سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوی ذوالفقاریه کانون مقاومت مردمی

عبدالحسن بنادری از شکست حصر آبادان می گوید

پس از اشغال خرمشهر در چهارم آبان ماه سال 59، دشمن متجاوز حریصانه و مغرورانه به خیال تصرف آبادان و سایر شهرهای خوزستان به سمت آبادان حرکت کرد. آنان که با چشم ظاهری در مقابل خود تنها مردمی عادی و بدون امکانات را می دیدند با پشتوانه قدرت های جهانی تهاجمی نو را آغاز می کردند و در سر فکر برگزاری جشن پیروزی دیگری را می پروراندند. حتی تا محاصره شهر هم پیش رفت. اما غیرت و شجاعت و عشق به ولایت در محاسبه های مادی آنان گنجانده نشده بود. معاون عملیات سپاه وقت آبادان، معتقد است پس از پیام حضرت امام(ره)، یکی از عوامل مهم شکسته شدن حصر آبادان استقامت مردم در شرایط سخت دوران محاصره بوده است. «عبدالحسن بنادری» که آن زمان با 22 سال سن، فرماندهی نیروهای مردمی را برعهده داشت حتی قبل از تحمیل جنگ با تحرکات نفوذی های بعثی در مرزهای ایران ستیز داشته است. وی هم اینک مسئول اداره آموزش و برنامه ریزی شرکت پالایش نفت آبادان می باشد.
به گفته وی حملات وحشیانه بعثی ها به پالایشگاه آبادان و تصاعد غبارهای غلیظ و سیاه رنگ نفتی روزهای تاریکی را برای آبادان رقم زد اما با تلالو مهتاب نیمه شب 5 مهر60 با رمز نصرمن الله وفتح القریب عملیات ثامن الائمه آغاز شد و هنوز ظهر نشده بود که آفتاب بر آبادان ایران باز تابید. بنادری از جمله اولین فرماندهانی است که در اواخر سال 68 از دستان مقام معظم رهبری «مدال فتح» را دریافت کرده است.
آنچه در پیش رو دارید قسمتی از خاطرات وی از ایستادگی و رشادت های مردم آبادان است.قرار است به زودی به همت سیدقاسم یاحسینی نویسنده داستان های دفاع مقدس خاطرات «عبدالحسن بنادری» به چاپ برسد.

چطور محاصره شد؟!
آبادان در جوار خرمشهر و بین اروندرود و رود بهمن شیر احاطه شده است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از شروع جنگ تحمیلی، رژیم عراق تحرکاتی را آغاز کرده بود و مشخص بود در فکر یک تهاجم نظامی است. انفجار لوله نفت آبادان- اهواز، انفجار بمب در نقطه ای از بازار توسط نیروهای نفوذی و رفت وآمد آنها در مرزها به این منظور صورت می گرفت تا رعب و وحشت در منطقه ایجاد کند. ورود تسلیحات نظامی به منطقه قبل از جنگ تحمیلی کاملا مشهود بود و بنده این موضوع را به بنی صدر، رئیس جمهور منتقل کردم ولی متأسفانه وی توجهی نکرد! در روز اول جنگ (31 شهریور) نقاط حساس آبادان مثل پالایشگاه و آموزش و پرورش و نقاط مرزی مورد تهاجم قرار گرفت. آن زمان پالایشگاه 650 هزار بشکه انواع فراورده های نفتی تولید می کرد و انفجارات مهیبی به خاطربمباران آنجا در شهر بوجود می آمد. همچنین عراقی ها سعی داشتند با استفاده از قومیت ها به منطقه رخنه کنند اما آنها به خاطر پدافند به موقع و مقاومت نیروهای بومی و عشایر غیور نتوانستند از طریق آب نفوذ کنند. لذا از منطقه خشکی شلمچه، حمله اصلی خود را انجام دادند. در آن زمان ما هیچ امکاناتی نداشتیم. نیروهای کلاسیک امکانات و تجهیزاتی برای دفاع نداشتند. به این ترتیب هسته های مقاومت بسیج شکل گرفت و اقشار مختلف مردم با حداقل امکانات سعی داشتند حرکت دشمن را کند کنند. عراقی ها وارد خرمشهر شدند و ظرف 34 روز شهر را تصرف کردند. این یک پیروزی برای ما بود چرا که صدام ادعا کرده بود ظرف یک هفته آنجا را می گیرد. دشمن بعثی بعد از خرمشهر از طریق کارون به سمت آبادان حرکت کرد تا جاده های استراتژیک آبادان- اهواز و آبادان- ماهشهر را تصرف کند. ارتش صدام قصد داشت برای آنکه نقطه امنی را انتخاب کند از بهمن شیر عبور کند. آن زمان آبادان از بیرون شهر بطور کامل به مساحت 130 کیلومتر مربع محاصره شده بود.

