سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به بهانه سالروز میلاد حضرت نفیسه خاتون(ع)

گوهر درخشان دیار نیل


اشاره:
کشور مصر با بیش از پنج هزار سال قدمت تمدن از ریشه دارترین کشورهای دنیا است. این کشور همیشه در طول تاریخ دارای اهمیت بوده از این رو با ظهور اسلام مورد توجه پیامبر(ص)، خلفا و آنگاه امیرالمومنین علی(ع) قرار داشته است. دلیل توصیه پیامبر(ص) آن بود که هاجر مادر اسماعیل ذبیح و نیز ماریه قبطیه همسر رسول خدا(ص) از این دیار برخاسته بودند. حضرت علی(ع) نیز به مصر توجه ویژه ای داشت و استانداران برگزیده آن حضرت که به این ناحیه اعزام گردیدند همه از اصحاب پیامبر و از یاران با وفا و پیروان با اخلاص آن حضرت به شمار می رفتند.
با روی کار آمدن دولت فاطمی در مصر در سال 530 ه.ق برای قرنها شیعیان بر مصر حکومت می کردند تا اینکه صلاح الدین ایوبی با سرکوب آنها و مظاهر تشیع روی کار آمد. با این حال جای جای مصر علاقه به اهل بیت موج می زند و مساجد و مشاهد و اماکن مذهبی فراوانی وجود دارد که برای این ملت دیار مقدس است. مساجد رأس الحسین(ع)، سیده زینب، سیده نفیسه و مزار مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، عایشه دختر امام صادق(ع)، رقیه دختر امام علی(ع) و ... از جمله این اماکن شریف هستند که همواره ملجأ و زیارتگاه میلیونها مصری بوده است. در این نوشتار به معرفی یکی از این شخصیتهای مدفون مصر یعنی سیده نفیسه خاتون از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) و عروس امام صادق(ع) خواهیم پرداخت.از راهنمایی های جناب آقای میر مسعود حسینیان قدردانی می نماییم. برای مشاهده مقالات بیشتر در رابطه با این بانوی مکرمه می توانید به پایگاه www.hodarayanehorg/files/maghalat/seyyedahnafiseomesr.htm مراجعه نمایید. 


ریشه پاک شکوفه طاهر


امام حسن مجتبی(ع)، از همسرش ام بشیر صاحب سه فرزند به نامهای: زید، ام الحسن و ام الحسین گردید. زید بن حسن، لبابه دختر عبیدالله بن عباس را به همسری خویش برگزید. زید از لبابه صاحب دو فرزند شد؛ حسن و نفیسه. زید در سن 90سالگی در منطقه بطحا واقع در شش منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد. از ابومحمد حسن بن زید، هفت پسر و دو دختر باقی ماند.
یازدهم ربیع الاول سال 145 ه.ق بود و مسلمانان خود را مهیای جشن میلاد حضرت رسول اکرم(ص) می ساختند که در خانه حسن انور دختری به نام «نفیسه» متولد شد. خانه ای که نفیسه در آن اقامت داشت در غرب مدینه و درست مقابل خانه امام صادق(ع) بود.
هنگامی که نفیسه پانزده سال داشت «اسحاق موتمن»، فرزند امام صادق(ع) به خواستگاری او آمد و گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی از حسن انور نشنید. اسحاق با اندوه به مزار رسول اکرم(ص) رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی برگزیدم که تقاضایم بدون جواب مانده است!
همان شب حسن انور، حضرت محمد(ص) را در رویا مشاهده کرد که فرمود: «ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور». پس از آن در ماه رجب سال 161 ه.ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.
اسحاق، انسان پرهیزکار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است و به دلیل شهرت در امانت، او را «موتمن» گفته اند. گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است.
زندگی نفیسه در مدینه و در جوار حرم نبوی برکات بسیاری برایش داشت، اما پس از شهادت امام هفتم و با آغاز امامت امام رضا(ع) فشار دولت عباسی بر شیعیان همچنان ادامه داشت.

