کمتر دیده می شود. در این کتاب اتفاقی که افتاد این بود که در عرصه جنگ روانی دشمن گاهی از ما سوال می کند یا شبهه ای رو مطرح می کند و ما متاسفانه به این سوال جواب می دهیم و در هملن زمینی که بازی می کنیم که دشمن دوست دارد مثل همین بحث سادیس یا مثل همین بحثی که مدتها به ما می گفتند راهپیمایی های شما همه حکومتی است شما را با اتوبوس می آورند واز این حرفها ما تو این کتاب این مجموعه یک زمین دیگری را برای بازی با دشمن طراحی کردیم الحمد لله به جای اینکه کارم منفعلانه باشد یا واکنشی باشد سبک دیگری را در تحلیل به وجود آوردم آن این بود که من حرف زدم دشمن جوابم را داد من حرف زدم دشمن به من فحش داد من حرف زدم مخالفان نقد کردند من نترسیدم از این که بگویم «من مستاجر نیستم خانه ام بیت رهبری است» نترسیدم بگویم اره در نه دی به ما ساندیس دادند ما ساندیس رو خوردیم نی اش رو فرو کردیم در چشم دشمن. اصلا نترسیدم بگویم راهپیمایی مان حکومتی است و فکر می کنم یک بخشی از دلایل استقبال خوب مردم از این نوشته ها فارغ از اینکه با نوشته من مخالف یا موافق باشند این بود که صادقانه آن چیزی را که فکر می کردم خوب است بیان کردم و اسیر جنگ روانی دشمن نشدم دشمن گاهی در جنگ نرم از ما سوال می کند ولی نم یخواهد جواب بشنود سوال می کند بیاید روی مخ ما این کتاب دقیقا رو مخ دشمن راه می رود
*تعبیری داشتید به این مضمون که کتاب نه ده تیری بر چشمان سران فتنه است با چه دلیلی این ادعا را مطرح می کنید؟
من معتقدم کتاب نه ده یک تیر مستقیم بر چشم سران فتنه است. وقتی بازتابهای نوشته هایم را می بینم احساس می کنم به آن جایی خورده است که باید می خورده و و کسانی باید عصبانی می شدند که من دوست داشتم همانها عصبانی بشوند. به خصوص دشمن اصلی مان حتی کسانی غیر از سران فتنه از نوشته های من عصبانی شدند الحمد لله برد خوبی پیدا کرده بود و خوشحالم از این که همان کسانی خوشحال شدند که باید خوشحال می شدند و همان کسانی ناراحت شدند که باید می شدند یعنی آنهایی به نظر من در دردجه اول رسانه هایی هستند که مستقیما از طرف امریکا و اسراییل حمایت و هدایت می شوند
*بازتاب کتابتان در دانشگاه و میان دانشجویان چطور بوده است؟
قبل ازاینکه کتاب در بیاید همه این کتاب را به گونه ای خوانده بودند. بعضا جزوه کرده بودند در تابلوهای اعلانات دانشگاهها آن طور که به من خبر می دادند و در برخی دانشگاهها خودم حضور داشتم قبل اینکه کتاب چاپ شود مطالب من را از سایت روزنامه یا از وبلاگ پرینت می گرفتند و می زدند و استفاده می کردند
الان هم با در آمدن این کتاب تقریبا هر روز دانشگاهها سراسر کشور می روم استقبال خوبی از کتاب شده است. البته غافل نیستم که به همان میزانی که این کتاب طرفدار دارد مخالف و دشمن دارد شاید بعضی از دوستان دانشجوی من با بخشی از ادبیات کتاب یا با کلیت آن مشکل داشته باشند که قابل بحث و بررسی و نقد است و باب شنیدن نقطه نظر افراد مخالف هم برای من بازاست. این کتاب را عاری از اشتباه نمی دانم به هرحال قلم من دچار اشتباهاتی شده باشد صد در صد نمی گویم این کتاب از ابتدا تا اخرش بر حق بوده اما دوست دارم که تو آخرت اگر قرار است یک چیز داشته باشم همین کتابم باشد.
*آقای قدیانی در جایی گفته بودید خامنه خمینی دیگر نیست خامنه ای خمینی است...
من از این جمله خامنه ای خمینی دیگر است خوشم نمی آید معتقدم که کلمه «دیگر» زیادی است یعنی واقعا همان روح پدری حضرت امام را دارند همان احساسی که ما نسبت به امام داشتیم -البته خوب به تناسب سن به آن معنا درک نکردیم- ولی خوب هیچ کم و زیادی نیست برای ما خامنه ای همان خمینی است. یک وقتهایی هم خدا با آدم حذف می زند این جمله رو از کتابم بردارید «خ» «م» «ی» «ن» در خمینی و خامنه ای مشترک است ..
*حرف آخر...
قصد دارم دل نوشته های این چند وقت اخیر رادر چاپ بعدی کتاب اضافه کنم و از شما هم ممنونم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا با تعدادی از مخاطبهای به خصوص سپاهی و حزب اللهیمان درد دلی بکنم...
صبح صادق، ش.452،ص.7
کلمات کلیدی : مصاحبه
» نظر