ذوالفقاریه کانون مقاومت
در 9 آبان 59 نیروهای متجاوز وارد روستایی به نام ذوالفقاریه در کنار بهمن شیر شدند. با امکانات مهندسی نخل های آنجا را برداشتند و جاده ای ایجاد کردند و از این طریق جاده خسروآباد را تصرف نمودند و آبادان در حلقه محاصره آنها قرار گرفت. در همین روز شهید «محمدجواد تندگویان» در ساحل بهمن شیر اسیر شد. یک اتفاق الهی نقطه عطفی در بقای آبادان و شکست حصر این شهر شد و آن این گونه بود که وقتی عراقی ها گردان تکاور خود را که قویترین نیروی زمینی شان بود برای تصرف آبادان مأمور کردند، عراقی ها که سرمست از پیروزی در خرمشهر بودند بعد از بهمن شیر به روستای ذوالفقاریه رسیدند و در قسمت کوره های آجرپزی نیروهای مردمی آنها را متوقف کردند. پیرمردی به نام دریاقلی که خودروهای اسقاطی را می فروخت، ما را مطلع کرد که شبانه نیروهای بعثی از کارون عبور کرده اند و وارد ذوالفقاریه شده اند. وی از مسیری که خود را به سپاه رسانده بود نیروهای مردمی مساجد را نیز خبر کرده بود و این سبب شد تا مردم برای دفاع خود را به ذوالفقاریه برسانند.
صحنه به یادماندنی بود، جوان و نوجوان و پیرمرد با چوبدستی و نارنجک تفنگی و... یک جنگ تن به تن با عراقی ها را آغاز کردند. چون زمین آن منطقه مسطح است و تپه ای ندارد لذا می بایست از نزدیک با هم می جنگیدیم. آن روز نیروی هوایی واقعا گل کاشت و پل ارتباطی که عراقی ها روی بهمن شیر ایجاد کرده بودند زد و ارتباط را قطع کرد و یکی از گردان های آنها در محاصره قرار گرفت و آن روز تا غروب توانستیم 29 تکاورشان را اسیر کنیم. البته از آن سو دولت عراق برای تقویت روحیه نظامیان خود تصاویری را که از بهمن شیر گرفته بود نشان می داد و در رادیو و تلویزیون خود اعلام می کرد آبادان را هم تصرف کرده است! این درحالی بود که عراقی ها به آن طرف رود عقب نشینی کرده بودند و در منطقه ذوالفقاریه اثری از آنها نمانده بود.