هجرت به مصر


یکی از کارگزاران عباسی در مدینه مأموریت یافت که به خانه های آل ابی طالب حمله کند، اموال آنان را غارت نماید و برای هر کدامشان تنها یک پیراهن بر جای نهد. از این رو نفیسه آهنگ مهاجرت کرد و در ذیحجه سال 192 ه.ق همراه همسرش پس از بجا آوردن آخرین حج خود، به سوی «بیت المقدس» رهسپار شد.
وی پس از عبادت در مسجد قدس به سوی «الخلیل» برای زیارت حرم حضرت ابراهیم رفت و با زاری و ندبه گفت:
ای فرستاده الهی! ... تو که در نزد حضرت رب جلیل منزلتی داری و خلیل او هستی، واسطه باش تا از دریای بیکران حقیقت بهره مند گردم و در پیمودن مسیر درست، به مشکلی بر نخورم و فرجامی نیک و مورد تأیید پروردگار داشته باشم... عاجزانه از تو می خواهم مرا از چشمه فضیلت خویش بهره مند سازی و زمینه ای فراهم نمایی که در پرتو مقام مقدست، از فیض قدوسی توشه برگیرم.
در این هنگام ندایی از داخل مرقد حضرت ابراهیم(ع) گفت: ای دخترم، نفیسه! برتو مژده دهم که خداوند از بانوان صالح و شایسته ات قرار داده... از این پس، چون مشعلی فروزان به جامعه فروغ خواهی بخشید... و مردم راه خیر، سعادت، عبادت و تقوا را از تو می آموزند.
سیده از فلسطین به مصر رفت چرا که آنجا علویان بسیاری حضور داشتند و ظلم و ستم عباسیان به آنجا نرسیده بود. وی در 25 رمضان سال 193 ه.ق وارد مصر شد و مورد استقبال مردم و والی مصر قرار گرفت. وی در دربار والی سکنا گزید و در بدو ورودش به صله رحم و زیارت قبور نزدیکانش پرداخت.
این بانوی زاهد که زندگی تجملاتی دربار برایش قابل تحمل نبود به منزل یکی از بازرگانان و صالحان آن عصر رفت. او مدتی در آنجا زیست و به دلیل شهرتی که در تقوا و برخی کرامات به دست آورده بود، مردم از نقاط مختلف این سرزمین به حضورش تشرف می یافتند. پس از آن نیز چندین بار محل سکونت خود را تغییر داد، اما همچنان مراجعه اقشار گوناگون مردم به محل اقامت سیده نفیسه استمرار داشت و بیشتر می شد. این امر سبب شد قصد بازگشت به مدینه کند. مردم با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدند و جمع کثیری در محل سکونت او تجمع کرده و از سیده نفیسه خواستند از این تصمیم منصرف شود؛ اما او تصمیم خودش را گرفته بود، پس از آن مردم از امیر مصر خواستند ترتیبی اتخاذ نماید که سیده در مصر بماند. حاکم شخصاً به محل اقامت آن بانو آمد و از وی خواست در مصر بماند. سیده نفیسه گفت: قصد داشتم در این منطقه بمانم؛ ولی من قادر نیستم هر روز ساعت های متوالی، با سیلی از جمعیت دیدار داشته باشم و سخن و حاجاتشان را گوش دهم و به هر کدام پاسخ مناسب بدهم.
والی مصر برای حل این مشکل تدبیری اندیشید و خانه ای نسبتاً وسیع در «درب السباع» در اختیار نفیسه گذاشت و به مردم دستور داد، در هر هفته، بیش از دوبار با وی ملاقات ننمایند. اهالی آن سرزمین و توابع، روزهای یکشنبه و چهارشنبه برای ملاقات با سیده نفیسه می آمدند و از مقام معنوی او تبرک می جستند.