اولین پل تاریخ جنگ
اولین پل تاریخ جنگ بر روی بهمن شیر با ابداع بچه های پالایشگاه، جهادسازندگی، سپاه و نیروی مردمی ساخته شد. با تخته هایی که داخل پالایشگاه بود و بشکه های خالی 220 لیتری نفت و نبشی توانستیم پلی به عرض 5/2 و طول بیش از 200 متر بسازیم.
خیلی ها نظرشان این بود امکان ایجاد پل نظامی نیست. لذا شبانه تکه ها را به هم متصل می کردیم و عراقی هم متوجه نشدند. نیروهای نظامی می گفتند عبور از این پل غیراستاندارد میسر نیست ولی با همت عاشقانه رزمندگان اینکار صورت گرفت. در همین ایام بود که تصمیم گرفتیم گزارشی خدمت حضرت امام(ره) ارائه کنیم به همین منظور مهندس جوادی و شهید جهان آرا به قم رفتند و اعلام کردند که خرمشهر سقوط کرده و آبادان در محاصره است. بنی صدر می گفت این حرف ها دروغ است و این سپاهی ها از جنگ فرار کرده اند. حضرت امام«ره» به مرحوم حاج احمد فرمان می دهند که ماجرا را پیگیری کنند. مرحوم حاج سیداحمد با آبادان تماس گرفت و بنده اطلاعات منطقه را خدمت ایشان اعلام کردم و همان شب (در تاریخ 14/8/59) امام فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود. بعد از این پیام نشاطی در جبهه ها ایجاد شد و خلع بنی صدر روحیه ها را بالا برد و بین سپاه و ارتش انسجامی شکل گرفت و در این میان طرح هایی برای مقابله با متجاوز بررسی شد تا طرح ثامن الائمه مورد تائید قرار گرفت. از شهید کلاهدوز شنیدم که این طرح عملیاتی را حضرت امام(ره) بر آن صحه گذاشته بودند. قبل از عملیات، شهید آیت ا... محلاتی به منطقه آمد و وضعیت روحی و روانی رزمندگان را به ایشان گزارش دادیم تا به امام منتقل کند. در تاریخ 5 مهرماه سال 60 برای انجام عملیات آماده شدیم. خوشبین ترین فرماندهایمان می گفتند حداقل 5 روز برای انجام عملیات لازم است. منتهی عملیات ساعت یک بامداد شروع شد و ساعت 11 صبح با انهدام روستای مارد، عراقی ها متواری شدند و ما 1200 نفر از آنها را اسیر کردیم. آنها از ترس اینکه خرمشهر را هم از دست بدهند خودشان پل را منفجر کردند و حصر آبادان شکست و جاده های آبادان- ماهشهر از لوث وجود بعثی ها پاک شد.

مردم ماندند، آبادان ماند
یکی از عوامل مهم پیروزی حضور مردم در شهر بود و آبادان هیچگاه تخلیه نشد و زندگی عادی در جریان بود و بنده خودم همان ایام ازدواج کردم. مردم هیچگاه از شکست سخن نگفتند و همه به دنبال احساس تکلیف بودند در حالیکه آن 349 روز شهر از همه سو زیر آتش بود. آبادان شهری است که اگر نیم متر زمین حفر شود به آب دست پیدا می کنید لذا نمی شد احداثی برای پدافند و سنگرسازی انجام داد.
ساختمان های مرتفعی هم نبود تا بتوان مردم را در آن جای داد! شهر عمق زیادی ندارد و یک گلوله کلاشینکف کل شهر را طی می کند. با این وضعیت عراق با توپولف، کاتوشیا، توپخانه شهر را هدف می گرفت و انواع سلاح های منحنی و مستقیم را بر روی آبادان امتحان می کرد. پالایشگاه هم در حال سوختن بود. تصور کنید 3 میلیون لیتر فراورده های نفتی منفجر شود چه حالتی ایجاد می شود؟ اغراق نمی کنم اگر بگویم چند روزی حتی روزها هم چراغ ماشین را روشن می کردیم و به خاطر انفجار مخازن بزرگ نفت سیاه و قیر و روغن و... ما آفتاب را نمی دیدیم. هاله ای سیاه از دود برفراز شهر، شهر را تاریک کرده بود. با تمام این مشکلات مردم زندگی خود را رها نکردند. نیازمندی های ما از طریق آب از ماهشهر می آمد. مقاومت مردم آبادان شاید در تاریخ جزء نوادر باشد. 3 بیمارستان در شهر فعال بود. بیمارستان امام خمینی دیوار به دیوار مرز است و چندین بار بمباران شد ولی پرستاران مداوا را ترک نکردند. همه مردم حتی عشایر عرب ماندند و مقاومت کردند و شهید دادند و ایرانی بودن خود را فراموش نکردند....

بهترین خاطره
وقتی عراقی ها ناوچه نیروی دریایی را در جزیره مینو با آرپی جی هدف قرار دادند ناوچه سروته شد یعنی پشت آن به خرمشهر و دهانه آن به سمت خلیج فارس شد. از 17 خدمه ناوچه 6 نفر شهید شدند و ناوچه در آتش می سوخت و در آستانه انفجار بود. اما عشایر با بلم چوبی و قایق زیر گلوله باران عراقی ها آن 11 نفر را نجات دادند و 6 جنازه را هم برگرداندند. این اتفاق روز اول جنگ افتاد و خیلی شجاعانه کار صورت گرفت و برای من جالب و به یاد ماندنی شد.

صبح صادق، ش.319،‏ص.5


» نظر
title=