بانوی عبادت و کرامت


این بانو جزء عباد زمان خود بود و در طول سال دائم روزه می گرفت و بسیار نماز می خواند. زینب برادر زاده سیده نفیسه می گوید: چهل سال عمه ام را خدمت کردم، در این مدت ندیدم شبی را بخوابد یا روزی را افطار نماید. روزی گفتم: خوب است با خود مدارا کنید؟! فرمود: چگونه مدارا کنم که گردنه هایی در برزخ و قیامت در پیش دارم و از آن عبور نتوان کرد مگر رستگاران!
وی سی بار به حج و زیارت خانه خدا مشرف شد که بیشتر این سفرها با پای پیاده بود. در مسجد الحرام در حالی که پرده های خانه خدا (کعبه) را می گرفت، اشک می ریخت و می گفت: «إلهى وَ سَیدى وَ مَوْلاَىَ مَتعْنى وَ فَرحْنى بِرِضَاک عَنى...»
زینب در مورد خوراک این بانو می گوید: هرسه روز، یک دفعه طعام می خورد و چون میل به چیزی کند، سبدی در مصلای او آویخته می شود و آنچه بخواهد، در آن می یابد و از این حال در شگفت شدم. چون نفیسه اعجاب مرا دریافت، گفت: ای زینب! هرکس در جوار حضرت یزدان استقامت گیرد و خود را تسلیم حق کند، از چنین نعمت های غیبی برخوردار می گردد!
در همسایگی آنها دختر نابینای یهودی زندگی می کرد. روزی به آب وضوی سیده نفیسه، تبرک جست و بینایی چشمهایش را باز یافت. از این رو بسیاری از یهودیان اسلام آوردند و اهل مصر به او اعتقاد عجیبی پیدا کردند و از او خواستند که در مصر بماند.
حکایت کرده اند که وقتی در زمان سیده نفیسه، از آب رود نیل کاسته شد، مردم به خدمت او رفتند و خواستار دعا شدند تا مشکل حل شود. نفیسه خاتون مقنعه خود را به ایشان داد تا آن را در دریا بیفکنند. اهالی مصر نیز به فرموده نفیسه خاتون، مقنعه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که از برکت مقنعه نفیسه خاتون آب نیل افزایش یافت!

نور علم در قلب زلال


نفیسه یکی از زنان عارف و صاحب کمال و حافظ قرآن بود. بدون آنکه نزد استادان به تحصیل دانش و معرفت بپردازد؛ در خلال زندگی با تهجد، تعبد و خصالی شریف چون ورع و تقوا به درجه ای بالا از دانش و حکمت به همراه فصاحت لسان، دست یافت. گفته شده:
محمد بن ادریس شافعی، رئیس مکتب شافعی، در سفرهای علمی اش به مصر رسید. او در منزل این بانو توقف کرد و از ایشان حدیث فرا می گرفت. شافعی به او ارادت می ورزید و افراد مریض را به پیش او راهنمایی می کرد تا او را دعا کند و نوعاً شفا می یافتند. هنگامی که خود شافعی مریض شد فردی را نزد بانو فرستاد تا در حق او دعا کند. هنگامی که آن فرد درخواست شافعی را مطرح کرد بانو نفیسه در پاسخ گفت: «متعه الله بالنظر الی وجهه الکریم؛ خداوند او را به لقای وجه کریمش بهره مند سازد.» شافعی که این کلام را شنید، فهمید زمان مرگش فرا رسیده است. پس وصیت کرد که نفیسه خاتون بر وی نماز گزارد. سیده نفیسه که به دلیل ضعف حاصل از کثرت عبادت و روزه داری نمی توانست بیرون برود، از حاکم خواست که او نماز گزارد.
سیده نفیسه در روایت نیز مهارت داشت و عده زیادی از اهل علم به محضرش می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایتهایی نزدش قرائت می کردند و به حک و اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، با او مشورت می کردند و اشکالات خود را می پرسیدند. از جمله افرادی که به ایشان رجوع کردند، ذوالنون مصری - از چهره های معروف عرفان اسلامی- بشر بن حارث، از پارسیان بلندآوازه قرن دوم و سوم هجری و... بوده اند.

علیه ظالم


زهد و عبادت سبب نمی شد این بانو از حضور در عرصه جامعه شانه خالی کند. در آن زمان احمد بن طولون حکومت مصر را داشت و ظلم و تعدی و ستم فراوان به مردم می کرد. اهالی مصر از ستم او به سیده نفیسه شکایت کردند. آن بانوی بزرگوار رفت و سر راه احمد نشست او را مورد خطاب قرار داد و گفت: به حکومت رسیدید اسراف در ظلم و جنایت کردید، به قدرت رسیدید اعمال قدرت و زورگویی کردید و مسلم می دانید تیرهای دعای سحر به هدف خواهد رسید و خطا نخواهد رفت و چنان در قلب ستمکاران خواهد نشست که آنان را از پای در آورد و به خصوص از دلی که شما آزردید و جسدهایی که لخت و عریان گذاشتید ناله بیرون آید ....احمد بعد از اینکه این سخنان را شنید استغفار کرد و دست از تعدی و ظلم کشید...
در ماجرای دیگر منقول است فردی از اغنیا از ظلم و ستم برخی از مسئولان ستمگر به او پناه آورد. سیده نفیسه دعا کرد و خداوند متعال شر و فتنه را از آن فرد برگرداند و او به عزت و حرمت خود رسید. مبلغ صد هزار درهم به عنوان تشکر و قدردانی به بانو اهدا نمود، اما او بی آنکه خود دستی به آن مال زند همه را بین فقرا و مستمندان تقسیم کرد، در صورتی که خود طعام و روزی آن روز را نداشت. زنی که در حضورش بود، گفت: بهتر بود مقداری از آن را نگهداری می کردی تا از آن افطاری تهیه کنیم. سیده نفیسه گفت: من با دست خود مقداری پشم رشته ام، آنها را ببرید و در بازار بفروشید و از بهایش افطاری تهیه کنید. گفته شده دلیل اقبال گسترده مردم به منش این بانو آن بود که با وجود تمکن مالی زاهدانه می زیست و به فقرا و نیازمندان کمک می کرد.
نفیسه را با القابی چون: تقیه، صالحه و عالمه بالتفسیر و الحدیث نفیسه الدارین، نفیسه الطاهره، نفیسه العباده و نفیسه المصریین وصف می نمایند. توفیق او در پیمودن طریق جامع کمال، توهم های آن کوتاه فکران را کاملاً ابطال می کند که می گویند زنان قادر نخواهند بود به مقامات معنوی دست یابند.

برکت مصر


زینب می گوید: عمه ام، در اولین روز از ماه رجب بیمار شد و لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می نهاد؛ اما با این وجود، عبادت شبانه و روزه خود را ترک نمی کرد تا آنکه در شب جمعه، مصادف با اول ماه رمضان سال 208 ه.ق بیماری اش شدت یافت. روز بعد در حالی که صائم بود، برایش طبیبی حاذق آوردند طبیب گفت: مریض باید برای کسب بهبودی، روزه خویش را افطار کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، خاطرنشان ساخت: «شگفتا! سی سال است که از خداوند می خواهم با حالت روزه از این دنیای فانی به سرای باقی بروم. طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید چرا که اشتیاقم به سوی او شدت یافته و عشق و محبت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. از میان رفتن آبرویم در میان جمعی سخن چین و رقیب در عشق و هوای حبیبم بر من گواراست و چون به معشوق خود می رسم اگر احیاناً چیزی از دستم برود باکی ندارم. کسی که مرا از علاقه به او ملامت کند هرگز دستش به دامن او نمی رسد. بدنم به ناتوانی و بیماری خشنود است و از این بابت گلایه ای ندارد، آن گاه این غافلان به من فشار می آورند که باید بدنت را حفظ کنی.»
زینب ادامه می دهد: عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان المبارک سال 208 ه.ق در همین حال بماند و چون حال احتضار به وی دست داد، آیاتی را از سوره انعام تلاوت نمود. وقتی به آیه «کتب علی نفس ه الرحمه » رسید، روحش به جنان قدس پرواز کرد. آن بانوی مکرمه قبری را با دست خویش ساخته و پیوسته به داخل آن می رفت. نماز می خواند و قرآن تلاوت می کرد.
بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع های بسیاری در آن شب روشن کردند. از هر خانه ای در مصر صدای گریه شنیده می شد. سرانجام جمعیتی کم نظیر از مصریان با اندوه بسیار، بر پیکر مبارک او نماز گزاردند.
اسحاق که در ایام کسالت همسرش در مدینه به سر می برد، پس از اطلاع از اوضاع وی به مصر آمد، اما سیده نفیسه رحلت کرده بود. اسحاق قصد کرد بانوی خود را در مدینه به خاک بسپرد، اما مردم مصر، بر اندوهشان اضافه شد پس اموال فراوانی فراهم کردند و به اسحاق دادند و از او خواستند، اجازه دهد بانو در مصر دفن گردد؛ اما او از پذیرش درخواست مردم امتناع کرد. چون صبح روز بعد فرا رسید مشاهده کردند اسحاق از تصمیم روز گذشته برگشته و با نظر مردم موافق گردیده است. مردم با شگفتی دلیل آن را جویا شدند، او پاسخ داد:
شب گذشته در رویا جدم رسول اکرم(ص) را دیدم که خطاب به من فرمود: «اموالشان را به آنان باز گردان و پیکر نفیسه را نزدشان دفن کن.» و در نقل دیگر آمده، پیامبر(ص) فرمود: «با اهل مصر بر سر محل دفن سیده نفیسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل می شود.»

روضه رضوان نفیسه


مزار این بانو هم اکنون در بخش دارالسباع بین قاهره و فسطاط مورد زیارت مردم قرار دارد. مردم مصر، به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند. ابونصر بخاری متذکر می شود: مقام این بانو در نزد مصریون آن قدر والاست که مردم مصر برای اثبات ادعای خویش، به وی سوگند یاد می کنند. از عبدالوهاب شعرانی، روایت شده که رسول اکرم(ص) در عالم رویا فرمودند: اگر تو را حاجتی باشد به سوی خداوند، از برای سیده نفیسه طاهره نذر کن، اگرچه یک درهم باشد؛ تا خداوند حاجت تو را برآورده کند. از این رو حتی اهل سنت ارادت شدیدی به نفیسه خاتون دارند. کنار قبر مطهرش شمع روشن نموده و نذر می کنند و به روح پاکش توسل جسته و حاجات خویش را از او می طلبند. مردم مصر بوسیدن ضریح، تضرع و توسل به سیده نفیسه را برای برآوردن حاجات روا می دانند. در شب سالگرد تولد این بانو، ازدحام جمعیت در روضه اش چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد، بسیار دشوار است. در اوقات دیگر، به خصوص در روزهای یکشنبه و پنجشنبه جمعیت بسیاری به زیارت این مکان می آیند و جشنهای ازدواج در اطراف مرقدش برگزار می شود و تمام زوجهای جوان شهر، زندگی خود را از این مزار نورانی آغاز می کنند.
علما نقل کرده اند صحیح ترین مشاهد از مراقد اولاد علی(ع) در مصر به سیده نفیسه تعلق دارد.
در کتب تراجم و شرح حال برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند. در قسمتی از این متن می خوانیم: «السلام و التحیه و الاکرام و الرضا من العلی الاعلی الرحمن علی سیده نفیسه سلاله نبی الرحمه و هادی الامه... و اقض حوائجنا فی الدنیا و الاخره یا رب العالمین»
شیخ محمد ضبان، دانشور اهل مصر می گوید: در حالی که سیده نفیسه می توانست از امکانات رفاهی و منابع مالی فراوانی استفاده کند، از آنها اعراض نموده و زندگی زاهدانه ای را برای خویش برگزید؛ به همین دلیل، مردم به وی علاقه مند گردیدند و هستند.
مقبره سیده نفیسه به همگان این حقیقت را اعلام می دارد که تشیع در مصر هنوز ریشه های تنومند و عمیقی دارد و تبلیغات مسموم وهابیان و روشنفکران غرب زده، نتوانسته آن را کم رنگ کند.
صبح صادق، ش.488، ص.6


» نظر
title=